گنجور

حاشیه‌گذاری‌های آسایش

آسایش


آسایش در ‫۲ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۶ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۲:۱۳ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۰:

۱-بنی آدم اعضای **یکدیگرند** (یک پیکرند؟) که در آفرینش زیک گوهرند ۲-چو عضوی بدرد آورد روزگار دگر عضو ها را نماند قرار ۳-تو کز محنت **دیگران** بی غمی نشاید که نامت نهند آدمی!

در این نوشته به اینکه چه از نظر مفهومی و چه از نظر ساختار شعری چرا  یک پیکرند در اساس اشتباه است و چرا یکدیگر درست می پردازم.

اینجا دو  واژه " اعضای یکدیگر" به مفهوم "others" و یا "عضو های مرتبط جدا از خود شخص" مفهوم می یابد (Related Members) و نه اجزاء یک بدن (Related Parts) برای درک بهتر باید به کل ۳ بیت و نه فقط بیت اول و دوم نظر کرد - و به این نتیجه رسید که اصلا استفادها از واژه پیکر نه تنها جانشین خوبی نیست بلکه اشتباه است.

شیخ اجل در بیت اول می فرماید:  انسانها - فرزندان آدم هستند (فرزندان عضو خانواده هستند نه جزء  خانواده) و به این طریق از  گوهری مشترک.  بیت دوم که موجب بدفهمی برخی شده ناشی از ترجمه اشتباه و یا استفاده اشتباه کنونی فارسی از ترکیب "اعضای بدن" بجای "اجزاء  بدن" است.  ترجمه  عربی که قاعدتا ما باید این ترکیب را (بدلیل عربی بودن) از آن آموخته باشیم ترجمه "Body Part"  "اجزاء الجسم" است نه "اعضای جسم" . اگر  منظور شیخ اجل "پیکر" بود: بیت اینگونه می بایست سروده میشد:  "بنی آدم اجزاء یک پیکرند!!!" و در ادامه می فرمود  "چو جزیی بدرد آورد روزگار ..."  ولی او چنین نگفته - چون این که اصلا مفهوم ندارد. چرا؟  چون اجازء بدن از نظر  فیزیکی و عملی (function)  متفاوتند و اصلا تشبیه دو انسان یکی به دست و دیگری په  چشم  و  یا روده نامفوهم است.  از طرف دیگر  مگر وقتی انسان دستش درد می کند -- بقیه اجزاء  بدنش  هم دردشان می گیرد؟ اصلا چه لزومی دارد که سعدی بگوید دست و یا  قلب از یک گوهرند؟ مگر در هم گوهر بودن  اجزاء بدن انسان  سوالی بوده  است؟  ولی برخی انسانها هستند که فکر می کنند تافته جدا بافته هستند و خود را جدا از بقیه می پندارند و یاداوری سعدی که ما از یک گوهریم..  پس استفاده از"یک پیکر" بجای "یک  دیگر" وقتی از نظر فارسی درست بود که لااقل در بقیه شعر نیز از "اجزاء" بجای "اعضا" استفاده میشد.   هرچند از نظر مفهومی باز مشکل پیدا میکرد.

لب کلام شعر این است که آدمیان با اینکه عضو ها  (و نه جزء هایی) هستند در جهان هستی  و بنابراین --جدا از هم -- (فرق بین عضو و جزء پس لزوما این است که  در یک پیکر **نیستند** )برای رسیدن به گوهر مشترک  انسانیت  باید محنت "دیگران" را حس کنند تا در  آنچه او شایسته "آدم" بودن می نامد  بگنجد.  

پس در بیت اول فرمود  "اعضای یکدیگرند" منظور ارتباط احساسی انسانی(Empathy )  است که اگر برقرار شود  در بیت پایانی و در صورت درک  " تو کز محنت دیگران"مکمل ان  "اعضای یکدیگر" بیت اول میشود تا انسان انسان شود.  پس اگر بجای "یکدیگر" "یک پیکر" قرار داشت جدا از مشکلاتی که یاد شد - بیت پایانی هم سر درگم میشود, چه معلوم نمی شد "تو کز محنت دیگران بی غمی" ارتباطش با چه "دیگری"  در شعر است؟

 

sunny dark_mode