گنجور

حاشیه‌گذاری‌های ملیکا رضایی

ملیکا رضایی

تو خوش میباش با حافظ بر او گو خصم جان میده 

چو گرمی از تو میبینم چه باک ازخصم دم سردم...


ملیکا رضایی در ‫۱ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۱، ساعت ۱۷:۳۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۳۳:

دَکتر نه دُکتر

 

ملیکا رضایی در ‫۱ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۱، ساعت ۱۳:۳۳ در پاسخ به Hamishe bidar دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳:

p,v,q

شبیه آمار و احتمال است ... !

بازی با قرار گیری حروف .

 

ملیکا رضایی در ‫۱ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۸ فروردین ۱۴۰۱، ساعت ۱۸:۱۴ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » فیه ما فیه » فصل هفتادم - دلدارم گفت کان فلان زنده به چیست‌؟:

گرامی کوروش  درود بر شما ؛

تفاوت بین پرندگان و عاقلان در این است که پرندگان با بالهایشان به هر جهت میروند و عاقلان با ذهن‌شان به جهاتی میروند تا برای اسبی یک اصطبل و برای پرنده ای باغی درست کنند و در نهایت خدا آگاه تر هست .

البته گرامی متذکر شوم که در واقع من به نظرم اینجا کلمه اجنحة که برای العلقاء آمده (معنی اجنحهة بال هست ) همان ذهن و مغز است ورنه عاقلان و دانشمندان و در کل انسانها که بال دارند ! برای همین هم در ترجمه از ابتدا گفتم که از آوردن کلمه بال در ترجمه صرف نظر کنم متن به سادگی ترجمه بشه . معنا و منظور اصلی هم واضح هست که از دانش و سودرسانی عده ای انسان میگوید بین این همه مردم دروغ نیست اگر بگوییم فقط عده ای بودند که با هوشمندی خودشان در طول تاریخ و تا الان و حتی در آینده سبب پیشرفت میشوند و البته اینگونه نیست که فقط باید همه ما اختراع کنیم ابداع کنیم یا کشف کنیم و همه مردم در هر جایگاهی در کنار هم یک جامعه ای را تشکیل میدهند که اگر یک بخشی نباشد دیوار فرو میریزد . همچنین این مقایسه بین بالهای پرنده و بال عاقلان هم دو نتیجه میتواند داشته باشد که هر دو هم میتواند درست باشد :یک اینکه اشاره به به برخی از احادیث و برخی از آیات قرآن باشد که از برتری انسان در خلقت ش سخن گفته شده دو اینکه میتواند به جهت معنا و اصل کلمه بال باشد؛بال در واقع سبب پرواز پرنده میشود و بدون آن پرنده هم مثل ما انسانها و برخی از موجودات دیگر در زمین راه می‌رود و امکان پرواز برای او میسر نخواهد بود ؛ همین بال هایی که سبب پرواز جسم و جرم پرنده میشود به نوعی در ما انسانها هست که همان عقل هست یعنی ما انسانها هرچند با عقل خود پرواز نمیکنیم ولی با همین عقل خود سبب بالا بردن سطح زندگی جامعه خود میشویم سبب پیشرفت و ... در کل مثل کلمه بحر هست که بحر تنها به معنا دریا نیست بلکه یکی از معانی آن دریا شدن در دانایی هست... .

ایام به کام ، سال خوبی داشته باشید و درود ... 

 

 

ملیکا رضایی در ‫۲ سال قبل، یکشنبه ۱ اسفند ۱۴۰۰، ساعت ۱۱:۲۳ در پاسخ به حبیب شاکر دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۵:

گاه گاه اشعار تان به چشم بنده میخورد لیک این شعر در نظرم چیز دیگری شد ! آهنگ شعر و وزن آن ... همراه با واژگان که به جا بودند .قافیه و ردیف که بهم می‌خوردند ! سپاس و درود

 

ملیکا رضایی در ‫۲ سال قبل، یکشنبه ۲۴ بهمن ۱۴۰۰، ساعت ۰۲:۱۰ دربارهٔ مولانا » فیه ما فیه » فصل بیست و یکم - الاصل ان یحفظ ابن چاوش حفظ الغیب:

حقیقتا تا اینجا که سعی کردم همه لغات عربی را به یاد بیاورم و کمابیش ترجمه کردم ..شب بر دوستان نیک باد

انشالله ، فردا ادامه ترجمه هم میزارم قریب به نیمی مانده ولی واقعا خستگی نمی‌گذارد ...ببخشایید به لطف

 

ملیکا رضایی در ‫۲ سال قبل، یکشنبه ۲۴ بهمن ۱۴۰۰، ساعت ۰۲:۰۸ دربارهٔ مولانا » فیه ما فیه » فصل بیست و یکم - الاصل ان یحفظ ابن چاوش حفظ الغیب:

ببخشایید ویرایش کردم کمی ولی باز اشتباه شد!

ادامه :پس انجام بده آنرا که سود برساند تورا و میشود صاف و نورانی دلت و به خوبی نصیحت میکند تورا و تو آن شفقت و نصیحت را میگیری به یک علت و سببی .آیا چنین مردی غرض یا دشمنی دارد با تو، نیست دشمنی که هر گاه حاصل شود برایت ذوقی و شوری از شراب و خمر حرام یا به هر دشمن خود راضی می شوی و از آنان می گذری و می خواهی پا و دست آنان را ببوسی و کافر و مؤمن آن ساعت در نظر تو یک چیز است پس شیخ صلاح الدین اصل این ذوق است و دریایی از ذوق نزد او چگونه میشود برای او با یکی هدف غرضی...

 

 

ملیکا رضایی در ‫۲ سال قبل، شنبه ۲۳ بهمن ۱۴۰۰، ساعت ۱۸:۵۴ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » فیه ما فیه » فصل بیست و یکم - الاصل ان یحفظ ابن چاوش حفظ الغیب:

حقیقت و اصل این هست که ابن چاووش حفظ کرد غیبت را در حق شیخ صلاح الدین تا شاید سود برساند و دفع کند از او این ظلم ها و رنج ها را این چاووش نمی‌گوید به خودش که خلق خدا و مردم ترک کردند آنان پدرانشان و مادرانشان و خانواده شان و نزدیکانش و زندگی شان (فکر کنم)را و سفر کردند از هندالی السند(رود هندالی؟!)و ساختند زرابیلی از آهن تا قطعه قطعه شدند شاید که مواجه شوند با مردی که از بوی ایشان از آن دنیا هست و چقدر که مردم از ملاقات کردن با او ، حسرت نکشیدند (ناراحت نشدند )و پیروز نگشتند  و او را ملاقات نکردند مثل این مرد را و تو ملاقات کردی در خانه ات آشکارا مثل این مرد و روی می‌گردانی از او که چه بلا و مصیبتی بزرگ است و غفلت میکنی ؛ نصیحت میکرد او مرا در حق شیخ شیوخ صلاح و راه حق و دین و خواند پادشاهی او را  ماندگار ساخته و ظاهر اوست بزرگ و کمترین چیزی که از روزی که خدمت مولایمان رسیدیم نشنیدم از او روزی بخواند نام شما را جز سیدنا(سیدما فکر نکنم معنی بدهد دقیق نمیدانم !پوزش میخواهم)و مولایمان و پرودگارمان و آفریننده مان(خالقان)روزی از روزها تغییر نداد این عبارت را که آیا نیست سپر او ، اهداف و غرایض پست ش ؟ و امروز میگوید که آن نیست چیزی که شیخ صلاح الدین به آن مبتلا باشد در حقیقت چیزی غیر از آن موجب ضعف او شد و مراقب باش که برای محبت به سایر انسانها در چاه نیافتی!

و او ناپسند میدارد این محبت را چراکه هر گاه انجام بدی چیزی که نپسندد صلاح الدین ، در میان ظلم و قهر و خشم او هستی پس اگر در ظلمش هستی چگونه میشوی پاک ؟

بلکه تاریک  و سیاه شدی از دود جهنم یا همان دوزخ پس نصحیت کند تورا و بگوید برای تو ساکن مباش در خشم و ظلم من و از خانه ظلم و غضب من به خانه مهربانی و لطف من برو 

 

ملیکا رضایی در ‫۲ سال قبل، پنجشنبه ۲۱ بهمن ۱۴۰۰، ساعت ۱۹:۵۵ در پاسخ به عزیز شیروی زاده دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲:

درود گرامی 

اما به نظر من معنی فرق میکند !

پیشه و شیوه فرق دارن ...

بیدادگری اخلاق توست کار توست؟

بیدادگری راه و سبک و روش توست؟

در مصراع اول بیت اول چرخ فلک مخاطب قرار گرفته شده و مصراع بعدی اش در ادامه آن مصراع آمده که یعنی مخاطب در این مصراع هم همان چرخ فلک است و چرخ فلک همان روزگار و دور گردون هم هست ، و از این جهت نه از آن جهت که دادن اخلاق به چیزی که انسان نیست مثلا جان بخشی و تشخیص است ، بلکه از آن جهت که روزگار نمی‌تواند شغل و پیشه و اخلاق خود را بیدادگری قرار دهد اشتباه است بلکه راه و روش او بیداد گری ست ..

معنی تغییر کند اشتباه میشود ؛ چون منظور شعر و یا شاعر هم تغییر میکند .

اما در هر صورت در روان شدن آن من هم هم‌عقیده هستم ولی خود شعر خیام را بیشتر میپسندم ..باز هم سپاس و درود بیکران به شما 

 

ملیکا رضایی در ‫۲ سال قبل، یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۰، ساعت ۰۹:۳۴ در پاسخ به سید مجتبی حسینی دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۷۱ - تشبیه بند و دام قضا به صورت پنهان به اثر پیدا:

بلی گرامی 

درود بر شما 

تکسیر بر وزن تفعیل هست که یک باب هست همان باب تفعیل ، که باب همان مصدر هست برای همان شکستن معنا میدهد 

درود ها 

 

ملیکا رضایی در ‫۲ سال قبل، یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۰، ساعت ۰۹:۲۱ در پاسخ به رضا دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۹۹:

این غزل از عشق میگوید 

داستان عاشق شدن ..

بیت ۳: قبل از تو بسیار بسیار سست بودم هنگامی که تو را دیدم مردانه شدم ، بزرگ شدم ، قوی شدم ...به شجاعت رسیدم !

 

 

 

ملیکا رضایی در ‫۲ سال قبل، جمعه ۱۵ بهمن ۱۴۰۰، ساعت ۱۱:۴۳ در پاسخ به شهاب عمرانی دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۴ - مناظرهٔ مرغ با صیاد در ترهب و در معنی ترهبی کی مصطفی علیه‌السلام نهی کرد از آن امت خود را کی لا رهبانیة فی الاسلام:

نکات دقیق و ظریفی را متذکر میشوید که بنده انقدر چون شما توجهی به آنان ندارم ...

باز هم امیدوارم گاه گاه اگر دستتان یاری کند و شما هم توانی داشته باشید ، چند جمله ای بنگارید ، سخنان تان نشان میدهد فردی ادیب هستید و صد البته متواضع و با احترام 

 

درود بر شما گرامی 

 

ملیکا رضایی در ‫۲ سال قبل، چهارشنبه ۱۳ بهمن ۱۴۰۰، ساعت ۲۰:۳۴ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » فیه ما فیه » فصل دوازدهم - قَالَ النَّبُّي عَلَیْهِ السَّلَامُ اَللَّیْلُ طَویْلٌ فَلَا تُقَصِّرْهُ:

درود دوست عزیز

گفت پیامبر (ص)شب طولانی ست پس نکن آن را کوتاه با خواب ت و روز گذشته است پس آن را با گناهان ت ناپسند نکن .

 

ملیکا رضایی در ‫۲ سال قبل، سه‌شنبه ۱۲ بهمن ۱۴۰۰، ساعت ۱۶:۲۶ در پاسخ به امیدوار دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۱:

درود گرامی

شمس برای مولانا بزرگ و بالا بود ما که مولانا را بزرگ میدانیم پس آنکس که مولانا او را بزرگ داند را هم باید بزرگ بدانیم ولیک ما خود قاطعانه نمی‌توانیم بگوییم او واقعا چطور بود ؟

به واقع داستان افسانه ای رستم چرا باید با امام علی (اگر مخاطب واقعی داستان ایشان باشد)بیاید؟

آرزو همراهی کردن یک شخصیت افسانه ای و یک شخصیت والا مقام انسانی و عرفانی چرا باید وجود داشته باشد ؟یعنی چرا فقط امام را نگفته؟

اگر آمدن نام رستم صرفا برای بزرگ جلوه ساختن نقش امام باشد چندان اشتباه نخواهد بود ولی اگر شعر را بخوانیم رستم در نقشی نیامده که صفتی از وی به بزرگ جلوه ساختن تا برابری با صفتی از امام باشد

اگر واقعا مولانا ایشان را مخاطب قرار داده باید فکری به حال این مصراع شود چون بسیار اشتباه آمده .

ما ز جهان بوده ایم یار ملک بوده ایم باز همانجا رویم جمله که آن شهر ماست 

این شعر دقیقا میتواند به جایگاه بالا رفتن یک روح پاک به نزد فرشتگان و جایگاه حقیقی یک انسان اشارت داشته باشد کسی که این را سروده و که حال مولانا هم هست و اینگونه از عروج معنوی نوشته چرا باید اینگونه از یک انسان بزرگ امام علی بگوید ؟

به واقع شمس هر چه هم بزرگ باشد اما باز مقام یک امام میتواند از او بزرگتر هم باشد ..چرا که یک انسان غیر از این معصومین باید خود را از گناه دور کنند ولی آنان از هر گناهی هرچند بسیار کوچک به دورند...

اثبات اینکه این شعر مخاطب ش امام باشد با آوردن این که شمس ایشان را بزرگ دانسته است اشتباه است و ناپذیرفتنی چراکه اصلا اثباتی نیست که قابل قبول باشد !

صرفا آمدن یک لقب که اشارت به یک شخصیت بزرگ انسانی و عرفانی دارد بر این مبنا نیست که مخاطب اوست همانگونه که میتوان برای نگاشتن متنی از اینها استفاده کرد تا متن را در جهت رساندن بهتر مفهوم به مخاطب آراسته کرد میتوان برای برتر نشان دادن یک کس بر عموم انسان های عصر خود از آمدن نام یک شخصیت بزرگ جهان استفاده نمود .

آمدن رستم دستان ، سلیمان ، یوسف ،موسی، دیو جانوس همه اینها چرا باید بیایند ؟

اینهمه شخصیت بزرگ افسانه یا واقعی؟

حال بین اینهمه شیر خدا هم آمده ...

اینجا شاید تشبیه ای بخواهم پیدا کنیم در همین بیت بشود یافت که همان یاران بی اراده امام باشند که تشبیه شدند به این یاران سست عناصر مولانا همین و بس ؛ 

 

مولانا خود از ابتدا یک شخصیت عرفانی بود ولی با وجود شمس به مرتبت بالاتر رسید پس دیوان شمس را نوشت در اوج عشق به شمس و در پله پله تا رسیدن به ارج معنوی پروردگار و تغییر یافتن این عشق ..

سپس دیوان کبیر مثنوی را نوشت که این دیوان شاید باید خیلی بیش از این دیوان شمس در آن توجه شود ...فهمیدن آن هرچند ساده هست ولی در هر بیت آن دیوان یک حقیقت واضحی به چشم میخورد بی آنکه مستقیم به آیتی اشاره کند گویی هر آیه قرآن را در زندگی ش دیده است ... . واین کار هر انسانی نیست ؛ 

فهم آن دیوان سخت ولی آسان است ... رسا ترین بیان در عین پیچیدگی ...

 

بین این دیوان که شمس باشد و آن دیوان عظیم شیرین بیان ، که همان مثنوی ست تفاوت زمین تا آسمان است ؛

 

 

اینکه یک شخصیت عرفانی هم باشد لزوما بر این نخواهد بود که تنها از عشق به انبیا بگوید ... هر انسانی هر حسی را تجربه میکند و عشق اما یک حس نیست ؛ 

برتری دادن یک امام به دیگر امامان و یا بر پیامبر اکرم هم کاری درست نخواهد بود ... 

 

اگر هم دقت کنید عزیز گرامی در بیت ۴ گفته : گفتی ز ناز بیش مرنجان مرا برو آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست که دقیقا اشاره دارد به عزم سفر کردن شمس از دیار مولانا ...

 

بیت ۹ دقیقا اشاره دارد به عزم سفر کردن مولانا در جستجو شمس که شنیده بود که در دمشق گویی هست ولی او را نیافت ...

 

ملیکا رضایی در ‫۲ سال قبل، دوشنبه ۱۱ بهمن ۱۴۰۰، ساعت ۱۰:۳۸ در پاسخ به امیدوار دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۱:

به یقین اینگونه نیست ..شمس جای خود دارد شیر خدا هم که علی(ع)باشد جای خود؛

اینجا آوردن شیرخدا ،سلیمان ،و رستم دستان تنها اشاره دارد به جایگاه بالا شمس یعنی شمس را چون آنان بزرگ توصیف کرده و در کل اینجا از شمس میگوید و بس ؛ مثل اینکه برای توصیف یک کسی که باهاش آشنا شدیم و برامون استثنا هست یک صفتی ورای انسان های معمولی بیاریم ؛ آوردن این چند کلمه که القابی هستند از بزرگان و نیکان تنها اشاره به مقام والای شمس دارد نه بیشتر نه کمتر ..اصلا هم منظور امام نبوده و فقط و فقط شمس .

درود عزیز..

 

ملیکا رضایی در ‫۲ سال قبل، یکشنبه ۱۰ بهمن ۱۴۰۰، ساعت ۲۲:۴۹ در پاسخ به م شریعتی دربارهٔ جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۱۱ - در بیان آنکه هر یک از جمال و عشق مرغیست از آشیان وحدت پریده و بر شاخسار مظاهر کثرت آرمیده اگر نوای عزت معشوقیست از آنجاست و اگر ناله محنت عاشقیست هم از آنجاست:

درود بر شمادر لغتنامه جستجو کردم و بله طبق حرف شما نبود 

به واقع نمیدانم شاید احتمالا مطابق حرف شما خطا تایپی باشه ، امیدوارم بقیه بزرگان هم نظری بدن راستش من هم دوست دارم بدونم اگر این کلمه درست اومده چه معنی ای میده و اگر اشتباه مضار باید باشه شاید هم اصلا یک کلمه دیگه ؛

باز هم درود...

 

ملیکا رضایی در ‫۲ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۹ بهمن ۱۴۰۰، ساعت ۰۹:۵۷ در پاسخ به شهاب عمرانی دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۴ - مناظرهٔ مرغ با صیاد در ترهب و در معنی ترهبی کی مصطفی علیه‌السلام نهی کرد از آن امت خود را کی لا رهبانیة فی الاسلام:

چه زیبا بود ؛ عالی بود واقعا ،درود بر شما عزیز.

در نهایت مرا به سمت توضیحات بیشتر از جانب شخص شما تشویق کردید نه فقط از این شعر از بقیه اشعار؛ و هم اینکه مرا به یاد این انداختید: کدام دانه فرو رفت که نرست ؟

چرا به دانه انسانت این گمان باشد ؟

باز هم درود و سپاس..

 

ملیکا رضایی در ‫۲ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۹ بهمن ۱۴۰۰، ساعت ۰۹:۳۵ در پاسخ به م شریعتی دربارهٔ جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۱۱ - در بیان آنکه هر یک از جمال و عشق مرغیست از آشیان وحدت پریده و بر شاخسار مظاهر کثرت آرمیده اگر نوای عزت معشوقیست از آنجاست و اگر ناله محنت عاشقیست هم از آنجاست:

درود بر شما عزیز گرامی 

بیت ۲۸ : زیبایی او در همه جا جلوه گر است و از معشوقان عالم پرده را بسته !سر تر از دیگران بودن بالاتر از دیگران بودن معنی میدهد ...یعنی معنی این بیت به واقع این است :معشوق من بسیار زیبا هست ولی دیگران برتر و بالاتر است  اشاره به دیگر داستان ها منجمله ، زلیخا و لیلی و فرهاد و شیرین و ...در ابیات قبلی هم حکم بر این است که از بین این همه عاشق در جهان یکی را بر دیگری ترجیح داده شده ؛

یعنی فقط چند نفر مثلا عشقشان زبانزد خاص و عام خواهد شد ؛ 

ولی بیت ۲۹ همان مصراع اول ، کنایه دارد از معروف بودن یا مشهور بودن یا زبانزد دیگران بودن ؛ یعنی در هر گوشه و کناری از او سخن گفته میشود ولی میشود این هم باشد : به هر گوشه ای او نیز وجود دارد !اما همان اولی درست است.

سوال قبلی شما را متاسفانه به شخصه دقیق نمیدانم ؛مثل جمع مکثرها در عربی میماند ولی خب باز نمیدانم شاید اگر وسوه شدم سری به لغتنامه زدم :)یعنی مثلاً ما داشتیم تو عربی یه عده کلمه مثل زوار که جمع مکثر زائر است؛ یه جورایی شبیه این هست وزنش برای من البته نه به طور دقیق ! یعنی من اینطور فکر میکنم ولی شاید واقعا درست نباشه ؛ مضار هم می‌تونه شاید یک جمع مکثری باشه مضر که جمع ش بشه مضار ... میخورن بهم دیگه ولی خب باز هم میگم دقیق اطلاع ندارم 

... ؛ روز خوش و باز هم درود..

 

ملیکا رضایی در ‫۲ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ دی ۱۴۰۰، ساعت ۲۲:۰۴ در پاسخ به وحید حسن پور دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹:

درود بر شما

مصراع اول میگوید که تا یار را دیدم یعنی تو که معشوق باشد را دیدم، عقل و هوش من رفت و در مصراع دوم با زیرکی گفته که عقل و هوش چون کاروانی ست که دارد از منزل که دل باشد دور میشود ...یعنی عقل و گویی خود انسان در حال دور شدن است از خود ...یا تبدیل شدن به عاشق یا شکوفایی یک حس و تجربه جدید و غریب در انسان

 

ملیکا رضایی در ‫۲ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۱ دی ۱۴۰۰، ساعت ۱۰:۱۰ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » فیه ما فیه » فصل هفتم - سؤال کرد که « از نماز فاضل‌تر چه باشد » یک جواب آنک گفتیم:

سود میرساند خدا ما را و رنگ شما رنگ خون است و باد هست باد مشک ...

 

ملیکا رضایی در ‫۲ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۸ دی ۱۴۰۰، ساعت ۰۹:۲۶ دربارهٔ رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از دیگر مثنویها » پاره ۳:

تنها یا تنهایی؟

گویی زیرکانه مصراع دوم به تنها و مصراع اول به تنهایی اشاره دارد ؛

درود و بدرود ..

 

 

۱
۲
۳
۲۱
sunny dark_mode