چشم که بر تو میکنم، چشم حسود میکنم
شکر خدا که باز شد، دیدهٔ بختِ روشنم
هرگزم این گمان نبُد، با تو که دوستی کنم
باورم این نمیشود، با تو نشسته کاین منم
دامن خیمه برفکن، دشمن و دوست گو ببین
کاین همه لطف میکند، دوست به رغم دشمنم
عالِم شهر گو مرا، وعظ مگو که نشنوم
پیر محله گو مرا، توبه مده که بشکنم
گر بزنی به خنجرم، کز پی او دگر مرو
نعرهٔ شوق میزنم، تا رمقیست در تنم
این نه نصیحتی بود، «کز غم دوست توبه کن»
سخت سیهدلی بوَد، آن که ز دوست برکنم
گر همه عمر بشکنم، عهد تو پس درست شد
کاین همه ذکر دوستی، لاف دروغ میزنم
پیشم از این سلامتی بود و دلی و دانشی
عشق تو آتشی بزد، پاک بسوخت خرمنم
شهری اگر به قصد، من جمع شوند و متفق
با همه تیغ برکشم، وز تو سپر بیفکنم
چند فشانی آستین، بر من و روزگار من
دست رها نمیکند، مِهر گرفته دامنم
گر به مراد من روی، ور نروی تو حاکمی
من به خلاف رای تو، گر نفسی زنم زنم
این همه نیش میخورد، سعدی و پیش میرود
خون برود در این میان، گر تو تویی و من منم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
چشم و دل از جمال تو گشت چو داد ایمنم
شکر خدا که باز شد دیده بخت روشنم
من به دیار شام در، تو به زمین کربلا
باورم این نمی کند با تو نشسته کاین منم
جای به دامن پدر، دشمن و دوست گو ببین
[...]
دامن خمیه سفر از در دوست میکنم
خون جگر بدیدهام پارهٔ دل به دامنم
هیچ کس از معاشران هم سفرم نمیشود
ترسم از این مسافرت جان به در آید از تنم
هر قدمی که میروم پای به سنگ میخورد
[...]
معرفی آهنگهای دیگر
تا به حال ۱۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.