گنجور

حاشیه‌ها

هیوا در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۵:۲۲ در پاسخ به nabavar دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۹۶:

بسیار ممنون 

قاسم در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۲:۴۶ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۸:

چه بیت زیبایی دارد آنجا که میگوید:

چه باید نازش و نالش، بر اقبالی و اداری

که تا برهم زنی دیده، نه این بینی، نه آن بینی

 

واقعا وقتی عمر ما در مقابل عمر دنیا و در پیشگاه خداوندی به چشم برهم زدن نمیرسد، غرور در مقابل خوش اقبالی ها و ناامیدی در مقابل روی ناخوش دنیا، چه معنایی میتواند داشته باشد؟

چقدر این بیت برای آنها که در مقابل ناملایمات زندگی ناامید شده اند آرامش بخش است و برای رام کردن نفس آنانکه به دو روز دنیا دل خوش کرده و نفس سرکش را به تاخت درآورده اند سودمند است. 

فریور در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۲:۳۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹۹:

با سلام و دروود 

در نسخه ای که بر اساس چاپ بدیع اتزمان فروزانفر توسط انتشارات هرمس به چاپ رسیده درصفحه  725  در بیت ( خری که او را نیست بن )  آورده شده  ( بحری که او را نیست بن ) زیرا این دریای جان هست که بن ندارد و میتواند به خاک امر کند و از بیکرانگیش ببخشد و در بیت 5 همین غزل هم به دریای جان اشاره شده .

توکل در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۲:۱۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۲۴ - سخن دقیقی:

گزینانش گفتند کای شهریار 

نیاید خود این هرگز اندر شمار 

یعنی بزرگان گفتند ای پادشاه این کار شایسته نیست و محال است چنین اتفاقی بیفتد 

حامد مهدوی دوست در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۰:۰۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۷:

بسیار زیبا

Polestar در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۰:۰۵ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۰:

رضوان نام فرشته نگهبان بهشت

کوروش در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۹:۴۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۰۶ - تزییف سخن هامان علیه اللعنة:

بس کنم خود زیرکان را این بس است

بانگ دو کردم اگر در ده کس است

 

منظور از بانگ دو کردن چیه ؟

 

حامد مهدوی دوست در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۷:۲۴ در پاسخ به لیلا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۹:

مهدوی دوست:بله درسته

فرزاد در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۲:۴۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۲:

در بیت سوم با توجه به معنی شعر کلمه‌ی دستت به جای دستم درست است

تا تو دستت به خون نیالایی

سفید در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۲:۱۱ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۲۱ - گفتار اندر پرورش زنان و ذکر صلاح و فساد ایشان:

 

هرکس به قدر فهمش، فهمید مدعا را

 

ملیکا رضایی در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۲۳:۵۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۵:

سلام .این شعر مولانا در احوال عشق است و عشق را به نوعی توصیف کرده است :

بیت اول :عشق در ادب و اخلاق و کتب و علم و فضیلت و ...نیست ؛هر حرفی که فردی از عشق میگوید و از راه عشق و عاشقی میگوید راه عشق و عاشقی و عاشقان نیست 

بیت دوم :شاخ عشق منظور در واقع ابتدای عاشق شدن و ابتدای بال و پر دادن به درخت عشق هست ،و این شکوفا شدن اولین نشانه های درخت عشق همین سر بر آوردن شاخه هاهست و مولانا شروع عشق را همین میداند ،یعنی شروع عشق زمانی بی زمان هست زمان خلق انسان و ...یعنی آدم عاشق از شروع خلقت تا پایان آفرینش و دنیا و... با عشق پای به دنیا میگذارد ،و در مصراع دوم شجر که به معنای درخت است همان عشق است و معنی مصراع دوم این است: پرورش یافتن این درخت ،یعنی ادامه یافتن عشق و بزرگ شدن درخت عشق با کمک یا به کمک تکیه زدن بر عرش ،آنجا که فراتر از تمامی آسمان ها هست و به نوعی میشود قلمداد کرد که منظور مرتبه ای بزرگ و بلند از آدمی که به آن جایگاه دست یابد و بارانی که در این حال بر آدمی فرود آید درختی سرشار از شکوفه ها میکند و یا دل بستن به خاک و زمین  که ریشه هر درختی در آن نهفتن هست و یا دل بستن به تمامی استواری درختی در برابرر طوفان مشکلات که همان تنه درختی ست نیست 

بیت سوم :عقل یعنی فکر را در این ره کنار باید زد -در راه عاشقی تنها دل هست که حکم بر آدمی میکند و این دل ،دلی نیست که هر آدمی در هر لحظه احساسی به آن رجوع میکند. این دل در روح و باطن آدمی ست در عاشقی عقل و دل در کنار هم موثر نخواهد بود و نیست -در این راه ما هوا را حد زدیم :این قسمت از این مصراع بسیار زیبا هست ؛در این راه عشاق تا حد جنون به یار عاشق هستند و در پی وصال دوان و پران و خیزان ،و تا حد مرگ جان میدهند و جان می‌سپارد و چون مردگانی زنده و زنده هایی مرده در این دنیا هستند ولی دنیا اطراف شان برزخی ست در میان آتش و بهشتی ست در میان برزخ و آتشی ست در میان بهشت و این هوا را پس میزنند عاشقان یعنی از زندگانی این دنیا دیگر ببریده اند و به دنیا دیگری دل میبندند یعنی به پله ای بالاتر در راه عاشقی میرسند و میدانیم که هر عشقی مرتبه ای ست برای عشق به خدا و در نهایت رسیدن به خدا ، پس آدمی در راه عشق به جایی میرسد که در راه وصال با یار از زندگانی در دنیا رها میشود و این برای آنکه به عشق به خدا رسیده شود در ابتدا حیرانی میآورد و بعد مسیر جدید نمایان میشود و با این همه اعمال که در راه عشق انجام و بر آدمی وضع میشود باز هم با زیبایی یار ،این همه اعمال و کردار لایق این زیبایی نیست 

بیت چهارم :در عشق اشتیاقی نیست ،و اگر اشتیاقی داشتی این اشتیاق اشتیاق نیست و در عشق چون اشتیاقی نیست پس اگر اشتیاقی بود در راهی که فکر میکنی عشق است این اشتیاق یک بت است و نشان دهنده یک اشتیاق دروغین و زمانی که تو عاشق میگردی این اتفاق خواهد افتاد و تو به چیزی و کسی اشتیاق نداری 

بیت پنجم :در دریا همیشه خوف و ترس از طوفان و غرق شدن و ... هست و عشق دریایی ست لیکن تفاوتی دارد و آن این است که در این دریای عشق ترس معنایی ندارد و عاشق در دریای عشق به یار غرق میگردد ولی از غزل شدن هراسی ندارد چرا که در هر عشقی اگر عشق واقعی و حقیقی باشد غرق شدن اتفاق میافتاد و چون کشتی(در معنای دل عاشق به کار رفته است )و عاشق در دریای عشق غرق گردد آنها همه فانی میگردد و نیست و نابود میشود و جز حیرانی و فانی شدن عاشق چیزی باقی نمیماند

بیت ششم:شمس تبریزی که یار و الگو و عارف و استاد مولانا بوده است و خطاب به او یا از برای او میگوید :شمس تبریزی تو هستی که هم دریای عشق من هستی و هم گوهر این دریا بی پایان و از آن رو که تو تمام این هستی هستی در عشقت به جز سر خلاقیت و هنرمندی ای از برای عشقت بیرون ریخته نمیشود ...

ملیکا رضایی در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۲۱:۴۶ در پاسخ به کرم قلاوند دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۵:

در پاسخ به جناب کرم قلاوند :

و باید اضافه هم کنیم که اگربخواهیم صحیح تر و بر اساس متون کهن معنا کنیم ،رقیب معنی تحول یافته واژه حریف هست .تحول معنایی در گذر زمان اتفاق افتاده و باز هم می افتد و خواهد افتاد (با تقریب خوب احتمال زیادی دارد )و این تحول معنایی انواعی دارد ؛واژگان جدیدی وارد زبانی میشوند،واژگانی حروفی از خود را از دست میدهند ،تلفظ واژگانی تغییر میکند و معنی واژگانی تغییر میکند.واژه حریف که معنای تحول یافته آن که امروزه به همین معنی معنا میشود ،رقیب هست ولی در گذشته به معنای همدم بوده است (معنای قدیمی ).

همیرضا در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۹:۱۴ در پاسخ به مهرداد دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۷:

سپاس، درست شد.

مهرداد در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۶:۳۲ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۷:

واقعا که چون الف با هر چه پیوندیم، تنهاییم ما

 

مهرداد در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۶:۲۷ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۷:

لطفاً در بیت اول دریابیم به دریاییم اصلاح شود. 

مهدی در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۳۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۷:

دوستان در بیت 10 و 13 ایا تکرار قافیه رخ داده ؟ یا معنای انها متفاوت است و جناس هستند ؟

ممنونم اگر راهنمایی کنید

Ouchen در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۱:۵۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۱۷:

 

💜غزلی ناب و آهنگین که سرتاسر شور و هیجان است. یکی دیگر از مناجات های حضرت #مولانا با معشوق. این بار #مولانا از معشوق می‌خواهد که مراقب دلش باشد، دلی که بی پرده متعلق به معشوق است نه دل احساسی و ذهنی که همگان دارند. #مولانا وقتی از دل حرف می‌زند،عموما دو معنا از دل را گسترده می‌کند، یکی دلی که همگان می‌شناسیم که مرکز عواطف و احساسات و هیجانات است و دیگری دلی که از عواطف و احساسات و هیجانات پست (نه متعالی) فارغ شده و به آفریننده متصل شده است و در این‌جا منظور همین دومی ست. چرا که پس از وصف‌های آهنگین در چند بیت، سرانجام جایگاه دلی که منظور سخن است را در بیت چهارم و پنجم به روشنی بیان میکند:فوق ثریا دل من و بر لب دریا دل من.اینجا سخن از دلی ست که مقامش بالاتر از فلک است و پس از تحمل رنج سوختن اینک در لبه ی دریا مأوا گرفته است. دریا در ادبیات عرفانی بزرگانی چون #مولانا و #عطار نماد حقیقت ذات پاک الهی ست که سرچشمه ی پاکی ها و معدن همه ی گوهرهای شناخت و معرفت است. #مولانا وقتی سخن از دلی که در ساحل این دریاست می‌زند، شاید می‌خواهد جایگاه فعلی خود در وادی عرفان را به مخاطب بشناساند، یک قدم تا فنای در ذات پاک الهی که همان غرق شدن در دریا و یکی شدن در آن است. هر چند که #مولانا در بسیاری از سروده هایش از مقام فنای خود نیز پرده برمی‌دارد اما نقداً در این غزل خود را در ساحل این دریا می‌بیند. و باز در بیت واپسین به شیوه ی بسیاری از سروده هایش، مهر خاموشی بر لب می‌زند و از پرده افکنی بیشتر دست می‌کشد ، آنجا که خطاب به خود می‌فرماید که بیش از این سخن مگو چرا که زبان، حجاب دل است،کاش که اصلاً زبانی نداشتم تا دلم به واسطه‌ی آن پرده از اسرار بردارد.

 

از پیج اینستاگرام ouchen_1 

مهرداد در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۰:۳۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۳:

بر تلخ عیشی من اگر خنده آیدت...

بر عقل من بخندی گر در غمت(ش) بگریم

آروین یوسفی در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۰:۱۴ در پاسخ به ایمان دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶:

درود

به نظر بنده حاشیۀ ایمان عزیز بهترین تعبیریست که میتوان برای بیت دوم قائل شد. این برداشت بسیار منطقیست، ولو که در نظر شاعر مضمون دیگری بوده باشد و ما از آن ناآگاهیم و ناآگاه نیز خواهیم ماند.

احمـــدترکمانی در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۶:۱۴ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰:

گرچه جان ما به ظاهر هست از جانان جدا

موج را نتوان شمرد از بحر بی پایان جدا

از جدایی قطع پیوند خدایی مشکل است

گر شود سی پاره از هم کی شود قرآن جدا

۱
۱۴۰۷
۱۴۰۸
۱۴۰۹
۱۴۱۰
۱۴۱۱
۵۴۵۹