گنجور

 
ترکی شیرازی

شماره ۱ - شرح حال: آه، آه از جور چرخ چنبری - داد، داد از دست ظلم روزگار

شماره ۲ - رحمت پروردگار: ساقی بیار باده که چون نیک بنگری - دنیا و هر چه هست در او اعتبار نیست

شماره ۳ - بنای عدل: الا ای پای بند مال دنیا! - که بر رویت در دولت گشاده است

شماره ۴ - فضل خداوندی: صلوه این نیست ای مرد مصلی! - که گاهی خم شوی گاهی شوی راست

شماره ۵ - آرزوی وصل: راهی ست پر خطر ره عشق تو ای نگار! - کس بی خطر، به منزل از این رهگذر نرفت

شماره ۶ - شراب جهل: از مسلمانی مرا آید عجب - کز شراب جهل خود گردیده مست

شماره ۷ - زلف سیه فام: سختم آید زتو ای زلف سیه فام! - کاشفته و ژولیده چرا همچو من استی؟

شماره ۸ - گاه سخن: الا ای که هرگز به گاه سخن! - نه بشنیده کس از تو غیر از نقیض

شماره ۹ - دل بی قرار: شیرین عذار یار من، آن سرو خوش خرام - دیشب کناره کرد به خشم از کنار من

شماره ۱۰ - ماه یا که خورشید: ای به رخساره تو زلف سیاه - چون غرابی به شاخ گل آونگ

شماره ۱۱ - باده ناب: تا کی ای بخت خفته «ترکی»! - بر نخیزی زخواب قیلوله

شماره ۱۲ - تاب عشق: افتاده است از نظرم ماه و آفتاب - تا چشم بر جمال تو مه رو گشوده ام

شماره ۱۳ - تیر شباب: نوجوانی به شخص پیری گفت - که چرا قامتت کمان گشته

شماره ۱۴ - جاذب خلق: ترکیا! تا زر و سیمت به کف است - جاذب خلق، چو مغناطیسی

شماره ۱۵ - بالش زر: روزش چو شب است و شب، شب اول قبر - هرکس که به خانه، زن زشتی دارد

شماره ۱۶ - بخت خفته: چها که می کشم از دست بخت خفته خویش - که هر چه می کنم از خواب بر نمی خیزد

شماره ۱۷ - محراب دعا: آفتاب از شرم رویش رخ کند پنهان به ابر - ماه من از چهره خود گر براندازد نقاب

شماره ۱۸ - غلام طالع: گر به صنعت عدیل داودی - ور به حکمت نظیر لقمانی

شماره ۱۹ - زر و سیم: سخنی گویمت ز من بشنو - ای که از دشمنان حذر داری

شماره ۲۰ - علامت عشق: عاشقان را بود علامت عشق - ز روی رنگ و لاغری بدن

شماره ۲۱ - تارک الصلاه مباش: نصیحتی کنمت ای پسر ز من بشنو! - تو این نصیحت و چون گوهرش محافظ باش

شماره ۲۲ - رحمت حق: وقت آن شد که بلرزیم چو بید از سرما - ساقیا! می به قدح کن، که زمستان آمد

شماره ۲۳ - خجسته کتاب: هزار شکر که شد ختم این خجسته کتاب - به عون خالق و جبار و قادر قهار

شماره ۲۴ - نخل غفلت: ای که مستی ز باده دولت - تا نمیری کجا شوی هشیار

شماره ۲۵ - خون دل: ای که خواهان راحتی به جهان - دل خود را به دلبران مسپار

شماره ۲۶ - در حقیقت: هر که غالب گشت عقل وی به نفس - رتبه او از ملک بالاتر است

شماره ۲۷ - تیغ تیز: به روزگار از این درد صعب تر نبود - که نزد خلق عزیزی اگر ذلیل شود

شماره ۲۸ - عجوزه دنیا: چه خواهی از دل من، ای عجوزه دنیا! - طلاق گفتمت از من دگر چه می‌خواهی

شماره ۲۹ - چراغ: در جهان هر که با تو کرد بدی - در عوض کن به جای او نیکی

شماره ۳۰ - درد بی علاج: گرچه از دردها در این عالم - سخت دردیست دزدی و حیزی

شماره ۳۱ - ندهد سود: هر که را دختری ست در خانه - زود باید به شوهری دادش

شماره ۳۲ - بانگ فریاد: دختری روی همچو ماهی داشت - مادر او به شو، نمی دادش

شماره ۳۳ - غم زمانه: ای که گویی غم زمانه مخور - تو چه دانی که از غم آزادی

شماره ۳۴ - عاشق: حال عاشق، ز من چه می پرسی - ای که عاشق، نگشته ای روزی

شماره ۳۵ - چراغ خویش: ای که داری چراغ مرده به دست - نیست عقلت به جهل نزدیکی

شماره ۳۶ - غم بیهوده: اگر صد سال در این دار فانی - بمانی، عاقبت بایست مردن

شماره ۳۷ - یک عمر: یک دمی بیدار شو، از خواب ناز - ای که روز و شب، به خواب غفلتی!

شماره ۳۸ - مجال مکث و درنگ: ای که آسوده خفته ای شب و روز - زیر این طاق لاجوردی رنگ

شماره ۳۹ - هشیار باش: این چند روز عمر، که هستی تو در جهان - هشیار باش، تا ندهی نام خود بباد

شماره ۴۰ - بخل و حسد: عجب آید مرا که می دانیم - عاقبت جای ماست زیر لحد

شماره ۴۱ - دل تنگ: جهان ماند به خم رنگ ریزان - که هر ساعت از او رنگی بر آید

شماره ۴۲ - حال خویش: گر مردگان ز زیر لحد سر بر آوردند - معلوم زندگان شود احوال حول قبر

شماره ۴۳ - ماه صیام: روزه دارا مکن به ماه صیام! - خویش را از گرسنگی خسته

شماره ۴۴ - سر باطن: نظر به ظاهر مردم کن و زیاده مپرس - که این فلان به چه کار است و در چه احوال است

شماره ۴۵ - خدا داند: کسی را گر به بینی درخرابات - مگو این زاهد و پرهیزگار است

شماره ۴۶ - نرم خویی: هر که با تو بدی کند روزی - تو به پاداش او نکویی کن

شماره ۴۷ - ایام شاعری: منت خدای را که در ایام شاعری - مدح کسی نگفته و نگرفته ام صله

شماره ۴۸ - مرد باش: گر کسی از تو غیبتی گوید - بر میاشوب و تند و تیز مشو

شماره ۴۹ - توکل: هر که را باشد توکل بر خدا - کارهای مشکلش آسان شود

شماره ۵۰ - خبث باطن: کسی که جهلش غالب بود به عقل سلیم - میانه حق و باطل، کجا گذارد فرق

شماره ۵۱ - مشورت: تا توانی مشورت با زن مکن - زانکه کار شور ناید از زنان

شماره ۵۲ - عقل و معرفت: آدمیرا فخر باشد بر جماد - زآنکه او را تاج عقلی، بر سر است

شماره ۵۳ - گوییا: ای فلان! از تو سخت می ترسم - که بسی فتنه زیر سر داری

شماره ۵۴ - طریق بندگی: بر جمال و مال خود غره مشو - ای که هستی صاحب مال و جمال!

شماره ۵۵ - عمر هزار ساله: گیرم هزار سال، کنی عمر و زندگی - ور فی المثل شوی ملک غرب تا به شرق

شماره ۵۶ - آفت تنهایی: گر بدانی به جهان، آفت تنهایی را - من بر آنم که یکی روز، نمانی تنها

شماره ۵۷ - شیر حق علی: تیغ آتشبار شیر حق علی - نیست آبش چون زبان وام خواه

شماره ۵۸ - نام علی: به هر سخن که در او ذکر نیست نام علی - طعام بی نمکی هست نزد اهل سخن

شماره ۵۹ - کی دهد فروغ؟: شخصی به طعنه گفت که اشعار شاعران - نیمیش راست باشد و نیم دگر دروغ

شماره ۶۰ - حادثات زمان: در این جهان، بود آسوده از کلال و ملا - کسی که طالع او سعد و بخت میمون است

شماره ۶۱ - محبوب القلوب: دلا تا سیم و زر داری به کیسه - میان خلق، محبوب القلوبی

شماره ۶۲ - انسان بخیل: عزت انسان به جود است و سخا - خر، شرف دارد به انسان بخیل

شماره ۶۳ - رحم و مروت: نه هر کس را توان گفتن مسلمان - مسلمانی به رحم است و مروت

شماره ۶۴ - قول مصطفی: ای که در جهان، طالب حقی! - رو تو پیشه کن، تقوی و ورع

شماره ۶۵ - حسد: عجب آید مرا ز کار کسی - که شب و روز، کار وی حسد است

شماره ۶۶ - درد گران: پیری و، محتاجی و، بیماری و، قرض کثیر - از برای آدمی دردی ست صعب و بی علاج

شماره ۶۷ - بزرگی و جاه: زر سرخ مسکوک کامل عیار - بود قفل هر مشکلی را کلید

شماره ۶۸ - راست گویم: آدمی را در این سراچه دهر - نیست چیزی زتن درستی به

شماره ۶۹ - لحظه ای کاش: ای که هستی به رقیبان همدم - کاش یک لحظه بدی همدم من

شماره ۷۰ - عجب آید مرا: عیب می را، زراه بی خردی - لب نبرده به ساغران گویند

شماره ۷۱ - مرد عاقل: کسی را می توان گفتش مسلمان - که از دست و زبانش کس نرنجد

شماره ۷۲ - جام جم: یکی نکته گویم زمن گوش دار - از آن کس که شد مست، از جام جم

شماره ۷۳ - دریای رحمت: یا رب! به حق احمد مختار و آل او - کز شیعیان، گناه خفی و جلی ببخش

شماره ۷۴ - خدایا: زطاعون و وبا، بدتر بلایی ست - زن بد، در سرای نیک مردان

شماره ۷۵ - بنیاد غم: خواستم یک روز بی غم، در جهان باشم نشد - داد داد از دست غم، فریاد از بیداد غم

شماره ۷۶ - آشنایی: شدم بیگانه من از آشنایان - چو دیدم زآشنایان بی وفایی

شماره ۷۷ - عجب مدار: جوان که موی سیاهش دمیده از رخسار - زمشک ناب نقابی به ماه پوشیده

شماره ۷۸ - ناقص عقل: یکی سخن شنو از من، گرت به سر عقلی ست - که این سخن زبزرگان دین، چنین شده نقل

شماره ۷۹ - جنبش سیل: حال عاشق زمن چه می پرسی؟ - تو که با عشق، نیستت میلی

شماره ۸۰ - آسمانی رنگ: سر و سیم اندام من، آن غیرت ماه تمام - آمد از کاشانه بیرون با دو زلفی پر زتاب

شماره ۸۱ - شراب عشق: فرخا حال و خوشا اقبال تو - ای که هستی از شراب عشق مست!

شماره ۸۲ - ای نیک مرد!: دولت دنیا دو روزی بیش نیست - دل بر این دنیا مبند ار عاقلی

شماره ۸۳ - لباس میش: زاهد که بود به زهد، مشهور - زهدش همه فسق و نوش نیش است

شماره ۸۴ - درد غربت: بی کس و بیچاره ام در خاک غربت کرد چرخ - آه آه از درد غربتف داد داد از بی کسی

شماره ۸۵ - عز و شرف: در کرب و بلا اگر شود مدفن من - در عز و شرف نیست کسی مانندم

شماره ۸۶ - مدفنم را نجف نما: بارالها! به حق شاه نجف - که بفرما ز لطف ممنونم

شماره ۸۷ - روزگار غدار: ظلم و بیداد و عذر و جور و جفا - عادت روزگار غدار است

شماره ۸۸ - دل نسپاری: خواهی که به فرزند تو دل کس نسپارد - زنهار به فرزند کسی دل نسپاری

شماره ۸۹ - مزرع هستی: این نکته یقین است که در مزرع هستی - خواهی دروی خواجه! همان تخم که کشتی

شماره ۹۰ - دل مسکین: تلافی دل مسکین شکستنی نشود - هزار مرتبه گر کعبه را طواف کنی

شماره ۹۱ - خوشتر: هر که خالی است کیسه اش از زر - مرگش از زندگی بود خوشتر

شماره ۹۲ - بی شک: کس در حضور تو کند ار غیبت کسی - بی شک که غیبت تو کند در حضور او

شماره ۹۳ - خجسته کتاب: هزار شکر که شد ختم، این خجسته کتاب - ز یمن همت سلطان دین، علی ولی

sunny dark_mode