گنجور

 
ترکی شیرازی

سر و سیم اندام من، آن غیرت ماه تمام

آمد از کاشانه بیرون با دو زلفی پر زتاب

آسمانی رنگ دیدم در برش رنگین قبا

این سخن شد راست کاندر آسمان است آفتاب

گفتمش جانا! به وصلت می رسم ایا شبی؟

گفت وصل من نخواهی دید «ترکی» جز به خواب