گنجور

 
ترکی شیرازی

نصیحتی کنمت ای پسر ز من بشنو!

تو این نصیحت و چون گوهرش محافظ باش

مجالست منما با قلندر و درویش

مصاحبت منما با اراذل و اوباش

به زور پنجه و بازوی خویش غره مشو

درشت خوی مباش و به کس مکن پرخاش

کسی که به پیش تو اسرار خویش بسپارد

مکن خیانت و اسرار او مگردان فاش

چو رعد از سخن سخت دشمنان مخروش

ز حرف سخت، دل دوستان خود مخراش

مخور شراب و، مکن غیبت و، دروغ مگو

مطیع دیو مشو، تارک الصلاه مباش

 
 
 
سنایی

به آب ماند یار مرا صفات و صفاش

که روی خویش ببینی چو بنگری بقفاش

ز بوی و خوبی جعد و دو زلف مشکینش

ز رنگ و گردن و گوش و دو عارض زیباش

نگار خانهٔ چین است و ناف آهوی چین

[...]

نصرالله منشی

حیات را چه گوارنده تر زآب ولیک

کسی که بیشترش خورد بکشد استسقاش

جمال‌الدین عبدالرزاق

قسم بواهب عقلی که پیش رای قدیم

یکیست چشمه خورشید و سایه عنقاش

همیشود بیکی امر او چو سایه بچاه

در آبگون قفس این آفتاب آتش پاش

که هست طبع جمال آفتاب تأثیری

[...]

مجیرالدین بیلقانی

قسم به واهب عقلی که پیش علم قدیم

یکی است چشمه خورشید و سایه عنقاش

زمین شود ز یکی امر او چو سایه چاه

در آبگون قفس این آفتاب آتش پاش

که هست طمع جمال آفتاب تأثیری

[...]

ظهیر فاریابی

خدایگان جهان شهریار دریا دل

توراست دست گهر بخش و لفظ لؤلؤ پاش

بر اسمان و زمین دست مطلق است تو را

که از وظیفه جود تو یافتند معاش

گهی به پنجه هیبت دل جهان بشکن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه