گنجور

 
ترکی شیرازی

از مسلمانی مرا آید عجب

کز شراب جهل خود گردیده مست

حق و باطل، بندگی و معصیت

پیش رو یکسان نماید هر چه هست

کور کورانه همی پوید به راه

می نپندارد که اندر ره چه است

عاقبت روزی به چاه افتد ز راه

بر سر ره بی گمان، صاحب ره است

من یقین دارم که پیش کافران

کافری از این مسلمانی به است

 
 
 
ربات تلگرامی عود
رودکی

وز بر خوشبوی نیلوفر نشست

چون گهِ رفتن فراز آمد، نَجَست

ابوالمثل بخارایی

رفت در دریا به تنگی آبخوست

راه دور از نزد مردم دوردست

ناصرخسرو

هر که چون خر فتنهٔ خواب و خور است

گرچه مردم‌صورت است آن هم خر است

ای شکم پر نعمت و جانت تهی

چون کنی بیداد؟ کایزد داور است

گر تو را جز بت‌پرستی کار نیست

[...]

ادیب صابر

ساقیا در جام من ریز آب رز

زان بضاعت ده که عشرت سود اوست

در جهان چون آب رز معلوم نیست

آتشی کز زلف ساقی دود است

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه