گنجور

 
ترکی شیرازی

شماره ۱ - اقتدار محمد: شمس و قمر، عکسی از عذار محمد - گردش گردون، به اختیار محمد

شماره ۲ - علت ایجاد ممکنات: دوشینه شاه زنگ برافراخت چون علم - در وادی قرار شه روم زد قدم

شماره ۳ - شیر کردگار: ای سبب خلق و آفرینش عالم - وی به تو فخریه کرده حضرت آدم

شماره ۴ - مصدر علم لدنی: چون خدا از نور خود نور پیمبر آفرید - پس ز نور پاک احمد نور حیدر آفرید

شماره ۵ - خجسته عید سعید: سحر ز بانگ خروش خروس خوش گفتار - شدم ز مستی خواب شبانگهی بیدار

شماره ۶ - تخت خلافت: باد بهار می وزد ساقی ماه پیکرا - موسم عیش شد هلا باده بکن به ساغرا

شماره ۷ - سودای حیدر: سرت گردم بیا ساقی ز می، پر ساز و ساغر را - به آب خشک پر کن از کرم، آن آتش تر را

شماره ۸ - خورشید خاور: سرت گردم ای ساقی سیم پیکر! - مرا مست کن زان می روح پرور

شماره ۹ - در نجف: ای کشتی علم را تو لنگر! - وی قطب کمال را تو محور!

شماره ۱۰ - تاج انما: شاهی که نه فلک،چو بساطی ست زیر پاش - ایزد عطا نموده به سر، تاج انماش

شماره ۱۱ - مهر علی: شهنشهی که بود جبرئیل دربانش - ملک مطیع و، فلک هست سقف ایوانش

شماره ۱۲ - شیر بیشه هیجا: خواجه فکر منزل کن، هر قدر که بتوانی - پیش از آن که کاخ عمر، رو نهد به ویرانی

شماره ۱۳ - آیت کبرای حق: مرحبا! ای قاصد عیسی دم فرخ لقا! - از بر یار آمدی اهلا و سهلا مرحبا

شماره ۱۴ - پیشوای خلق: ای تربت مطهر تو خلق را مطاف! - کویت به از بهشت برین است بی خلاف

شماره ۱۵ - شرار آتش عشق: بگویمت سخنی کاندر او نه جای اشک است - که هر که طاعت حق کرد افضل از ملک است

شماره ۱۶ - محب علی: به سر هر که سودای حیدر ندارد - نشانی ز دین پیمبر ندارد

شماره ۱۷ - عید غدیر: صبحدم مرغ سحرخوان چو برآورد نفیر - جستم از جا ز پی طاعت خلاق بصیر

شماره ۱۸ - غدیر خم: سحرگاهان به گوشم این ندا از چرخ پیر آمد - که سر بردار از زانوی غم، عید غدیر آمد

شماره ۱۹ - شه سریر ولایت: رسید فصل بهار، ای نگار سیمین تن! - اگر که تابئی از باده توبه را بشکن

شماره ۲۰ - در دریای سرمدی: شاهنشهی که بحر سخا راست گوهرا - مهر افسری که عرش خدا راست زیورا

شماره ۲۱ - صاحب تاج انما: ای دل! از چاه بیخودی بدرآ - خویش را وارهان ز قید هوا

شماره ۲۲ - صاحب ذوالفقار: سرت گردم ای ساقی سیمتن! - بسی کن علاج دل زار من

شماره ۲۳ - حبیبه داور: بلبل طبعم دوباره گشت سخنور - نغمه سرا شد به مدح دخت پیمبر

شماره ۲۴ - خصال حسن: زهی زنور جمالت جهان جان روشن - جهان ز فیض وجود تو غیرت گلشن

شماره ۲۵ - سر عشق: هر که را عشق دلبری به سر است - میتوان گفتنش که خود بشر است

شماره ۲۶ - میدان عشق: عاشقا! گر عاشقی چون عاشقان با غم بساز - یا که با عشاق نرد عشق بازی را مباز

شماره ۲۷ - پاک گوهر: شاهی که بارگاه وی از عرش برتر است - در شهر طوس قبه ایرانش از زر است

شماره ۲۸ - طرب انگیز: خوشا شیراز و خلق باوفایش - خداوندا! نگه دار از بلایش