شاهنشهی که بحر سخا راست گوهرا
مهر افسری که عرش خدا راست زیورا
حق را ولی و دخت نبی راست همسرا
بعد از نبی به خلق اوست رهبرا
زیرا که اوست لایق محراب و منبرا
بالانشین بارگه کبریا علی ست
مقصد ز آفرینش ارض و سما علی ست
دریای علم و معدن جود و سخا علی ست
مولای اتقیا و شه اولیا علی ست
صهر نبی و دختر او راست شوهرا
آن سروری که صهر نبی مکرم است
هم جانشین او و هم او را پسر عم است
فرزند آدم است ولی به ز آدم است
این نکته بر تمامی عالم مسلم است
کز بوالبشر به رتبه و جاه برترا
در روز رزم گر بنشیند به پشت زین
از هیبتش به هم شکند پشت مشرکین
رنگین کند زخون یلان دامن زمین
دست یداللهش چو درآید ز آستین
بر خرمن عدو، زند از قهر آذرا
گر روز رزم برکشد از قهر، ذوالفقار
با ذوالفقار راکب و مرکب کند چهار
دامان دشت را کند از خون چو لاله زار
از صد هزار خصم نترسد به کارزار
برهم زند سپاه مخالف سراسرا
با خصم اگر شود گه پیکار، روبرو
خصمش ره فرار نیابد ز چارسو
تیغش ز قهر، خون خورد از پیکر عدو
سازد روان، ز خون دلیران، به دشت، جو
رمحش به جان خصم کند کار نشترا
در کوه و دشت شیر گریزد ز هیبتش
لرزد به خود نهنگ به دریا ز سطوتش
گردکشان فرار کنند از صلابتش
آید ز آستی چو برون دست قدرتش
آرد برون دمار، ز جان غضنفرا
گر چرخ سر به پیچد از حکم آن جناب
از کهمشان به گردن وی افکند طناب
گاه سواریش ز سر شوق، با شتاب
روح الامین ز سمت یمین، گیردش رکاب
بر پشت زین برآید چون مهر خاورا
گاه نبرد چون بنشیند به پشت رخش
رخشش ز سم کند سر و مغز هژبر پخش
تیغش تن هژبر دلان را کند دو بخش
بر پشت تیغ او ید قدرت نموده نقش
کاین تیغ نیست در خور کس غیر حیدرا
بربست در گرفتن خیبر، کمر چو تنگ
از ترس، چهر خیبریان گشت زرد زنگ
یازید دست بر در آن قلعه بی درنگ
در را ز جای کند چو بود او امیر جنگ
از دل کشید نعرهٔ الله اکبرا
غیر از علی کسی به پیمبر حبیب نیست
بی او دمی رسول خدا را شکیب نیست
خیبر گرفتنش به جوانی عجیب نیست
در کندش ز قلعهٔ خیبر غریب نیست
در کودکی دریده به گهواره اژدرا
شاها! تویی که اهل ولایند چاکرت
سایند سروران جهان، جبهه بر درت
گردن کشان، ملازم سلمان و بوذرت
«ترکی» بود یکی ز غلامان قنبرت
او را شفیع باش تو در روز محشرا
ای سروری که بر همه عالم سرآمدی
داماد و ابن عم و وصی محمدی
بی شبه جانشین بلافصل احمدی
زوج بتولی و در دریای سرمدی
غیر از تو کیست همسر زهرای اطهرا؟
هم شیر کردگاری و، هم میر مؤمنان
هم سایهٔ الهی و، هم آفتاب جان
درگاه توست ملجاء خلق جهانیان
خوشتر ز جنت است تو را خاک آستان
جبریل آستان تو روبدز شهپرا
دست من است و دامنت ای شیر کردگار!
مولا! مرا یکی ز غلامان خود شمار
تا در جهان کنم به غلامی ات افتخار
این آرزوی من است که در حال احتضار
چشمم شود ز نور جهان منورا
شاها! اگر چه شیوهٔ من شاعری نبود
اشعار خلق در نظرم سحر می نمود
حب تو عقده های دلم را ز هم گشود
منظور من ز شعر چو مداحی تو بود
از همت ولای تو کشتم سخنورا
جایی که کردگار بگوید تو را ثنا
من کیتم که مدح و ثنایت کنم ادا
مهر و محبت تو به قلبم گرفته جا
در دوستی تو بود اشعار من گوا
شعرم قبول کن توبه حق پیمبرا
این دل نشین قصیده که شعرش مخمس است
درویشی و به کسوت شاهی ملبس است
از یمن نام توست که مطبوع هر کس است
یک بیتش ار قبول تو افتد مرا بس است
فردا سپید روی درآیم به محشرا
ای شیر کردگار، تو با این همه جلال
در کربلا نبودی در عرصهٔ قتال
روز دهم ز ماه محرم پس از زوال
شد جسم نازنین حسین تو پایمال
عریان تنش فتاد در آن دشت، بی سرا
سوزد دلم به حال حسینت که شد شهید
قاتل به کام تشنه سرش را ز تن برید
سر از تنش برید و، تنش را به خون کشید
جسمش بسان طایر بسمل به خون طپید
شد پاره پاره از دم شمشیر و خنجرا
شاهی که بود دامن صدیقه بسترش
می زد مدام شانه به موی چو عنبرش
صد بار گفت لحمک لحمی پیمبرش
و اینک به خاک بین تن صد چاک و بی سرش
خاکش چگونه تنگ گرفته است در برا
اصحاب و اقربا و جوانانش از جفا
پرپر شدند همچو گل، از تیغ اشقیا
کردند در رکاب شه عشق، جان فدا
یک تن بجا نماند از آن قوم باوفا
از اکبرش شهید شدی تا به اصغرا
از پا فتاد قامت چون سرو اکبرش
آغشته شد به خون رخ و زلف معنبرش
از بس زدند نیزه و خنجر به پیکرش
خاکم به سر، کفن چو زره گشت در برش
شد پاره پاره آن بدن ناز پرورا
تاراج شد اساس شهنشاهی اش تمام
رفتند دل شکسته عیالش به سوی شام
در راه شام دختر زارش سکینه نام
از فرقت برادر و عم و پدر مدام
می ریخت اشک از مژه بر رخ چو گوهرا
خاموش «ترکیا» که از این نظم سوزناک
ترسم ز گریه فاطمه خود را کند هلاک
ختم رسل ز سینه کشد آه دردناک
حیدر کند ز غصه گریبان صبر چاک
یکباره سرنگون شود این چرخ اخضرا
خاموش «ترکیا» که از این نظم غم فزا
اجزای آسمان شود از یک دگر جدا
هنگامهٔ قیامت کبری شود بپا
افتد خروش و ولوله در عرش کبریا
کروبیان ز غصه بمیرند یکسرا
خاموش «ترکیا» که از این نظم گریه خیز
اهل عزا شدند به سر، جمله خاک بیز
جن و بشر شدند ز مژگان، سرشک ریز
شد در جهان ز گریه بپا شور رستخیز
از آب دیده خاک زمین شد مخمرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره مقام و فضیلت علی بن ابیطالب، شوهر دختر پیامبر اسلام (حضرت محمد)، و شخصیت بزرگ او در جنگها و دیگر اعمال شجاعانهاش است. شاعر از عظمت و جایگاه علی در دین و تاریخ سخن میگوید، او را به عنوان ولی و رهبری برای مسلمانان بعد از پیامبر معرفی میکند و به ویژگیهای منحصر بفرد او اشاره مینماید.
شاعر بر این باور است که علی در میدانهای نبرد، با شجاعت و قدرتی که دارد، دشمنان را میشکست و همواره در دفاع از حق و حقیقت پیشقدم بوده است. همچنین از داغ و مصیبتهای خاندان پیامبر، به ویژه واقعه عاشورا و شهادت حسین، فرزند او، ابراز غم و اندوه میکند و تأکید میکند که این حوادث غمانگیز باعث بروز شور و اندوه در آسمان و زمین میشود.
در نهایت، شاعر خود را یکی از غلامان و پیروان علی میداند که آرزو دارد در روز قیامت در کنار او باشد و از محبتش بهرهمند شود.
هوش مصنوعی: پادشاهی که دریاى generosity (سخاوت) از او زاده شده و مهر و محبت او مانند تاجی است که بر عرش خداوند زینت بخشیده است.
هوش مصنوعی: حقیقت و حق را تنها ولی و دختر پیامبر میدانند و بعد از پیامبر، رهبری به عهده او و همراهانش است که به مردم راهنمایی میکنند.
هوش مصنوعی: چون او شایسته مقامهای بزرگ و جایگاههای مهم است و من به این مرتبه نمیرسم.
هوش مصنوعی: علی به عنوان مقام بلند و باعظمت در کائنات شناخته میشود و همه چیز در آفرینش، از زمین تا آسمان، به او تعلق دارد.
هوش مصنوعی: علی، دریای علم و منبع سخاوت و generosity است و در میان پرهیزگاران و بزرگواران، او امام و پیشوای واقعی به شمار میآید.
هوش مصنوعی: عروس پیامبر و همسر او در واقع شوهرانشان هستند.
هوش مصنوعی: سروری که به پیامبر بزرگوار نسبت دارد، هم جانشین اوست و هم پسر عموی او به شمار میآید.
هوش مصنوعی: این شخص فرزند آدم است، اما از خود آدم برتر و بزرگتر به حساب میآید. این نکته برای همه جهان مشخص و روشن است.
هوش مصنوعی: از ویژگیها و مقام والای بوالبشر (آدم) برخوردار هستی.
هوش مصنوعی: زمانی که او در میدان نبرد بر روی زین نشسته باشد، با قدرت و شوکتی که دارد، دشمنانش را به هراس واداشته و به سستی میکشاند.
هوش مصنوعی: وقتی که خون دلیران بر زمین بریزد، زمین رنگین میشود و وقتی که دست قدرت الهی از آستین بیرون آید، اثر و نشانههای آن بروز میکند.
هوش مصنوعی: در میان انبوهی از دشمنان، به خاطر نیروی قهر و قدرت آذر، دست به اقدام میزنم.
هوش مصنوعی: اگر روز جنگ و نبرد شروع شود، فرد شجاع و قهرمان با شمشیرش در میدان جنگ حاضر شده و با قدرت و اراده به میدان میآید.
هوش مصنوعی: چون لالههای دشت در خون غوطهورند، اینگونه است که برای آنها هیچ ترسی از صدها دشمن در میدان نبرد وجود ندارد.
هوش مصنوعی: سپاه دشمن را به طور کامل از هم میپاشد.
هوش مصنوعی: وقتی کسی با دشمنش رو در رو میشود و درگیر میشود، دشمن نمیتواند از همه طرف فرار کند و از چنگال او رهایی یابد.
هوش مصنوعی: تیغ او از شدت خشم، خون از بدن دشمنان میریزد و روح آنان را با خون دلیران، به دشت میفرستد.
هوش مصنوعی: رخسار زیبای او، کار دشمن را خراب میکند.
هوش مصنوعی: در کوه و دشت، حتی شیر از ترس او فرار میکند و در دریا، نهنگ به خاطر قدرت او میلرزید.
هوش مصنوعی: برخی از موجودات به خاطر شدت و قدرت او فرار میکنند، زیرا توانایی و قدرتش مانند دستانی است که از آستینش بیرون میآید.
هوش مصنوعی: چیزی به بیرون میآید که جان انسان را به شدت تحت تأثیر قرار میدهد و او را در وضعیت نابسامانی قرار میدهد.
هوش مصنوعی: اگر گردونه روزگار به خواست آن بزرگوار بچرخد، از بلندی کوه هم به گردن او طنابی خواهد انداخت.
هوش مصنوعی: گاهی سوارش از روی شوق و اشتیاق، با سرعت و شتاب، فرشتهی وحی را از سمت راست خود میبیند که رکاب او را میگیرد.
هوش مصنوعی: این جمله به تصویر کشیدن یک صحنه است. در آن، شخصی بر روی زین سوار میشود، و انگار که خورشید صبحگاهی در حال طلوع است. این تصویر میتواند نمادی از شروعی تازه یا قدرت و زیبایی طبیعی باشد.
هوش مصنوعی: گاهی اوقات وقتی جنگ به پایان میرسد، اسب جنگی با قدرت و استقامت تمام، سر و مغز دشمن را شکست میدهد و آن را به اطراف پراکنده میکند.
هوش مصنوعی: تیغ او که همچون سلاحی برنده است، دلهای قوی را به دو نیم میکند و قدرتی عظیم از دستان او نمایان است.
هوش مصنوعی: این شمشیر برای هیچکس دیگر جز حیدر نیست.
هوش مصنوعی: در حین گرفتن خیبر، دلها پر از ترس شد و چهرههای مردم آنجا به رنگ زرد درآمد.
هوش مصنوعی: بشتاب و به در آن قلعه بزن، بدون تأخیر در را از جا کنده و باز کن، زیرا او سردار جنگ است.
هوش مصنوعی: از دل فریاد الله اکبر بلند شد.
هوش مصنوعی: به جز علی، هیچ کس برای پیامبر عزیز نیست و بدون او، پیامبر نمیتواند حتی یک لحظه صبر کند.
هوش مصنوعی: گرفتن خیبر در جوانی برای کسی عجیب نیست، چرا که در کشیدن آن، از قلعه خیبر، چیزی غریب وجود ندارد.
هوش مصنوعی: در دوران کودکی، در گهوارهاش با چیزهای وحشتناک و خطرناک مانند اژدها مواجه بوده است.
هوش مصنوعی: ای پادشاه! تو کسی هستی که بزرگان و صاحبان مقام دور و بر تو حضور دارند و به خاطر تو، در گشاده بودن درگاهت صف کشیدهاند.
هوش مصنوعی: گردن کشان و سرکشها، یکی از خدمتکاران قنبرت بود که همراه سلمان و بوذر، در حال گذر به سر میبردند.
هوش مصنوعی: در روز قیامت از او بخواه تا شفاعتت کند.
هوش مصنوعی: ای بزرگتری که بر تمامی دنیا برتری یافتی، داماد و پسرعمو و وصی پیامبر خدا محسوب میشوی.
هوش مصنوعی: او بیتردید، جانشین بدون واسطه رسول خدا احمد (ص) است و همسر او دارای فضایل و پاکی خاصی است. او مانند دریای جاودانی و بیپایان است.
هوش مصنوعی: به جز تو، چه کسی میتواند همسر دختر پاک و مقدس محمد باشد؟
هوش مصنوعی: این بیت به ویژگیهای والای یک شخصیت اشاره دارد که هم شجاعت و قدرت را به تصویر میکشد، هم رهبری مؤمنان را بر عهده دارد، هم نشانی از حمایت الهی است و هم به مانند نوری در زندگی مردم میدرخشد.
هوش مصنوعی: درگاه تو محلی است که مردم به آن پناه میبرند و این مکان برای آنها بهتر از بهشت است. خاک پای تو از هر چیز دیگری ارزشمندتر و عزیزتر است.
هوش مصنوعی: فرشته وحی در درگاه تو به خفتگی و ادب ایستاده است.
هوش مصنوعی: ای شیر خدا! دست من به دامن توست. مولا! مرا هم به عنوان یکی از غلامان خودت بشمار.
هوش مصنوعی: من در این دنیا آرزو دارم که در خدمت تو باشم و به این خدمت افتخار کنم، حتی در لحظههای آخر زندگیام.
هوش مصنوعی: چشمم به دلیل نور دنیا روشن و پرنور میشود.
هوش مصنوعی: ای پادشاه! هرچند من به طور خاص شاعر نیستم، اما شعرهای دیگران از نظر من بسیار جذاب و جالب به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: عشق تو گرههای دل مرا باز کرد و مقصود من از سرودن شعر، ستایش تو بود.
هوش مصنوعی: من به خاطر ارادت و محبت به تو، در کلام و گفتار خود را کنترل میکنم و از سخن گفتن خودداری میکنم.
هوش مصنوعی: در جایی که خداوند بخواهد و اراده کند، من چه توانایی و لیاقتی دارم که بتوانم به تو احترام بگذارم و تو را ستایش کنم.
هوش مصنوعی: محبت و عشق تو در قلب من جا گرفته و اشعار من شاهدی بر دوستی ما هستند.
هوش مصنوعی: شعر من را بپذیر، مانند عهدی که پیامبر با خدا بست.
هوش مصنوعی: این شعر زیبا و دلنواز، که به فرم مخمس سروده شده، داستان درویشی را روایت میکند که به ظاهری شاهانه و فونداسیونهای سلطنتی ملبس شده است. این تضاد در ظاهر نشاندهندهی سیر و سلوک یک شخص است که به جایگاههای مختلف جامعه دست یافته، ولی هنوز توجهی به اصل خود و ریشههای درونیش دارد.
هوش مصنوعی: به خاطر نام تو، هر کسی از شنیدن یک بیت شعر لذت میبرد. اگر فقط یک بیت از تو را قبول کنی، برای من کافی است.
هوش مصنوعی: فردا با چهرهای روشن و درخشان به صحنه میآیم.
هوش مصنوعی: ای بزرگترین و با شکوهترین، تو با این عظمت در روز عاشورا در میدان نبرد حضور نداشتی.
هوش مصنوعی: در روز دهم محرم، بعد از ظهر، بدن عزیز حسین بر زمین افتاد و زیر پا رفت.
هوش مصنوعی: بدن او در آن دشت بیسرپناه و عریان افتاده است.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر حسین میسوزد، چون او شهید شد و قاتل در حالی که تشنه بود، سرش را از بدنش جدا کرد.
هوش مصنوعی: سرش را از تنش جدا کرد و تنش را در خون غرق کرد. جسمش مانند پرندهای که با تیر زخمی شده باشد، در خون میغلطید.
هوش مصنوعی: از ضربههای شمشیر و خنجر، دچار آسیب و تکهتکه شدن گردید.
هوش مصنوعی: پادشاهی که دائم دامن شخصیت پاک و بافضیلت را به زمین میزدد و به موهایش شانه میزند، مانند عطر خوشی است که از عنبر به مشام میرسد.
هوش مصنوعی: او بارها به لحمک، یعنی به گوشت تو، نسبت پیامبرش را میدهد و حالا ببین که بدن او به خاک افتاده و تنش به هزاران شکاف دچار شده و بیسر مانده است.
هوش مصنوعی: این زمین چقدر به تنگ آمده است در برابر او.
هوش مصنوعی: دوستان و نزدیکان و جوانان او مانند گلها به خاطر ظلم و ستم دشمنان، پژمرده و از بین رفتند.
هوش مصنوعی: در کنار پادشاهی عشق، جان همه وفاداران فدای او شد و از آن قوم باوفا، حتی یک نفر هم باقی نماند.
هوش مصنوعی: تو از بزرگترین شهید شدهای تا به کوچکترین.
هوش مصنوعی: اکبر به زمین افتاد و قامتش به زیبایی مانند سرو بود. خون بر چهره و موهایش که پر از معنی و جذابیت بودند، نشسته بود.
هوش مصنوعی: از شدت ضربات نیزه و خنجر بر بدن او، خاک بر سرم ریخته و کفن مانند زرهای به دور او شده است.
هوش مصنوعی: بدن نرم و نازک او به شدت آسیب دیده و تکهتکه شده است.
هوش مصنوعی: حکومت و بزرگیاش ویران شد و همهی کسانی که به او دل بسته بودند، دلشکسته و ناامید به سمت شام رفتند.
هوش مصنوعی: در مسیر شام، دختری به نام سکینه از دوری برادر، عم و پدرش به شدت ناراحت است و همواره به یاد آنها میافتد.
هوش مصنوعی: اشک مانند مروارید از چشمانش بر روی صورتش میریخت.
هوش مصنوعی: خاموش کن، ای ترک! من از این شعر سوزان میترسم که مبادا فاطمه به خاطر آن گرفتار گریه شود و جان خود را از دست بدهد.
هوش مصنوعی: علی، آخرین پیامبر و بزرگترین رسول، از درون خود زیربنای درد و اندوه را احساس میکند و این غم و غصه باعث میشود که او صبرش را از دست بدهد و به شدت در خود بشکند.
هوش مصنوعی: این دنیا به ناگاه و به شکل غیرمنتظرهای فرو خواهد ریخت.
هوش مصنوعی: سکوت «ترکیا» برقراری خواهد کرد، و از این شعر حزنانگیز، اجزای آسمان از یکدیگر جدا خواهند شد.
هوش مصنوعی: وقتی قیامت به پا میشود، صدای بلند و هیاهویی در عالم بالا ایجاد میشود.
هوش مصنوعی: فرشتگان از شدت اندوه به شدت ناراحت هستند و حالتی از غم و نگرانی دارند.
هوش مصنوعی: خاموش باش ای ترک، زیرا که از این شعر، اهل عزا به گریه درآمدند و در نهایت همه به خاک سپرده خواهند شد.
هوش مصنوعی: از چشمان پر از اشک آنانی که گریه میکنند، جنیان و انسانها به هیجان آمدهاند و در دنیا شور و حالتی مانند روز رستاخیز ایجاد شده است.
هوش مصنوعی: اشکهای من به جایی رسیده که خاک زمین را به حالت مستی درمیآورد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.