بخش ۱ - سر آغاز: شنیدم که در وقت نزع روان
بخش ۲ - حکایت در تدبیر و تأخیر در سیاست: ز دریای عمان برآمد کسی
بخش ۳ - گفتار اندر بخشایش بر ضعیفان: نه بر حکم شرع آب خوردن خطاست
بخش ۴ - در معنی شفقت بر حال رعیت: شنیدم که فرماندهی دادگر
بخش ۵ - حکایت در شناختن دوست و دشمن را: شنیدم که دارای فرخ تبار
بخش ۶ - گفتار اندر نظر در حق رعیت مظلوم: تو کی بشنوی نالهٔ دادخواه
بخش ۷ - هم در این معنی: خبر یافت گردنکشی در عراق
بخش ۸ - حکایت در معنی شفقت: یکی از بزرگان اهل تمیز
بخش ۹ - حکایت اتابک تکله: در اخبار شاهان پیشینه هست
بخش ۱۰ - حکایت ملک روم با دانشمند: شنیدم که بگریست سلطان روم
بخش ۱۱ - حکایت مرزبان ستمگار با زاهد: خردمند مردی در اقصای شام
بخش ۱۲ - گفتار اندر نگه داشتن خاطر درویشان: مها زورمندی مکن با کهان
بخش ۱۳ - حکایت در معنی رحمت با ناتوانان در حال توانایی: چنان قحط سالی شد اندر دمشق
بخش ۱۴ - حکایت: شبی دود خلق آتشی برفروخت
بخش ۱۵ - اندر معنی عدل و ظلم و ثمرهٔ آن: خبرداری از خسروان عجم
بخش ۱۶ - حکایت برادران ظالم و عادل و عاقبت ایشان: شنیدم که در مرزی از باختر
بخش ۱۷ - صفت جمعیت اوقات درویشان راضی: مگو جاهی از سلطنت بیش نیست
بخش ۱۸ - حکایت عابد و استخوان پوسیده: شنیدم که یک بار در حلهای
بخش ۱۹ - گفتار اندر نکوکاری و بدکاری و عاقبت آنها: نکوکار مردم نباشد بدش
بخش ۲۰ - حکایت شحنه مردم آزار: گزیری به چاهی در افتاده بود
بخش ۲۱ - حکایت حجاج یوسف: حکایت کنند از یکی نیکمرد
بخش ۲۲ - در نواخت رعیت و رحمت بر افتادگان: مدر پرده کس به هنگام جنگ
بخش ۲۳ - حکایت در این معنی: یکی را حکایت کنند از ملوک
بخش ۲۴ - گفتار اندر بیوفائی دنیا: جهان ای پسر ملک جاوید نیست
بخش ۲۵ - در تغیر روزگار و انتقال مملکت: شنیدم که در مصر میری اجل
بخش ۲۶ - حکایت قزل ارسلان با دانشمند: قزل ارسلان قلعهای سخت داشت
بخش ۲۷ - حکایت: چو الب ارسلان جان به جانبخش داد
بخش ۲۸ - حکایت پادشاه غور با روستایی: شنیدم که از پادشاهان غور
بخش ۲۹ - حکایت مأمون با کنیزک: چو دور خلافت به مأمون رسید
بخش ۳۰ - حکایت درویش صادق و پادشاه بیدادگر: شنیدم که از نیکمردی فقیر
بخش ۳۱ - حکایت زورآزمای تنگدست: یکی مشت زن بخت و روزی نداشت
بخش ۳۲ - حکایت در معنی خاموشی از نصیحت کسی که پند نپذیرد: حکایت کنند از جفاگستری
بخش ۳۳ - گفتار اندر رای و تدبیر ملک و لشکرکشی: همی تا برآید به تدبیر کار
بخش ۳۴ - گفتار اندر نواخت لشکریان در حالت امن: دلاور که باری تهور نمود
بخش ۳۵ - گفتار اندر تقویت مردان کار آزموده: به پیکار دشمن دلیران فرست
بخش ۳۶ - گفتار اندر دلداری هنرمندان: دو تن، پرور ای شاه کشور گشای
بخش ۳۷ - گفتار اندر حذر کردن از دشمنان: نگویم ز جنگ بد اندیش ترس
بخش ۳۸ - گفتار اندر دفع دشمن به رای و تدبیر: میان دو بد خواه کوتاه دست
بخش ۳۹ - گفتار اندر ملاطفت با دشمن از روی عاقبت اندیشی: چو شمشیر پیکار برداشتی
بخش ۴۰ - گفتار اندر حذر از دشمنی که در طاعت آید: گرت خویش دشمن شود دوستدار
بخش ۴۱ - گفتار اندر پوشیدن راز خویش: به تدبیر جنگ بد اندیش کوش