گنجور

 
سعدی

خبر یافت گردن‌کشی در عراق

که می‌گفت مسکینی از زیر طاق

تو هم بر دری هستی امیدوار

پس امید بر در نشینان برآر

نخواهی که باشد دلت دردمند

دل دردمندان برآور ز بند

پریشانی خاطر دادخواه

براندازد از مملکت پادشاه

تو خفته خنک در حرم نیمروز

غریب از برون گو به گرما بسوز

ستانندهٔ داد آن کس خداست

که نتواند از پادشه دادخواست