گنجور

 
سعدی

جهان ای پسر ملک جاوید نیست

ز دنیا وفاداری امید نیست

نه بر باد رفتی سحرگاه و شام

سریر سلیمان علیه‌السلام؟

به آخر ندیدی که بر باد رفت؟

خنک آن که با دانش و داد رفت

کسی زین میان گوی دولت ربود

که در بند آسایش خلق بود

به کار آمد آنها که برداشتند

نه گرد آوریدند و بگذاشتند