ز دریای عمان برآمد کسی
سفر کرده هامون و دریا بسی
عرب دیده و ترک و تاجیک و روم
ز هر جنس در نفس پاکش علوم
جهان گشته و دانش اندوخته
سفر کرده و صحبت آموخته
به هیکل قوی چون تناور درخت
ولیکن فرو مانده بی برگ سخت
دو صد رقعه بالای هم دوخته
ز حراق و او در میان سوخته
به شهری در آمد ز دریا کنار
بزرگی در آن ناحیت شهریار
که طبعی نکونامی اندیش داشت
سر عجز در پای درویش داشت
بشستند خدمتگزاران شاه
سر و تن به حمامش از گرد راه
چو بر آستان ملک سر نهاد
نیایش کنان دست بر بر نهاد
درآمد به ایوان شاهنشهی
که بختت جوان باد و دولت رهی
نرفتم در این مملکت منزلی
کز آسیب آزرده دیدم دلی
ندیدم کسی سرگران از شراب
مگر هم خرابات دیدم خراب
ملک را همین ملک پیرایه بس
که راضی نگردد به آزار کس
سخن گفت و دامان گوهر فشاند
به نطقی که شه آستین برفشاند
پسند آمدش حسن گفتار مرد
به نزد خودش خواند و اکرام کرد
زرش داد و گوهر به شکر قدوم
بپرسیدش از گوهر و زاد و بوم
بگفت آنچه پرسیدش از سرگذشت
به قربت ز دیگر کسان بر گذشت
ملک با دل خویش با گفت و گو
که دست وزارت سپارد بدو
ولیکن بتدریج تا انجمن
به سستی نخندند بر رای من
به عقلش بباید نخست آزمود
به قدر هنر پایگاهش فزود
برد بر دل از جور غم بارها
که نا آزموده کند کارها
چو قاضی به فکرت نویسد سجل
نگردد ز دستاربندان خجل
نظر کن چو سوفار داری به شست
نه آنگه که پرتاب کردی ز دست
چو یوسف کسی در صلاح و تمیز
به یک سال باید که گردد عزیز
به ایام تا بر نیاید بسی
نشاید رسیدن به غور کسی
ز هر نوع اخلاق او کشف کرد
خردمند و پاکیزه دین بود مرد
نکو سیرتش دید و روشن قیاس
سخن سنج و مقدار مردم شناس
به رای از بزرگان مهش دید و بیش
نشاندش زبردست دستور خویش
چنان حکمت و معرفت کار بست
که از امر و نهیش درونی نخست
در آورد ملکی به زیر قلم
کز او بر وجودی نیامد الم
زبان همه حرف گیران ببست
که حرفی بدش بر نیامد ز دست
حسودی که یک جو خیانت ندید
به کارش نیامد چو گندم تپید
ز روشن دلش ملک پرتو گرفت
وزیر کهن را غم نو گرفت
ندید آن خردمند را رخنهای
که در وی تواند زدن طعنهای
امین و بد اندیش طشتند و مور
نشاید در او رخنه کردن به زور
ملک را دو خورشید طلعت غلام
به سر بر، کمر بسته بودی مدام
دو پاکیزه پیکر چو حور و پری
چو خورشید و ماه از سدیگر بری
دو صورت که گفتی یکی نیست بیش
نموده در آیینه همتای خویش
سخنهای دانای شیرین سخن
گرفت اندر آن هر دو شمشاد بن
چو دیدند کاوصاف و خلقش نکوست
به طبعش هواخواه گشتند و دوست
در او هم اثر کرد میل بشر
نه میلی چو کوتاهبینان به شر
از آسایش آنگه خبر داشتی
که در روی ایشان نظر داشتی
چو خواهی که قدرت بماند بلند
دل، ای خواجه، در ساده رویان مبند
وگر خود نباشد غرض در میان
حذر کن که دارد به هیبت زیان
وزیر اندر این شمهای راه برد
به خبث این حکایت بر شاه برد
که این را ندانم چه خوانند و کیست!
نخواهد به سامان در این ملک زیست
سفر کردگان لاابالی زیند
که پروردهٔ ملک و دولت نیند
شنیدم که با بندگانش سر است
خیانت پسند است و شهوت پرست
نشاید چنین خیره روی تباه
که بد نامی آرد در ایوان شاه
مگر نعمت شه فرامش کنم
که بینم تباهی و خامش کنم
به پندار نتوان سخن گفت زود
نگفتم تو را تا یقینم نبود
ز فرمانبرانم کسی گوش داشت
که آغوش را اندر آغوش داشت
من این گفتم اکنون ملک راست رای
چو من آزمودم تو نیز آزمای
به ناخوب تر صورتی شرح داد
که بد مرد را نیکروزی مباد
بداندیش بر خرده چون دست یافت
درون بزرگان به آتش بتافت
به خرده توان آتش افروختن
پس آنگه درخت کهن سوختن
ملک را چنان گرم کرد این خبر
که جوشش برآمد چو مِرجَل به سر
غضب دست در خون درویش داشت
ولیکن سکون دست در پیش داشت
که پرورده کشتن نه مردی بود
ستم در پی داد، سردی بود
میازار پروردهٔ خویشتن
چو تیر تو دارد به تیرش مزن
به نعمت نبایست پروردنش
چو خواهی به بیداد خون خوردنش
از او تا هنرها یقینت نشد
در ایوان شاهی قرینت نشد
کنون تا یقینت نگردد گناه
به گفتار دشمن گزندش مخواه
ملک در دل این راز پوشیده داشت
که قول حکیمان نیوشیده داشت
دل است، ای خردمند، زندان راز
چو گفتی نیاید به زنجیر باز
نظر کرد پوشیده در کار مرد
خلل دید در رای هشیار مرد
که ناگه نظر زی یکی بنده کرد
پری چهره در زیر لب خنده کرد
دو کس را که با هم بود جان و هوش
حکایت کنانند و ایشان خموش
چو دیده به دیدار کردی دلیر
نگردی چو مستسقی از دجله سیر
ملک را گمان بدی راست شد
ز سودا بر او خشمگین خواست شد
هم از حسن تدبیر و رای تمام
به آهستگی گفتش ای نیک نام
تو را من خردمند پنداشتم
بر اسرار ملکت امین داشتم
گمان بردمت زیرک و هوشمند
ندانستمت خیره و ناپسند
چنین مرتفع پایه جای تو نیست
گناه از من آمد خطای تو نیست
که چون بدگهر پرورم لاجرم
خیانت روا داردم در حرم
برآورد سر مرد بسیاردان
چنین گفت با خسرو کاردان
مرا چون بود دامن از جرم پاک
نباشد ز خبث بداندیش باک
به خاطر درم هرگز این ظن نرفت
ندانم که گفت آنچه بر من نرفت
شهنشاه گفت: آنچه گفتم برت
بگویند خصمان به روی اندرت
چنین گفت با من وزیر کهن
تو نیز آنچه دانی بگوی و بکن
تسبم کنان دست بر لب گرفت
کز او هر چه آید نیاید شگفت
حسودی که بیند به جای خودم
کجا بر زبان آورد جز بدم
من آن ساعت انگاشتم دشمنش
که بنشاند شه زیردست منش
چو سلطان فضیلت نهد بر ویم
ندانی که دشمن بود در پیم؟
مرا تا قیامت نگیرد به دوست
چو بیند که در عز من ذل اوست
بر اینت بگویم حدیثی درست
اگر گوش با بنده داری نخست
ندانم کجا دیدهام در کتاب
که ابلیس را دید شخصی به خواب
به بالا صنوبر، به دیدن چو حور
چو خورشیدش از چهره میتافت نور
فرا رفت و گفت: ای عجب، این تویی
فرشته نباشد بدین نیکویی
تو کاین روی داری به حسن قمر
چرا در جهانی به زشتی سمر؟
چرا نقش بندت در ایوان شاه
دژم روی کردهست و زشت و تباه؟
شنید این سخن بخت برگشته دیو
به زاری برآورد بانگ و غریو
که ای نیکبخت این نه شکل من است
ولیکن قلم در کف دشمن است
مرا همچنین نام نیک است لیک
ز علت نگوید بداندیش نیک
وزیری که جاه من آبش بریخت
به فرسنگ باید ز مکرش گریخت
ولیکن نیندیشم از خشم شاه
دلاور بود در سخن، بیگناه
اگر محتسب گردد آن را غم است
که سنگ ترازوی بارش کم است
چو حرفم برآید درست از قلم
مرا از همه حرف گیران چه غم؟
ملک در سخن گفتنش خیره ماند
سر دست فرماندهی برفشاند
که مجرم به زرق و زبان آوری
ز جرمی که دارد نگردد بری
ز خصمت همانا که نشنیدهام
نه آخر به چشم خودم دیدهام؟
کز این زمره خلق در بارگاه
نمیباشدت جز در اینان نگاه
بخندید مرد سخنگوی و گفت
حق است این سخن، حق نشاید نهفت
در این نکتهای هست اگر بشنوی
که حکمت روان باد و دولت قوی
نبینی که درویش بی دستگاه
به حسرت کند در توانگر نگاه
مرا دستگاه جوانی برفت
به لهو و لعب زندگانی برفت
ز دیدار اینان ندارم شکیب
که سرمایه داران حسنند و زیب
مرا همچنین چهره گلفام بود
بلورینم از خوبی اندام بود
در این غایتم رشت باید کفن
که مویم چو پنبهست و دوکم بدن
مرا همچنین جعد شبرنگ بود
قبا در بر از نازکی تنگ بود
دو رسته درم در دهن داشت جای
چو دیواری از خشت سیمین بپای
کنونم نگه کن به وقت سخن
بیفتاده یک یک چو سور کهن
در اینان به حسرت چرا ننگرم؟
که عمر تلف کرده یاد آورم
برفت از من آن روزهای عزیز
به پایان رسد ناگه این روز نیز
چو دانشور این در معنی بسفت
بگفت این کز این به محال است گفت
در ارکان دولت نگه کرد شاه
کز این خوبتر لفظ و معنی مخواه
کسی را نظر سوی شاهد رواست
که داند بدین شاهدی عذر خواست
به عقل ار نه آهستگی کردمی
به گفتار خصمش بیازردمی
به تندی سبک دست بردن به تیغ
به دندان برد پشت دست دریغ
ز صاحب غرض تا سخن نشنوی
که گر کار بندی پشیمان شوی
نکونام را جاه و تشریف و مال
بیفزود و، بدگوی را گوشمال
به تدبیر دستور دانشورش
به نیکی بشد نام در کشورش
به عدل و کرم سالها ملک راند
برفت و نکونامی از وی بماند
چنین پادشاهان که دین پرورند
به بازوی دین، گوی دولت برند
از آنان نبینم در این عهد کس
وگر هست بوبکر سعد است و بس
بهشتی درختی تو، ای پادشاه
که افکندهای سایه یک ساله راه
طمع بود از بخت نیک اخترم
که بال همای افکند بر سرم
خرد گفت دولت نبخشد همای
گر اقبال خواهی در این سایه آی
خدایا به رحمت نظر کردهای
که این سایه بر خلق گستردهای
دعا گوی این دولتم بندهوار
خدایا تو این سایه پاینده دار
صواب است پیش از کُشِش بند کرد
که نتوان سر کشته پیوند کرد
خداوند فرمان و رای و شکوه
ز غوغای مردم نگردد ستوه
سر پر غرور از تحمل تهی
حرامش بود تاج شاهنشهی
نگویم چو جنگ آوری پای دار
چو خشم آیدت عقل بر جای دار
تحمل کند هر که را عقل هست
نه عقلی که خشمش کند زیردست
چو لشکر برون تاخت خشم از کمین
نه انصاف ماند نه تقوی نه دین
ندیدم چنین دیو زیر فلک
که از وی گریزند چندین ملک
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در داستان، شخصی از دریای عمان سفر کرده و با علم و دانشی از ملل مختلف به شهری بزرگ میرسد. در آنجا با پادشاه ملاقات میکند. پادشاه که به نیکی و دانش اهمیت میدهد، او را به عنوان وزیر برمیگزیند. اما عدهای حسود به او بدگمان میشوند و وزیر کهن با دسیسهچینیها سعی میکند تا مقام او را تهدید کند.
در نهایت، پادشاه با حکمت و دقت در انتخاب، به این نتیجه میرسد که باید به مهارت و نیکی برخورد فرد توجه کند و از پیشداوری بپرهیزد. او از نیکنامی وزیر جدید حمایت میکند و او را در مقام خود تثبیت میسازد. داستان به اهمیت صداقت، عقل و دوری از حسادت میپردازد و نشان میدهد که پادشاهان خوب باید با درایت و قضاوت درست با زیر دستان خود رفتار کنند.
از طرف دریای عمان شخصی آمد که سفرهای دریایی و خشکی زیادی داشت (دنیا دیده بود)
تمام اقوام ترک و عرب و تاجیک و رومی را دیده بود و دانش گوناگون از آنان در نهاد پاکش وجود داشت.
هوش مصنوعی: جهان را دیده و تجربه کرده، علم کسب کرده و گفتگو را یاد گرفته است.
دارای اندامی ستبر و بزرگ بود ولی از مال دنیا، بی برگ و نوا بود (فقیربود)
لباسش را انقدر روی هم وصله زده بود که لباس بسیار کلفت شده که وقتی این مسافر را داخل لباس آن طور سياه سوخته میبینید، تصور میکنید از حرارت زیاد این لباس آن وسط سوخته است.(سیاهی چهره مسافر به دلیل حمام نکردن طولانی بوده که در اییات بعد به حمام رفتن و شستن وی اشاره شده)
هوش مصنوعی: وارد شهری شد که در کنارهی دریا قرار داشت و در آن منطقه، یک پادشاه بزرگ زندگی میکرد.
کسی که به خوبی فکر میکرد و فکرهای نیکو میپروراند و در برابر درویش و نیازمند فروتنانه رفتار میکرد.
خدمتکاران شاه ، مسافر را به حمام برده و سر و تنش را شستند
هوش مصنوعی: وقتی که به درگاه پادشاه سر تسلیم فرود آوردم، در حالی که با خضوع دعا میکردم، دست خود را بر زمین گذاشتم.
هوش مصنوعی: به درون کاخ پادشاهی وارد شد، جایی که خوشبختی در انتظار توست و روزهای نیکو و ثروت در راهند.
هوش مصنوعی: من در این سرزمین جایی نرفتهام که دل کسی از آسیب و درد رنجیده باشد.
هوش مصنوعی: هیچکس را ندیدم که از نوشیدن شراب مست شده باشد، مگر اینکه او را در میخانه دیدم که به حال خراب و پریشان بود.
هوش مصنوعی: پادشاه را همین زیبایی و بزرگی کافی است که هیچکس را به زحمت نیندازد و آزاری به او نرساند.
هوش مصنوعی: او با سخنانش به قدری جذاب و پرارزش صحبت کرد که مانند گوهری در دامان خود پاشید و توجه شاه را جلب کرد.
هوش مصنوعی: مرد به خاطر زیبایی و نیکویی کلامش مورد توجه قرار گرفت و به او احترام گذاشت و او را به نزد خود دعوت کرد.
هوش مصنوعی: او با طلا و جواهر از حضورش استقبال کرد و از او درباره جواهرات و زادگاهش سوال کرد.
هوش مصنوعی: او پاسخ سوالاتش درباره سرگذشتش را داد و به خاطر فاصلهاش از دیگران، از经验های آنها نیز عبور کرد.
هوش مصنوعی: پادشاه با دل خود صحبت میکند و تصمیم میگیرد که وزارت را به او واگذار کند.
هوش مصنوعی: اما به تدریج باید پیش بروم تا اینکه جمع به فکر نیفتد و بر نظر من بخندند.
هوش مصنوعی: ابتدا باید عقاید و فکر او را بررسی کرد، سپس بر اساس توانایی و هنرش، ارزش و مقامش را سنجید.
هوش مصنوعی: درد و غم به دل انسان فشار میآورد، ولی تجربه نکردن مشکلات، باعث میشود که انسان به درستی کارها را انجام ندهد.
هوش مصنوعی: زمانی که قاضی با فکر و دقت خود یادداشتی مینویسد، این کار باعث نمیشود که او از افراد با مقام و جایگاه اجتماعی کمتر خجالت بکشد یا نگران باشد.
هوش مصنوعی: به دقت به چیزی که در دست داری نگاه کن و ارزش آن را درک کن، نه زمانی که دیگر آن را از دست دادهای و حسرتش را میخوری.
هوش مصنوعی: اگر کسی در کارهای خوب و شایستگیها مانند یوسف باشد، باید یک سال تلاش کند تا به مقام و ارزش مورد نظرش برسد.
هوش مصنوعی: برای رسیدن به عمق مسائل، باید زمان بیشتری بگذرد و نمیتوان به سادگی به این عمق دست یافت.
هوش مصنوعی: هر فرد فرزانه و با فهمی از اخلاق مختلف پی میبرد، و کسی که دین پاک و درستی دارد، چنین انسانی است.
هوش مصنوعی: صفات نیک او را مشاهده کرد و بیان روشنی از سنجش سخن و شناخت شخصیت افراد داشت.
هوش مصنوعی: با نظر بزرگان، او را در جایگاهی بلند قرار داد و به او دستورهای خود را یاد داد.
هوش مصنوعی: او چنان از حکمت و دانایی بهره گرفت که ابتدا از درون به فرمانها و نهیها اشاره کرد.
هوش مصنوعی: ملکی که از قلم یک هنرمند خلق میشود، به وجود نمیآید مگر اینکه در آن اثری از درد و رنج وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: زبان همه سخنگویان بسته شد، چون هیچکس نتوانست حرفی بدی بزند.
هوش مصنوعی: حسود کسی است که هیچ خیانتی به او نشده و در نتیجه نمیتواند به کار خود ادامه دهد، مانند گندمی که نرم و بیفایده میشود.
هوش مصنوعی: وزیر قدیمی که همیشه دل روشن و خالی از غم داشت، اکنون با احساسات جدیدی روبرو شده و دچار ناراحتی شده است. این تغییرات در دل او باعث شده که روشنایی و نشاط سابقش تحت تأثیر قرار بگیرد.
هوش مصنوعی: او نتوانست در وجود آن خردمند نقطه ضعفی پیدا کند تا بتواند به او کنایهای بزند یا آزارش دهد.
هوش مصنوعی: افراد امین و بداندیش مانند یک طشت هستند و نمیتوان به زور در آن رخنه کرد.
هوش مصنوعی: حاکم به گونهای میدرخشید که گویی دو خورشید در آسمان حضور داشتند و همیشه آمادهی کار و تلاش بود.
هوش مصنوعی: دو انسان پاک و معصوم مانند فرشتهها و زیباییهای الهی است که مانند خورشید و ماه از یکدیگر جدا هستند.
هوش مصنوعی: دو چهرهای که دربارهاش صحبت میکنی، بیشتر از یک حالت نیست. در آیینه، هر دو فقط نمایی از یکدیگر را نشان میدهند.
هوش مصنوعی: سخنان زیبا و دلنشین فردی آگاه و باتجربه در آن مکان درختان شمشاد را به یاد میآورد.
هوش مصنوعی: هنگامی که مردم زیبایی و نیکوکاری کاووص را دیدند، به طور طبیعی به او میل و علاقهمند شدند و او را دوست داشتند.
هوش مصنوعی: در او نیز تأثیری از تمایلات انسانی وجود دارد، نه آنکه مثل افرادی که به چیزهای بد توجه دارند، تنها به شر و زشتیها متمایل شده باشد.
هوش مصنوعی: زمانی متوجه آرامش و آسایش میشوی که به چهرهی دیگران توجه کرده باشی.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی قدرت و مقام تو پابرجا بماند، ای صاحبمنصبان، با افراد سادهدل و بیپیرایه در نیفت.
هوش مصنوعی: اگر هدفی در میان نباشد، احتیاط کن؛ چرا که ممکن است در ظاهر خطرناک به نظر برسد و زیان به بار آورد.
هوش مصنوعی: وزیر با نقشهای، نکتهای از این ماجرا را به شاه گفت که به بدی این داستان اشاره داشت.
هوش مصنوعی: نمیدانم چه نامی به این شخص دادهاند و او کیست! اما نمیتواند در این سرزمین به آرامش زندگی کند.
هوش مصنوعی: کسانی که به سفر میروند و بیملاحظه رفتار میکنند، در واقع فرزندانی هستند که در سایهٔ حکومت و قدرت تربیت نشدهاند.
هوش مصنوعی: شنیدهام که خدا با بندگانش ارتباطی دارد که در آن خیانت و پیروی از خواستههای نفسانی پسندیده نیست.
هوش مصنوعی: نباید کسی با چهرهی زشت و ناپسند در نظر دیگران مطرح شود که موجب بدنامی و رسوایی در جمع کسانی مثل شاه گردد.
هوش مصنوعی: آیا میتوانم نعمت بزرگی را که دارم نادیده بگیرم تا بتوا ن از ویرانی و نابودی که اطرافم هست، بیتفاوت بگذرم؟
هوش مصنوعی: انسان نمیتواند به طور قطعی درباره چیزی صحبت کند، بنابراین تا زمانی که از حقیقت آن مطمئن نباشم، چیزی به تو نگفتم.
هوش مصنوعی: در میان حاکمان و فرمانروایان، تنها کسی وجود داشت که با محبت و صمیمیت، آغوشش را به من هدیه کرد.
هوش مصنوعی: من این را میگویم که اکنون حقیقت را میدانم. همانطور که من امتحان کردم، تو هم باید امتحان کنی.
هوش مصنوعی: در این بیت به مفهوم این اشاره شده است که فردی با چهرهای زشت و ناپسند، تلاش میکند تا خوبی یا زیبایی فردی بد نشان دهد. به نوعی میخواهد بگوید که نباید به ظاهر افراد بد نگاه کرد و این ظاهر نباید روی قضاوت ما تأثیر بگذارد.
هوش مصنوعی: کسی که فکر و نیت خوبی ندارد، وقتی به نقصها و عیبهای دیگران پی ببرد، به سرعت به آنها حمله میکند و بر آتش مشکلات بزرگتر میافزاید.
هوش مصنوعی: با کمی قدرت میتوان آتش را روشن کرد، و سپس درخت قدیمی را سوزاند.
هوش مصنوعی: خبر به قدری بر دل پادشاه تاثیر گذاشت که او تحت تأثیر قرار گرفت و احساساتش به شدت تحریک شد، همانطور که در آب جوششی ایجاد میشود که به سطح میآید.
هوش مصنوعی: عصبانیت و خشم سبب شده بود تا از درویش انتقام بگیرد، اما در عین حال قدرت کنترل کردن خود و آرامش را در برابر او حفظ کرده بود.
هوش مصنوعی: کسی که از کشتن و نابودی دیگران تربیت شده، هرگز نمیتواند به درستی مردی با شرافت باشد. ظلم و ستم به دنبال عدالت، نشانهای از سردی و بیاحساسی است.
هوش مصنوعی: به دیگران آسیب نرسان، چون خودت هم ممکن است به دردسر بیفتی و زخم بخوری.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی از نعمتها بهرهمند شوی، باید به درستی و انصاف از آنها استفاده کنی، نه اینکه با ظلم و ستم به آنها آسیب برسانی یا از آنها سوءاستفاده کنی.
هوش مصنوعی: حضور او و هنرهایش در دربار شاه جایگاهی برای تو ایجاد نکرد.
هوش مصنوعی: اکنون تا زمانی که مطمئن نشوی که گناهی در گفتار دشمن وجود دارد، به او آسیبی نرسان.
هوش مصنوعی: فرشته در دل خود راز عمیقی را پنهان کرده بود که از سخنان حکیمان آموخته بود.
هوش مصنوعی: دل انسان همچون زندانی است که رازها و اسرار در آن نگهداری میشود. اگر چیزی را به زبان بیاوری، دیگر نمیتوان آن را در زنجیر نگه داشت و آزاد میشود.
هوش مصنوعی: نگاهی به کار آن مرد انداخت و متوجه شد که در اندیشه او نقصی وجود دارد.
هوش مصنوعی: ناگهان، نگاهی به یکی از بندگانش انداخت و با چهره زیبا و لبخندی زیرکانه، او را سرشار از شگفتی کرد.
هوش مصنوعی: دو نفر که همیشه با هم هستند، جان و روح یکدیگر را بیان میکنند، اما خودشان در سکوت هستند.
هوش مصنوعی: وقتی چشمانت را به تماشای محبوب باز میکنی، دلیر و شجاع نمیشوی؛ مانند کسی که از زلال دجله سیراب شده است، به آرامش میرسی.
هوش مصنوعی: پادشاه به خاطر فکر بدی که به ذهنش خطور کرده بود، از خریدن آن کالا ناراحت و عصبانی شد.
هوش مصنوعی: به خاطر تدبیر و فکر کامل او، به آرامی به او گفت: «ای نیکو نام».
هوش مصنوعی: من تو را فردی دانا و با فهم تصور میکردم و به رازهای سلطنت خود اعتماد کامل داشتم.
هوش مصنوعی: فکر میکردم تو فردی باهوش و زیرک هستی، اما متوجه شدم که در واقع، احمق و ناپسند هستی.
هوش مصنوعی: این جا جایی برای تو نیست، زیرا مقام و پایگاه تو بسیار بلندتر از آن است. اشتباه از من است و تقصیر تو نیست.
هوش مصنوعی: چون من از نیکو نسبان دورم، بنابراین خیانت را در مکانی مقدس جایز میدانم.
هوش مصنوعی: مردی دانا و با تجربه پیش خسرو آگاه و هوشمند آمد و سخن گفت.
هوش مصنوعی: من اگر دامنم از خطا پاک باشد، نباید از بداندیشی دیگران نگران باشم.
هوش مصنوعی: به خاطر داراییام هرگز به ذهنم خطور نکرد که نمیدانم چه چیزی را کسی درباره من گفت که به من نیامده است.
هوش مصنوعی: پادشاه گفت: هر چیزی که من گفتهام، دشمنان تو آن را با نگاه خشمگین به تو خواهند گفت.
هوش مصنوعی: وزیر کهن به من گفت که تو هم هر آنچه میدانی، بگو و انجام بده.
هوش مصنوعی: با دست بر لب نشسته و سکوت کرده است، چرا که هرچه از او بروز کند، شگفتآور نیست.
هوش مصنوعی: حسود وقتی میبیند که من در جایگاه خودم هستم، چه چیزی جز سخنان بد میتواند بر زبان بیاورد؟
هوش مصنوعی: من در آن زمان فکر میکردم که دشمنش باید او را به زیر سلطه من درآورد.
هوش مصنوعی: وقتی که پادشاهی بر فضیلت و شایستگی تکیه کند، آیا نمیدانی که ممکن است در پس این ظاهر، دشمنی وجود داشته باشد؟
هوش مصنوعی: دوست من تا قیامت به من توجه نخواهد کرد، اگر ببیند که در حالت عزت من چیزی از او کم میشود و احساس خفت و ذلت میکند.
هوش مصنوعی: اگر به من توجه میکنی، میخواهم داستانی را برایت بگویم.
هوش مصنوعی: شخصی در خواب ابلیس را میبیند و نمیداند این خواب را کجا در کتابی دیده است.
هوش مصنوعی: درختان صنوبر به بلندای خود ایستادهاند و نور خورشید که همچون زیبایی حوری میتابد، از چهره آنها روشنایی میگیرد.
هوش مصنوعی: او خود را به جلو آورد و گفت: چه عجیب! آیا این تو هستی که فرشتهای به این نیکی نباشی؟
هوش مصنوعی: چرا با این زیبایی چون ماه، در جهانی که پر از زشتی است مثل درخت سمر، حضور داری؟
هوش مصنوعی: چرا تصویر هنری تو در محل مهمی مانند ایوان شاه، غمگین و زشت به نظر میرسد؟
هوش مصنوعی: این بخت بدبخت که در وضعیت ناگواری قرار دارد، از روی ناامیدی و ناراحتی فریاد و نالهای را سر میدهد.
هوش مصنوعی: ای خوشبخت، این تنها ظاهر من نیست، بلکه قلم در دست دشمن است.
هوش مصنوعی: من نیز نام نیکی دارم، اما فرد بداندیش نمیتواند به دلایل خود، خوبیهای من را درک کند.
هوش مصنوعی: وزیری که برای حفظ مقام و نفوذ خود، دیگران را به زحمت میاندازد و به آنها ظلم میکند، باید از نقشهها و حیلههای او دوری کرد و نه به او نزدیک شد.
هوش مصنوعی: اما من نگران خشم شاه دلیر نیستم؛ چون در کلامم بیگناهی وجود دارد.
هوش مصنوعی: اگر کسی با سختگیری و محدودیت وارد عمل شود، غمانگیز است زیرا او نخواهد توانست به درستی وزن و اندازهگیریها را انجام دهد.
هوش مصنوعی: زمانی که سخنم به درستی از قلم میآید، نگران هیچیک از سخنچینها نیستم.
هوش مصنوعی: سلطنت در گفتارش حیران شد و فرماندهی را به بارش برف سپرد.
هوش مصنوعی: اگر کسی به فریب و شیوههای زبانآوری متوسل شود، نمیتواند از گناهی که مرتکب شده است، رهایی پیدا کند.
هوش مصنوعی: من از خصم تو چیزی نشنیدهام و هرگز به چشم خودم هم ندیدهام.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که از میان این جمعیت، تنها افرادی در بارگاه حضور دارند که به این گروه خاص تعلق دارند و هیچکس دیگری به چشم نمیآید.
هوش مصنوعی: مردی که سخنانش را به خوبی ادا میکند، با لبخند گفت: این حرف صحیح است و نباید حق را پنهان کرد.
هوش مصنوعی: اگر به این نکته توجه کنی که حکمت همیشه جاری است و قدرت واقعی در استقامت و نفوذ است.
هوش مصنوعی: نبین که درویش بدون وسایل و امکانات، با حسرت به ثروتمند نگاه میکند.
هوش مصنوعی: دوران جوانی من به خوشگذرانی و سرگرمی سپری شد و زندگی از دست رفت.
هوش مصنوعی: از دیدن این افراد نمیتوانم صبر کنم، زیرا آنها دارای زیبایی و خوبیهای خاصی هستند.
هوش مصنوعی: چهرهام مانند گل زیبا و دلانگیز است و زیباییام به خاطر خوشفرمیام است.
هوش مصنوعی: در این مقصدی که در آن هستم، باید به شدت تلاش کنم؛ زیرا موهایم مانند پنبه نرم و تنم ضعیف است.
هوش مصنوعی: مرا چنین موهای سیاه و جذاب بود که در زیر لباس تنگ و نازک، به خوبی مشخص بود.
هوش مصنوعی: دو رشته دندان در دهانم داشت که مانند دیواری از خشتهای نقرهای در پایین دهانم قرار گرفته بود.
هوش مصنوعی: هماکنون به صحبتهای من توجه کن، مانند گرگها که در وقت گرسنگی به یکدیگر حمله میکنند.
هوش مصنوعی: چرا به حسرت به این افراد نگاه کنم؟ وقتی که خودم عمرم را به یادآوری گذشتهها هدر دادهام.
هوش مصنوعی: روزهای باارزش من گذشتند و حالا ممکن است این روز نیز به پایان برسد.
هوش مصنوعی: زمانی که دانشمندی به این موضوع پرداخته و توضیحاتش را بیان کرده، به این نتیجه رسید که این موضوع غیرممکن است.
هوش مصنوعی: شاه به ارکان و بنیادهای حکومت توجه کرد و دریافت که نباید از این لفظ و معنی زیباتر فکری انتظار داشته باشد.
هوش مصنوعی: کسی میتواند به دلبر نگاه کند که بداند برای او عذر و توجیهی دارد.
هوش مصنوعی: اگر عقل من آرامش به خرج نمیداد، ممکن بود با کلامم دشمنم را عذاب بدهم.
هوش مصنوعی: با سرعت و ظرافت عمل کردن و به دقت با تیغ کار کردن، میتواند به دردسرهای بزرگ منجر شود و انسان را در موقعیتهای خطرناک قرار دهد. در نتیجه، باید در کارها احتیاط کرد و از عواقب ناگواری که ممکن است پیش بیاید، پرهیز کرد.
هوش مصنوعی: اگر از کسی که هدف خاصی دارد، سخن نشنوی، ممکن است در آینده در کارهایی که انجام میدهی پشیمان شوی.
هوش مصنوعی: نیکان مورد احترام و دارای مقام و ثروت بیشتری میشوند، اما افراد بدگو و شایعهساز به punishment و تذکر نیاز دارند.
هوش مصنوعی: با تدبیر و تدبیر فرد دانشمند، نام نیکی در سرزمین او پراکنده شد.
هوش مصنوعی: سالها حکومت با عدالت و بخشندگی ادامه داشت و از او نام نیک و یاد خوب برجا ماند.
هوش مصنوعی: پادشاهانی که به پرورش دین اهمیت میدهند، با قدرت ایمان و اعتقاداتشان میتوانند به موفقیت و حکومت خود ادامه دهند.
هوش مصنوعی: در این زمان هیچکس را از آنها نمیبینم، و اگر کسی هست، فقط ابوبکر و سعد هستند.
هوش مصنوعی: ای پادشاه، تو درختی بهشتی به وجود آوردهای که سایهاش مانند سالی طولانی، راه را پوشانده است.
هوش مصنوعی: امید داشتم که بخت خوب و شانس به من کمک کنند و خوشبختی بر سرم سایه بیفکند.
هوش مصنوعی: عقل و فکر میگوید که خوشبختی در دست تقدیر نیست، ای اگر به دنبال اقبال و موفقیت هستی، بهتر است در این مکان و زیر این سایه بمانی.
هوش مصنوعی: ای خدای بزرگ، به لطف و رحمتت نظر کردهای که این نعمت و سایهات بر بندگان تو گسترش یافته است.
هوش مصنوعی: خدایا، از تو میخواهم که این حکم و قدرتی که به من دادهای را، مانند یک بنده و خدمتگزار، حفظ کنی و سایهاش را همواره بر من نگهداری.
هوش مصنوعی: بهتر است پیش از اینکه کسی گرفتار عشق یا وابستگی شود، از آن دوری کند؛ زیرا بعد از اینکه دلبسته شد، دیگر نمیتواند از آن عشق آزاد شود.
هوش مصنوعی: خداوند تحت تأثیر صداها و نظرات مردم قرار نمیگیرد و در تصمیمها و قدرت خود ثبات دارد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که سر پر از خودبزرگبینی و غرور، از تحمل و پذیرش برتریهای دیگران خالی است و به همین خاطر، افتخارات و مقامهای سلطنتی برای او حرام و ناپسند به حساب میآید.
هوش مصنوعی: نگو که وقتی به صحنه نبرد میروی، عقل و فهمت را کنار بگذار. وقتی خشم به سراغت میآید، سعی کن بر خودت کنترل داشته باشی و از عقل و تفکر استفاده کنی.
هوش مصنوعی: هر کسی که عقل دارد، باید بتواند مشکلات را تحمل کند، اما نه به عقلی که باعث خشم او شود و از کنترلش خارج شود.
هوش مصنوعی: وقتی لشکری به حمله درمیآید، دیگر نه انصاف برقرار میماند، نه تقوا، و نه دیانت.
هوش مصنوعی: من هرگز دیوی به این بزرگی ندیدهام که چندین کشور از او فرار کنند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲۷ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.