گنجور

حاشیه‌ها

احمد خرم‌آبادی‌زاد در ‫۷ ماه قبل، جمعه ۲۶ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۴۷ دربارهٔ قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۸:

1- «کوشن» در بیت‌های 6، 14 و 15 یعنی «دشت و زمین کشاورزی». <الف- زیرنویس مربوط به همین شعر در جلایرنامه، تصحیح وحید دستگردی و ب- «فرهنگ لغات بازیافته» تالیف محمد امین ادیب طوسی>

این واژه در فهلویات شمس مغربی نیز به همین مفهم به کار رفته است.

2- «گوران» (به معنی گاوران با تلفظ gouran) چوبی بوده که گاوهای شخم‌زنی را با آن می‌راندند.

mogh در ‫۷ ماه قبل، جمعه ۲۶ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۴۴ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۴:

دوست عزیز که در گنجور فعالیت می‌کنی در این حد بدان که یک قصیده از پانزده بیت بیش است و دیگر هیچ.

ماهان در ‫۷ ماه قبل، جمعه ۲۶ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۱۷ در پاسخ به فاطمه زارعی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰:

آقای رضا مثل همیشه جواب امثال شما رو خیلی عالی گفته. قبول نکن و به خودت دروغ بگو. واقعیت همینه. مرسی از رضا که مثل همیشه تفسیرهای فوق العادش به حافظ خونی ما کمک میکنه.

خلیل شفیعی در ‫۷ ماه قبل، جمعه ۲۶ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۱۷ دربارهٔ ابوالفضل بیهقی » تاریخ بیهقی » مجلد نهم » بخش ۴۵ - آخر العهد بلقاء الملک:

تحلیل و بررسی قسمتی از متن «تاریخ بیهقی»

این بخش از تاریخ بیهقی که به بزم شراب امیر مسعود غزنوی اشاره دارد، نمونه‌ای از روایت زنده، دقیق و پرجزئیات این کتاب است. بیهقی، با مهارت خاصی، ماجرای یک میگساری درباری را به تصویر می‌کشد و از خلال آن، شخصیت‌ها، فضای سیاسی و فرهنگی عصر غزنوی را نشان می‌دهد.

۱. تحلیل محتوایی

الف) رفتار امیر مسعود و درباریان افراط در شراب‌خواری: متن به روشنی نشان می‌دهد که شراب‌خواری در دربار غزنویان تا چه حد رایج بوده و بزرگان حکومت بدون پرهیز از آن لذت می‌بردند.

قدرت تحمل شراب در میان شخصیت‌ها: در این بزم، هر فرد میزان مشخصی از شراب را می‌نوشد و برخی زودتر از دیگران از حال می‌روند. مثلاً، «بو الحسن» با شش ساتگین مست می‌شود و از هوش می‌رود، اما امیر مسعود تا ۲۷ ساتگین می‌نوشد و سپس وضو گرفته و نماز می‌خواند، گویی که اصلاً شراب نخورده است. این نکته نشان‌دهنده قدرت بدنی، تظاهر مذهبی، یا حتی نمایش قدرت از سوی سلطان است.

حفظ ظاهرسازی دینی: علی‌رغم افراط در شراب‌خواری، امیر مسعود همچنان به جایگاه دینی خود توجه دارد؛ او پس از میگساری دهان خود را می‌شوید و نماز می‌خواند، که نشان‌دهنده دوگانگی در رفتار درباریان آن عصر است: از یک سو عیاشی و خوش‌گذرانی، از سوی دیگر حفظ ظاهر شرعی.

ب) نقش عبدالرزاق او که یکی از درباریان نزدیک به امیر است، در ابتدا با نوعی شوخ‌طبعی، امیر را به میگساری ترغیب می‌کند («شراب کدام روز را بازداریم؟») اما در عین حال، هنگام مستی خود، هوشیارانه درخواست می‌کند که بیش از حد به او شراب ندهند، تا ادب و خرد از او دور نشود. این رفتار، نشانه‌ای از زیرکی و سیاستمداری اوست.

۲. تحلیل سبک‌شناسی و هنری الف) نثر بیهقی نثر بیهقی از نوع نثر مرسل (روان و ساده) است، اما سرشار از جزئیات و زنده است. توصیفات دقیق و جزئیات زنده: بیهقی با مهارت، فضایی را می‌سازد که خواننده احساس می‌کند خود در بزم حضور دارد. مثلا، شمارش تعداد ساتگین‌ها، ذکر وضعیت مستی افراد، و توصیف فرجام هر فرد.

نقل‌قول‌های مستقیم: این روش باعث می‌شود دیالوگ‌ها طبیعی‌تر و صحنه‌ها واقعی‌تر به نظر برسند. مثل گفت‌وگوی امیر با عبدالرزاق که در ابتدا حالتی شوخ دارد.

ب) طنز تلخ یکی از جنبه‌های مهم این متن، طنز پنهانی و تلخ بیهقی است. او با بیانی خشک و رسمی، صحنه‌ای از عیش‌ونوش را توصیف می‌کند، اما در واقع در پس این روایت، انتقاد خود را نیز بیان می‌کند. مثلاً، ذکر این‌که امیر پس از نوشیدن شراب زیاد، به‌سادگی نماز می‌خواند، نوعی کنایه به ریاکاری مذهبی اوست. او به جای نقد مستقیم، واقعیت را به‌گونه‌ای توصیف می‌کند که خود گویای انحطاط اخلاقی و فساد درباریان باشد.

۳. نقد و ارزیابی نقاط قوت

روایت زنده و جذاب: بیهقی، به جای گزارش خشک تاریخی، فضایی واقعی و داستان‌گونه خلق کرده است.
نثر ساده اما هنری: جملات بیهقی، علی‌رغم سادگی، پر از تصویرسازی و ایجاز هستند.
نقد غیرمستقیم و هوشمندانه: بیهقی بدون آنکه مستقیماً امیر را محکوم کند، فساد دربار را به تصویر می‌کشد.

نقاط ضعف و انتقادها

عدم تحلیل صریح وقایع: بیهقی با وجود مهارت در روایت، تحلیل مستقیمی ارائه نمی‌دهد و خواننده باید خود از خلال متن نتیجه‌گیری کند.
احتمال جانبداری از دربار: ممکن است او در برخی جاها، برای حفظ جایگاه خود، زبانش را تند نکرده باشد.

نتیجه‌گیری

این بخش از تاریخ بیهقی، نمونه‌ای از مهارت او در روایتگری، طنز پنهان و ثبت وقایع با جزئیات است. او بدون آنکه مستقیماً نقد کند، انحطاط اخلاقی، ریاکاری مذهبی و فساد دربار غزنویان را نشان می‌دهد. سبک توصیفی و دیالوگ‌های زنده، متن را خواندنی‌تر کرده است.

 

خلیل شفیعی ( مدرس ادبیات فارسی)

 

پیوند به وبگاه بیرونی

به در ‫۷ ماه قبل، جمعه ۲۶ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۴۹ دربارهٔ عطار » مصیبت نامه » بخش چهاردهم » بخش ۵ - الحكایة و التمثیل:

درود، دوستان بیت آخر به چه معناست؟

سعید در ‫۷ ماه قبل، جمعه ۲۶ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۱۱ در پاسخ به دکتر محمد ادیب نیا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸:

با سلام 

جهت تبریک عید نیمه شعبان جمعه ۲۶ بهمن ۱۴۰۳ به دوستان دست به دامان خواجه شدم و تفالی و این غزل زیبا و...

کوروش در ‫۷ ماه قبل، جمعه ۲۶ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۰۷ دربارهٔ عمعق بخاری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳:

زین یعنی چه ؟

رضا از کرمان در ‫۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۰۶ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۴۶ - مثال عالم هست نیست‌نما و عالم نیست هست‌نما:

درود

     برگرفته از فرهنگ دهخدا :

- مهتاب به جای کرباس پیمودن ؛ مهتاب به گز پیمودن . مهتاب پیمودن . (امثال و حکم ج 4 ص 1760). و رجوع به همان کتاب شود.
- مهتاب به گزپیمودن ؛ کنایه از کار محال کردن که سرانجامش ممکن نباشد. (از غیاث اللغات ) (آنندراج ) :
خرد زآن طیره گشت الحق مرا گفتا که با من هم
به گز مهتاب پیمایی به گل خورشید اندایی .

انوری .


گفت دیوانه مشو دیده ز مهتاب بدوز
وقت آن نیست که مهتاب به گز پیمائی .

قاآنی .


- مهتاب پیمائیدن (پیمودن ) ؛ کنایه از کارهای بیهوده و هرزه کردن . (برهان ) (آنندراج ) :
آن چنان مهتاب پیماید به سحر
کز خسان صد کیسه برباید به سحر.

مولوی .


- مهتاب پیموده خریدن ؛ کنایه از کار بیهوده و لغو کردن . مغبون شدن :
این جهان جادوست ما آن تاجریم
که از او مهتاب پیموده خریم .

مولوی .

چند مهتاب بر تو پیماید

این و آن در بهای روی چو ماه

ای دریغ آن بر چو سیم سپید

که فروشی همی به سیم سیاه

انوری

 

 معنی بیت  دنیای فانی  همچون رمال وساحری با انجام کارهای بیهوده‌اش تو را میفریبد وسرمایه عمرت را به یغما میبرد . شاد باشید  

مِهتی در ‫۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۲۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۳:

سر خدا که عارف سالک به کس نگفت
در حیرتم که باده فروش از کجا شنید

بله دوستان، دود همیشه که نه ولی اکثر اوقات از کنده میاد.

افراد زیادی با زندگی زیستشون علمی دارن که افراد با مطالعه بسیار بالا هم در ارزوی رسیدن بهش هستن؛ علم زیستن...

عبدالله مکان در ‫۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۲۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۲:

در بیت هفتم ، « غم نخوری» را بنا به رعایت قافیه باید « نخری» خواند. یعنی خ نخوری را با فتحه خواند و واو آن را حذف کرد تا با دری هنری سحری و... هم‌قافیه شود. بیت دوازدهم هم همینطور است.حیف خوری را باید حیف خری خواند. در خوانش ها این رعایت نشده! نمونه در سعدی؛ گل همین پنج روز و شش باشد/ وین گلستان همیشه خوش باشد. در مصراع نخست، باید شش را با فتحه روی ش خواند، و در مصراع دوم، واو خوش حذف شود و خ  را با فتحه خواند.

شهاب الدین صدر در ‫۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۴۷ دربارهٔ قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۱۰۶:

چچه جالب بسروده قاقاقاقاآنی

لللذت بببردم ز چنین شعری من

Moein Ghiasi در ‫۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۴۷ در پاسخ به ناصر دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۸ - گفتار اندر فراهم آوردن کتاب:

درود بر شما گرامی. ببینید روشن، روش و روشت هر سه به یک معناست. بن فعلی رو+ ِ ش / ِشن / ِشت. بمعنای طرز و شیوه

محمدحسین مسعودی گاوگانی در ‫۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۵۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴۳:

در راه رهزنانند، وین همرهان ...

در راه عشق ، رهزنان بسیارند و اگر همراهان ، زن باشند و در پای بند زینت و نگاریا حنا و وقار ، شایسته این کار و این راه نیستند. این راه پای چابک می خواهد نه پای نازک ، این راه را ، این پای را ،  پیرایش باید نه آرایش. زنان اهل آرایش و اضافه کردن هستند اما این راه ، راه پیرایش و کاستن است ، پس باید رنگ و نگار از  پای راه  گرفت و خود را آماده مصاف رهزنان ساخت نه انگیزه آنان

محمدحسین مسعودی گاوگانی در ‫۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۳۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴۳:

در عشق زنده باید، کز مُرده ...

گویی ملزومات عشق را می خواهد بشمارد:
در عشق چه چیزی مجاز و ممکن است و چه چیزی محال و ناممکن.
پس لازمه عشق ، زنده بودن است چون هیچ عملی از مرده ها بر نمی آید یعنی عشق یک عمل و حرکت است فقط ذهن و ... نیست. البته لازمه زنده بودن نیز ، عشق است و برای همین است که زنده را ، در بیت بعدی معنی می کند. زنده آن است که ازعشق بزاید یعنی اولا عشق داشته باشد و حتما باید عشق داشته باشد و ثانیاً عشقش زاینده باشد. یعنی اگر کسی این دو ویژگی را داشت زنده است " عشقی زاینده و خالق"

محمدحسین مسعودی گاوگانی در ‫۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۵۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴۱:

با درد باش تا درد آن سوت ره ...

درد رهبر است و رهبر درد است. تا درد چیزی نباشد آن چیز حاصل نمی شود. تا درد خانه نداشته باشی به سراغ خانه نمی روی و خانه ای حاصل نمی کنی اما وقتی درد خانه داری ، عقل و عشق و اسباب و علل را به خدمت می گیری و با دست فرمان درد ، خانه ای می سازی در خور عشق و عقل و .... پس این درد ، درد و بیماری نیست ، طلب و دغدغه است و هرچه این درد و این دغدغه ، بیشتر و مضطر باشد ، حاصل ، زودتر و بهتر خواهد بود و سرعت و دقت در مسیر ، بیشتر . شاید هم ، تنها کسانی آن سو را می بینند و یا خواهند دید که مضطر باشند. کسانی که درد و دغدغه شان به  مرحله اضطرار نرسد به مرحله دیدن هم نمی رسند و در مراحل اول متوقف خواهند شد. پس الکی به درد و شبه درد خوش ناشید و درد مضطر بجوئید تا محصول را ببنید نه اینکه بشنوید

  با درد باش تا درد ، آن سوت رهبر آید 
آن سو که بیند؟ آن کس ، کز درد مضطر آید
یعنی با اجازه مولانا
آن سو  کسی ببیند ، کز درد مضطر آید

الله اعلم بالصواب

محمدحسین مسعودی گاوگانی در ‫۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۴۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴۱:

آن پادشاه اعظم در بسته بود ...

قبل از امروز یعنی قبل از خلقت انسان ، " آن پادشاه اعظم ، در بسته بود محکم "، یعنی کسی از مخلوقات قبل را یارای شناخت او نبود . هیچ مخلوقی نمی توانست چون انسان درهای شناخت او را کاملاً باز کند و رموز عشق به او را باز و بازی نماید و هیچکس توان نداشت این بار امانت را به دوش بکشد تا اینکه انسان خلق شد و احسن الخالقین ؛ خود خالق انسان ، دلق آدم پوشید و بر در آمد و اینگونه بود که درهای شناخت و عشق باز شد. الله اعلم بالصواب

محمدحسین مسعودی گاوگانی در ‫۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۳۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴۱:

گویی که آن چه سویست آن سو که ...

پیشنهاد مولانا جستجو است. اگر می پرسی کدام طرف است ، پاسخم این است جستجو کن. اگر می پرسی کجا را جستجو کنم ، پاسخم این است خودت را جستجو کن . آن سمت و سویی را جستجو کن که سربلندی باشد، سوئی که این یعنی خودم و خودت ، سرآمد باشد یا از آن سر آمده باشد. انسانیت را جستجو کن بطوریکه در مصرع اول بیت بعد هم می گوید : آن سویی را جستجو کن که ترا به پختگی برساند و در مصرع دوم ادامه می دهد سنگ تو را به گوهر تبدیل کند

احمد اسدی در ‫۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۰۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۵:

عَماری دارِ لیلی را که مَهدِ ماه در حکم است

خدا را در دل اندازش که بر مجنون گذار آرد

 

عَماری به معنای کجاوه است و محمل، اتاقک چوبی روباز یا دارای سایبان که دو تای آن را در دو طرف شتر یا قاطر می‌بندند و بر آن سوار می‌شوند. در زمان قدیم که خودرو وجود نداشته برای سفر در این اتاقک می نشستند. عَماری دار به معنای ساربان است که کنترل حرکت در دست اوست. 

 

حافظ از خدا می‌خواهد که در دل ساربانِ قافله لیلی بیندازد که از مسیری برود که مجنون در آنجاست. مفهومی که دقیقا حافظ برای شیرین و فرهاد نیز به کار برده است:

 

یا رب اندر دلِ آن خسرو شیرین انداز

که به رحمت گذری بر سرِ فرهاد کند

 

اما حافظ در مورد عماری دار لیلی به نکته دیگری هم اشاره می کند. اینکه مهدِ ماه در حکم اوست. مهد به معنای گهواره است و معنای کجاوه و محمل هم می‌دهد. ماه نیز اشاره به لیلی است و زیبایی او. لذا مهد ماه همان عماری لیلی است که حرکتش در اختیار ساربان است. اما اینکه چرا حافظ از عبارت زیبای مهد ماه استفاده کرده است جدای از شیوایی ترکیب این دو کلمه به باوری قدیمی در خصوص ماه نیز اشاره دارد. 

 

در گذشته باور بر این بوده است که ماه کامل باعث بروز پریشانی روان و جنون در برخی انسانها می‌شود. منابع زیادی در مورد این باور در فرهنگهای مختلف از جمله ایران نوشته اند. در ادبیات ایران نیز این باور به شکل تاثیر ماه در افزایش شیدایی و مجنون شدن عاشقان تصویر شده است. به عنوان مثال حافظ میگوید:

 

شیدا از آن شدم که نگارم چو ماه نو

ابرو نُمود و جلوه‌گری کرد و رو ببست

 

و مولانا میگوید:

 

سرِ ماهست و من مجنون مجنبانید زنجیرم

مرا هر دم سرِ مه شد، چو مه بر خوان من باشد

 

با این برداشت می‌تواند گفت که اضافه بر تشبیه زیبایی لیلی به ماه، واژگان ماه و مجنون با نگاهی هم به این باور شاعرانه ی تاثیر ماه بر جنون در یک بیت قرار گرفته اند.

امیر عباس طیبی در ‫۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۱۲ دربارهٔ میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۲۸ - عشق وطن:

درود. در بیت هشتم "که" اضافه است.

دکتر صحافیان در ‫۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۴۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۷:

ای باد صبا دریغ نکن و گذری به منزل معشوق کن و خبری از او به این عاشق بی‌دل برسان!
۲- ای گل! اکنون که با نهایت کامیابی، شکوفا شده‌ای نسیم وصلی برای پرنده عاشق سحری بفرست!
۳- آنگاه که چون هلال بودی همراه عشق تو بودم، اینک که ماه کاملی( تعبیر دیگری از شکوفایی) نگاهت را از من دریغ نکن!
۴- جهان و هر آنچه در اوست آسان و ناچیز است، همین را از آگاهان عشقت دریغ نکن!
۵- آری اکنون که لبانت از شیرینی چون چشمه قند است، سخن بگو و این شهد و شکر را از طوطی عاشق، که لب به زببایی‌هایت گشوده دریغ نکن!
۶- شاعر بزرگی‌های تو را در سراسر جهان پراکنده می‌کند از او مقرری و توشه سفر دریغ نکن( چرخش شاعر در این دو بیت از ستایش معشوق به پادشاه، گرچه خود معشوق نیز می‌تواند مراد باشد و وظیفه، زاد، سیم و زر ایهام به برخورداری از زیبایی او باشد)
۷- اگر خواهان نام نیک هستی، جان کلام این است که در ازای سخن طلا و نقره بپردازی!
۸- آری غبار غم رفتنی است و حال خوش برقرار خواهد شد، تو از آب چشمانت برای فرونشاندن این غبار دریغ نکن!
آرامش و پرواز روح

پیوند به وبگاه بیرونی 

۱
۲۱۵
۲۱۶
۲۱۷
۲۱۸
۲۱۹
۵۵۴۹