پیرکی لال سحرگاه به طفلی الکن
میشنیدم که بدین نوع همی راند سخن
کای ز زلفت صصصبحم شاشاشام تاریک
وی ز چهرت شاشاشامم صصصبح روشن
تتتریاکیم و بی شششهد للبت
صصصبر و تاتاتابم رررفت از تتتن
طفل گفتا مَمَمَن را تُتُو تقلید مکن
گگگم شو ز برم ای کککمتر از زن
ممیخواهی مممشتی به ککلت بزنم
که بیفتد مممغزت ممیان ددهن
پیرگفتا وووالله که معلومست این
که که زادم من بیچاره ز مادر الکن
هههفتاد و ههشتاد و سه سالست فزون
گگگنگ و لالالالم به خخلاق زمن
طفل گفتا خخدا را صصصدبار ششکر
که برستم به جهان از مملال و ممحن
مممن هم گگگنگم مممثل تتتو
تتتو هم گگگنگی مممثل مممن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، پیرمردی لال در صبح به یک کودک میگوید که صدایش به خاطر زلف و چهرهی کودک روشن و تاریک میشود. کودک از پیرمرد میخواهد که به او تقلید نکند و تهدید میکند که ممکن است به او ضربه بزند. پیرمرد توضیح میدهد که او 83 سال دارد و همچنان لال است. کودک با خوشحالی از خدا تشکر میکند که به دنیا آمده و میگوید که او هم مانند پیرمرد لال است. این شعر به نوعی گفتگو بین نسلها و انعکاس حال و روز انسانها را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: در سحرگاه، پیرمردی نابینا را دیدم که در حال صحبت با کودکی بود و به طرز خاصی در حال بیان حرفهایش بود.
هوش مصنوعی: ای شب تار من به خاطر زلف تو روشن است و صبح من به خاطر چهرهات روشنی دارد.
هوش مصنوعی: من از سختیها و مشکلات زندگی ناراحت هستم و دلم میخواهد که صبر و تحمل بیشتری داشته باشم تا بتوانم از این وضعیت رهایی یابم.
هوش مصنوعی: کودک گفت: "مادرم را تقلید نکن، من از تو میخواهم که خودت را نشان بده. تو که از من کمتر هستی، بهتر است که خودت باشی."
هوش مصنوعی: دوست عزیز، میخواهم به تو ضربهای بزنم که فکر و ذهنت به هم بریزد و دیگر از حواشی دور نشوی.
هوش مصنوعی: پیر گفت که واضح است، من به چه کسی تعلق دارم و چه کسی من را به دنیا آورده است؛ من بیچارهای هستم که از مادری ناتوان به دنیا آمدهام.
هوش مصنوعی: هفتاد و سه سال است که همچنان در سکوت و بیحرکت ماندهام، به خاطر خلاقیتی که از من ناشی میشود.
هوش مصنوعی: کودک گفت: "خدا را صد بار شکر که به این دنیا آمدهام و از دردها و مشکلات رهایی یافتم."
هوش مصنوعی: من هم شبیه تو هستم، مثل تو و رفتار تو، اما کمی متفاوت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
تا بپوشید بلؤلؤی ثمین باغ سمن
از گل سرخ بیاقوت بیاراست چمن
همه کهسار عقیق است و همه دشت گهر
هر دو را گشته طراز از عدن و کان یمن
گل خندان شده در بستان چون روی صنم
[...]
حاجب بوم جوانمرد بسیم و زر و زن
گز ره حکم و تواضع بدهان و گردن
یکمنی خورد همی سیکی و سیلی ده من
ببد خلق همه عمر به پیوست سخن
سگ خشم و خر شهوت که زبونگیری نیست
تیز دندانتر از این هر دو در این خاک کهن
نفس من کو ملک مملکت شخص منست
هر دو را سخرهٔ خود کرده به تادیب سخن
ترک و تازیک شما جمله سگانند و خران
[...]
آن به حق خواجه و مخدوم ولی نعمت من
آرزوی دل و اقبال حسین بن حسن
آن به حق خواجه و مخدوم ولی نعمت من
آرزوی دل و اقبال حسین بن حسن
آن به حق خواجه و مخدوم ولی نعمت من
[...]
جان حیوان که ندیده است به جز کاه و عطن
شد ز تبدیل خدا لایق گلزار فطن
نوبهاری است خدا را جز از این فصل بهار
که در او مرده نماند وثنی و نه وثن
ز نسیمش شود آن جغد به از باز سپید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.