گنجور

حاشیه‌گذاری‌های اسد

اسد


اسد در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۸ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۰۴:۴۰ در پاسخ به Ziquan دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۹:

دوست گرامی ziquan،

من البته دانش کافی برای اثبات یا رد انتساب این غزل به مولانا ندارم اما در خصوص واژه ی "رومی" در این غزل لازم به ذکر است که این واژه به عنوان تخلص و یا لقب مولانا در غزل به کار نرفته است. دوگانه "روم و زنگ" و یا "رومی و زنگی" در ادبیات ایران از دیرباز برای بیان شاعرانه تضاد سفیدی و سیاهی، خوبی و بدی و یا زشتی و زیبایی استفاده میشده است. "روم" سرزمینی باستانی بوده است که ایتالیای امروزی در آنجا قرار دارد و "زنگ" نام دیگر کشور قدیمی حبشه که امروز کشور اتیوپی و چند همسایه آن در آن محل قرار دارند. رومیان سفید پوست بودند و زنگیان (حبشیان) سیاه پوست و ایرانیان بین این دو. در ادبیات ایران - بدون هیچ کاربرد نژاد پرستانه ای- واژه رومی به عنوان  سمبل سپیدی  و  "زنگی" به عنوان سمبل سیاهی به کار رفته و تقابل و تضاد سپید و سیاه و روشنی و تاریکی با این دو واژه بیان شده است.

مثلا فردوسی در شاهنامه سروده است:

چو اندر هوا شب علم برگشاد

شد آن روی رومیش زنگی نژاد 

و یا نظامی در اسکندر نامه:

سیاه اژدهایی که در هیچ بوم

نیامد چو او تند شیری ز روم

حبش داغ بر روی فرمان اوست

سیه پوشیِ زنگ از افغان اوست

مولانا نیز این دوگانه را چه در غزلیات و چه در مثنوی چندین بار دیگر به کار برده است. خالی از لطف نیست که به شاهکار بی نظیر حافظ در به کار بردن این دوگانه هم اشاره ای کنیم که به زیبایی تمام سرود:

غمی که چون سپهِ زنگ مُلک دل بگرفت

ز خیلِ شادیِ رومِ رُخت زداید باز

لذا در این غزل نیز به گمانم "رومی" نه به عنوان تخلص مولانا بلکه به معنای روی سپیدی که در دوران تیرگی (دوران حبش) پنهان بوده و امروز برون آمده است، و با تضاد شاعرانه آن به کار رفته است. تخلص مولانا در این غزل همان "شمس الحق تبریز" است که در بیت پایانی سروده است.

 

اسد در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۰۸:۵۴ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۷:

در پاسخ به دوست گرامی کوروش:

اُستُن به معنای ستون هست و در واقع نگارش دیگری از واژه ی ستون. حَنّانه هم کلمه ای عربی به معنای بسیار گریه کننده است.

اُستُنِ حنانه یا همان ستون حنانه اشاره است به داستانی نقل شده در مورد پیامبر اسلام که مولانا و شعرای دیگری به آن اشاره کرده اند.

نقل است که پیامبر اسلام پس از نماز در مسجدالنبی و در هنگام سخنرانی به ستونی چوبی تکیه میداد اما پس از مدتی تصمیم گرفت به جای تکیه به ستون چوبی بر بالای منبر بنشیند. پس از این تغییر، صدایی از ستون چوبی شنیده شد که از طرف اصحاب به ناله تعبیر شده است. عطار در ابتدای کتاب منطق الطیر و در بخش نعت رسول میگوید:

کیست کو نه تشنهٔ دیدار اوست

تاا به چوب و سنگ غرق کار اوست

چون به منبر برشد آن دریای نور

نالهٔ حنانه می‌شد دور دور

آسمان بی‌ستون پر نور شد

و آن ستون از فرقتش رنجور شد

این داستان از طرف شعرای دیگر و به خصوص مولانا هم چندین بار مورد توجه قرار گرفته برای بیان این مفهوم که چوب به عنوان نوعی از جماد هم از معنویت و احساس تاثیر پذیر است. به عنوان مثال از غزلیات مولاناست که:

بنواخت نورِ مصطفی آن اُستُنِ حنانه را

کمتر ز چوبی نیستی، حنانه شو، حنانه شو

 

و در داستانی در مثنوی معنوی به تفصیل ماجرای این ستون را نقل میکند:

استن حنانه از هجر رسول

ناله میزد همچو ارباب عقول 

در این بیت مورد نظر شما:

یا رسول الله ستون صبر را

استن حنانه کردی عاقبت

مولانا می‌گوید که آنچه به عنوان ستون صبر بر آن تکیه میکرده نه تنها دیگر صبر و شکیبایی ندارد، بلکه عاقبت تبدیل به ستون حنانه شده که بسیار گریان است. در واقع شاعرانگی این بیت در تضاد معنای ستون صبر با ستون حنانه است. چیزی که شمس باعث آن شده و صبر را از مولانا ربوده است. بیت آخر غزل به گمانم تصریحی است بر اینکه همه این تبدیل ها از دانه به دردانه و آنچه به عنوان عاقبت برای راوی غزل اتفاق افتاده از سوی شخصیت شمس است.

 

 

 

 

 

اسد در ‫۱ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۵ خرداد ۱۴۰۱، ساعت ۰۲:۰۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲:

 در بیت سوم فعل "چیست" باید به صورت "چی است" خوانده شود تا وزن شعر رعایت گردد.

 

اسد در ‫۱ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۵ خرداد ۱۴۰۱، ساعت ۰۰:۳۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳۵:

جناب حسین مطهری سلام،

در خصوص بیت سوم پرسیده بودید که به قدر بضاعت فهمِ خود توضیحی ارائه میکنم.

فعل "خَستن" در ادبیات فارسی به معنای زخمی و مجروح و آزرده کردن به کار میرود. مثلا سعدی میفرماید:

به نازِ وصل پروردن یکی را

خطا کردی به تیغِ هجر خستن

شعرای پارسی زبان غمزه و نگاهِ دلبر را در موارد بسیاری به تیری تشبیه می کنند که بر دلِ عاشق زخم میزند. در این راستا ابروی دلبر را به کمان و مژگانِ او را به تیر و یا ناوک تشبیه میکنند. چنانکه حافظ میفرماید:

دل که از ناوک مژگان تو در خون می گشت

باز مشتاق کمانخانه ابروی تو بود

 

در بیت سوم مولانا میفرماید که با یک تیر از نگاهِ خودت جگرِ مرا مجروح کردی و پس از آن با آتشِ عشق آنرا سوزاندی. سپس در مصراع دوم این فضای مفهومی تیر زدن و آتش زدن در دل را  به پختنِ جگر تشبیه می کند و میگوید که مراحل بعدی جفای معشوق را می داند که این جگرِ آتش زده را خواهد پخت و خواهد خورد. مصراع دوم تشبیهی است از جفای معشوق و بلایی که از او بر دل می رسد و نهایتا عاشق را بیدل خواهد کرد.

 

 

 

 

اسد در ‫۱ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۴ خرداد ۱۴۰۱، ساعت ۲۲:۱۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸:

درود بر علاقمندان ادب پارسی،

به  نظر می رسد که خط سیر این غزل از بیت سوم تا بیت چهاردم اشاره است به سرگردانی آدمی در ورطه ای بین خیر و شر، و در ابیات انتهایی چنگ زدن در دامن فضل خداوند برای رهایی از این سرگردانی است.

برای اشاره به دو سوی این ورطه سرگردانی مولانا از بیت سوم اشاره به دوگانه های متضاد زیادی دارد نظیر "طرب و بلا"، "بقا و فنا"، "شکر و وا ویلا"، "کنج خلا (عزلت) و روی و ریا"، "قیصر و گدا"، "زهر و شکر" ،"درد و دوا"، "آب و خون" ، "خار و گل" ، "قارون و مسیح"  و ...

بر این اساس، در بیت یازدهم هم "محمدبک" و "سگ و پلنگ" باید اشاره به دو سوی طیف سرگردانی بشر باشد کما اینکه در مصراع دوم همین بیت دو سوی این طیف را به تحول و تطور از "دشمن بدرگ" تا "والدین و اقربا" می داند. بنابراین محمدبک باید در تضاد با سگ و پلنگ باشد و اشاره به مقام انسانی در مقابل مرتبه حیوانی.

 

اسد در ‫۱ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۱، ساعت ۰۵:۵۷ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۰۵:

مصراع دوم بیت اول تسلط صائب را بر مفاهیم موسیقی ایرانی نشان می‌دهد که آنرا به زیبایی با مفاهیم عرفانی پیوند می زند.

اینکه صائب در سه بیت اول با نگرشی توحیدی مقصد همه ی راه‌ها را یکی می داند و در کثرت صورت‌ها فقط یک وحدت در معنی را می‌بیند.

با اینهمه این مفهوم معنوی را با زیبایی ادبیاتی ترکیب می‌کند و میگوید:

هر چند پرده هاست مخالف، نوا یکی است.

پرده در موسیقی ایرانی اصولا به عنوان فاصله دو نوت تعریف می‌شود که موسیقی ایرانی اضافه بر پرده های اصلی، نیم پرده و ربع پرده نیز دارد که به عنوان مثال نوت های بمُل و کُرُن به ترتیب نیم پرده و یا ربع پرده هستند. پرده در سازهایی مانند تار و سه تار، با بستن رشته هایی نخی بر روی دسته ساز مشخص میشود و در سازی مانند نی با سوراخهای نی. چنانچه مولانا میفرماید:

نی حریف هر که از یاری برید

پرده هایش پرده های ما درید 

 

که در آن پرده اول پرده ساز و پرده دوم پرده حجاب است.

از طرف دیگر واژه "مخالف" به گوشه ای در دستگاه های سه گاه و چهارگاه اشاره می‌کند. گوشه ای بسیار زیبا که معمولا اوج آواز در آن اجرا می‌شود و پرده بندی خاص خود را دارد از ترکیب پرده های اصلی و نیم پرده.

 

صائب اشاره می‌کند که پرد ه ها مخالف است یعنی ترکیب پرده ها، در گوشه موسیقیایی مخالف هست اما از آن نوا حاصل می شود که "نوا" یکی از دستگاه های موسیقی ایرانی است که پرده بندی آن با گوشه مخالف متفاوت است.

ترکیب زیبای مفهوم وحدت در کثرت با واژگان موسیقیایی و این صنعت زیبای ایهام، هنری شگفت انگیز و تحسین برانگیز از صائب است.

 

اسد در ‫۴ سال قبل، پنجشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۱۹:۳۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳۵:

ناباور عزیز با سلام و احترام،
تعبیر من از بیت اول کمی با شما متفاوت است. به گمانم خطاب مولانا در بیت اول (آنطور که شما فرمودید) به خود و گشتن به گرد خواسته های دل خود نیست، بلکه خطاب به معشوق است که با حسن و جلوه گری و دلربایی به گرد دل عاشق میگردد و در نهایت دل عاشق را خون میکند و رویش را از غم زرد. از این منظر مولانا به معشوق خود میگوید که میداند سرانجام این جلوه گریِ او (معشوق) چیست. خون شدنِ دل و زرد شدنِ رخ.
از توضیح جامع شما در خصوص بیت چهارم لذت بردم. سپاس

 

اسد در ‫۴ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۰۰:۲۰ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱:

با سلام،
فرمایش داریوش و علی عزیز کاملا صحیح است. مورد اول اصلاح وزن شعر و مورد دوم اصلاح مفهوم آن است. من در دوران جوانی این غزل را در محضر یکی از محققین ادبیات فارسی و از نسخه قدیمی ایشان که برای غلط گیری یک دیوان عطار قبل از چاب به ایشان ارجاع شده بود شنیدم.
اضافه بر موارد اشاره شده توسط دوستان، بیت ششم نیز بدین صورت بود:
در بحر بی نهایت عشقت چو قطره ای،
گم شد نشان من، به نشان از که جویمت.
در واقع عطار به گم شدن خویش در دریای عشقِ آن بی نشان محض اشاره میکند. بدیهی است که ماه جایگاهی برای گم شدن در دریای عشق ندارد و این مرتبت انسان است که عاشق باشد و نشان خویش را چون قطره ای در دریای عشق گم کند.

 

اسد در ‫۴ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ دی ۱۳۹۸، ساعت ۰۱:۵۶ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۷۹:

با سلام و احترام،
در بیت دوم واژه ی "دائم" به اشتباه "دادیم" تایپ شده است که اضافه بر بروز اشکال در وزن شعر، معنای بیت را هم نامفهوم کرده ست.
صائب میگوید که وصال دائم باعث از بین رفتن شوق میگردد و از این رو با تشبیهی زیبا خود را به موج دریا تشبیه میکند که گاه گاهی وصال دریا را ترک میکند و به ساحل می آید و باز دوباره به دل دریا باز میگردد.

 

اسد در ‫۴ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۷ دی ۱۳۹۸، ساعت ۲۱:۴۴ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۷۷:

با سلام،
در بیت هشتم عبارت "موج بحر" صحیح هست که به اشتباه "موج بهر" تایپ شده است.

 

اسد در ‫۴ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۲۳:۱۱ دربارهٔ شاطر عباس صبوحی » دوبیتی‌ها » فال قهوه:

دوست عزیز محمد
نظر شما در مورد فعل بوییدن البته با ادبیات متداول امروز سازگار است. اما در زبان شعر در مواردی برای رعایت وزن از فعل شنیدن در مورد بو استفاده میشده است. به عنوان مثال حافظ سروده است:
بوی خوش تو هر که ز باد صبا شنید
از یار آشنا سخن آشنا شنید

و یا:
بوی بهبود ز اوضاع جهان می شنوم
شادی آورد گل و باد صبا شاد آمد

 

اسد در ‫۴ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۸ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۲۰:۵۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۸۸:

با سلام،
در پاسخ به دوست عزیزی که در مصرع دوم بیت اول ابهام داشتند لازم به توضیح هست که واژه های "سپس" و "پیشان" در بیان تضاد زمانی در کنار هم قرار گرفتند. "سپس" به معنای بعد از این و آینده هست و "پیشان" به معنای پیش از این و بلکه در لغتنامه دهخدا "پیش از پیش " معنی می دهد.
مولانا با این بیت بیان میکند که کسی که در مصرع اول در مورد او سخن میگوید و پنهان است و دامان او را هم گرفته، خود را به زمان آینده کشیده اما گذشته مولانا را هم در دست گرفته. به نظرم مفهوم ماورای زمان بودن را بیان کرده است. در واقع اگر در محور زمان از گذشته به آینده برویم، ابتدا "پیشان" هست و با گذار از ان به زمان حال میرسیم و آنگه به آینده که مولانا برای آن واژه "سپس" را آورده است.

 

اسد در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۸، ساعت ۰۲:۴۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۷:

با سلام به دوستان و سروران
در مورد این غزل و به خصوص واژه های سلیمان و مسلمان دوستان قلم فرسایی کردند و هر کدام از منظر خود ادله ای ارائه کرده اند. بسیار مفید و خواندنی. در خصوص بیت چهارم، اضافه بر استوار بودن ارجحیت واژه سلیمان بر مسلمان به دلیل استوار بودن آن بر بر داستان دیو و سلیمان و تکرار این مضمون در غزلهای دیگری از حافظ - چنانکه دوستان اشاره کردند - دلیل دیگری بر ارجحیت / صحت واژه سلیمان دارم.
تکرار قافیه در مصراعهای دوم غزل حافظ غریب به نظر می رسد. تکرار قافیه مصراع اول غزل در مصراعهای دوم در اشعار حافظ سابقه دارد . غزلیاتی مثل ای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر و ... .
اما در مصراعهای دوم این اتفاق را فقط در غزل با مطلع سمن بویان و تکرار واژه "درمانند" در ابیات شماره شش و هشت آن غزل - مطابق شماره بندی گنجور - دیده ام که در خصوص آن نیز موضوع تفاوت مفهومی این واژه در دو بیت وجود دارد و از موارد مورد بحث در غزل مورد اشاره است.
تکرار کلمه قافیه مسلمان در این غزل آنهم در قافیه ای که شاید بیشترین کلمات فارسی را دارد ("- ان" )، در غزل حافظ بعید به نظر می رسد. گمان دارم که واژه سلیمان از هر منظر برای بیت چهارم این غزل سازگارتر است چرا که حافظ کلمه مسلمان را در بیت اول غزل به کار برده است.

 

اسد در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۲۰:۴۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳۵:

گرد از دریا برآوردن در بیت
"دلا چون گرد برخیزی ز هر بادی نمی گفتی
که از مردی برآوردن ز دریا گرد می دانم "
اشاره دارد به عبور موسی و قوم او از دریا و خشک کردن دریا. چنانچه مولانا همین تعبیر را در مجلس اول از مجالس سبعه در خصوص واژه "بسم الله" چنین آورده است:
".« بسم الله» آن نامی است که موسی بن عمران، دوازده شاهراه خشک از بهر گذشتن بنی اسرائیل پیدا کرد در دریا و گرد، از دریا برآورد"
لینک مجلس اول از وبسایت گنجور:
مولانا » مجالس سبعه » المجلس الاوّل » مناجات/

 

اسد در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۸، ساعت ۰۱:۳۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۸:

با سلام،
بیت سوم این غزل را با کمی تفاوت نسبت به متن حاضر هم دیده ام که معنی آن برایم دلنشین تر بود. ترتیب واژگان مصراع دوم این بیت - که داریوش رفیعی هم در آواز این غزل خوانده - و من به عنوان متن متفاوت ذکر کردم این هست:
زنهار که چون میگذری بر سر مجروح
از وی خبری پرس که چون میگذراند
آنچه باعث شد این نگارش به نظرم صحیح تر باشد بر این اساس است که واژه "زنهار" در ادبیات فارسی و به خصوص کهن، در جملات امری که امر و یا نهی انجام کاری در آن است، استفاده میشود. نگارش فعلی سایت گنجور در واقع جمله ای خبری از بی توجهی آن زیبای سروبالا به دلداده ای است که زخم بر دل دارد. اما قرائتی که در این پست اشاره کردم، زنهاری است برای پرسش و واکاوی از حال دلداده آزرده.

 

اسد در ‫۵ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۲۷ مهر ۱۳۹۷، ساعت ۱۹:۲۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲:

به نظرم نسخه ای که امیرعلی به آن اشاره میکند صحیح تر است. "پیراهن یوسف" و "ردای مصطفی" تناظر مناسب تری به نظر می رسد. آقای ذبیحی هم در آواز خود، "ردای مصطفی" خوانده است.

 

اسد در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۷، ساعت ۲۳:۴۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸:

سلام بر دوستان
من از مصراع اول این شعر برداشتی دارم که با نحوه ی نگارش و همچنین قرائت صوتی فعلی سازگار نیست. از دیدگاه من، دو واژه ی آغازین غزل ، واژه های "جز" و "وی" که با این سبک نگارش و خوانش معنای " به جز او" را با خود دارد، در واقع با حذف فاصله بین آنها به صورت واژه "جزوی" به معنای "جزئی" (یعنی یک جزء) ، نوشته و خوانده میشود. از منظر فلسفی جزء و کل همواره با هم طرح میشوند. مولانا نیز در موارد فراوان از دوگانه "جزو" و "کل" استفاده میکند و اصولا یکی از محورهای جهان بینی او بر همین پایه سلب اصالت از جزء و وحدت نگری در یک کل استوار است. از این منظر مولانا در مصراع اول چنین میگوید:
یک جزء چه جایگاه و اصالتی دارد که کُل از طریق اجل او را در رباید؟ و در مصراع دوم میگوید که خود او (شاعر و یا مولانا) صد جان را تقدیم کل میکند. با این تعبیر فاعلِ فعل "درربودن" ، واژه "کل" هست و واژه ی "او" در مصراع دوم هم اوست. از نگاه مفهومی نیز این نگاهِ بازگشت جزء به کل، در اشاره به تابیدن و رجعت نور ماه از روزن آسیا در ابیات انتهایی نیز قابل برداشت است.
اما جدا از اینکه این برداشت از واژه "جزوی" میتواند مستظهر باشد به مفهوم کلی غزل و یا سابقه نگرش مولانا و به کاربردن دوگانه فلسفی عرفانی "جزو" و "کل"، نگارش فعلی این واژه به صورت " جز-وی" به معنای "جز او" میتواند تناقضات مفهومی و ادبیانی داشته باشد. اول اینکه اگر واژه "وی" به معنای خداوند به کار رود به جای "چه باشد" باید از "که باشد" استفاده شود. ثانیا ، در مرحله ربوده شدن از طریق اجل، بی شک این "کل" نیست که ربوده میشود، بلکه جزء به کل میپیوندد. لذا واژه "کل" در مصراع اول اشاره به هستی واحد (خداوند) دارد. با این نگاه، کلمه های "وی" و "کل" نمیتواند هر دو به معنای خداوند باشد در حالی که یکی دیگری را درمیرباید .
این برداشت من از این بیت است و البته اقرار دارم که نه بضاعتی در ادبیات دارم و نه هیچگونه آشنایی عملی با عرفان، و ای بسا که این برداشت ناصحیح باشد. صرفا ترهات ذهن من بود که برای دریافت نظر صاحبنظران و دانایان نوشتم.

 

اسد در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۰۰:۳۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷:

درود بر شما
غزل بسیار زیباییست و سرشار از مفاهیم متعالی.
به اعتقاد حقیر بیت یازدهم در فایل صوتی فعلی صحیح قرائت نشده.
چیزی که در حال حاضر در فایل صوتی خوانده میشود این هست:
" آنکس که بیند روی تو، مجنون نگردد کو به کو ..."
در حالیکه همانطور که در متن شعر نوشته شده واژه ی آخر مصراع "بگو" هست. بدین معنی که آنکس که بیند روی تو و مجنون نگرددف کیست؟ بگو. (آنکس که بیند روی تو مجنون نگردد، کو؟ بگو. در واقع تاکید بر این است که هر کس روی تو را ببیند مجنون میگردد و اگر نگردد سنگ و کلوخ است. کما اینکه بیت بعدی نیز بی خبری از دوست را بلا میداند و دعا میکند که کسی مبتلا به نابینایی نباشد.
با این وجود قرائت حاضر در فایل صوتی به نحویست که کسی که تو را ببیند مجنون نخواهد شد که با توجه به مضمون مصرع دوم به اعتقاد من برداشت صحیحی نیست.

 

اسد در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۷، ساعت ۲۳:۰۰ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۴۳:

با سلام
در این غزل سه مورد اشتباه تایپی وجود دارد که مورد اول توسط جناب امیرحسین اشاره شد. دو مورد در ابیات ششم و نهم وجود دارد که نیازمند اصلاح است.
بیت ششم:
زاهدا لاف محبت میزنی هشیار باش
بیت نهم :
ز اختلاط سخت رویان کینه جولان میکند
امیدوارم که این موارد بازبینی و بررسی شود.
گنجور مجموعه ای ارزشمند از ادبیات ایران است. قدر مینهیم کوشش دوستان گنجوری را. به جرات هیچ محموعه ای کاملتر از گنجور برای ادبیات شعرای ایران در اینترنت وجود ندارد. این مجموعه که دسترنج زحمات اساتید و علاقمندان است به طبیعت خطاهای اجتناب ناپذیر انسانی گاهی اشتباهات تایپی در خود دارد که صد البته طبیعیست و از قدر این گوهر نمیکاهد. با این همه سوال حقیر از دست اندرکاران وبسایت گنجور اینحاست که چرا در موارد بدیهی مانند این دو مورد هیچگاه اصلاحی در متن شعر صورت نمیگیرد. از زحمات شما سپاسگزارم.

 

اسد در ‫۵ سال و ۸ ماه قبل، سه‌شنبه ۲ مرداد ۱۳۹۷، ساعت ۱۹:۲۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴:

سلام بر سروران و علاقمندان ادب و عرفان
در مورد این غزل زیبای حافظ، دوستان عزیز قلم فرساییها کردند که بسیار خواندنی و مفید بود. سپاس از شما. حقیر که خوشه چین خرمن ادبیات فارسی هستم مدتی را تامل کرده ام در این بیت زیبا:
به فتراک جفا دلها چو بر بندند، بربندند
ز زلف عنبرین جانها چو بگشایند، بفشانند
من برداشتی از این بیت دارم با تعابیر دیگر کمی متفاوت است اما برداشت من مبتنی است بر توضیحاتی که ارائه میکنم.
به عقیده من در مصرع اول، واژه ی " بر بندند" اول به معنای بستن بند قبا هست و واژه ی "بربندند" دوم برای بستن دلها به فتراک جفاست. این تعبیر از "بر بندند" اول به معنای بستن بند قبا که در دو بر قبا و یا لباس است با توجه به مصرع دوم کاملا سازگار است. حافظ در هر یک از این دو مصرع به یکی از عشوه های معشوق اشاره میکند و به تاثیرات شگرف این عشوه ها بر دلها و بر جانها می پردازد.
عشوه ی اول که در مصرع اول اشاره شده " بر بستن" است که بستن بند قباست و عشوه دوم "زلف گشودن" است. صنعت تضاد معنای "بستن" و "گشودن" از شاهکارهای این بیت است که به جلوه گری معشوق اشاره دارد با هر عشوه ای که از او سرزند.
بستن بر (بستن بند قبا) توسط معشوق مسبب بستن دلهاست به فتراک جفا و گشودن زلف عنبرین سبب افشاندن جانها.
بستن بند قبا برای رفتن مغشوق است و جفاکاریست و گشودن زلف برای جلوه گری و همنشینی که لطف است و زیبایی و جان بخشی.
این برداشت من از معنای این بیت هست. قضاوت و اظهار نظر را به صاحبنظران واگذار میکنم.

 

۱
۲
sunny dark_mode