HRezaa در ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۶ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۳:۲۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۳۸ - قبول کردن خلیفه هدیه را و عطا فرمودن با کمال بینیازی از آن هدیه و از آن سبو:
روانت شاد استاد، و هزاران درود
تو این شعر کاملا مشخصه که پر از هیجان هستی...
از هر دری گفتی....
HRezaa در ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۶ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۳:۱۲ در پاسخ به سوشیانت کیخسروی دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۳۸ - قبول کردن خلیفه هدیه را و عطا فرمودن با کمال بینیازی از آن هدیه و از آن سبو:
درود بر شما همزبان گرامی
بینهایت لذت بردم از تحلیل کاملا درست و زیباتون
پاینده و سربلند باشید
HRezaa در ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۶ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۴۱ در پاسخ به سیداحمد دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۳۶ - سپردن عرب هدیه را یعنی سبو را به غلامان خلیفه:
سپاس فراوان
عالی بود
شَـــهــباز در ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۵ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۵۲ در پاسخ به برگ بی برگی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴:
سلام و درود و سپاس فراوان
پس از کوشش بسیار؛ معنای حقیقی این غزل را در کلام روحافزای شما یافتم؛ توفیقاتتان مستدام🌹
حافظ در ابیات دیگری نیز انسان را دعوت میکند که از غربت عالم دنیا به موطن اصلی خود یعنی آغوش حضرت دوست بازگردد:
غم غریبی و غربت چو برنمیتابم به شهر خود روم و شهریار خود باشم
که ای بلندنظر؛ شاهباز سدرهنشین نشیمنِ تو نه این کنج محنتآبادست تو را ز کنگرهٔ عرش میزنند صفیر ندامت که در این دامگه چه افتادست
من از دیار حبیبم نه از بلاد غریب مهیمنا به رفیقان خود رسان بازم :
و من یطع الله و الرسول فاؤلئک مع الذین أنعم الله علیهم من النبیین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین و حَسن اولئک رفیقا!
محمد مهدی فتح اللهی در ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۵ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۵۱ دربارهٔ نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۸ - نعت سوم:
امروز هم سخن ما با سخن نظامی یکیست
( غسل ده این منبر از آلودگان )
HRezaa در ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۵ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۴۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۲۹ - هدیه بردن عرب سبوی آب باران از میان بادیه سوی بغداد به امیرالمؤمنین بر پنداشت آنک آنجا هم قحط آبست:
یگانه پروردگارا بنامت
کوزهای با پنج لولهٔ پنج حس
پاک دار این آب را از هر نجس
تا شود زین کوزه منفذ سوی بحر
تا بگیرد کوزهٔ من خوی بحر
چندبار خوندم این دو بیت رو، برام سوال بود که با توجه به مصرع دوم بیت اول، چرا تو مصرع آخر نمیگه «کوزهی تو» و میگه «کوزهی من»
به خودم اومدم، ای خاک بر سرررر
در نهاااایت زیبایی یاداور شده که همون هم مال خودمه.....
جسمت هم مال خودمه، درست و طاهر نگهش دار
HRezaa در ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۵ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۵۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۲۸ - تعیین کردن زن طریق طلب روزی کدخدای خود را و قبول کردن او:
یگانه پروردگارا بنامت
درود بر شما همزبان گرامی
ببخشید جسارت میکنم
شبپران را، گر نظر وآلت بدی
روزشان، جولان و خوشحالت بدی
معنی ظاهری: شبپر(گونهای پرنده) هم اگر با خواست و اراده الهی (نظر) دارای چشم بود/ در هنگام روز بیرون میآمد و پرواز میکرد و جولان میداد....
و بهسبب اینکه توانایی ندارد که بتواند در روز فعالیت کند، فقط در شب فعالیت دارد
معنی دوم:
کسی که در تباهی بسر میبرد و بهعبارتی در ظلمت پرسه میزند(شب پران)، اگر لطف الهی (نظر) شاملش شود، و درنتیجه چشم بصیرت پیدا کند (آلت بدی)
{توجه فرمایید که دراینصورت شب و سیاهی تبدیل به روز و بینایی و آگاهی گشته است. و در نتیجه مصرع دوم واضحتر از آنسست که تفسیر شود}
روزشان جولان و خوشحالت بدی
سربلند باشید
علی احمدی در ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۵ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۵۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷:
نوجوان که بودم با شروع این غزل متعجب شدم و در دل خود گفتم حافظ عجب شعری گفتی که در پایان غزل با "حسد چه می بری ای سست نظم" مواجه شدم و بیشتر حافظ را تحسین کردم .این موضوع واقعا اتفاق افتاده است و داستان نیست بگذریم.
بیا که قصرِ اَمَل سخت سستبنیادست
بیار باده که بنیادِ عمر بر بادست
وقتی حافظ می گوید" بیا" با خود پیام دعوت به راه عشق را همراه دارد کلمه بیا پیام ربایش معشوق ست که حافظ به پیروی از او آن را به ما هدیه می دهد .
وقتی امل(آرزو)را به قصر تشبیه می کند یعنی ما انسانها مایلیم به آرزوهایمان برسیم چون در آن صورت به قصر رسیده ایم و دیگر خیالمان راحت است.و دقیقا حافظ با این قسمت مشکل دارد .او می داند که انسان باید برای رسیدن به آرزوها یش تلاش کند خودش هم همین کار را می کرد .رسیدن به دنیایی سرشار از عشق ورزی آرزوی او بود .پس داشتن آرزو مشکلی ندارد .اینکه آرزو را قصر فرض کنیم یعنی یک پایگاه مطمئن در نظر بگیریم اشکال دارد .چنین قصری بنیادش سست است .اگر می خواهی دو دستت را بر پشت سرت جمع کنی و با خیال راحت بیارمی در اشتباهی.
پس ای ساقی باده را بیاور که اصلا عمر ما جاودانی نیست و فرصت امروز را از دست نده.اما چرا باده ؟در بیت های بعد به جواب می رسیم.
غلامِ همّتِ آنم که زیرِ چرخِ کبود
ز هر چه رنگِ تعلّق پذیرد آزادست
وقتی صحبت از همت است تلاش به ذهن متبادر می شود .یعنی حافظ با تلاش مشکلی ندارد بلکه با تلاشی که به تعلق بینجامد مشکل دارد .همه باور های ما چه علمی باشد مثل آنچه در تحصیلات به آن می رسیم ،چه مذهبی باشد مثل اعتقادات فرقه های مختلف،چه تجربی باشد و حاصل تجربه های شخصی و سازمانی باشد ، چه فرهنگی باشد که از زمان کودکی به ما بدون قید و شرط آموخته شده همه و همه اگر ما را به تعلق و اطمینان دعوت کنند سمی هستند .تردیدی نیست که همه اینها می توانند دستخوش تاویل ها و تفسیر های مختلف قرار گیرند .امروزه حتی هویت انسان هم شکلها و تعاریف دیگری یافته است و این نمایش عدم اطمینان در زندگی انسان است .اما آیا عدم اطمینان یعنی غیر قابل دفاع بودن آنچه باور داریم .خیر .ما با باورهایمان که حاصل تجربه های نسلهای پیش از ما هستند زندگی می کنیم اما نباید آنها را ابطال ناپذیر بدانیم تنها در این صورت است که می توانیم پیشرفتی را شاهد باشیم .
در مورد بی اعتباری و ناپایداری داشته های ما در این دنیا هم که شکی نیست.
چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب
سروشِ عالَمِ غیبم چه مژدهها دادست
پاسخ سوال بالا یعنی چرا باده را اینجا می توانیم بیابیم .به روشنی در این بیت مسیر باده _ مستی _ آگاهی از سروش عالم غیب را می بینیم .در هیج جا حافظ به این روشنی بیان نکرده است .بیار باده تا به دور از خرد آگاه شویم
که ای بلندنظر شاهبازِ سِدرهنشین
نشیمن تو نه این کُنجِ محنت آبادست
آن سروش غیبی گفت تو باید مثل شهباز بلند نظر باشی و بر درخت سدره المنتهی در بالای عرش بنشینی جایی که حتی فرشتگان هم جای ندارند.این دنیای سراسر رنج و محنت جای نشستن تو نیست
تو را ز کنگرهٔ عرش میزنند صفیر
ندانمت که در این دامگه چه افتادست
تو را از بالای برج عرش صدا می کنند و من نمی دانم چرا خودت را در این دنیای دام گونه انداخته ای و به قولی چسبیده ای .آیا می اندیشی این دنیا جای اطمینان است؟
در قرآن کریم عبارتی داریم به نام اخلد الی الارض که در داستان بلعم باعور آمده است که نشانه تزویر در امت موسی است .اخلد دقیقا معنای چسبیدن را می دهد اخلد الی الارض یعنی زمینی شد.حافظ هم می گوید زمینی نشو .
نصیحتی کنمت یاد گیر و در عمل آر
که این حدیث، ز پیرِ طریقتم یادست
تو را پندی می دهم آن را یاد بگیر و به آن عمل کن .من این را از پیری یاد گرفتم که خود در مسیر درست گام برمی داشت.
غمِ جهان مخور و پندِ من مَبَر از یاد
که این لطیفهٔ عشقم ز رهروی یادست
غصه این دنیا را نخور و نصیحتم را در یاد داشته باش که من هم این نکته عاشقانه را از کسی که راه عاشقی را طی کرده شنیده ام.حافظ برای تحکیم درستی پیام اینگونه نقل می کند.قرار است این پیام ما را در برابر غم ها یاری دهد.
رضا به داده بده وز جبین گره بگشای
که بر من و تو دَرِ اختیار نگشادست
پیام این است به آنچه به تو داده شده رضایت بده و پیشانی ات را از حالت عبوس و اخمو و ناراحت بیرون آور و رویت را باز کن.چرا؟
چون راه اختیار را برای ما باز نکرده اند.حافظ چه می گوید؟مگر می توان اختیار را نادیده گرفت ؟مگر می توان از هست ها و داشته ها به نیست ها و آرزوها نرسید؟حافظ می گوید "در " اختیار را باز نکرده اند درِ اختیار را خودت باید باز کنی برای هیچکس مشخص نیست تصمیمی که می گیرد چه پیامدی دارد .ما در تصمیم هایمان اطمینان نداریم فقط امیدواریم که انجام شود .امیدواریم موفق شویم اما مطمئن نیستیم.در تک تک تصمیم ها ی ما ممکن است هزار چالش ایجاد شود و حتی در بعضی از چالش ها علیرغم تلاش درمی مانیم ولی باز هم امیدواریم تا راهی بر ما گشوده شود .و دقیقا به همین علت است که حافظ نمی گوید در آنچه به دست آورده ای رضایت داشته باش بلکه می گوید به آنچه به تو داده اند راضی باش .یعنی در عین داشتن اختیار خضوع خود را در برابر منشاء حقیقت و اطمینان مطلق حفظ کن.ما انسانها لایق اطمینان مطلق نیستیم و این لباس برازنده ما نیست فقط می توانیم امیدوار باشیم.
مجو درستیِ عهد از جهانِ سستنهاد
که این عجوز، عروسِ هزار دامادست
این جهان به عهد خود با تو وفادار نیست تو نباشی با یکی دیگر عهد می بندد.مالت مقامت اعتبارت شغلت همه به دیگری می رسد .هزاران داماد مثل تو هستند که این پیرزن کهنه کار دنیا عروس آنها شده و خواهد شد .پس تعلق به اینها نداشته باش
نشان عهد و وفا نیست در تبسّمِ گل
بنال بلبل بیدل که جای فریادست
مثال تبسم گل را می آورد .دنیا مثل گلی است که به تو لبخند می رند تا تو را مطمئن کند و تو نباید در برابرش مثل بلبل بیقرار باشی بلکه از بد عهدی دنیا بنال که واقعا فریادی بجاست
حسد چه میبری ای سستنظم بر حافظ؟
قبولِ خاطر و لطفِ سخن خدادادست
ای کسی که در شعر بی مایه هستی درست است که شعر حافظ واقعا حسد برانگیز است ولی اینکه ذهن ها شعرم را می پذیرند و سخنم برای انسانها نغز و پرمایه است استعداد خدادادی است.
ما نمی توانیم عدم اطمینان را در زندگی نادیده بگیریم . عدم اطمینان ممکن است باعث ترس و اضطراب شود ولی باید یاد بگیریم که با امیدواری خود را از شرایط اطمینان کمتر به شرایط اطمینان بیشتر برسانیم و این گریز همان مستی ناشی از باده امید است.وقتی در میان چالش هستی و عقل به جایی راهنمایی ات نمی کند امید است که به تو می گوید "راهی هست "حتی اگر ندانی آن راه چیست .آن وقت است که از وجود آن راه آگاه می شوی .باده امید را همیشه به همراه داشته باش معجزه می کند .
حافظ تمام مطلب را دراین غزل آورده است.
الهام در ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۵ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۱۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۷۸:
زیباترینِ زیباترینهای دیوان شمس مولانا 💘
حامد طاهریان در ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۵ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۵۰ دربارهٔ واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۱:
منم با برنامه اکنون با این شاعر فاخر و شعر شامخ آشنا شدم، بس که زیبا و گوهربار...
فواد . در ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۵ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۵۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۴:
ابری که در بیابان بر تشنه ای ببارد
حق مطلب ازین بهتر ادا نمی شد
خوشا به سعادتمون که سعدی ها داریم
رضا ریاضی بیدختی در ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۵ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۲۶ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۸۷ - در طلب شراب:
دو بیت آخر این شعر با آواز استاد بزرگ آواز ایران ابوالحسن خان اقبال آذر ملقب به اقبال السلطان (در سال 1332 هـ.ق (1293 شمسی - 1914 میلادی ) در شهر تفلیس گرجستان ) به همراه کمانچه نوازی استاد باقرخان رامشگر در روی صفحه ضبط شده است. با لینک زیر می توانید فایل را بشنوید
HRezaa در ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۵ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۵:۰۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۲۴ - در معنی آنک مرج البحرین یلتقیان بینهما برزخ لا یبغیان:
همون دو بیت اول بیداد کردی....
گیلدا در ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۵ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۲۲ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » ترکیبات » گلهٔ یار دلآزار:
جالبه، من این بیت رو اینطوری شنیده بودم :
گر ز آزردن من هست غرض مُردنِ من
مُردَم، آزار مَکِش از پیِ آزردنِ من
زهره دیوانی در ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۵ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۲۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۷۵ - قصهٔ آنک کسی به کسی مشورت میکرد گفتش مشورت با دیگری کن کی من عدوی توم:
(دفتر چهارم: ۱۹۷۸)
✅ یکی از مبانی یافتن و نگهداری دوست،
گذر از منزلِ خودبینی و ترکِ ما و منی است.
دوست را مآزار از ما و مَنَت
تا نگردد دوست، خصم و دشمنت(دفتر چهارم: ۱۹۸۰-۱۹۷۹)
🔅اگر از منظرِ دوستی به همه نگاه کنی
کینهور نخواهی شد:
خیر کن با خلق، بهرِ ایزدت
یا برای راحتِ جانِ خودت
تا هماره دوست بینی در نظر
در دلت نآید ز کین، ناخوشصُوَر(دفتر پنجم: ۲۶۶۶-۲۶۶۲) 📕#میناگر_عشق
🔅وقتی از خودبینی بگذری
همه دوستِ تو خواهند شد:
چون تو را وهمِ تو دارد خیرهسر
از چه گردی گِردِ وهمِ آن دگر؟
عاجزم من از منیّ خویشتن
چه نشستی پُر مَنی تو پیشِ من؟
بی من و مایی همی جویم به جان
تا شوم من گویِ آن خوشصَوْلَجان
هر که بیمن شد همه منها خودْ اوست
دوستِ جمله شد، چو خود را نیست دوست
آینه بینقش شد، یابد بها
زانکه شد حاکیّ جملۀ نقشها
🔎#شرح_موضوعی_مثنوی_معنوی
✍ #دکتر_کریم_زمانی
نازنین مریم حسینی در ۴ ماه قبل، سهشنبه ۴ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۰۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱:
عرض سلام واحترام ،چند نکته؛
۱.اولین تدوین رباعیات ۳ قرن بعد از وفات خیام بوده ،چون دیوان دست نوشته اش پیدا نشده و هر چه زمان گذشته بر تعداد رباعیات افزوده شده!؟ ( بین ۴ تا به بیش از ۱۶۰۰ رباعی رسیده!!الله اعلم ،کدوم از خیامه؟! )
۲.صحبت از خَمر دو جنبه دارد.الف.بحث بر سر نوشیدن یا ننوشیدن شراب نیست، (که بر فرض نوشیدن ، در توبه هم باز است!! )بلکه هدایت به اینست که بعضی گناه ها از شراب( که بعضی نمینوشند )بدتر است . .ب. سه نوع شراب در شعر داریم: انگوری و ادبی و عرفانی، که نمیشه روی یکی پافشاری کرد.۳. با یک واسطه پیرو فلسفه و تفکرات ابن سینا بوده .
۴.هدف رباعیات پارادوکسیکالِ ذهن ریاضی و محاسباتی خیام ، طرح مسئله وتحریک به تفکر بیشتر بوده.او در زمان خودش به شاعری معروف نبوده.
۵. او با هوش سرشار و تفکر انتقادی درد جامعه را داشته و با قشریون و زهدریائی مشکل داشته .
۶. نسخه فیتز جرالد( ۱۸۶۰ م ) همان طور که خودش گفته برگردان مطابق ذوق و حال و فرهنگ انگلیسی اش بوده، نه ترجمه زیرا به فارسی هم زیاد تسلط نداشته .
با افتخار برای ایرانی ها ،در خانه هر انگلیسی قدیمی ، نسخه ای از رباعیات خیام هست .او اولین شاعری بوده که اشعارش به انگلیسی ترجمه و از همه معروف تره .امیدوارم این موارد که به خلاصه ترین شکل از منابع معتبر نقل کردم مفید واقع بشه .
محمد مهدی فتح اللهی در ۴ ماه قبل، سهشنبه ۴ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۳۸ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲:
از اهالی ادبیات خواهش میشود که ضمن مطالعه آثار مولوی و سعدی، این قصیدهی هدایت کننده را هم بخوانند و نشر دهند. میتوان گفت که به این قصیده کم لطفی شده است.
محمد مهدی فتح اللهی در ۴ ماه قبل، سهشنبه ۴ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۳۲ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۷:
(محقق را مقلد کی توان گفت
که دانا تا به نادان فرق دارد)
به قول علامه جعفری: اگر مردم بفهمند که تقلید چه بلایی سرآنها میآورد زود به فکر چارهای میوفتند
مولانا: خلق را تقلیدشان بر باد داد
ای دوصد لعنت براین تقلید باد
سعید اسکندری در ۴ ماه قبل، سهشنبه ۴ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۳۰ دربارهٔ ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۱۳:
بیت ۱۰ احول درست است به معنی لوچ بودن چشم
HRezaa در ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۶ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۵:۱۲ در پاسخ به منصور پویان دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۴۱ - کبودی زدن قزوینی بر شانهگاه صورت شیر و پشیمان شدن او به سبب زخم سوزن: