گنجور

حاشیه‌ها

برمک در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۲۹ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۲۵ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۸:

بیخته پارسیگ



ای خداوند این کبود خراس
صد هزاران تو را ز بنده سپاس
نامه‌ها پیش تو همی آید
هم ز بیدار دل هم از فرناس
به خراسی کشید هر یک‌شان
که سزاوارتر ز خر به خراس
پاس دارم ز دیو و لشکر او
به سپاس خدای بر تن، پاس
نبوم ناسپاس ازو که ستور
سوی فرزانه بهتر از نسپاس



فرناس= پارسی غافل

سیدزانیار شهیدی در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۲۹ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۵۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۲:

البته هوش مصنوعی در همین حد میتونه تفسیر کنه چون سیروسلوک عرفانی نداشته و منظور اصلی حافظ نفهمیده مثلا وقتی میگه دیو چو بیرون رود فرشته در آید منظور دیو درون جسم که از بین رود فرشته که نماد زنانه وجود است به در آید و در تضاد با مرد دیو درون است که باید به این مرحله رسید

محمد شریف صادقی در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۲۹ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۳۲ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۳ - مطلع چهارم:

عجب قصیده‌ای! 

یک کنجدش نگنجد در سینه گنج توران

یک سنجدش نسنجد در دیده ملک بربر

 

فاطمه کاظمی در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۲۹ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۳۸ در پاسخ به همیشه بیدار دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱ - به نام ایزد بخشاینده:

آزرم به مهنی مهر و شفقت هم دکتر روشن معنا کردن

شینا در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۲۹ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۱۸ دربارهٔ عطار » اسرارنامه » بخش نوزدهم » بخش ۵ - الحکایه و التمثیل:

در کتاب تاریخ و سفرنامه حزین از حزین لاهیجی ، به تصحیح علی دوانی ،چ اول ص196 دو بیت اول اینگونه آورده شده است : 

«یکی پرسید از آن فرخنده ایام/ که تو چه دوست داری؟ گفت دشنام 

که هرچیزی دگر که می‌دهندم/ به جز دشنام ، منت می‌نهندم»

 

سعید احتشامی در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۲۹ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۱۵ دربارهٔ ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۸ - در مدح سیف الدوله محمود:

درود و عرض ادب و احترام

 

در دیوان مسعود سعد سلمان نیز این شعر تکرار شده است. به لینک زیر:

 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۱۴ - قصیده

سعید احتشامی در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۲۹ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۱۳ دربارهٔ مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۱۴ - قصیده:

درود و عرض ادب و احترام

 

در دیوان ابوالفرج رونی نیز این شعر تکرار شده است به لینک زیر:

 

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۸ - در مدح سیف الدوله محمود

میثم ق در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۲۹ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۰۷ در پاسخ به حسین شنبه‌زاده دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۶:

باین وزن روی تمام مصرعها میشینه بجز مصرع ششم. که قطعا با هجای بلند شروع میشه. حتی اگر بخوایم اختیار قلب رو در نظر بگیریم باز هم این مصرع کلا یک هجا نسبت به بقیه مصرعها کم داره

برمک در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۲۹ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۵۲ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۶:

 

کوت فریدون و کجا کیقباد؟

کوت خجسته علم کاویان؟

سام نریمان کو و رستم کجاست

پیشرو لشکر مازندران؟

بابک ساسان کو و کو اردشیر؟

کوست؟ نه بهرام نه نوشیروان!

این همه شاهان  و مهان  رفته‌اند

نه رمه مانده است کنون نه شبان

 

 

برمک در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۲۹ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۵۰ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۶:

 شاهکارست کارهای پسرخسرو خراسان

اینهمه پارسی بیخته

ای شده سرگرم بکار جهان
 خیره چرایی بجهان جهان

از پس خویشت بدواند همی

گه سوی نوروز و گهی زی خزان

گر تو نه دیوی به همه کار خویش

از پس این دیو چرائی دوان؟

پیش تو در می‌رود او کینه‌ور

تو زپس او چه دوی شادمان؟

هیچ نترسی که تو را این نهنگ

ناگه یک روز کشد در دهان؟

گرت به مغز اندر هوش است و رای

روی بگردان ز دروغ زمان

بر تو به امید بهی، روز روز

چرخ و زمان می‌شمرد سالیان

کژدم دارد بسی از بهر تو

کرده نهان زیر خز و پرنیان

تو به در او شده زنهار خواه

دشنه همی مالدت او بر فسان

کوت فریدون و کجا کیقباد؟

کوت خجسته علم کاویان؟

سام نریمان کو و رستم کجاست

پیشرو لشکر مازندران؟

بابک ساسان کو و کو اردشیر؟

کوست؟ نه بهرام نه نوشیروان!

این همه شاهان جهان رفته‌اند

نه رمه مانده است کنون نه شبان

رهگذر است این نه سرای امید

دل منه اینجا و مرنجان روان

ایزد زی خویش همی خواندت

ای شده خیره به زمین و زمان

چند چپ و راست بتابی ز راه

چون نروی راست در این کاروان؟

چند ربودی و ربائی هنوز

توشه در این ره ز دگرهمرهان؟

فردا زین خواب چو آگه شوی

سود نداردت خروش و فغان

چونکه نیندیشی از آن  رستخیز

کانجا باشند کهان و مهان؟

آنجا آن روز نگیردت دست

نه پسر و نه پدر مهربان

خیره چه گوئی تو که «بادی است این

در شکم و پشت و میانم روان؟

تا تو یکی خانهٔ نو ساختی

یکسره همسایه‌ت بی‌خان و مان

کان تو است این تن و جانت گهر

گوهر بیرون کن از این تیره کان

جانت سوار است و تنت اسپ او

جز به سوی خیرجهانش مران

خود سپس آرزوی تن مرو

چون خرُه بد سپس ماکیان

گیتی دریا و تنت کشتی است

جان تو باد است و تو بازارگان

این همه مایه است که گفتم تو را

مایه به باد از چه دهی رایگان

ای به خراسان در سیمرغ‌وار

نام تو پیدا و تن تو نهان

سفید در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۲۹ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۴۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱۹:

 

گفتم این روی فرشته‌ست عجب یا بشرست؟

گفت این غیر فرشته‌ست و بشر هیچ مگو...

 

 

سفید در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۲۹ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۴۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱۹:

 

در ره دل چه لطیف‌ست سفر... هیچ مگو...

 

 

سفید در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۲۹ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۴۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱۹:

 

من به گوش تو سخن‌های نهان خواهم گفت...

 

 

مراد گنجی در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۲۹ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۴۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱:

با سلام خدمت همه حافظ دوستان 

بنده مثل اکثر شما غزلیات حافظ میخونم و دوست دارم و متخصص ادبیات نیستم. من فکر میکنم غزلیات معانی پیچیده نداره و حافظ دوست نداشته کسی رو اذیت کنه و بیشتر مفاهیم و مسائل مربوط به انسان در همه ابعاد رو در قالب شعر و نظم گفته که از طریق دل انسان رو به فکر فرو ببره و دگرگون کنه

حسین آقا خوب معنی کرده و عبارت گل و گلاب با گل انسانی جابجا کرده که عالی 

اما حافظ اینجا به گل و گلاب اشاره کرده و اونم به کسی که در کار گل و گلاب مشغول هست اشاره داره یعنی یه نفر گل فروشی میکنه یه نفر گلاب میگیره از گل

گلاب از گل بهتره و فواید داره و گلاب گیری کار سخت تری 

یعنی در زندگی ما کسانی هستند که کارهای بهتر انجام میدهند اما جلوی چشم ما نیستند و کسانی هستند کار عادی انجام می دهند جلوی چشم و ما فکر میکنم کار خیلی مهمی انجام میدهند مثل مشاغلی که آدمها کار میکنند و چه تفاوت ها که نیست بعضی ها دیده می شوند و بعضی ها دیده نمی شوند

مراد گنجی در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۲۹ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۴۳ در پاسخ به حسین فرزند ماه جمال و منصور محمدنظامی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱:

با سلام خدمت همه حافظ دوستان 

بنده مثل اکثر شما غزلیات حافظ میخونم و دوست دارم و متخصص ادبیات نیستم. من فکر میکنم غزلیات معانی پیچیده نداره و حافظ دوست نداشته کسی رو اذیت کنه و بیشتر مفاهیم و مسائل مربوط به انسان در همه ابعاد رو در قالب شعر و نظم گفته که از طریق دل انسان رو به فکر فرو ببره و دگرگون کنه

حسین آقا خوب معنی کرده و عبارت گل و گلاب با گل انسانی جابجا کرده که عالی 

اما حافظ اینجا به گل و گلاب اشاره کرده و اونم به کسی که در کار گل و گلاب مشغول هست اشاره داره یعنی یه نفر گل فروشی میکنه یه نفر گلاب میگیره از گل

گلاب از گل بهتره و فواید داره و گلاب گیری کار سخت تری 

یعنی در زندگی ما کسانی هستند که کارهای بهتر انجام میدهند اما جلوی چشم ما نیستند و کسانی هستند کار عادی انجام می دهند جلوی چشم و ما فکر میکنم کار خیلی مهمی انجام میدهند مثل مشاغلی که آدمها کار میکنند و چه تفاوت ها که نیست بعضی ها دیده می شوند و بعضی ها دیده نمی شوند

 

 

فاطمه زمانی در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۲۹ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۴۹ در پاسخ به رضا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۸:

سپاسگزار و قدردان زحمات شما در تفسیر اشعار حافظ هستیم آقای رضا

مهدی در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۲۹ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۱۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷:

از کانال تلگرامی چراغِ روشن:

یکی از موضوعاتی  که در  نقد  و بررسی هر شعری مطرح می‌شود، مسئله محور عمودی  و ارتباط ابیات با یکدیگر است. منتقد تیزبین باید شعر را از لحاظ ساختاری مورد بررسی قرار دهد و بسنجد و بگوید که بین ابیات یک غزل یا یک قطعه شعرهیچ ارتباط و هماهنگی هست یا شاعر  تنها به مدد نخ و سوزن قافیه و ردیف ابیات یک غزل را به هم وصل کرده و شعرش را ساخته است.

شما وقتی مثلاً یک غزل را در یک ساختار  کلی ببینید و ابیات آن را داخل فرم کلی  غزل  بررسی  کنید این هماهنگی را داخل آن غزل خواهید دید و به ذهن منسجم شاعر پی‌ خواهید برد. اما اگر غزل  را ابیاتی بدانید که به کمک قافیه یکسان به هم اتصال یافته‌اند؛ حظ هنری لازم  را از غزل نخواهید برد و محور عمودی شعر و ارتباط ابیات از دید و نگاه شما  مخفی خواهد ماند.

در غزل بالا سعدی، اصطلاحات قضایی عصر خویش را در اختیار محتوا و درون‌مایه‌ی  سخن  خویش گرفته است و گویی خود را به عنوان کسی که جرمش عشق است در محکمه می‌یبند و معشوق قاضی است و رقیب مدعی است. در ادامه به بعضی از این اصطلاحات  اشاره می‌شود:

بیت ۱:
سلسله: زنجیر که به گردن و دست پای مجرم می‌بسته‌اند.
ماجرا: شکایت و دادخواست.
بیت ۲:تیغ و خون‌بها( دیه)
بیت ۳: حیف  به معنای ظلم
بیت۴: دعوی، شرع، بیان( اقامه دعوی) دلیل( سند) گوا( شاهد)
بیت ۵: گرفتار
بیت ۶: پای‌بند و کمند و زهره‌گفتار و سبب
بیت ۷: حاکم: (قاضی) جور و جفا
بیت ۸: تیغ و زهر (دو نوع مجازات) قبول و رضا( رضایت دادن)
بیت ۹: حکم، حکم روان(جاری شدن حکم)
بیت ۱۰: رقیب و جور و جفا و مد‌عی..

مهیار مهدی زاده بارفروش در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۲۹ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۵۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۴:

محمد عبدالحسینی هم این غزل را در مخالف سه گاه اجرا کرده اند 

دکتر حافظ رهنورد در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۲۹ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۳۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱:

بیت نخست این غزل گویا شکوائیه‌ای‌ست که خواجه از معشوق خود دارد؛ اما بیت دوم انگار غیرمستقیم می‌گوید آنچه در بیت اول گفتم و تو(معشوق) با من کردی طبیعی‌ست (گر دل شیر نداری سفر عشق مرو)

اما خواجه در ابیات بعد آنقدر جایگاه معشوق خود را بالا برده که حتا با گذشتن او از میان خلوتیان ملکوت که همان ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوتند، شور و غوغا برپا می‌شود.

به‌راستی عاشق چنین معشوقی بودن خواجگی جهان است و می‌توان  با سر نهادن بر آستانش گلبانگ سربلندی بر آسمان زد و‌ ملامت شنیدن از او عین کامیابی‌ست.

اما به نظر بیت آخر با تمام ابیات متفاوت است (از لحاظ معنا) کل ابیات توصیف معشوق است و بیت آخر از خرقه و سالوس سخن می‌گوید.

با کمی دقت می‌توان پی برد که خواجه حافظ در راه عشق، ملامت و رفع سلامت را می‌پذیرد اما ریا را دشمن جان و عاقبت خویش می‌بیند و از آن حذر می‌کند تا جان به‌سلامت برد.

ظاهر حسن زاده در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۲۹ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۳۴ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۱۸ - حکایت:

مولانا هیچ اشاره یا اعتراضی به حمله مغول به ایران نکرد برعکس حافظ یا سعدی. مرد حریص و متمول و دارای مریدان یا بندگان بسیاری هم بوده

۱
۱۵۶
۱۵۷
۱۵۸
۱۵۹
۱۶۰
۵۵۴۸