آنکه هم تن داد و هم تن را روان
هم به ما نان داد و هم دندان نان
پس تمام حال خود را بازگفت
با زن خود شمه ای از راز گفت
هر دو رو از غیر حق برتافتند
آنچه باید یافت آخر یافتند
رخنه ای چون در دلی پیدا شود
عاقبت دروازه آنجا وا شود
چونکه پیدا شد در آن دروازه ای
هر دم آید کاروان تازه ای
رخنه گر باشد بسوی گلخنی
یا بسوی مستوراح و منتنی
ور به گلخن وا شود یا مستوراح
بین چه آید اندر آن شام و صباح
آید آنجا روز و شب دود و نتن
گرد خاکستر بخار میختن
در سرایی چونکه موشی رخنه کرد
زان سرا موشان برآرند دود و گرد
گر یکی موری به خرمن راه برد
جمله آن خرمن سپاه مور خورد
ور ز گلشن روزنی شد در سرای
سربسر آن خانه گردد عطرسای
هر خیالی را که اندر دل گذر
افتد اندر دل از آن ماند اثر
زان اثر زاید خیالی زان نژاد
ای خوش آن دل کاین خیال نیک زاد
زان خیالش صد خیال آید پدید
جمله فرزندان مسعود رشید
می شود دل عاقبت بزم سرور
آیدش از غیب مشعلهای نور
هر خیالی را بود شمعی به کف
همچو آن ناهید در بیت الشرف
می شود در دل چراغان شگرف
روشنا آن دل ازین بربست طرف
شمع در شمع و چراغ اندر چراغ
گلشن اندر گلشن و گلزار باغ
چون گلاب افشان شمع آگین شود
رشک صورتخانه های چین شود
نوعروسان را فتد آنجا گذار
جلوه گر هریک چو طاوس بهار
باشد از بهر تماشای چمن
یا پی نسرین و گلچین و سمن
یا برای سیر باغستان دل
یا تماشای چراغستان دل
نوعروسی را فتد آنجا گذار
کز نگاهی عالمی سازد شکار
نوعروسی آید آنجا جلوه ساز
که جهانی را کشد از نیم ناز
نوعروسی گردش چشمی از آن
ریختن جان بر سر جان در جهان
ماه و مهر اندر حجاب از روی او
هر دو عالم بسته ی یکموی او
نوعروسی خاکپایش جان پاک
سینه ها اندر هوایش چاک چاک
ای خوشا آن دل که چون سرو سهی
بگذرد زان آن نگار خرگهی
ای خوشا آن دل که آن جان جهان
بگذرد زانجا دمی دامن کشان
ای خوشا آن دل که پرتوگاه اوست
ساحت آن در گذار راه اوست
ای خوشا آن دل کان دو زلف جان پذیر
بر در و دیوارش افشاند عبیر
خوشتر آن صاحبدلی کاندر طلب
منتظر باشد در دل روز و شب
در حریم کعبه ی دل سال و ماه
در طواف و سعی چشمانش به راه
منتظر بنشسته در دل صبح و شام
دیده هایش بر در و دیوار بام
در کنار گوشه ای دل در کمین
چشمهایش بر یسار و بر یمین
تا مگر دیدار رخسار حبیب
یک نظر آید نصیبش با نصیب
تا مگر روزی به دل آرد گذار
آن نگار دلفریب جان شکار
زینهار ای همدم من زینهار
با دو دست خویش چشمان بازدار
دیده ها را باز کن بر روی دل
پشت بر عالم کن و رو سوی دل
لحظه ای غافل مشو از کار دل
دیده افکن بر در و دیوار دل
تا مگر یکشب که با بانگ خروس
بگذرد از کوچه ی دل این عروس
یافتند روزی به وقت صبحدم
در حریم دل گذار آن صنم
لیکن آن آهوی صحرای ختن
می رمد از چنگ صیادان به فن
تا زنی درهم دو دیده ای فتی
از سپاهان رفته تا دشت ختا
آید اندر دل ولی بس هارب است
برق خاطف یا شهاب ثاقب است
یا بود تیری گذشته از کمان
منزل و آماجگاهش لامکان
زینهار ای جان همدم زینهار
چونکه دیدی دستش از دامن مدار
تیر باشد در رهش جان کن فشان
برق باشد پنبه شو در راه آن
طوق کن یکدست خود برگردنش
دست دیگر سخت کن در دامنش
گیسوی پرپیچ او بر دست تاب
زلف او بر گردن خود کن طناب
گه ببوسش پا و گاهی خاک پا
تن جدا افکن به پایش سر جدا
گفت پیغمبر شه دنیا و دین
آن امام راستان راستین
کای شما پابند دهر روزگار
ای اسیر روز و تیره شام تار
مر خدا را با شما باشد نظر
زان نظر گاهی شود پیدا اثر
زان اثر غافل نگردید ای مهان
کان چو تیری هست جسته از کمان
التفاتی گاه گاهی زانجناب
می شود ای جان من زان رخ متاب
یوسفی تو چاه کنعان این جهان
در بن چاهی تو چون یوسف نهان
التفاتی از خدا باشد رسن
چون رسن آویخت در آن پنجه زن
می کشد بالا تو را از قعر چاه
تا فراز دره ی خورشید و ماه
چیست دانی از خدا آن التفات
رشحه های آب از عین الحیوت
رشحه چون آمد دهن بگشای زود
شاید آید قطره ای آنجا فرود
نفخه ها آید شما را از خدا
هان و هان غافل مشو زان نفخه ها
شامه بگشا از پی نفخات او
مات او شو مات او شو مات او
اندرین وحشت سرای همنفس
بوی یار آشنا ناید زکس
جز دریچه ی دل کزان آید مدام
بوی انس و آشنایی در مشام
روزنی باشد ز دلها بی سخن
سوی شهر آشنایان کهن
می وزد گاهی از آن روزن نسیم
صد پیام آرد ز یاران قدیم
هست در دلها سوی گلزارها
رخنه ها اندر در و دیوارها
آید از آن رخنه ها گاهی شمیم
روح بخشا هر کجا عظم رمیم
منتظر بنشین تو در آن باغها
شامه ی خود نه برآن سوراخها
شامه ی صدق و صفا را پیش دار
تا رسد او را شمیمی زان دیار
کن تو استنشاق بوی پیرهن
کاید آن از مصر تا بیت الحزن
گرچه از کنعان بود تا رود نیل
یکهزار و سیصد و هفتاد میل
بوی پیراهن دم باد سحر
آورد زانجا بیک رجع البصر
گفت آید بر مشامم از یمن
بوی رحمن از دم ویس قرن
آن دل مؤمن به من باشد یمن
هم اویسی باشد از ملک قرن
بوی جان می آید از اتلال دل
گوییا از جان بود ارسال دل
راهها باشد به دل زاقلیم جان
هم ز شهر غیب و ملک لامکان
آمد و شد می شود زان راهها
سوی دلها سالها و ماهها
طایران آیند از آن گلزارها
بر سر دیوار دل بسیارها
ای خوش آنکو باشد آنجا در کمین
تا بگیرد طایری در آستین
گر یکی زاغی بگیری ای فتی
بر سر دست آوری اندر هوا
فوج زاغان گرد آیندت ببر
جمله افشانند بر هم بال و پر
بر سرت آن یک نشیند این به دست
وان دگر بر ساعدت آرد نشست
طوطیان سبز بال هند جان
کی ز زاغان کمترند ای همگنان
گر یکی زینها بگیری ای پسر
طوطیان آیند از آن دشتت ببر
آهوان هستند در دشت تتار
در تتار تور زای مشکبار
آهوانی سربسر صیاد جو
از پی صیادجویان کوبکو
گاه گاهی سوی کوهستان دل
آید از آنها یکی مهمان دل
گاه گاهی رم بگیرد از تتار
آهویی و بگذرد زین کوهسار
گر یکی زان آهوان آری بقید
صدهزاران آهویت گردند صید
ای خوش آنکو اندر آن دشت نبرد
آهویی زان آهوان را صید کرد
گر گرفتی صیدی از آن دشت پاک
عالمی صید آیدت بی بیم و باک
گر ببینی صیدت اندر دشت دل
ای سرت گردم ز کف آن را مهل
هین بگیر آن را که می آید تورا
صد هزاران صید دیگر از قفا
دل بود آیینه ی صورت نما
رو به عشرت خانه ی عز و صفا
اندران عشرت سرای پرنگار
نوعروسانند بیرون از شمار
نوعروسان غیرت خورشید و ماه
عالمی را کرده صید از یک نگاه
جمله را مشاطه ی بزم ازل
داده زینت از حلی و از حلل
کرده هر هفت و فکنده پیچ و تاب
گیسوان را همچو آن مشکین طناب
جمله معشوقان ولی عاشق طلب
در پی عاشق شتابان روز و شب
گه یکی زایشان نماید چهره پاک
اندران آیینه ی بس تابناک
تاکسی بیند مگر رخسار او
عشوه ای سازد مگر در کار او
افکند در گردنش مشکین کمند
دل ازو بستاند از یک نوشخند
حبذا چشمی که آن رخسار دید
یک گل خوشبو از آن گلزار چید
شد اسیر آن کمند مشکبار
در پس مرآت دل افتاد زار
نوعروسان جمله زان عشرت بساط
در پس آیینه آیند از نشاط
پای کوبان کف زنان لب نیمخند
گیسوان تابیده مانند کمند
در پس آیینه آیند و ز شوق
دستها در گردنش سازند طوق
پس کشندش با کمند عنبرین
جانب خود از یسار و از یمین
می کشندش پس به خلوتگاه راز
با کمند آن دو گیسوی دراز
می نشانندش به گاه سروری
در گلستانی ز خار و خس بری
همچنانکه آن جوان خارکن
چید یک گل در نخست از آن چمن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به تفسیر و توصیف ارتباط انسان با خدا و دل میپردازد. در آن به تأثیر افکار و خیالات بر دل و حال انسان اشاره شده و اینکه چطور یک خیال ممکن است بر دل تأثیر بگذارد و خیالات فرزندانی مسعود و نیکو ایجاد کند.
متن از دل به عنوان فضایی برای انتظار و تماشا یاد میکند، جایی که انسان باید چشمش را بر نداهای درونی و آسمانی باز نگه دارد تا با یار و معشوق خود ارتباط برقرار کند.
در ادامه، ارتباط بین دل و پیرامون آن بررسی میشود و بر اهمیت انتظار و آمادهباش در دل، برای یافتن نشانهها و بوی آشنای عشق اشاره میشود. همچنین، نمادهایی از عشق و زیبایی، مانند نوعروسان و جلوههای گل، به تصویر کشیده میشود و دل به عنوان مکانی بزم و شادی توصیف میگردد.
در نهایت، متن بر این نکته تأکید دارد که انسان باید با آگاهی و هوشیاری در پی عشق الهی باشد و از هر نشانهای که به او نزدیک میشود، بهرهبرداری کند.
هوش مصنوعی: کسی که هم جسم ما را در کنار هم قرار داد و هم جان را به ما عطا کرد، به ما نان و خوراکی هم تقدیم کرد.
هوش مصنوعی: او تمام احساسات و وضعیت خود را با همسرش در میان گذاشت و کمی از رازهای درونش را نیز با او در میان گذاشت.
هوش مصنوعی: هر دو طرف از غیر خدا دور شدند و در نهایت آنچه را که باید پیدا میکردند، یافتند.
هوش مصنوعی: اگر در دل کسی از عشق یا احساس جدیدی نشانهای پیدا شود، در نهایت آن دل به روی احساسات و ارتباطات جدید باز خواهد شد.
هوش مصنوعی: هر لحظه که در آن دروازه باز شود، کاروانی جدید وارد میشود.
هوش مصنوعی: اگر مانعی به سمت جای گرم و دلپذیری باشد یا به سمت جایی که پوشیده و پنهان است، ورود به آنجا ممکن میشود.
هوش مصنوعی: اگر درب گلخن باز شود یا پوشیده باشد، چه چیزی در آن شام و صبح به وجود میآید؟
هوش مصنوعی: در آنجا همواره روز و شب، گرد و غباری از دود و خاکستر به وجود میآید.
هوش مصنوعی: زمانی که موشها به خانهای نفوذ کنند، دیگر موشها هم به آنجا خواهند آمد و گرد و غبار و دود ناشی از بهم ریختگی را به همراه خواهند داشت.
هوش مصنوعی: اگر یک مور به خرمن غله راه پیدا کند، تمامی آن خرمن مورد حمله و تخریب قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: اگر از باغی روزنهای به داخل خانهای باز شود، بوی خوش آن باغ، تمام آن خانه را پر خواهد کرد.
هوش مصنوعی: هر فکری که به ذهن انسان خطور کند، اثر آن در دل باقی میماند.
هوش مصنوعی: از آن اثر زیبایی ناشی میشود که از آن نژاد برمیخیزد. ای دل خوشا به این خیال نیکو که زاد و نشأت گرفته از آن است.
هوش مصنوعی: از خیال او، صدها خیال و تصور به وجود میآید، همانطور که فرزندان مسعود رشید نیز به وجود میآیند.
هوش مصنوعی: دل در نهایت از جایی ناپیدا به محفل شادی و خوشحالی خواهد رسید و نورانی خواهد شد.
هوش مصنوعی: هر خیالی مثل ناهید که در خانهاش شمعی به دست دارد، روشن و زنده است.
هوش مصنوعی: دل میتواند در روشنی و زیبایی چراغان شگفتانگیز غرق شود، اما از آنجایی که این دل به عشق و محبت وابسته است، ممکن است از این زیبایی دور بماند.
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی و روشنی یک منطقه یا باغ اشاره شده است که پر از شمعها و چراغهاست و هر گوشهاش مملو از گل و رنگارنگی است. حس شادی و زیبایی در فضای آن حس میشود.
هوش مصنوعی: وقتی عطر گل بر فضا پخش میشود، زیبایی شمعی که روشن است، حسادت به چهرههای زیبا و دلربا از سرزمین چین را به همراه میآورد.
هوش مصنوعی: نوعروسان در آنجا حضور دارند و هر یک همچون طاوسی در بهار زیبایی و جلوهای خاص دارند.
هوش مصنوعی: آیا برای تماشای زیباییهای چمن، یا به دنبال نسرین و دیگر گلها آمدهای؟
هوش مصنوعی: شاید برای لذت بردن از مناظر زیبای باغ دل است یا برای تماشای نورها و زیباییهای دل.
هوش مصنوعی: نوعروسی که به جایی میرسد، از یک نگاهش میتواند به راحتی همه را مجذوب خود کند و دنیایی را تحت تأثیر قرار دهد.
هوش مصنوعی: نوعروسی به آنجا میآید و زیباییاش چنان تأثیری دارد که میتواند تمامی جهان را تحت تأثیر خود قرار دهد و همه را به خود جلب کند.
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی و جاذبه نوعروسی اشاره شده است که با یک نگاه میتواند همه چیز را تحت تاثیر قرار دهد و عشق و زندگی را به شدت دستخوش تغییر کند. زیبایی او همچون داری از جان میباشد که بر زندگی و جهان اطرافش تأثیر عمیقی میگذارد.
هوش مصنوعی: ماه و آفتاب به خاطر زیبایی و نور او در پشت پردهای پنهان شدهاند؛ به عبارت دیگر، تمام جهان به خاطر جذابیت او در یک رشته مو گرفتار شده است.
هوش مصنوعی: عروس درخشان و زیبا، چون قدم بر زمین میگذارد، زندگی و دلهای پاک را پر از شوق و عشق میکند.
هوش مصنوعی: دل زیبا و با ارادهای که همچون سرو بلند و سرسبز، از کنار زیباییها و معشوقهها با وقار و آرامش عبور کند، بسیار دلانگیز است.
هوش مصنوعی: خوشا به حال آن دلی که جان جهان را فراموش کند و برای لحظهای از همه چیز فاصله بگیرد.
هوش مصنوعی: خوشا به حال آن دلی که درخشش و نورش در مسیر و راه اوست و جایگاهش در فضای او قرار دارد.
هوش مصنوعی: ای کاش دل کسی باشد که دو زلف زیبا و دلفریبش عطر را بر در و دیوار پاشیده باشد.
هوش مصنوعی: بهتر است کسی که قلبی شاداب و صاحب دل دارد، در انتظار فرصتهای خوب باشد و در طول روز و شب برای یافتن آنها تلاش کند.
هوش مصنوعی: در فضای دل مانند کعبه، همیشه و هر لحظه در حال گردش و تلاش هستند و چشمانش به مسیر حق نگاه میکنند.
هوش مصنوعی: در دل شب و روز، کسی با امید نشسته و نگاهش به در و دیوار خانه خیره شده است.
هوش مصنوعی: کنار گوشهای، قلبم در انتظار چشمهای اوست، در حالت نگران در هر دو سمت.
هوش مصنوعی: امیدوارم روزی بتوانم یک بار چهره محبوبم را ببینم و این دیدار نصیبم شود.
هوش مصنوعی: شاید روزی آن معشوق زیبا دل مرا تسخیر کند.
هوش مصنوعی: ای همراه من، خواهش میکنم با دستان خود چشمانم را ببند تا از دیدههایم دور بمانم.
هوش مصنوعی: چشمهایت را به روی دل باز کن، دنیا را فراموش کن و به سوی دل خود نگاه کن.
هوش مصنوعی: لحظهای غافل نشو و همیشه به احساسات و حال و هوای درون خود توجه کن. به دنیای اطراف و جزئیات آن دقت کن و آن را با دل خود احساس کن.
هوش مصنوعی: شاید یک شب که صدای خروس بلند میشود، این عروس از کوچه دل عبور کند.
هوش مصنوعی: در یک صبح زود، در مکان مقدسی که قلبم در آنجا قرار دارد، آن معشوقه را ملاقات کردند.
هوش مصنوعی: اما آن آهوی زیبا که در دشتهای ختن میدود، از دست شکارچیان و دامهای آنها فرار میکند.
هوش مصنوعی: اگر دختری را ببینی که از سپاهان به دشت ختا رفته، بدان که زیبایی چشمان او بسیار زیبا و دلربا است.
هوش مصنوعی: در دل انسان میآید، اما مانند یک نور ناگهانی و جذاب میدرخشد؛ مثل شعلهای که به سرعت و با شدت ظاهر میشود.
هوش مصنوعی: شاید تیری باشد که از کمان گذشته و هدفش در جایی نامعلوم و غیرقابل دسترسی قرار داشته باشد.
هوش مصنوعی: ای جان، هوشیار باش و از دوستی خود مراقب باش. هنگامی که او را دیدی، هرگز دستت را از او دریغ نکن.
هوش مصنوعی: اگر در مسیر او تیر پرتاب شود، جان را فدای او کن. همچنین اگر برق بزند، خود را در برابر او مانند پنبه درآور.
هوش مصنوعی: یک حلقهای از یکدست خود بر گردن او بینداز و با دست دیگر، به دامنش چنگ بزن.
هوش مصنوعی: به موهای پیچدار او نگاه کن که به زیبایی بر گردن من آویزان شده و تبدیل به نخی میشود که مرا به خود میکشد.
هوش مصنوعی: گاهی او را با محبت و احترام به پا میکشی و میبوسی، و گاهی آنقدر به او ارزش میدهی که حتی جانت را فدای او میکنی و به پاهایش نثار میکنی.
هوش مصنوعی: پیامبر گفت که آن امام، که راهنمای راستین است، نمایندهای است برای افرادی که به راه درست در دنیا و دین پایبندند.
هوش مصنوعی: ای کسانی که به روزگار و زمان وابستهاید، شما که در زنجیر روز و شب تاریک اسیر شدهاید.
هوش مصنوعی: خداوند همیشه با شماست و نظر او بر شماست، و گاهی اوقات این نظر خود را به شکلی نمایان میکند و تأثیرش را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: ای بزرگان، از آن تأثیری که به جا میماند غافل نشوید؛ زیرا همچون تیری است که از کمان رها شده و دیگر نمیتوان آن را بازگرداند.
هوش مصنوعی: گاهی اوقات، توجهی از آن محبوب به من میشود، ای جانم، از آن چهره دور نشو.
هوش مصنوعی: ای یوسف، تو در چاه کنعان، به این دنیا مانند کسی هستی که در چاهی پنهان شده است.
هوش مصنوعی: اگر خداوند توجهی به ما داشته باشد، به مانند ریسمانی است که در دست کسی افکنده شده و او را به خود کشانده است.
هوش مصنوعی: تو را از عمق تاریکی و ناامیدی به اوج روشنی و سعادت هدایت میکند.
هوش مصنوعی: آیا چیزی از خدا میدانی؟ آن علاقه و توجه که قطرات آب از چشمه حیات پیدا میکنند.
هوش مصنوعی: وقتی که قطرهای میآید، سریعاً دهان را باز کن، شاید قطرهای در آنجا فرود بیاید.
هوش مصنوعی: نفخهها به شما میرسند، و این نشانهای از خداست. مراقب باشید که غافل نشوید از این نشانهها.
هوش مصنوعی: بیدار شو و گوش خود را برای نشانههای او باز کن، زیرا در پی وزیدن نَفَس او، تو نیز مات و مبهوت خواهی شد.
هوش مصنوعی: در این مکان وحشتناک، حتی بوی آشنایی از محبوب به مشام نمیرسد و هیچ کس حس نزدیک بودن او را نمیکند.
هوش مصنوعی: به جز دریچه قلب که همیشه بوی محبت و آشنایی در آن حس میشود، هیچ چیز دیگری نیست.
هوش مصنوعی: در دلها که بیصدا و بدون کلام است، روزنهای وجود دارد که به سوی شهری مینگرد، جایی که آشنایان قدیمی زندگی میکنند.
هوش مصنوعی: گاهی از آن پنجره نسیمی میوزد که صدها پیام از دوستان قدیمی به همراه دارد.
هوش مصنوعی: در دلها احساساتی وجود دارد که به سوی باغها و گلزارها میکشد و در همه جا، در دیوارها و درها، نشانههایی از آن حس پیدا است.
هوش مصنوعی: گاهی از آن روزنهها بویی خوش و روحافزا میوزد هر جا که ما احساس رنج کنیم.
هوش مصنوعی: منتظر باش تا در آن باغها از عطر و بوی خوش لذت ببری و به گودالها و نقاط منفی توجه نکن.
هوش مصنوعی: حواس درست و خالص خود را حفظ کن تا بویی از آن سرزمین به او برسد.
هوش مصنوعی: بیداد را بکش و عطر پیراهن او را استشمام کن، که بوی آن از مصر تا خانهی اندوه میرسد.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه مسافت زیادی از کنعان تا رود نیل وجود دارد و این فاصله بیش از هزار و سیصد و هفتاد میل است.
هوش مصنوعی: بوی پیراهنی که در صبحگاه با نسیم میوزد، یادآور خاطراتی از گذشته است که در ذهن برمیگردد و دوباره به یاد میآید.
هوش مصنوعی: از سرزمین یمن بوی خوشی به مشامم میرسد که نشان از رحمت و خوشنودی است، بوی خوشی که یادآور دم و صحبتهای ویس قرن است.
هوش مصنوعی: دل مؤمن برای من مانند خوششانسی و نعمت است که از دیار یمن میآید.
هوش مصنوعی: بوی شگفت انگیزی از دل که در حالت ضعف و زوال است به مشام میرسد، انگار که این عطر و احساس رقیق ناشی از جان و وجود خود دل است.
هوش مصنوعی: راهها در دل زندهدلانی است که از سرزمین روح و زندگی فراتر رفتهاند و از دنیای ناپیدا و ملک بینهایت نشأت میگیرند.
هوش مصنوعی: آدمها از راههای مختلفی به دلهای یکدیگر میرسند و این ارتباطات، سالها و ماهها ادامه دارد.
هوش مصنوعی: پرندگان از آن باغها به دیوار دل میآیند و زیباییهای زیادی را به ارمغان میآورند.
هوش مصنوعی: خوش به حال کسی که در آنجا در انتظار نشسته تا پرندهای را در آغوش بگیرد.
هوش مصنوعی: اگر تو یک زاغی بگیری، ای جوانمرد، بر روی دست خواهی داشت که در آسمان پرواز کند.
هوش مصنوعی: گروهی از کلاغها به دور تو جمع میشوند و همه چیز را به هم میپاشند و بال و پر خود را به هم میزنند.
هوش مصنوعی: بر روی سرت یکی نشسته است، یکی دیگر در دستت و دیگری بر روی بازویت نشسته است.
هوش مصنوعی: طوطیهای سبز رنگ در هند از زاغها کمترند، ای همگنان.
هوش مصنوعی: اگر تو یکی از این چیزها را بگیری، پسر، طوطیان از دشت تو خواهند آمد.
هوش مصنوعی: در دشتهای سرد و بیروح، آهوها به آرامی در حال گشت و گذار هستند، در حالی که با زیبایی خاصی در کنار هم در حال زندگیاند.
هوش مصنوعی: گوزنها در جستجوی شکارچیان به دنبال آنها در حال حرکتند.
هوش مصنوعی: هر از گاهی دلم به یاد کوهستان میافتد و یکی از آن یادها به سراغم میآید.
هوش مصنوعی: گاهی اوقات آهویی از تاتار میگریزد و از این کوهها عبور میکند.
هوش مصنوعی: اگر یکی از آن آهوها را بگیری، صد هزار آهو به خاطر تو در دام خواهند افتاد.
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که در میدان جنگ، آهوئی را از میان آن همه آهوان شکار کند.
هوش مصنوعی: اگر در دشت پاک و وسیع به دنبال چیزی بگردی و آن را به دست آوری، به زودی چیزهای بیشتری بدون هیچ نگرانی و ترسی به سمت تو خواهند آمد.
هوش مصنوعی: اگر در دشت دل، شکار خود را مشاهده کنی، ای کاش سرم را قربان آن کنم و اجازه ندهی که از دست برود.
هوش مصنوعی: برو و به آن کسی که به سمت تو میآید توجه کن، زیرا که ممکن است هزاران فرصت دیگر از پشت سر به سمت تو بیاید.
هوش مصنوعی: دل مانند آیینهای است که تصویر زیبایی را به نمایش میگذارد و به سوی خانهای از خوشبختی و احترام مینگرد.
هوش مصنوعی: در این مکان پر از خوشی و زیبایی، عروسها هستند که به طور ویژه و با تعداد زیاد دیده میشوند.
هوش مصنوعی: عروسان با زیبایی و جذابیت خود، مانند خورشید و ماه، توانستهاند توجه و عشق جهانیان را به خود جلب کنند و دلها را با یک نگاه تسخیر کنند.
هوش مصنوعی: تمامی موجودات عالم به مانند زینتبخشانی هستند که از زیباییهای جاودانه و دلنشین بهرهمند شدهاند. این زیباییها از لباسهای فاخر و زینتآلات گوناگون نشأت میگیرد.
هوش مصنوعی: هر هفت به شکل پیچ و تاب، گیسوانش را به زیبایی آراسته، مانند آن طناب مشکین.
هوش مصنوعی: عاشقانی که معشوق دارند، اما خود عاشق همچنان در جستوجوی معشوق است و این تلاش و تقاضا برای عشق، شب و روز ادامه دارد.
هوش مصنوعی: گاهی یکی از آنها چهرهای پاک و زیبا را در آینهای درخشان به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: شاید تاکسی بخواهد که او را ببیند و از زیباییاش لذت ببرد، یا شاید در کار او چیزی وجود دارد که توجهش را جلب میکند.
هوش مصنوعی: او با یک لبخند دل من را به دام انداخته و مثل کمندی سیاه در گردنش افکنده است.
هوش مصنوعی: چه خوب است چشمی که آن چهره را ببیند و از میان گلزار، گلی خوشبو بچینند.
هوش مصنوعی: به دام آن کمان مخملی گرفتار شدم و در نتیجه، دلbroken و پریشان به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: دختران جوان همه از آن شادی و سرور در پس آینهها ظاهر میشوند و نشاط و خوشحالی را به نمایش میگذارند.
هوش مصنوعی: دختری با لبخندی دلنشین و گیسوانی پرتابیده، با شادی و شوری در حال رقص و پایکوبی است. در این لحظه، احساس شادابی و زیبایی در حال جاری شدن است.
هوش مصنوعی: در پشت آیینه، چهرهها ظاهر میشوند و از شادی، دستان خود را به دور گردن او حلقه میکنند.
هوش مصنوعی: او را با کمند خوشبو و زیبا به سمت خود میکشند، از هر طرف و از هر سو.
هوش مصنوعی: او را به مکانی دور میبرند تا در آرامش و تنها با زیباییهایش، به رازهای دل بافته شده در موهای بلندش پی ببرند.
هوش مصنوعی: او را در زمان خوشی و سروری در باغی از گل و گیاه قرار میدهند، جایی که از خار و خس دور است.
هوش مصنوعی: جوان خارکن در آغاز کار، یک گل از چمن چید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.