گنجور

حاشیه‌ها

برمک در ‫۵ ماه قبل، شنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۰۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۱۰:

 

گشاده میان و گسسته کمر

تنش جای دیگر دگر جای سر

زمانه سراسر فریب است و بس

به سختی نباشدت فریادرس

جهان را نمایش چو کردار نیست

سپردن بدو دل سزاوار نیست

چو شد کار هومان ویسه تباه

دوان ترجمانان هر دو سپاه

ستایش‌کنان پیش بیژن شدند

چو پیش بت چین برهمن شدند

بترسید از او یار هومان چو دید

که بر مهتر او چنان بد رسید

بدو گفت بیژن مترس از گزند

که پیمان همان است و نگشاد بند

تو اکنون سوی لشکر خویش پوی

ز من هرچ دیدی بدیشان بگوی

بشد ترجمان بیژن آمد دمان

به کوه کنابد به زه بر کمان

چو بیژن نگه کرد ز آن رزمگاه

نبودش گذر جز به توران سپاه

بترسید از انبوه مردم کشان

که یابند ز آن کار یکسر نشان

به جنگ اندر آیند بر سان کوه

بسنده نباشد مگر با گروه

برآهخت  گبر سیاوش ز سر

به خفتان هومان بپوشید بر

بر آن چرمهٔ پیل‌پیکر نشست

درفش سر نامداران به دست

برفت و بر آن دشت کرد آفرین

بر آن بخت بیدار و فرخ زمین

چو آن دیده‌بانان لشکر ز دور

درفش و نشان سپهدار تور

بدیدند ز آن دیده برخاستند

به شادی خروشیدن آراستند

وزانجا هیونی برافگنده زود

به نزدیک پیران به کردار دود

که هومان به پیروزی شهریار

دوان آمد از مرکز کارزار

درفش سپهدار ایران نگون

تنش کشته مانده به خاک اندرون

همه لشکرش برگرفته خروش

به هومان نهاده سپهدار گوش

چو بیژن میان دو رویه سپاه

رسید اندر آن سایهٔ تاج و گاه

به توران رسید آن زمان ترجمان

بگفت آنچ دید از بد بدگمان

هم آنگه به پیران رسید آگهی

که شد تیره آن فر شاهنشهی

سبک بیژن اندر میان سپاه

نگونسار کرد آن درفش سیاه

چو آن دیده‌بانان ایران سپاه

نگون یافتند آن درفش سیاه

سوی پهلوان روی برگاشتند

وز آن دیده گه نعره برداشتند

وز آنجا هیونی به سان نوند

طلایه سوی پهلوان برفگند

که بیژن به پروزی آمد چو شیر

درفش سیه را سر آورده زیر

چو دیوانگان گیو گشته نوان

به هر سو خروشان و هر سو دوان

همی آگهی جست ز آن نیوپور

همی شیون آورد هنگام سور

چو آگاهی آمد ز بیژن بدوی

دمان پیش فرزند بنهاد روی

چو چشمش به روی گرامی رسید

ز اسب اندر آمد چنان چون سزید

بغلتید و بنهاد بر خاک سر

همی آفرین خواند بر دادگر

گرفتش به بر باز فرزند را

دلیر و جوان و خردمند را

وز آنجا دمان سوی سالار شاه

ستایش کنان برگرفتند راه

 



 خالقی چنین اورده

 

چو شد کار هومان ویسه تباه

دوان ترجمانان هر دو سپاه

ستایش‌کنان پیش بیژن شدند

چو پیش بت چین برهمن شدند

چو بیژن نگه کرد ز آن رزمگاه

نبودش گذر جز به توران سپاه

بترسید از انبوه مردم کشان

که یابند ز آن کار یکسر نشان

به جنگ اندر آیند بر سان کوه

بسنده نباشد مگر با گروه

برآهخت درع سیاوش به سر

به خفتان هومان بپوشید بر

بر آن چرمهٔ پیل‌پیکر نشست

درفش سر نامداران به دست

برفتند و بر دشت کرد آفرین

بر آن بخت بیدار و فرخ زمین

بترسید از او یار هومان چو دید

که بر مهتر او چنان بد رسید

بدو گفت بیژن مترس از گزند

که پیمان همان است و نگشاد بند

تو اکنون سوی لشکر خویش پوی

ز من هرچ دیدی بدیشان بگوی

بشد ترجمان بیژن آمد دمان

به کوه کنابد به زه بر کمان

چو آن دیده‌بانان لشکر ز دور

درفش و نشان سپهدار تور

بدیدند ز آن دیده برخاستند

به شادی خروشیدن آراستند


دکتر صحافیان در ‫۵ ماه قبل، شنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۵۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۴:

بار دیگر بلبل که پیوسته درسکوت شکیبایی فراق است، گلبانگ( بهترین و بالاترین آوا) زد که صورت زیبای گل، از چشم بدخواهان و حسودان دور باشد( شوق وافرش به معشوق، سکوتش را با بالاترین صدا شکست)
۲- ای گل، برای سپاس و قدرشناسی از این‌که پادشاه زیبایی هستی، با بلبلان بیخود شده از عشق، تکبر یا عشوه‌گری نکن( ایهام گل: برای هر کسی که به شکوفایی و‌توانایی رسیده است)
۳- از فراق و دوری‌ات شکایت نمی‌کنم تا فراق نباشد حضورت لذتی نخواهد داشت(در ارتباط با بیت ۷)
۴- اگر دیگران با عیش و نوش، دلخوش و شاد هستند ما با غم معشوق زیبا خرسند و شادیم.
۵- زاهد اگر به حوریان در قصرهای بهشتی امید بسته است برای ما میکده عشق، قصر و یار زیبا، حورالعین است( ایهام قصور: کوتاهی)
۶- شراب(عشق، حال خوش یا شراب انگوری)بنوش و اندوهگین نباش و‌اگر کسی گوید: شراب نخور بگو: اوست بخشنده(سوره یوسف/۹۸)
۷- ای حافظ! از غم فراق سوزنده شکایت نکن! در فراق، وصل است و در تاریکی نور!(نور عارض محسوس، نیازمند جوهر غاسق- تاریک- است و چون قائم به تاریکی است محتاج به منبع و معطی انوار است و‌آن نور مجرد الهی است حکمه الاشراق، ترجمه سجادی، ۱۹۸)
آرامش و پرواز روح

 پیوند به وبگاه بیرونی

فاطمه در ‫۵ ماه قبل، شنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۴۹ در پاسخ به حسینی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۱:

اختیار شاعری آوردن فاعلاتن بجای فعلاتن رخ داده. وزن درست درج شده.

احسان سنایی در ‫۵ ماه قبل، شنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۵۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۸۰:

تمام شیدایی و درماندگی از عشق نهفته دراین شعر حضرت مولانا در صدای محسن چاوشی عزیز رمز گشایی شد

بعد از گذشت تقریبا 10 سال هنوز هم تحت تاثیر این شعرو و آهنگ زیبای متصل هستم و بواسطه اشعار جاویدان حضرت مولانا و صدای اهورایی محسن چاوشی تلفیق شعر و موسیقی مدرن به ایرانی بودن و درک این سطح ادبی به خود میبالم.

برمک در ‫۵ ماه قبل، شنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۵۸ دربارهٔ عنصری » قصاید » شمارهٔ ۶۱ - در مدح سلطان محمود غزنوی:

این عنصری چه اندازه پست و چاولوس  است محمود ترک جشن سده میگیرد و این بی همه چیز انرا رسم گبرکان میخواند

 

چنین که بینم آیین تو قوی تر بود

بدولت اندر ز آیین خسرو و بهمن

تو مرد دینی و این رسم ، رسم گیرانست

روا نداری بر رسم گبر کان رفتن



خلیل شفیعی در ‫۵ ماه قبل، شنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۵۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۵:

نگاه دوم: عناصر برجسته‌ی غزل ۲۴۵ دیوان حافظ

◉ طوطیِ گویای اسرار
نماد شخص سخنور و رازدان است که از ژرفای معنا سخن می‌گوید و گفتارش شیرین و الهام‌بخش است.

◉ نقش خوش از خط یار
بیان هنر تصویرگری کلامی حافظ است. با مهارتی شگرف نقش خط یار را چنان در سخن ترسیم کرده که جان‌دار و دل‌نشین جلوه می‌کند.

◉ سخنِ سربسته
گفت‌وگوی رمزآلودی‌ست میان اهل دل که نیاز به پرده‌برداری و کشف معنا دارد. نشان از گفت‌وگوهای عرفانی و رازآلود دارد.

◉ گلاب‌زدن بر خواب‌آلودگان
حرکتی نمادین برای بیدارسازی و آگاهی‌بخشی، دعوت به بیداری دل و خروج از غفلت و بی‌خبری.

◉ مطرب و رقص مست و هشیار
اشاره‌ای به نیروی موسیقی یا الهام الهی که همه، فارغ از حال ظاهری‌شان، در شور و جذبه‌ی آن مستغرق می‌شوند.

◉ افیون ساقی
بیانگر اثر سحرآمیز شراب عشق است که عقل و تعلقات دنیوی را می‌زداید و سالک را بی‌خود می‌سازد.

◉ آب حیات و سکندر
نماد کوشش بی‌نتیجه‌ی قدرت‌طلبان برای رسیدن به حقیقت و جاودانگی، و تأکید بر نارسایی زور و زر در مسیر سلوک.

◉ لفظ اندک و معنای بسیار
یکی از امتیازهای کلام حافظ و اهل معرفت است: ایجاز در زبان و ژرفا در معنا.

◉ بتِ چینی
نمادی از معشوقی دل‌فریب، فریبنده و دین‌برانداز. یادآور قدرت جذبه‌ی زیبایی و تأثیرش بر دل و دین عاشق.

◉ اسرار مستی و نقش دیوار
نهی از افشای حقیقت به ناآگاهان. بی‌فایده‌ بودن گفت‌وگوی ژرف با کسانی که پذیرای معنا نیستند.

◉ دولت منصور شاه
زمینه‌ی تاریخی و سیاسی غزل که حضور حافظ در دربار منصور شاه و قدردانی از او را بازمی‌تاباند.

◉ دعای پایانی
نیایش برای پادشاه نیک‌رفتار، که جنبه‌ی وفاداری و ادب شاعرانه حافظ را در برابر صاحب قدرت نشان می‌دهد.

خلیل شفیعی (مدرس ادبیات فارسی)
اردیبهشت ماه ۱۴۰۴

پیوند به وبگاه بیرونی

رضا از کرمان در ‫۵ ماه قبل، شنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۳۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۴۴ - رجوع به قصهٔ رنجور:

بر تو خندید آنک گفتت این ...

درود بر شما

   در مصرع دوم  را  بنظر اضافه است و وزن شعر را خراب میکند 

خلیل شفیعی در ‫۵ ماه قبل، شنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۳۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۵:

الا ای طوطی گویای اسرار!

مبادا خالی‌ات شکر ز منقار
ای طوطی سخن‌گوی رازها، زبانت همیشه شیرین باد و هیچ‌گاه بیانت از شیرینی و سخن دلنشین تهی مباد.

سرت سبز و دلت خوش باد، جاوید

که خوش نقشی نمودی از خط یار
سلامت باشی و دلت شاد، که تصویری زیبا و دل‌پسند از چهره ی یار به ما نشان دادی.

سخن سربسته گفتی با حریفان،

خدا را زین معما پرده بردار
با یاران سخن سربسته و رازگونه گفتی، تو را به خدا ،پرده از این راز بردار و حقیقت را آشکار کن.

به روی ما زن از ساغر گلابی

که خواب‌آلوده‌ایم، ای بخت بیدار!
به‌روی ما گلاب از شراب بپاش (کنایه از شادابی و بیداری بخشیدن) که در غفلت و بی‌خبری به‌سر می‌بریم، ای بخت و اقبال خوش و نیکو!

چه ره بود این که زد در پرده مطرب؟

که می‌رقصند با هم مست و هشیار
مطرب در چه نغمه‌ای نواخت که همه –چه مست و چه هشیار– به رقص آمده‌اند؟ 

از آن افیون که ساقی در می‌افکند،

حریفان را نه سر ماند، نه دستار
در اثر آن مخدری که ساقی در شراب ریخت، چنان گیرا و بی‌خودکننده شد که دیگر نه عقل بر جا می‌ماند و نه وقار و ظاهر آراسته.

سکندر را نمی‌بخشند آبی،

به زور و زر میسر نیست این کار
آب حیات را حتی به سکندر هم نمی‌دهند؛ این راه با زور و زر به‌دست نمی‌آید، تنها با عشق و لیاقت کسب می گردد.

بیا و حال اهل درد بشنو،

به لفظ اندک و معنای بسیار
بیا و به سخن اهل رنج و عاشقی گوش کن که با واژگان اندک، معناهای ژرف و فراوان بیان می‌کنند.

بت چینی عدوی دین و دل‌هاست،

خداوندا دل و دینم نگه دار
آن نگار لطیف و زیبا که چون بت چینی است، دل و دین را می‌رباید؛ خدایا دل و ایمانم را از گزند عشق او در امان دار.

به مستوران مگو اسرار مستی،

حدیث جان مگو با نقش دیوار
رازهای شور و مستی را برای کسانی که در حجاب بی‌خبری‌اند بازگو مکن؛ سخن جان‌پرور را با ناآگاهان ظاهربین، در میان نگذار.

به یمن دولت منصور شاهی،

عَلَم شد حافظ اندر نظم اشعار
در سایه دولت  شاهمنصور ، حافظ در سرودن شعر و بلندی آوازه، پایه‌ای استوار یافت.

خداوندی به جای بندگان کرد،

خداوندا ز آفاتش نگه دار
منصور شاه کار بندگان را به نیکی انجام داد؛ خدایا او را از آسیب‌های روزگار محفوظ بدار.

خلیل شفیعی( مدرس ادبیات فارسی)

اردیبهشت ماه ۱۴۰۴

پیوند به وبگاه بیرونی

رضا از کرمان در ‫۵ ماه قبل، شنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۱۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۴۴ - رجوع به قصهٔ رنجور:

این چنین رنجور را گفت ای عمو ...

درود بر شما 

  این بیت اشکال در قافیه دارد    ولی اگر" ما شئتم  اعملو " بشه  بخونیش قافیه درست میشه  شاید هم اینجوری بوده  اشاره به ایه 40 فصلت :

 

إِنَّ الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی آیَاتِنَا لَا یَخْفَوْنَ عَلَیْنَا ۗ أَفَمَنْ یُلْقَیٰ فِی النَّارِ خَیْرٌ أَمْ مَنْ یَأْتِی آمِنًا یَوْمَ الْقِیَامَةِ ۚ اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ ۖ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ


مسلماً کسانی که معانی و مفاهیم آیات ما را از جایگاه واقعی اش تغییر می دهند [و به تفسیر و تأویلی نادرست متوسل می شوند] بر ما پوشیده نیستند. آیا کسی را که در آتش می افکنند، بهتر است یا کسی که روز قیامت در حال ایمنی می آید؟ هر چه می خواهید انجام دهید، بی تردید او به آنچه انجام می دهید، بیناست.

  

 شاد باشید

 

حشمت الله دهقان در ‫۵ ماه قبل، شنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۵۱ دربارهٔ خواجه عبدالله انصاری » مناجات نامه » مناجات شمارهٔ ۲۶۲:

با درود...در پایان دعا آمین بگوییم. بسیار عالی...

حشمت الله دهقان در ‫۵ ماه قبل، شنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۳۷ دربارهٔ خواجه عبدالله انصاری » مناجات نامه » مناجات شمارهٔ ۷:

با درود.روز نخست..بازگشت و پیوستن کل هستی..بسیار عالی

رویا مرادی‌زاده در ‫۵ ماه قبل، شنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۰۱ در پاسخ به Sepide دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۸:

سلام و عرض ادب

برداشت من از بیت «بگفتیم و دشمن بدانست و دوست/ نماند آن تحمل که سرپوش بود» اینه که: شرح این عاشقی و دلدادگی رو بر همگان آشکار کردم، طوری که دوست و دشمن از تمنای دل من باخبر شدند/ چون دیگه تاب و توان سرپوش‌گذاشتن و پرده‌پوشی بر این دلدادگی رو نداشتم. 

رضا از کرمان در ‫۵ ماه قبل، شنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۵۲ دربارهٔ عطار » اسرارنامه » بخش نوزدهم » بخش ۱۵ - الحکایه و التمثیل:

 درود بر شما 

 حال آدم بخیل این حکایت  دقیقا با ضرب المثل " نه خود خورد نه کس دهد گنده کند به سگ دهد " مشابهت داره و متناظره 

محمد شریف صادقی در ‫۵ ماه قبل، شنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۳۸ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۴۱:

خواجوی کرمانی چه غزل لطیفی سروده بر طرز و روش شیخ سعدی.  

سید محمد سجادی در ‫۵ ماه قبل، شنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۱۰ در پاسخ به علی دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۶ - بردن پدر مجنون را به خانهٔ کعبه:

وزن درسته

 

باید اینجور بخونید:

کجل رسیدش

رستم نوروزی در ‫۵ ماه قبل، شنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۰۶:۱۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۶:

در خویشتن مجازی بمیرید تا در خویش حقیقی زنده،شوید ، موتوا قبل ان تموتوا، در منیت و در شنص بودن بمیرید . هیچ کس باش .

محمد راستگو در ‫۵ ماه قبل، شنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۰۴:۰۱ در پاسخ به ققنوس دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۹:

سلام 

عزیز لطفا کمی راجع به فقط واژه «رند» تحقیق کن جای دوری نمیره واجب نیست که حتما شما هم پیرو مذهب رندی باشی ولی حداقل میتونی مثل همین متنت که خواستی ادبی باشه اداش رو در بیاری اگر متنی از ادبیات عرفانی از هر عارفی که خواستی آوردی که رندی با قرآن خوندن در تضاد هست بنده کلا دیگه حافظ نمیخونم! الان هم تو همه خونه ها حافظ هست هرجا رفتی نسخه ای دیدی فالی گرفتی مطمئن باش این بیت رو تو این غزل گذاشتن نیازی هم به لاف زدن و پچین ها و غیره نداری!

محمد راستگو در ‫۵ ماه قبل، شنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۰۳:۴۰ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » فی التوحید باری تعالی جل و علا » فی التوحید باری تعالی جل و علا:

بست موری را کمر چون موی سر
کرد او را با سلیمان در کمر

خلعت اولاد عباسش بداد
طاء و سین بی‌زحمت طاسش بداد

 

این دو بیت اشاره داره به مورچه! داستانش با حضرت سلیمان و اینکه پرودگار لباس پادشاهی حاکمان بنی عباس رو غذاش کرد و زیبایی رو بدون طاء و سین که طاووس داشت و منظور زیبایی ظاهری هست رو به کله کچل مورچه داد

Hafez Ss در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۲۹ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۴۳ دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » راز آفرینش [ ۱۵-۱] » رباعی ۴:

شاید بهشت و جهنم همین دنیاست

فرامرز عبداله پور در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۲۹ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۳۲ دربارهٔ عارف قزوینی » تصنیف‌ها » شمارهٔ ۱۴ - از کفم رها:

اوچدی گِئتدی الدن قرارِ دل
مَنده قالماییب اختیارِ دل

هیزدی سومسینیر بیلمز عار نَدیر
لااَبالی فیرلار مدارِ دل

دل کیمین شرفسیز تاپانماسان
ننگ و عاردیر کار و بارِ دل

اُلدورور حیا  گوز اونونده کی
اوندان اُتریدور  بو فشارِ دل

هر یِئره گِئدیب دور قاییتماییب
گٌؤز بوزاردِرِ  انتظارِ دل

عمر اولیب حرام اوتدوروب تمام
آبروسین آلمیش قُمارِ دل

اِئتمیشم ضرر ابلهم مگر
من اَئیَم کمر زیرِ بارِ دل

دردی بو گِئدم یارلا دم به دم
یاندِرِب دَدَم آه و زارِ دل

اوخشاییب بویون توتموشام طویون
گور نه بیر اُیون دور خومارِ دل

لاله تک اُؤزون داغلارام بوگون
یوخ تاوان چکم منده خارِ دل

تیرِ غمله رُستم کیمین اوروب
من کور اِئتدیم اسفندیارِ دل

خونِ دل توکیر هر ایکی گوزیم
خوش دل ایله ییب انتحارِ دل

دوزلیگه اِئدر هرکس افتخار
سینماقیندادی اعتبارِ دل

عارف اول قَدَر لاف وِئرما سن
اصلان ایله یَنمز شکارِ دل

مقتدرترین شاهلاری اِئدیب
بارماقیلا محو اقتدارِ دل
(۲۲۰/۱۴۰۴/۰۱/۲۹)
"ترجمه تصنیف عارف قزوینی"
$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$

۱
۱۵۵
۱۵۶
۱۵۷
۱۵۸
۱۵۹
۵۵۴۸