گنجور

حاشیه‌ها

محمد مهدی فتح اللهی در ‫۳ ماه قبل، جمعه ۷ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۰۹ دربارهٔ نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۹ - در اینکه چرا اسکندر را ذوالقرنین گویند:

با این اوصاف تاحدودی شکی در ذوالقرنین خواندن اسکندر باقی نمی‌ماند اما باز بعضی از متعصبان بی‌دانش، چشم خود را بر این حقیقت بسته اند و کورکورانه داوری می‌کنند. جای جای ادبیات ما، اسکندر را ذوالقرنین خوانده اند و از او به نیکی یاد می‌کنند، حکیم نظامی بزرگ فقط یکی از آنهاست. نامه‌ی نادرشاه و حکایات الهی نامه در باره‌ی اسکندر ذوالقرنین و گلستان سعدی هم این گفته بنده را تصدیق می‌کنند.  

محمد مهدی فتح اللهی در ‫۳ ماه قبل، جمعه ۷ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۵۲ دربارهٔ نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۴۷ - انجامش روزگار سقراط:

چه زیبا می‌شد اگر حکیم نظامی اندکی هم که شده به عقاید سقراط شرح‌شده در رساله فایدون، اشاره ای می‌کردند

مبتدی۷۶ در ‫۳ ماه قبل، جمعه ۷ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۰۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۴۴:

چنین اندیشه ها را من کی باشم.... 

کلمه "کی" به "که" تغییر یابد.

kianmehr amirkhani در ‫۴ ماه قبل، جمعه ۷ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۲۶ در پاسخ به دکتر صحافیان دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۲۰ - ملامت‌کردن مردم شخصی را کی مادرش را کشت به تهمت:

سلام و ادب و احترام خدمت اقای دکتر

جناب کانال شما را دریافت کردم

ظاهرا تلاشتون بیشتر در نشر زمینه تفاسیر اشعار هست اما نحوه بیان یا بهتره بگم سطح بیان شما بسیار بالا و برای مخاطبین بیسوادی چون حقیر نیست(عذرخواهی میکنم که اساسا جسارت کردم و با سطح تحصیلات به کانال شما وارد شدم ) و از مقاطع لیسانس به بالا فکر میکنم بتونن فهم و درک کاملی از تفاسیر شما داشته باشن

اما ممنون میشم اگر کانال یا وبلاگی که تفسیر اشعار حضرت مولانا را نشر بده میشناسید البته به نثر ساده ای که تمام سطوح تحصیلی ینی چون حقیرق که دوم ابتدایی خوندمم بتونم فهم کلی از تفاسیر داشته باشم را معرفی نمایید

باسپاس و ارزوی ادینه ای شاد در کنار اغوش گرم خانواده

🙏❤️🙏

kianmehr amirkhani در ‫۴ ماه قبل، جمعه ۷ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۰۳ در پاسخ به رضا از کرمان دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۲۰ - ملامت‌کردن مردم شخصی را کی مادرش را کشت به تهمت:

سلام و عرض ادب محضر شما دوست گرامی.

تا جاییکه هاشیه ها را مطالعه کرده ام بعید به نظر میادفرمایش شما 

به نظر نمیاد دنبال کشف مذهب حضرت مولانا باشن

ایشون به هر مذهبی بوده از بیاناتش ذهنی بسیار خلاق و صد البته دور از ذهن انسان و یا ادم هست.

فقط ثابت میکنه ایشون از مرتبه ای ورای مرتبه انسانی در ارتباطی تنگاتنگ و هر لحظه این ارتباط با بینهایت کانکشن قدرتمند پشتیبانی میشده

ینی اصلا ارتباط ایشون با مراتب بالاتر قطع نمیشده

وگرنه هیچ نویسنده خلاقی 

هیچ عارف و فیلسوف و شاعر و غزلسرای دیگری توانایی خلق چنین دلستانسرایی انهم در قالب چنین نظم  روان با اهنگی بسیار زیبا و روحی که در اشعارش همواره خواننده را همراهی میکنه 

متاسفانه من ندیدم مانندش

شما را نمیدونم

پس وقتی ایشون با حضرت حق ارتباطش در هر دم و لحظه بوده به نظر نمیاد نیاز به دین و مذهب و مسلک و اداب و ترتیبی داشته

درواقع حضرت حقتعالی ایشون را همچون میهمان یا فرزندی عزیز پذیرا بوده اند

به نظر شما با چنین شرایطی میهمان خداوند نیاز به ایین پرستش داره

نه 

فقط تنها نکته ای که دراین موارد نادر حکم میکنه

جاذبه لحظه به لحظه است

یعنی عشق در چنین لحظاتی حاکم بین خالق و مخلوق میشه

عشقی که درکش برای هرکسی بجز خود حضرت مولانا غیر ممکن و محاله

در پاداش چنین عشقی اینچنین علمیست که خالق به مخلوق خودش بیحساب عطا نموده اند

علم و دانشیکه همچون اتش عشق حضرت مولانا از ازل روشن شده بوده است و تا ابد هم نه تنها روشن خواهد بلکه روشنی بخش راه بینهایت خواهان ان خواهد بود

ساعد شه مسکن این باز باد

(تا ابد ) بر خلق این در باز باد

فقط ظرفیت گیرنده در سکوت و خاموشی از اسراری که بر خواننده اشکار میشه دلیلی است بر درک بیشتر و بیشتر

رضا از کرمان در ‫۴ ماه قبل، جمعه ۷ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۰۲ در پاسخ به شمس (ساقی) دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » هوشنگ » بخش ۲ - کشف شیوهٔ برافروختن آتش به دست هوشنگ و سابقهٔ جشن سده:

جناب شمس  ساقی گرامی درود بر شما 

  درود بر شرف شما فقط شعر شما نیاز به ویرایش دارد ودو بار پشت هم نوشته شده است مزید امتنان است اصلاح بفرمایید.

شاد  باشی در پناه حق سرافراز  ودر صحت کامل

kianmehr amirkhani در ‫۴ ماه قبل، جمعه ۷ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۳۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۲۰ - ملامت‌کردن مردم شخصی را کی مادرش را کشت به تهمت:

و خواهش بعدی

در مورد تفسیر چند بیتی در مورد {هفتصد پرده داشتن نور حق و اینکه نور اول را حیاط دانسته اند حضرت مولانا } چی میتونه باشه

و پرده های 2 الی 700 چی میتونه باشه

در صورتیکه تفسیر کاملی در بیان این چند بیت هست لطف مینمایید چنانچه راهنمایی نمایید 

 

باسپاس و ارزوی توفیق

🙏🙏❤️🙏🙏

kianmehr amirkhani در ‫۴ ماه قبل، جمعه ۷ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۳۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۲۰ - ملامت‌کردن مردم شخصی را کی مادرش را کشت به تهمت:

سلام

صبح آدینه شادی را براتون آرزومندن

چون ز هفتصد بگذرد او <یم> شود

معنای لغوی {یم} دوستان گرامی راهنمایی نمایید

 

سپاسگذارم

🙏🙏❤️🙏🙏

HRezaa در ‫۴ ماه قبل، جمعه ۷ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۳۲ در پاسخ به رضا از کرمان دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۵۱ - دعا کردن بلعم با عور کی موسی و قومش را از این شهر کی حصار داده‌اند بی مراد باز گردان و مستجاب شدن دعای او:

درود بر شما

سپاس بیکران

محمد هادی حسینی در ‫۴ ماه قبل، جمعه ۷ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۱۷:

با سلام و عرض ادب 

در مصرع اول از بین یکم «که رایی» باید سرهم نوشته شود به این صورت «کرایی» به معنای « تو کیستی» که مولانا در جواب می‌فرماید نمی دانم و خود را نمی شناسم. در چاپ مرحوم فروزانفر هم این نکته رعایت شده است 

شمس (ساقی) در ‫۴ ماه قبل، جمعه ۷ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۱۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » هوشنگ » بخش ۲ - کشف شیوهٔ برافروختن آتش به دست هوشنگ و سابقهٔ جشن سده:

«به سلیطه‌ی مزدورِ هتاک به ساحت حکیم ابوالقاسم فردوسی»

 

«درد دنائت»

 

سلیطه، از خردمندی چو فردوسی، چه‌می‌فهمد؟
خدا داند نمی‌فهمد؛ نمی‌فهمد؛ نه‌می‌فهمد ۱

 

سلیطه، از سر عادت کند سر را به هر سوراخ
نمی‌داند که شاید بیند آن چیزی که گوید: آخ

 

سلیطه، سِیر کرده با سبک‌مغزی به آثاری
که باشد موجب آگاهی و پندار و بیداری

 

سلیطه! تو کجا و، شاهنامه‌خوانی و، تفسیر؟
چه می‌فهمی ز فردوسی و اشعارِ تر و تعبیر

 

سلیطه! سیرتِ ناپاک خود را فاش کردی تو
که خود را چون نخود، ناخوانده در این آش کردی تو؟

 

سلیطه! تو کجا و، طنزپردازی و، دانایی؟
مکش ای دلقک بوزینه‌وش! فریاد رسوایی

 

«زبان پارسی» شد زنده با اشعار فردوسی
عجم بالد به خود از دانش و پندار فردوسی

 

اگر «قانون» دهانت را نگیرد گِل، گنهکار است!
به ایران و به ایرانی و فردوسی، بدهکار است

 

دهانی که شود وا بی‌جهت، سر را دهد بر باد
خموشی پیشه کن ای یاوه‌گوی بی بن و بنیاد

 

گهی بر چپ بتازی و گهی بر راست می‌تازی
مبرهن شد که در دست منافق می‌کنی بازی

 

مکن خوش‌رقصی ای ابله! برای عده‌ای نادان
به شوق لقمه‌ی نانی، مکن مزدوری شیطان...

 

به فردوسی نه توهین بلکه توهین بر وطن کردی
سپس «کاپی» که گفتی را، از آنِ خویشتن کردی

 

مبارک باشدت آن «کاپ» و، آن چه لایق آنی
چنین کاپی به‌پاس خودفروشی بر تو ارزانی

 

اهانت نیست طنز ای بی‌خرد! طنز آبرو دارد
لباس طنز تو بر قامتت صدها رفو دارد

 

نداری بیش ازین ای بی‌هنر! پندار و استعداد
مَده از شوق شهرت، آبروی خویش را بر باد

 

اگر بینی خودت را یک نظر در آینه، گاهی
یقیناً بشکنی آیینه را با سنگ خودخواهی

 

از آن میمون که زشتی‌اش ز همسانان خود بیش است
مرا رخسار تو یادآور آن زشت اندیش است

 

برو اندیشه کن در خویش و اصل خویش پیدا کن
حیای مُرده‌ی خود را به روح تازه، احیا کن

 

مکن کاخ اَمَل را در هوای نفسِ دون، بنیان
بنای سُست پِی، دیری نپاید می‌شود ویران

 

اگرچه نیستی لایق که کَس گوید جوابت را
ولی چون آینه، کردم عیان، ذات خرابت را

 

درین آیینه ذاتت را به چشم دل تماشا کن
سپس دردِ دنائت را به اندیشه، مُداوا کن!

 

سخن، آهسته گفتم با تو تا شاید به خود، آیی
وگرنه با تو می‌گفتم سخن‌ها، بی شکیبایی

 

شنو از من که هستم مَست جامِ (ساقی) کوثر
که حق می‌گویم و جز حق نمی‌باشد مرا یاور:

 

مَبَر نام بزرگان را به زشتی تا ابد هرگز
که می‌باشد قلم در وصف مردان خدا عاجز

 

سید محمدرضا شمس (ساقی)
1404/6/4

 

‌۱ـ سلیطه : زن بددهان، زن زبان‌دراز

نازنین مریم حسینی در ‫۴ ماه قبل، پنجشنبه ۶ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۵۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۲:

عرض سلام ، در زمان جناب حافظ زبان مجامع علمی عربی بوده و تسلط به شعر عرب نشان دهنده سطح بالای سواد و معلومات بوده .که ایشان با چیره دستی این ملمّع زیبا و عاشقانه را سروده . این غزل بجز بیت اول ، زیاد به گوش آشنا نیست چون اکثراً این غزل را به دلیل داشتن ابیات عربی نمیخوانند .

Mojib im در ‫۴ ماه قبل، پنجشنبه ۶ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۵۵ در پاسخ به احسان دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱:

بسیار زیبا بود عجب خاطره ای

مجتبی عیوض صحرا در ‫۴ ماه قبل، پنجشنبه ۶ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۴۵ در پاسخ به محمّدرضا طهرانی دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۱۰ - سخن دقیقی:

گرامی بگیرد به دندان درفش به دندان بدارد درفش بنفش

کاش اشتباه می کردم ولی اینگونه نیست بزرگوار🙏🌱

حسن محمودی در ‫۴ ماه قبل، پنجشنبه ۶ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۴۴ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۴:

سلام و عرض ادب خدمت دوستان و استادان ارجمند.

پیرامون این حکایت و بحث جبر نهفته در آن، عرایضی را تقدیم می‌دارم.

 

این داستان، نمونه‌ی بارز بحث جبر و اختیار هست که از قرون سوم به بعد رواج یافت و تا کنون هم ادامه دارد.

من توجه شما را به یک حدیث از حضرت رسول(ص) جلب می‌کنم که می‌فرمایند:

السعید، سعید فی بطن امّه و الشقی، شقی فی بطن امه.

یعنی اینکه خوشبخت کسی هست که در رحم مادر به خوشبختی رسیده باشد و بدبخت کسی هست که در رحم مادر بدبخت شده باشد.

البته که این‌ها نشان دهنده جبری بودن خلقت انسان و اجبار آدمی در «بدبخت و بدکار»  یا «خوشبخت یا نیکوکار» زاده شدن نیست. خیر!!!

چرا که با این اعتقاد،
در صورت جبر مطلق حاکم بر آفرینش و اعمال انسان،  مسولیت اعمال بد و نیک آدمی، متوجه خالق او هست، نه خود او.

و اینکه در چنین شرایطی، انسان هرگز تلاشی برای موفقیت و صلاح خود نمی‌کند، چرا که ایمان دارد به سرنوشت محتوم خود.

و این مسئله بطور کامل، بر خلاف اهداف خلقت هست.

اما صحبت این حکایت در چیز دیگریست؛

مسئله در این هست که تاثیر اعمال والدین، حتی از زمانی که نطفه فرزند تشکیل نشده در شکل گیری شخصیت او موثر هست و پس از تشکیل نطفه تا زمان مرگ، اورا همراهی میکند.

همانگونه که اقدامات مراقبتی مانند تغذیه مناسب و ورزش و...  پیش از بارداری و حین آن، تأثیر کاملاً واضح در سلامت جنین و آینده‌ی فرزند دارد، پارامترهای دیگر، نظیر سلامت روان، انرژی‌های ساطع شده، لقمه‌ی حلال و ...  هم تأثیر بسیار مستقیم در این امر دارند.

این تفسیر آیه۱۱سوره رعد هست.

إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ

خداوند سرنوشت هیچ ملتی را تغییر نمی‌دهد، مگر اینکه آنان خود را تغییر دهند.

یعنی اینکه اگر هم سرنوشت و تقدیری برای انسان مقدر شده باشد، محتوم و قطعی نیست و قابل تغییر هست، البته توسط خود انسان.

فلذا معنای جبر و اختیار اینجا خود را نشان می‌دهد.

آنچه مسلم است انسان قابل تعلیم و تربیت است و بر خلاف عقیده مسیحیت که انسان طبعاً گناهکار و بد سرشت است.

اسلام فطرت انسان  را پاک می‌داند و آدمی را قابل تربیت.

پس
اگر سرنوشتی در پیش روی انسان وجود داشته باشد، قابل تغییر هست، چه به خیر و چه به شر.

جناب سعدی را برخی‌ها جبری و برخی ها خلاف آن می‌پندارند.

اما این حقیر، با شناختی که از این اسطوره بلامنازع ادب و فرهنگ و تربیت دارم، و با توجه به تسلط و اشراف و اعتقادی که این بزرگ‌مرد به اسلام و آیات قرآن دارد، ایشان را از تهمت جبری بودن مبرا می‌دانم.

بابک چندم در ‫۴ ماه قبل، پنجشنبه ۶ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۵۵ دربارهٔ نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۱۶ - پیکار اسکندر با لشگر زنگبار:

همچنین درود بر شما عزیز

میدانم که نظر لطف و محبت داری، اما تو را به سر جدت لطفی بکن و این استاد را از قلم بیانداز که بد میره رو اعصاب 😂

باری

خودم از معنی راضی نشدم و این را کمی بیشتر جستجو کردم و دو تا ایراد می بینم:

۱- کری بنده را استاد دستگردی (در حاشیه نسخه چاپی گنجور) حمال (باربر) معنی کرده، و لغتنامه های اینترنتی برابر با خربنده یا همان خر اجاره/ کرایه ای که خودم هم آورده بودم... 

اما

اگر به این بیت دیگر از نظامی نگاه کنیم:

"خری آبکش بود خیکش درید

کری بنده غم خورد و خر می دوید"...

مشخص میشود که منظور از کری بنده صاحب خر کرایه ای است و نه خود خر....

۲-شم را هم "شُم" آورده به معنی پا افزاری که از چرم و ریسمان است، و تعبیر آنکه گاهی بار کم ارزش (شُم) حمل می کند و گاه بار پر ارزش (ابریشَم)...

اما ایراد به نظر من در رعایت ردیف و قافیه با بَریشَم میشود که لاجرم باید بَریشُم خوانده شود...

حدس من اینست که شَم مخفف شمه است به معنای اندک/ناچیز، و تعبیر آن که گاه بار اندک و ناچیز حمل میکند و گاه بار بسیار نفیس و پر ارزش...

سرت شاد

kianmehr amirkhani در ‫۴ ماه قبل، پنجشنبه ۶ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۳۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۵۷ - قصهٔ مری کردن رومیان و چینیان در علم نقاشی و صورت‌گری:

سلام و عرض ادب 

خسته نباشید 

کجا میتونم اتفاقی بین شمس و مولانا افتاد تا باعث شد مولانا مسیر زندگی خود را تغییر و اینهمه عظمت را در قالب مثنوی معنوی با اینهمه داستانهای جالب بیان کنه را پیدا کنم

در مقدمه های که دکتر فروزانفر و دیگران نوشتند خواندم چیزی متوجه نشدم

ینی بزبان ساده که با تحصیلات دوم ابتدایی متوجهش بشم

اینکه در بعد معنی بین ایشان اتفاقاتی افتاده قطعا مسلمه اما من انچه در ظاهر بوده را میخوام

ممنون میشم راهنمایی کنید

انشاالله موفق و موید باشید همه دوستانیکه زحمت نشر مطالب را میکشید

ی خسته نباشیدجانانه خدمت خانم عندلیب و صدای گرمشون بابت خوانش اشعار

🙏🙏🙏❤️🙏🙏🙏

احمد اسدی در ‫۴ ماه قبل، پنجشنبه ۶ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۳۰ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰:

دل به دشواری توان برداشت از جان عزیز

می‌شود یا رب سخن چون از لب جانان جدا

 

مصراع دوم این بیت سوالی است و تشبیه بسیار زیبایی در آن گنجانده شده است.  

 

صائب در مصراع اول میگوید دل بریدن و جدا شدن از جان کار بسیار مشکلی است. در واقع جان، عزیزترین داشته هر انسانی است و رها کردن و گذشتن از آن سخت ترین کار است. و در مصراع دوم می‌پرسد که پس خدایا چگونه سخن و کلام از لب یار جدا می‌شود؟ صائب سخن گفتن را به جدا شدن کلمات از لب یار و دل کندن از او تشبیه کرده است. در این تشبیه " جدا شدن سخن از لب یار" تشبیهی است برای " دل کندن" و " لب جانان" تشبیهی است برای "جان عزیز".

 

گویا صائب هویتی برای کلام قائل شده و خروج آن از دهان را معادل ترک کردن لب یار و دل کندن از آن می داند.

کوروش در ‫۴ ماه قبل، پنجشنبه ۶ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۰۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۳۰ - خندیدن جهود و پنداشتن کی صدیق مغبونست درین عقد:

صنع حق با جمله اجزای جهان

چون دم و حرفست از افسون‌گران

 

یعنی چه

 

۱
۱۵۵
۱۵۶
۱۵۷
۱۵۸
۱۵۹
۵۶۷۱