گنجور

حاشیه‌ها

امین مروتی در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۱۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲:

شرح غزل شمارهٔ ۸۲ (تا باد چنین بادا)

مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)

 

محمدامین مروتی

 

به نظر می رسد که این غزل به مناسبت بازگشت شمس پس از فرار نخستین سروده شده باشد. حال مولانا بسیار خوب است و با تاکید "تا باد چنین بادا"، آرزوی تداوم آن را دارد مبادا شمس دوباره از کوی او بگریزد. ضمناً استقبالی است از غزل سنایی با این مطلع: "معشوق به سامان شد تا باد چنین باد"

 

معشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا

کفرش همه ایمان شد تا باد چنین بادا

می گوید معشوق من به سامان یعنی به خانه برگشت و ایمانش را کامل کرد. ای کاش همچنان چنین باشد. کار برد صیغۀ مونث(معشوقه) برای شمس، جای اشکال دارد.

 

ملکی که پریشان شد، از شومی شیطان شد

باز آنِ سلیمان شد تا باد چنین بادا

گویی دیوی که مدتی محدود انگشتری سلیمان را به دست کرده بود، انگشتر را از دست داده و حکومت به سلیمان بازگشته است. یعنی جدایی شمس، کار دیوصفتان بوده است.

 

یاری که دلم خستی، در بر رخ ما بستی

غمخواره ی یاران شد تا باد چنین بادا

یاری که از ما قهر کرده و رخ نهان داشته بود، دوباره غمخوار ما شده است.

 

هم باده جدا خوردی، هم عیش جدا کردی

نک سردهِ مهمان شد تا باد چنین بادا

تا کنون با خودش نرد عشق و مستی می باخت. حالا به مهمان هایش سر می زند و با آنان می نوشد و عیش می کند.

 

زان طلعت شاهانه، زان مشعله‌ی خانه

هر گوشه چو میدان شد تا باد چنین بادا

تو گویی از نور رویش، خانه مان وسعت گرفته است.

 

زان خشم دروغینش، زان شیوه شیرینش

عالم شکرستان شد تا باد چنین بادا

خشمش هم نوعی ناز و کرشمه شیرین است و کام ما را شیرین می کند.

 

شب رفت صبوح آمد، غم رفت فتوح آمد

خورشید درخشان شد، تا باد چنین بادا

گویی شب فراق جایش را به روز وصال داده است.

 

از دولت محزونان، وز همت مجنونان

آن سلسله، جنبان شد تا باد چنین بادا

از برکت آه غمگینان و همت عاشقان، سلسلۀ موی دوست نمایان شد و جنبید و به سمت ما آمد یا زنجیر حزن از هم گسست.

 

عید آمد و عید آمد، یاری که رمید آمد

عیدانه فراوان شد، تا باد چنین بادا

این بیت اشاره صریحی به بازگشت شمس دارد و مولانا از آن به "عید" و "عیدانه" تعبیر می کند.

 

ای مطرب صاحب‌دل، در زیر مکن منزل

کان زهره به میزان شد، تا باد چنین بادا

نزد اهالی موسیقی، زیر در مقابلِ بم، صدای نازک و باریک است. مولانا می گوید ای مطرب عاشق صدایت را بلند کن که با برگشتن شمس، ساز سیاره زهره هم موزون و میزان شده است.

 

درویش، فریدون شد، هم‌کیسه‌ی قارون شد

همکاسه‌ی سلطان شد، تا باد چنین بادا

من فقیر، به ثروت رسیده و همنشین سلطان شده ام.

 

آن بادِ هوا را بین، ز افسونِ لبِ شیرین

با نای در افغان شد، تا باد چنین بادا

نفس مطرب، که بادی بیش نبود، به برکت لب شیرینش، به افغانی پر شور، تبدیل شد.

 

فرعون بدان سختی، با آن همه بدبختی

نک موسیِ عمران شد، تا باد چنین بادا

این بازگشت مبارک، حتی فرعون بدبخت و شقی را به موسی تبدیل می کند.

 

آن گرگ بدان زشتی، با جهل و فرامُشتی

نک یوسف کنعان شد تا باد چنین بادا

حتی گرگ زشت و نادان و فراموشکار، را به یوسف زیبا تبدیل می کند.

 

شمس الحق تبریزی از بس که درآمیزی

تبریز، خراسان شد، تا باد چنین بادا

ای شمس! از برکت مصاحبت تو، تبریز برای من مانند زادگاه و سرزمین مادری ام شده است.

 

از اسلم شیطانی ، شد نفس تو ربانی

ابلیس مسلمان شد، تا باد چنین بادا

تو هم مانند پیامبر شیطان نفس را تسلیم ساختی.

 

آن ماه چو تابان شد، کَونین گلستان شد

اشخاص همه جان شد، تا باد چنین بادا

از نور رویش، هر دو عالم خرم شد و اشخاص به جان تبدیل شدند.

 

بر روح برافزودی، تا بود چنین بودی

فرّ تو فروزان شد، تا باد چنین بادا

همیشه روح را افزون می کنی و بر نور خودت هم می درخشد. ای کاش همیشه چنین بماند.

 

قهرش همه رحمت شد، زهرش همه شربت شد

ابرش شکرافشان شد، تا باد چنین بادا

با بازگشت او، قهر و زهرش به آشتی و شیرینی تبدیل شد و از ابر وجودش شکر می بارد.

 

از کاخ چه رنگستش، وز شاخ چه تنگستش

این گاو چو قربان شد، تا باد چنین بادا

قربانی شدن گاو نفس اتفاق افتاد. شاخ این گاو مانع قربانی شدنش نشد. معنای "از کاخ چه رنگستش"، مبهم است. شاید منظور اهمیت ندادن به بزرگی و شکوه گاو نفس باشد.

 

ارضی چو سمایی شد، مقصود سنایی شد

این بود همه آن شد، تا باد چنین بادا

تمام اتفاقی که افتاد در یک جمله این است که منِ سنایی، که خاکی بودم، آسمانی شدم و به مقصود رسیدم. آسمان به کلی جای ارض نشست.

 

خاموش که سرمستم، بربست کسی دستم

اندیشه پریشان شد، تا باد چنین بادا

 مولانا در مقطع این غزل طولانی می گوید چنان سرمستم که دیگر نمی توان چیزی بگویم. فکرم کار نمی کند و چه خوب است که چنین است. کاش چنین هم بماند.

 

24 دی 1403

زهره دیوانی در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۵۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۱:

پیوند به وبگاه بیرونی

 

🔅معجزه ذهن و قلم "سلطان محمد نقاش" بر اساس یکی از غزلیات حافظ:

درِ سرای مُغان رُفته بود و آب زده
       نشسته پیر
و صلایی به شیخ و شاب زده...



📻

صدای سخن عشق در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۳۱ در پاسخ به مصطفی دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۸۷:

با سلام و ادب و احترام

حرف شما کاملا درستِ اما منظور از خدا ،خدای روی زمین و خلیفه الله است.همانجور که نمیشود خورشید را مستقیم دید و به واسطه پخش نور ما از برکات ان بهره مند میشیم به واسطه خدای روی زمین هم با خدا میتونیم ارتباط بگیریم وگرنه ذات خداوند مبرا از شناخت توسط عقل بشری هستش و فقط با واسطه خدای رو زمین میتوان به شناخت نسبی رسید 

رضا از کرمان در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۵۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۸ - پاک کردن آب همه پلیدیها را و باز پاک کردن خدای تعالی آب را از پلیدی لاجرم قدوس آمد حق تعالی:

حق بِبُردش باز در بحر صواب تا ...

سلام

  تعبیر هوش مصنوعی  از این بیت وابیات بعد آن ، در موضوع  چرخه تطهیر آب کاملا اشتباه است  کلمه  ببردش  به معنای راهیابی یا ورود به دریاست ولیکن هوش مصنوعی  خارج شدن از دریا معنی کرده و به تبع آن ابیات بعد آن اشتباه شده .

معنی ابیات چهارم ،  یازدهم ، سیزدهم وابیات بعد آن  صحیح نیست .

شاد باشید ودر بکارگیری هوش مصنوعی تجدید نظر بفرمایید .

رضا از کرمان در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۳۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۴ - در حجره گشادن مصطفی علیه‌السلام بر مهمان و خود را پنهان کردن تا او خیال گشاینده را نبیند و خجل شود و گستاخ بیرون رود:

ای لَعَمرُک مر ترا حق عمر ...

سلام 
  بنظر میرسد وزن این بیت ایراد دارد لطفا راهنمایی بفرمایید. 

شاهرخ najafishahrokh۹۲@gmail.com در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۰۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۰:

آقای همایون دلیل مستندی هست که این غزل از جناب مولانا نیست؟   و دیگر اینکه متوجه بد ترکیب و همچنین نامانوس بودن این غزل عالی هم نشدم.

 

شاهرخ najafishahrokh۹۲@gmail.com در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۰۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۰:

چون نظر کردی همه اوصاف خوب اندر دلست..........درست نیست؟

خلیل شفیعی در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۳۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۷:

✅ *نگاه دوم*

*عناصر کلیدی غزل ۲۲۶:*

1. *ریا و تزویر* :غزل بر نقد ریاکاری و تزویر در دین تأکید دارد. حافظ نشان می‌دهد که تنها در حضور صداقت و پاکی می‌توان به حقیقت رسید.

2. *رندی و سخاوت:*

رندی و بخشندگی به‌عنوان ویژگی‌های برجسته انسانی معرفی شده است. حافظ به جای پرهیزگاری خشک، رندی و سخاوت را نشانه‌ی انسانیت حقیقی می‌داند.

3. *پاکی دل:*

برای دریافت فیض الهی و دست یافتن به کمال معنوی، دل باید پاک و خالص باشد. در غیر این صورت،  نمی‌توان به کمال رسید.

4 *اسم اعظم و آسایش خاطر*
توکل به خدا و خاطر آسوده از عواملی هستند که باعث نجات از فریب و نیروهای منفی می‌شوند.

5. *عشق و امید* :


عشقی حقیقی است که موجب رشد معنوی و امید بوده، به ناامیدی و شکست منتهی نمی شود.

6. *تحقق آرزوها* :


حافظ از خداوند می‌خواهد که راه‌هایی برای تحقق آرزوها فراهم کند تا از پشیمانی و شکستن دل جلوگیری شود.

7. *حسن خلق و اخلاق نیکو* :


اخلاق نیکو و صفات برجسته  ویژگی‌هایی هستند که انسان باید برای رهایی از پریشانی‌ها و به دست آوردن آرامش در دل خود داشته باشد.

8 *. همت بلند* :
اراده و همت بلند انسانی می‌تواند به کمالات معنوی و نور الهی منجر شود

🎤 این عناصر کلیدی بیانگر دیدگاه حافظ در خصوص انسانیت، ایمان، عشق، و تعالی معنوی است.

خلیل شفیعی

دی ماه ۱۴۰۳

خلیل شفیعی در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۱۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۷:

✅ نگاه اول :
 *شرح مختصر غزل۲۲۷* 

✔️ گرچه بر واعظِ شهر این سخن آسان نشود
تا ریا وَرزَد و سالوس مسلمان نشود

واعظِ شهر: موعظه‌کننده‌ی دینی شهر
ریا: ظاهرسازی در دین
سالوس: فریبکاری و تزویر

 *مفهوم نهایی* :
هر چند برای واعظ شهر سخن گفتن از حقیقت و معنویت سخت است، تا زمانی که درگیر فریب و ظاهرسازی باشد، نمی‌تواند مسلمان واقعی و عارف شود.

✔️ رندی آموز و کَرَم کُن که نه چندان هنر است
حَیَوانی که ننوشد مِی و انسان نشود

رندی: بی‌پروا بودن، آزادگی
کَرَم: بخشندگی و سخاوت
حیوانی: اشاره به انسان دور از معنویت و احساس
مِی: شراب

 *مفهوم نهایی* :
 هنر واقعی در رندی و بخشندگی است، نه پرهیزگاری خشک. کسی که از لذت‌های معنوی و انسانیت، بهره نبرده ، فقط در پی ظواهر باشد، ویژگی های حیوان را داشته،انسان نمی‌شود.

 *بیت سوم* :
گوهرِ پاک بِباید که شود قابلِ فیض
ور نه هر سنگ و گِلی، لؤلؤ و مرجان نشود

گوهرِ پاک: ذات پاک و خالص
فیض: لطف و نعمت الهی
لؤلؤ و مرجان: مروارید و مرجان

 *مفهوم نهایی* :
برای دریافت فیض الهی،  باید پاک و خالص بود. در غیر این صورت،  مانند سنگ و گِل، نمی‌توان  راه کمال را طی کرده، تبدیل به گوهری گرانبها مانند لؤلؤ و مرجان شد.

 *بیت چهارم* :
اسمِ اعظم بِکُنَد کارِ خود ای دل، خوش باش
که به تَلبیس و حیَل، دیو مسلمان نشود

اسمِ اعظم: نام بزرگ الهی که از خلق پنهان  است 
تلبیس و حیَل: فریب و نیرنگ
دیو: نماد شیطان و نیروهای منفی

 *مفهوم نهایی* :
ای دل اسم اعظم خداوند تاثیر نهایی خودرا گذاشته،پشتیبانت خواهد بود، شاد و خوش‌ زندگی کن.  زیرا شیطان انسان نما با دورویی و نیرنگ نمی تواند به زیور ایمان آراسته شود

 *بیت پنجم* :
عشق می‌ورزم و امّید که این فَنِّ شریف
چون هنرهایِ دگر موجب حِرمان نشود

فَنِّ شریف: هنر معنوی و ارزشمند
حرمان: ناامیدی ، بی نصیبی، محرومیت

مفهوم نهایی:
 عشق می‌ورزم و امیدوارم که این هنر والا همچون سایر هنرمندی هایم  باعث ناامیدی و محرومیت نشود.

 *بیت ششم* :
دوش می‌گفت که فردا بدهم کامِ دلت
سببی ساز خدایا که پشیمان نشود

کامِ دل: خواسته‌ها و آرزوهای دل
سببی ساز: راهی فراهم کن
مفهوم نهایی:
معشوق دیشب می گفت تورا کامروا خواهم کرد، خداوندا یاری کن تا از تصمیمش  پشیمان نشود.

 *بیت هفتم* :
حُسنِ خُلقی ز خدا می‌طلبم خویِ تو را
تا دگر خاطرِ ما از تو پریشان نشود

حُسنِ خُلق: اخلاق نیکو
خویِ : صفت و اخلاق 

 *مفهوم نهایی* :
 از خداوند می‌خواهم  که صفات خوب و اخلاق نیکو را به تو ارزانی کند تا  دیگر موجبات پریشانی خاطر  ما را فراهم نیاوری.

 *بیت هشتم* :
ذره را تا نَبُوَد همّتِ عالی حافظ!
طالبِ چشمه ی خورشیدِ درخشان نشود

ذره: کوچک‌ترین جزو لا یتجزی، گرده های ریز غبار
همّتِ عالی: اراده ی قوی ، نیت بزرگ

 *مفهوم نهایی* :
حافظ! (انسان!) تا زمانی که  یک ذره ناچیز اراده قوی نداشته باشد، نمی‌تواند به سوی خورشید درخشان حرکت کند.( انسان باید همت بلند و تلاش مستمر داشته باشد تا به اهداف  معنوی خود برسد.)

خلیل شفیعی
دی ماه ۱۴۰۳

محمدمتین عبدالهی در ‫۵ ماه قبل، یکشنبه ۲۳ دی ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۵۵ دربارهٔ رهی معیری » غزلها - جلد دوم » خاک شیراز:

دوستت دارم رهی .

رضا از کرمان در ‫۵ ماه قبل، یکشنبه ۲۳ دی ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۲۸ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۵ - سبب رجوع کردن آن مهمان به خانهٔ مصطفی علیه‌السلام در آن ساعت که مصطفی نهالین ملوث او را به دست خود می‌شست و خجل شدن او و جامه چاک کردن و نوحهٔ او بر خود و بر سعادت خود:

سلام

اشاره به حدیثی با این معناست که بهشت با سختیها وجهنم در شهوات پوشیده شده است

حفت = هزار تو ، شکنبه 

محفوف = در هم پیچیده شده

 

رضا از کرمان در ‫۵ ماه قبل، یکشنبه ۲۳ دی ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۱۰ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۵ - سبب رجوع کردن آن مهمان به خانهٔ مصطفی علیه‌السلام در آن ساعت که مصطفی نهالین ملوث او را به دست خود می‌شست و خجل شدن او و جامه چاک کردن و نوحهٔ او بر خود و بر سعادت خود:

شیطان صد کلک ودغل  وسحر دارد که تو را متقاعد کند که در سبد مارگیری  اژدها خفته

سله = سبد مارگیری

سله گر = سبد باف

  بقول مصطلح ، با عرض معذرت  از خواهران مجلس :

گفت با خواجه یکی روز ازین خوش مردی

خنک آنکس که زن خوب بمیرد او را

گفت ای خواجه زن خوب تو داری امروز

گفت خوبست اگر مرگ پذیرد او را

زن چرا شاید آن را که بری بر سر چاه

در چه اندازی و کس به که نگیرد او را

مارگیری را ماری ز سر سله بجست

گفت هل تا برود هرکه بگیرد او را  (انوری)

رضا از کرمان در ‫۵ ماه قبل، یکشنبه ۲۳ دی ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۰۵ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۵ - سبب رجوع کردن آن مهمان به خانهٔ مصطفی علیه‌السلام در آن ساعت که مصطفی نهالین ملوث او را به دست خود می‌شست و خجل شدن او و جامه چاک کردن و نوحهٔ او بر خود و بر سعادت خود:

شیطان اگر مانند آب روان هم باشی ودر طریق ، راه تو را با ترفند میبندد حتی اگر دانشمند وعالم زمانه باشی باز بر ریش تو خواهد خندید

رضا از کرمان در ‫۵ ماه قبل، یکشنبه ۲۳ دی ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۰۲ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۵ - سبب رجوع کردن آن مهمان به خانهٔ مصطفی علیه‌السلام در آن ساعت که مصطفی نهالین ملوث او را به دست خود می‌شست و خجل شدن او و جامه چاک کردن و نوحهٔ او بر خود و بر سعادت خود:

سلام 

 یعنی فرد کافر  را پیامبر آرام کرد واحترام گذاشت علیرغم اون خطایی که کرده بود (که به همان خاطر نا آرام بود)  وبا گذشت و رافت  اورا بخشید که خلاف انتظار اوبود وچشم او را به نوع جدیدی از بزرگواری باز کرد.

شاد باشی

این بشر (فرشید ربانی) در ‫۵ ماه قبل، یکشنبه ۲۳ دی ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۵۹ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۶:

این شعر با عنوان «فروغ عشق» توسط زنده یاد حسین سرشار نیز اجرا شده است

حیف امکان اضافه کردن آن وجود ندارد

روحش شاد و یادش گرامی

امیر لطف زمان در ‫۵ ماه قبل، یکشنبه ۲۳ دی ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۵۵ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۱ - در ذم بی‌هنران:

در جایی این شعر  را به این حالت خواندم که منسوب به خاقانی بود

گر فروتر نشست خاقانی  نه ورا عیب و نه ترا ادب است
قل هو الله نیز در قرآن   زیر تبت یدا ابی لهب است

حسین خسروی در ‫۵ ماه قبل، یکشنبه ۲۳ دی ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۰۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۵:

با سلام

خداوند انسان‌ها را بدون خواستشان آفرید، سرنوشتشان را از پیش تعیین کرد و این سرنوشتِ محتوم تغییر نمی‌پذیرد و دگرگون نمی‌شود.

حافظ گفته:

قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد

Sahv در ‫۵ ماه قبل، یکشنبه ۲۳ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۲۰ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۲۰:

ته ته قشنگیش اونجا که می‌گه:

طرهٔ مشک‌سای تو ظل معطرالصبا 

نرگس نیم‌مست تو باب مهیج‌الجنون...

احمد خرم‌آبادی‌زاد در ‫۵ ماه قبل، یکشنبه ۲۳ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۱۹ دربارهٔ مجد همگر » دیوان اشعار » اشعار متفرقه » شمارهٔ ۳:

وجود «از زن» در مصرع دوم بیت نخست کاملا بدون معناست! با توجه به بیت‌های دوم و سوم، به احتمال بسیار زیاد باید آنرا «ارزن» بنویسیم و بخوانیم. در این صورت، بیت نخست چنین معنی خواهد داد:

چه کسی گفت که مرد کار کشته را خوار کنی تا حرمت شکسته شود و جهان را ارزن [بی ارزشی] فرا بگیرد!؟

۱
۱۵۴
۱۵۵
۱۵۶
۱۵۷
۱۵۸
۵۴۶۵