گنجور

حاشیه‌گذاری‌های سیدسینا حسینی

سیدسینا حسینی


سیدسینا حسینی در ‫۹ روز قبل، دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۳۴ در پاسخ به فرهاد دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳:

برداشت شما واقعا عجیبه‌! 

 

منظور مشخصه؛ خیام میگه قرآن رو گه‌گاه میخوانند نه دائم ( یعنی وقتی به نفعشان باشد ذکرش میکنند_که این مفهوم در قرآن چندین بار ذکر شده) اما پیاله (یا شراب) که به انسان لذت می‌دهد و مستش می‌کند همیشه برقرار است! 

شما اگر دنبال برتر دانستن شراب هستی مشکلی نیست، ولی اینکه خیام قرآن را با شراب مقایسه کند عجیب است و به عقلش‌ باید شک کرد. مفهوم نمایان هست و اصطلاحی رایج؛ 

سیدسینا حسینی در ‫۲۹ روز قبل، سه‌شنبه ۲۲ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۲۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۵:

بهره‌های خیام از قرآن و حدیث عبارت است از مضامین، استفاده از عبارات و به کارگیری واژگان که در مثالهای ذیل نمونه‌های هر کدام نشان داده می‌شود:

مثال۱)

از دی که گذشت هیچ از او یاد مکن

فردا که نیامدست فریاد مکن

بر نامده و گذشته بنیاد مکن

حالی خوش باش و عمر بر باد مکن

قرآن کریم می‌فرماید:

لِک‍َیلا تأس‍َوا مافاتکم. (این را بدانید تا هرگز بر آنچه از دست شما رود دلتنگ نشوید.)

و نیز شعری منصوب به امیر مؤمنان است که: مافات م‍َضی و ماسئاتیک فأین

قم فاغتِنمِ الف‍ُرص‍َه‌َ بین‌َ الع‍َد‍‌َمین

آنچه که گذشت، تمام شد و آنچه که می‌آید کجاست؟ برخیز و فرصت را میان دو نیستی غنیمت شمار.

و نیز در حدیث دیگری از آن حضرت است که:

یابن آدم لا تحمل ه‍َم‌ّ ی‍َومِک الذی ل‍َم یاتِک‌َ علی ی‍َومِک‌َ الذی قداتاک‌َ.

(ای پسر آدم اندوه روز نیامده را بر روز آمده‌ات افزون مکن.)

علاوه بر رباعی بالا موارد دیگری نیز در میان رباعیات خیام یافت می‌شود که قابل انطباق با این مضمون است، از آن جمله:

ای دل غم این جهان فرسوده مخور

بیهوده نه‌ای غمان بیهوده مخور

چون بود و گذشت و نیست نابوده پدید

خوش باش و غم بوده و نابوده مخور

 

مثال۲)

از جمله دیگر رباعیاتی که از مضامین قرآنی بهره برده است این رباعی است که:

گویند بهشت و حور عین خواهد بود

و آنجا می ‌ناب و انگبین خواهد بود

گر ما می و معشوقه گزیدیم چه باک

آخر نه به عاقبت همین خواهد بود؟

آیه قرآن است که:

و کواعب اتراباً وکأساً دهاقاً. (و دختران زیبای دلربا و جامهای پر از شراب طهور.)

و نیز آیات دیگر قرآن:

و حور عین. کا‌َمثالِ اللؤلؤ الم‍‍‍َکنونِ.

(و زنان سیه‌چشم زیبا که در بهاء و لطافت چون د‌ر‌ّ مکنون‌اند برای اهل بهشت.)

بر این اساس است که خیام برای توصیف بهترین حالات، زیباتر از بهشت نیافته و برای توصیف بهشت کلماتی بهتر و برتر از توصیفهای قرآن نجسته است.

مثال۳)

اسرار ازل را نه تو دانی و نه من

وین حرف معما نه تو خوانی و نه من

هست از پس پرده گفت‌وگوی من و تو

چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من

قرآن می‌فرماید: قل انزله‌‌ُ الذی یعلم الس‍ّر‌ّ فی ‌السموات و الارض.

(بگو این کتاب را آن خدایی فرستاده که به علم ازلی از اسرار آسمانها و زمین آگاه است.)

خیام در این رباعی راه‌یابی فکر بشر به اسرار ازلی و علم لایتناهی خداوند را منتفی می‌داند و در مصراع آخر نیز از بر افتادن پرده و کنار رفتن پرده‌ای که مانع از دیدن حقیقت اشیاء است نام می‌برد که اشاره دیگری است به آیه قرآن که می‌فرماید:

اِن‍َّه‌ُ علی ر‌َجع‍ِهِ ل‍َقادِر ی‍َوم‌َ ت‍ُبلی الس‍ّرائرِ.

(او البته بر زنده کردنش پس از مرگ دوباره قادر است، روزی که پرده‌ها فرو افتد و اسرار باطن آشکار شود.)

 

مثال۴)

گر من ز می مغانه مستم هستم

گر کافر و گبر و بت‌پرستم هستم

هر طایفه‌ای به من گمانی دارد

من زان خودم هر آنچه هستم هستم

به مصراع پایانی این رباعی به دقت بنگرید! آیا می‌توان این جمله را غیر ملهم از این آیات دانست؟

کل‌ُّ نفسٍ بِما ک‍َس‍َب‍َت رهینه. (هر نفسی در گرو عملی است که انجام داده است.)

و آیه شریفه: کل‌ُّ امرِیء بما ک‍َس‍َب‍َت رهین. (هر نفسی در گرو عملی است که خود اندوخته است.)

یک بار دیگر حداقل مصراع آخر را با هم بخوانیم: من زان خودم هر آنچه هستم هستم.

مثال۵)

آن کس که زمین و چرخ افلاک نهاد

بس داغ که او بر دل غمناک نهاد

بسیار لب چو لعل و زلفی چون مشک

در طبل زمین و حقه خاک نهاد

مصراع اول رباعی مضمون این آیه قرآن است که می‌فرماید:

ان‌َّ رب‍ّک‍ُم‌ُ الذی خلق‌َ السموات و الارض ...

(پروردگار شما خدایی است که آسمانها و زمین را خلق کرد.)

در بطن رباعی اقرار و اعتراف به اینکه خالق آسمانها و زمین خالق باعث مرگ نیز هست و مرگ منحصراً در ید قدرت اوست به خوبی نمایان است.

و آیه دیگر از قرآن که:

ان الله له‌ُ ملک السموات و الارض یحیی و یمیت.

(خدا مالک آسمانها و زمین است، او زنده کند و بمیراند.)

گفتاری از امیر مؤمنان علی (ع) که در همین مضمون می‌فرماید:

ان‌َّ مال‍ِک‌َ الموت هو مالک الحیاه فان‌َّ الخالق هو الممیت.

(آن که مرگ را بر سر آدمی می‌آورد همان است که زندگی را در دست دارد و آن که می‌آفریند همان است که می‌میراند.)

مثال۶)

بر لوح نشان بودنیها بوده است

پیوسته قلم ز نیک و بد فرسوده است

در روز ازل هر آنچه بایست بداد

غم خوردن و کوشیدن ما بیهوده است

حدیثی منصوب به پیامبر اکرم (ص) است که:

جف‌ّ القلم بما هو کائن الی یوم القیامة.

(قلم آنچه را که به وقوع خواهد پیوست تا روز قیامت نوشته و خشکیده است.)

 

مثال۷)

از جرم گل سیاه تا اوج زحل

کردم همه مشکلات گیتی را حل

بگشادم بندهای مشکل به حیل

هر بند گشاده شد مگر بند اجل

در این رباعی به قطعیت مرگ و عدم توان انسان، در گریز از آن اشاره شده است. موضوعی که در آیات متعدد قرآن و کلام معصومین (ع) به وفور می‌توان یافت. نزدیک‌ترین آیه به مفهوم این رباعی این آیه قرآن است که:

اذا جاء‌َ اج‍َل‍ُه‍ُم فلا یستأخرون ساعه و لا یستقدمون.

(چون اجل فرا رسد ساعتی دیر و زود نگرد.)

و مولای متقیان چه زیبا این مطلب را بیان فرموده‌اند که:

کم اطرت‌ُ الای‍ّام ابحث‍ُها عن مکنون هذا الامر و لکن ابی الله الااخفائه هیهات علم مخزون. (چه روزهایی را که در تفکر در راز نهانی مرگ به سر بردم ولی مشیت خداوندی جز بر پنهان داشتن آن تعلق نگرفته است. بسیار بعید است حل این مشکل زیرا علمی نهانی است.)

خیامی که به خاطر طرح یک سؤال چنین زندیق و کافر معرفی شده است در برجسته‌ترین اشعارش در شگفت است از اینکه با همه احاطه علمی‌اش بر بسیاری از مشکلات لاینحل، نتوانسته به راز نهانی مرگ پی ببرد و اگر اعتراضی از زبان او بر می‌خیزد اعتراض به علم و فهم بشری است نه به موضوع مرگ و به تعبیر خود او: بگشاده است همه بندهای مشکل الا بند اجل که از دسترس فهم بشری خارج است.

 

این قافله عمر عجب می‌گذرد

دریاب دمی که با طرب می‌گذرد

ساقی غم فردای حریفان چه خوری

پیش آر پیاله را که شب می‌گذرد

این رباعی از جمله رباعیاتی است که آن را سند دم‌غنیمت‌شمری و خوش‌باشی خیام دانسته‌اند. اما مضمون آن چقدر شبیه و بهره گرفته از کلام امیر مؤمنان است که:

بادِرِ الفرصه قبل ان تکون غصه.

(فرصت را غنیمت دان پیش از آنکه از دست رود و اندوهی گلوگیر شود.)

و شعری است منسوب به آن حضرت که:

مافات مضی و ماسیئاتیک فاین

قم فاغتنم الفرصه بین العدمین

از جمله موضوعاتی که در اشعار خیام می‌توان به طرز برجسته‌ای آن را دید گلایه و گوشزد مرگ است که در مواقع متعددی با ظرافت و قطعیت و حتمیت آن را بیان کرده و غالباً برای این مقصود خود از واژه‌ها و عبارات خاک شدن و فانی شدن و خاک گل کوزه‌گران شدن بهره جسته است، چیزی که حافظ نیز از آن بی‌بهره نبوده و با صراحت گفته است:

آخر الامر گل کوزه‌گران خواهی شد

حالیا فکر سبو کن که پر از باده کنی

 

مثال۱۰)

دی کوزه‌گری بدیدم اندر بازار

بر پاره‌گلی لگد همی زد بسیار

و آن گل به زبان حال با او گفت

من چون تو بوده‌ام مرا نیکو دار

تشبیهی که مکرر در اشعار خیام به کار برده شده و در اغلب رباعیهای خیام دیده می‌شود بحث کوزه و گل کوزه‌گری و خاک‌کوزه‌گران است که در قرآن بارها با این اوصاف از خلقت اولیة انسان نام برده شده است:

خلق الانسان من صلصال کالفخار.

(خداوند انسان را از صلصال و «خشک‌گلی مانند گل کوزه‌گران» بدین حسن و زیبایی آفرید.)

و نیز آیه: و لقد خلقنا الانسان من صلصال من حماء مسنون.

(و همانا ما انسانی را از گل و لای سالخورده تغییریافته بیافریدیم.)

 

مثال۱۲)

ای چرخ فلک خرابی از کینه توست

بیدادگری شیوه دیرینه توست

ای خاک اگر سینه تو بشکافند

بس گوهر قیمتی که در سینه توست

این تعبیر که گوهر گرانبها در دل قرار گرفته و بیرون خواهد آمد نیز تعبیری قرآنی است که مأخوذ از آیه شریفه زیر است:

اذا زلزلت الارض زلزالها و اخرجت الارض اثقالها.

(هنگامی که سخت زمین به لرزه در آید و بارهای سنگین و گنجینه‌های درون خود را بیرون افکند.)

گفتنی است که در تفسیر قمی ذیل آیه فوق گفته شده و که «منظور از اثقال زمین، انسانهایند.»