گنجور

حاشیه‌ها

رضا از کرمان در ‫۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۴۴ در پاسخ به اسرار دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴:

سلام 

  هردم از این باغ بری میرسد 

نغز تر از نغزتری میرسد 

 عزیزم برداشت شما اشتباه است چون در متن شعر عدد 14 آمده که نمیشود به چهارده معصوم اطلاق شود واصلا ربطی به واقعه کربلا وسایر موارد که فرمودی نداره این نظر شخصی وبرداشت شماست .

الهام زارعی در ‫۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۲۹ دربارهٔ خواجه عبدالله انصاری » مناجات نامه » مناجات شمارهٔ ۲۱:

الهی کار آن دارد که با تو کاری دارد، یار آن دارد که چون تو یاری دارد، او که در هر دو جهان ترا دارد هرگز کی تو را بگذارد.

  مناجات نامه شماره ۲۱

امیرعلی داودپور در ‫۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۲۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » سی‌ام:

در فراخوانی و مرور این شعر ایشان مجددا به حضور و خدمت جناب مولانا رسیدیم.

مطلب زیر در مقاله ای با عنوان غزه یا غزا نوشته شده است، با آن مقدمه به بحث دوزخ گرسنگان خواهیم پرداخت، قبلا در بالابلاگ حکمت ایران مفاهیم ناراکا (دوزخ) و پرتا (ارواح گرسنه ) را توضیح داده بودیم، مفاهیم دوزخ در آیین های گنوسی مانند بودایی به نوعی کارما یعنی پادافره مستقیم عمل میپردازد. یعنی گرسنگی دادن معادل همان گرسنگی کشیدن در جهانهای زیرین (نام دیگر زندگی پس از مرگ) و البته به مدتی نامحدود است. البته با تبیین موضوع مسیح یعنی نجات دهنده ، اینگونه نیست که دوزخ گرسنگی تا ابد بماند. دلیل گرسنگی کشیدن بودا، مسیح و سالکین (از جمله در خان فقر) میتواند گذر از این مرحله روحانی یعنی نجات بخشی به روان کسانی باشد که در فقر و گرسنگی دوزخ فرو افتاده اند.

روح کن دل و جان را، دل تنگ پریشان را

گلستان ساز زندان را، برین ارواح زندانی (مولانا)

به صورت خلاصه ولی پیچیده آن رنج که در غزه مشاهده میشود میتواند گشوده شدن، نجات بخشیدن و همزمان فرو افتادن برخی به دوزخ گرسنگی و گرسنگان باشد.

هرمنوتیک دوزخ های دیگر

آیا دوزخ های جنایت و آدمکشی با دوزخ گرسنگی یکیست؟ میتواند یکی باشد، هولوکاست و نسل کشی غزه به نحو شگفت انگیزی یکسان است ، با متولیانی که از یک سرزمین آمده اند. اعمال یکسانی را مرتکب شده اند و اتفاقا این بار حربه و سلاح جهانی اقتصاد را در دست دارند. زنده هستند ، زندگی میکنند و اسراف میکنند ولی به جهان دیگر یعنی خاورمیانه وارد شده اند. خاورمیانه از لحاظ فکری و معنوی جهان دیگریست که نوعا اعتقاد به الهیات در خون و رگ مردم آن بوده است. تفاوت این الهیات با پیشرفت های تکنولوژیک غربی آنست که خدا در زندگی روزانه مردم حضور دارد و ورود کسانی که از نام خدا سواستفاده کرده اند به این پلاتو و عرصه است. دوزخ های دیگری مانند زامبی ها ، خونخواران، سواستفاده کنندگان از کودکان، متجاوزان و مانند آن نیز قطعا وجود دارد که پیدایش مسیح میتواند ارواح حاضر در آنها را متحول کند و نتایج نوعی آن در زمین به صورتی دیگر دیده میگردد.

شاعران ایرانی و مسیحا

بدین مفتاح کآوردم، گشاده گر نشد مخزن

کلیدی دیگرش سازم، به ترجیعش کنم روشن (مولوی)

خوبان پارسی‌گو، بخشندگان عمرند

ساقی بده بشارت رندان پارسا را (حافظ)

شعرای ایرانی در سیر و تحول روانی و معنوی خود وادی های از جمله فقر و فنا و بدنامی را طی کرده و مفاهیم دوزخ را دانسته اند. این فقر و فنا و بدنامی نه به دلیل بدکاری آنان بلکه به دلیل خاصیت مسیحایی آنان بوده است که طی طریق روان کرده اند. آنان به جایگاهی رسیده اند که ارواح هزاران سال انتظار گذر مسیحایی و نجات بخشی مانند آنان را میکرده اند و فلسفه مهدویت و انتظار نیست همین است. از جمله مفهوم روزه داری و فقر شعرای پارسی نیز همین بوده است. زیرا آن گرسنگی نان مسیحاست.
لزوما ارواح نو شده دوباره نمیتوانند مانند آدمی زندگی کنند (هرچند ممکن است به دلیل شدت نیکی و شدت انوار و رحمت الهی مسیحایی صورت انسانی گیرند) بلکه احتمالا از مرحله فنا به نوعی زندگی نامی ، جمادی، حیوانی بازگردند .

پانوشت» توضیحات در این متون میتواند برداشتی معنوی از مجموعه ای از متون مذهبی ، معنویات و سلوک شاعران و عارفان ایرانی، بودایی و مسیحی باشد و لزوما نمیتوان چنان برداشتی را به ثبوت رساند هرچند ثبوت آن فقط برای پوینده و سالک قابل استناد است (دین شخصیست)

 

 

فاطمه قوی نیت در ‫۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۴۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:

من از آن حُسن روزافزون که یوسف داست دانستم

که عشق از پرده‌ی عصمت ، برون آرَد زلیخا را 

حُسن روز افزون
یعنی زیبایی و حُسنی که هر روز و بلکه هر لحظه بیشتر و بیشتر از قبل می‌شود.

وقتی امروز بهتر از دیروز است؛ قطعاً فردا بهتر از امروز می‌شود.

🔸نکته:
اگر هر چیزی را که امروز داریم، بهتر و بیشتر از دیروز بدانیم، بهتر و بیشتر خواهد شد.

طبق فرمایش عرفا حال خوب را در تمام لحظات تداوم ببخشیم تا با تکرار آن، حال به مقام تبدیل شود.

زلیخا
زلیخا نام همسر عزیز مصر و نامش راعیل بود. زُلیخا مونث اَزَلَخ که از ریشه زَلَخ  به معنی جای لغزیدن پا است. چون زلیخا جمال و زیبایی زیادی داشت و محل لغزیدن پای عقل بینندگان بود به زلیخا معروف شد. #دهخدا

مفهوم بیت:
✅ من از آن زیبایی روزافزون یوسف حتم داشتم که ظرفیت زلیخا تاب تحمل آن زیبایی را نخواهد آورد و پاکدامنی زلیخا در عشق او خدشه دار شده و در عشق به یوسف، مشهور خواهد شد.

احمدرضا نظری چروده در ‫۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۰۷:۴۲ دربارهٔ کسایی » دیوان اشعار » شکفتن لاله و قدح:

زیغال شکوفاندن:   بشکفان فعل متعدی است درحالی که شکفت برای لاله ظاهرا لازم است. یعنی لاله درباغ شکفته شد وتو نیز قدح شراب را بشکفان. یعنی با خوردن شراب شادئ کن تا چون گل لاله شکفته شوی.

کوروش در ‫۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۰۴:۳۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۸ - تفسیر یا حسرة علی العباد:

ظلت الارباح خسرا مغرما

 

نشتکی شکوی الی الله العمی

 

حبذا ارواح اخوان ثقات

 

مسلمات مؤمنات قانتات

 

ترجمه لطفا

 

کوروش در ‫۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۰۴:۳۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۸ - تفسیر یا حسرة علی العباد:

 

شمع مرده باده رفته دلربا

 

غوطه خورد از ننگ کژبینی ما

 

یعنی چه ؟

 

سعید . در ‫۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۲۱ در پاسخ به رضا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷:

عالی، ممنون که وقت گذاشتید برای این تفسیر پر جزییات.

اسرار در ‫۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۱۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴:

جای جای این غزل عرض ارادت حضرت حافظ به چهارده معصوم هست، این گزاره که هر فردی با دید خود با غزل حضرت حافظ ارتباط پیدا میکند دلیلی فکر نشده برای فرار از واقعیتی هست که دلایل محکمی برای اثباتش وجود دارد.

این غزل یازده بیت دارد، عدد ابجد کلمه "هو"، به معنی ذات پروردگار. ذاتی که از درک انسان خارج است و این کلمه واژه ای هست برای اسم گذاری به چیزی که توانایی درک آن را نداریم. ائمه ی اطهار اولیای خداوند بر روی زمین هستند و تجلی اسما خداوند.

لفظ "کوکب هدایت" جز برای حضرت امام حسین (ع) نیست، حدیث حضرت رسول (ص) گواه این موضوع هست : "اِنَّ الحسینَ مِصباحُ الهُدی و سَفینةُ النَجاة" 

حضرت امام حسین (ع) مظهر عشق هستند. دانسته هر آنچه که داشتند رو برای عشق به خداوند فدا کردند. نه فقط جان گرانبهای خودشون رو، از نزدیک ترین عزیزانشون در راه عشق گذشتند. در این مسیر یاران وفاداری هم داشتند که بدون تردید به دل راه دادن همراه ایشان شدند. 

"رندان تشنه لب" یا "سر ها بریده بینی" همگی اشاره به واقعه ی شهادت دردناک و ناجوانمردانه ایشان و اصحاب ایشان دارند.

و در نهایت مقصود از بیت آخر، به معنی توسل به ائمه هست. اگر مثل حضرت حافظ قصد کنیم که مسیر عشق را با توسل به این چهارده فرد پاک، این چهارده نگهبان بشریت در برابر شرارت و این چهارده تجلی خدا روی زمین، طی کنیم؛ هر کدام قرآن ناطقی هستند که نسبت به عشق به ما معرفت می دهند.

 

شهریار آریایی در ‫۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۴۲ در پاسخ به مهشید دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶:

عاشق و رِند و نظربازم و می‌گویم فاش

تا بدانی که به چندین هنر آراسته‌ام

غزل 311

پس حضرت‌شان -همچنان که در این بیت فریاد برداشته است.- "عاشق" است، نه "عارف واصل". دیگر این که "رند" است، که یعنی " مُنکِر" است؛ چراکه "رند" یعنی "مُنکِر"(مُنکرِ دین). و سوّم این که "نظرباز" است و خواهان دیدن رخِ زیبارویان. و این هر سه را هنرهای خویش اعلام می‌کند. باید حضرت‌شان را ستود و دانست که "عاشقی" و "رندی" و "نظربازی" شیوه‌ی درست زندگی است. درود و صد درود بر ایشان باد.

پِی‌نوشت 1: وقتی می‌گوییم حافظ "عاشق" است، نه "عارف"؛ منظورمان از عشق، عشق زمینی نیست؛ عشق آسمانی هم نیست (چراکه گفتیم ایشان "عارف" نیست)؛ بلکه منظور، عشق در آیین میترا یا مِهر است. به این معنی که عشق، آن گوهر زاینده و بالنده‌ای در وجودِ انسان است که به زندگی، طبیعت، دیگر انسان‌ها و حیوانات و خلاصه هر چیز خوب و پاک و زیبا، عشق و مِهر و دوستی بورزد. و گفتهاند که انسان حیوان عاشق است. این معنا از عشق در نقطه‌ی مقابل "نفرت" قرار دارد. این معنا از آیین میترا و ایران باستان وارد دین مسیحیّت شده است و در این دین می‌گویند: "خدا، عشق است." [[God is love. و عشق را از آنِ خدا و خِیر [Good]؛ و نفرت را از آن شَرّ [Evil] می‌دانند و خلاصه عشق[love] و نفرت[Hate] را نقطه‌ی مقابل هم می‌دانند. نکته آن که عشقِ زمینی، ارجمند، عالی، زیبا و ارزشمند است و باید به آن پرداخت، ولی اینجا منظورِ نظرِ ما نیست. عشق آسمانی و الهی هم که به کُل مبتذل، خرافه و دروغ است و حافظ مُبَرّا از آن است.

پی‌نوشت 2: معشوق در ادبیّات فارسی از جمله در شعر حافظ عموما مذکّر است. برای آگاهی کامل از این موضوع، به کتاب "شاهدبازی در ادبیّات فارسی" نوشته‌ی دکتر سیروس شمیسا بنگرید.

حمید م در ‫۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۴۲ در پاسخ به تازه کار دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ اشعار ترکی » سهندیم:

قاووتماش همون شیری هست که چوپان ها در صحرا گوسفندان از میدوشن و سنگ داغی رو در اون میندازن تا پخته بشه ،هر جا گیر کردی از من بپرس

Salman Mohammadi در ‫۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۰۰ در پاسخ به أبرار دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۲۴ - نکته گفتن آن شاعر جهت طعن شیعه حلب:

جناب ابرار نکته ای که از آن غفلت کرده اید ، این است که طبق گفته شما بر فرض که جناب مولانا عالم دین یا متخصص علم کلام نبوده است ، مسأله مهم طبق نظر اهل معرفت این است که فهم ، معرفت و شناخت ایشان نسبت به خداوند متعال ، خلقت ، انسان ، مسیر زندگی ، اخلاقیات ، جایگاه آدمی و ... بالاتر از علم و دانش اکتسابی است که همان علم توحید است . اما فهم و شناخت ، عنایت خداوند متعال است به هر شخص به اندازه ظرفیت او ، آنچنانکه امام صادق علیه‌السلام در روایت عنوان بصری می فرماید علم نوری است که خداوند در قلب هر کسی که بخواهد قرار می دهد که منظور علم توحید است. 

اینچنین بوده است که اهل عرفان و معرفت از سوی بعضی تکفیر می شوند . به ‌دلیل عدم شناخت و تفکیک بین فهم و علم

افسانه چراغی در ‫۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۵۷ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » داستان کبک » داستان کبک:

گر نماند رنگ او سنگی بود هست ...

بی‌سنگ: بی‌ارزش، بی‌قدر و قیمت

افسانه چراغی در ‫۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۵۶ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » داستان کبک » داستان کبک:

هرک را بوییست او رنگی نخواست ...

بو: فهم و درک و دریافت

افسانه چراغی در ‫۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۴۸ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » داستان کبک » داستان کبک:

سرخ منقار و وَشی پوش آمده خون ...

وَشی: نوعی جامه ابریشمی

افسانه چراغی در ‫۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۴۷ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » حکایت بط » عقیدهٔ دیوانه‌ای درباره دو عالم:

کس ندیده‌ست آب هرگز پایدار کی ...

خود آب هرگز پایدار نیست؛ پس چگونه می‌تواند چیزی بر آب پایدار و استوار بماند؟

افسانه چراغی در ‫۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۳۹ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » حکایت بط » حکایت بط:

آنک باشد قلهٔ آبش تمام کی تواند یافت از سیمرغ کام

قُلّه: سبوی بزرگ، کوزه

بط می‌گوید من سبوی بزرگ آب را در اختیار دارم؛ دیگر از سیمرغ چه چیزی می‌تواند نصیب من بشود؟! و این دیدِ محدود انسان‌هایی را می‌رساند که با زهد افراطی و ادعای کرامت داشتن (کرده‌ام هر لحظه غسلی بر صواب/ پس، سجاده باز افکنده بر آب)، خود را کامل می‌دانند.

افسانه چراغی در ‫۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۳۲ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » حکایت طاووس » قصه رانده شدن آدم از بهشت:

اهل جنت چون نباشد اهل راز ...

جگر خوردن: غم و غصه خوردن، رنج و سختی کشیدن

افسانه چراغی در ‫۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۲۹ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » حکایت طاووس » حکایت طاووس:

چون بدل کردند خلوت جای من تخت بند پای من شد پای من

تخت‌بند: محبوس، به بند افتاده

اشاره به داستان اساطیری است که مار و طاووس هم در فریفتن آدم در بهشت نقش داشتند و همین کار باعث شد که طاووس از بهشت رانده شود و در زندان زمین پاگیر و اسیر بماند. طاووس همچنان در آرزوی رسیدن به بهشت است و حتا به دربانی بهشت هم راضی است (یا به رسیدن به درِ بهشت)

افسانه چراغی در ‫۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۱۱ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » حکایت طوطی » حکایت طوطی:

طوطی آمد با دهان پر شکر در لباس فستقی با طوق زر

فُستُقی: به رنگ پسته، سبز مغزپسته‌ای

۱
۱۵۷
۱۵۸
۱۵۹
۱۶۰
۱۶۱
۵۴۲۰