سر سراسیمه برآورد آفتاب
چهره ی افروخته با اضطراب
جست بیرون از نهان دیوانه وار
خویش را می زد همی بر کوهسار
خون فشان از هر کناره زرد روی
سر برهنه بی حجاب آشفته موی
مشتری عمامه از تارک فکند
زهره بر سر گیسوان خویش کند
از غضب بهرام تیغ خود شکست
خامه تیر افکند از حیرت ز دست
رخ نهفت اندر حجاب خاک ماه
هم ز ایوان رفت کیوان سوی چاه
گشت پیدا تیغ خور از خاوران
از لب آن خون به بحر و بر روان
یکه تاز چرخ این نیلی حصار
تاخت بیخود و کله بر کوهسار
از شعاعش نیزه ی خطی بکف
یا مبارزگو دوید از هر طرف
آمد از گلدسته ی عرش این ندا
این ندایی بل صدای آشنا
ارکبوا یا قوم یا جندالاله
ای سپاه پادشاه کم سپاه
ارکبوا یا قوم یا حزب الوفا
انهضوا جولوا بمیدان الولا
رخش همت را به زیر ران کشید
رخت عزت سوی علیین کشید
مؤمن و کافر بهم آمیختند
کفر و دین با یکدیگر آویختند
نور و ظلمت گشت با هم ممتزج
با ملک اهریمن آمد مزدوج
ای زمین کربلا غماز شو
کفر و دین از یکدگر ممتاز شو
هان و هان ای دین برون آ از غلاف
هین بده با کفر در میدان مصاف
حمله آرید ای گروه نوریان
ناریان را فاش سازید و عیان
ای فرشته صورتان و سیرتان
پرده بردارید از این اهریمنان
العجل یا جندنا نحو القتال
هین درآویزید شیران با شغال
پنجه ای ای شیر مردان وا کنید
روبها را روبهی پیدا کنید
لاف شیری می زنند این روبهان
روبهی شان را کنید اکنون عیان
چون برآمد خور ز بحر قیر فام
سر برآوردند شیران از کنام
تیغها بر کف بروها پر ز چین
در ره جانانه جان در آستین
طایران گلستان لامکان
بالها بگشوده سوی آشیان
گوشها بر حکم و چشمان بر زمین
تا چه فرماید شه دنیا و دین
ناگهان آمد برون از خیمه شاه
طعنه زن نورش به نور مهر و ماه
گفت یاران وقت جانبازی رسید
وقت اقبال و سرافرازی رسید
تیرها می بارد از شست قضا
سینه ها باید هدفشان سینه ها
تیغها می آید از دست قدر
ای خوشا آنکس که پیش آورد سر
عید قربان است میدان رضا
هرکه را باشد سر ما الصلا
چون شنیدند این وفاداران ز شاه
بر مه افکندند از شادی کلاه
جمله افتادند چون دریا به جوش
جمله چون رعد آمدند اندر خروش
جمله اسپرها به دوش انداختند
هم سر و هم سینه اسپر ساختند
جمله بوسیدند پایی را که ماه
بوسه دادی بر کفش هر شامگاه
کان فدایت هم سر و هم جان ما
هم زن و فرزند و خانمان ما
هرچه فرمایی همه گوشیم گوش
هم نهاده در ره هر گوش هوش
از تو یک فرمان ز ما جان باختن
یک اشاره از تو از ما تاختن
آن امیران در سخن با شاه کل
کامد از میدان کین بانگ دهل
صیحه ی هل من مبارز شد بلند
شور در شیران ملک جان فکند
شور هل من رخصة نحو القتال
فی قتال اهل کفر والضلال
رخصتی ای شاه شهرستان دین
تا برون آریم دست از آستین
روبهان را پوست از سر برکشیم
جمله را در خاک و خاکستر کشیم
جسمشان در چاه بر زین افکنیم
روحشان در قعر سجین افکنیم
پاک سازیم این جهان از لوثشان
نی از ایشان نام ماند نی نشان
خاک را از خونشان رنگین کنیم
این جهان را رشک فروردین کنیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، توصیفی از لحظهای حساس و پرالتهاب در میدان نبرد وجود دارد. آفتاب در حال طلوع است و آشفتگی جنگجویان به تصویر کشیده شده است. شخصیتهایی چون مشتری و بهرام با احساسات مختلفی از هیجان و خشم مواجهاند و به میدان جنگ میشتابند. دعوای میان کفر و دین، نور و ظلمت، و تقدیر به وضوح نمایان است. در این بین، یاران شاه با شور و شوق آمادهاند تا در راه وفاداری و جانفشانی قرار بگیرند و هر آنچه را که از آنها خواسته شود، به جان میخرند. در نهایت، عزم راسخ آنها برای پیروزی در میدان نبرد و پاکسازی جهان از دشمنان نمود پیدا میکند.
هوش مصنوعی: آفتاب با اضطراب و چهرهای درخشان و سرپرسرعت از پشت افق ظاهر شد.
هوش مصنوعی: شخصی پر نشاط و بیتاب، به جستجوی خود واقعیاش در دل کوهها میپردازد و با هیجان و شوق، به بیرون میزند.
هوش مصنوعی: از هر سو خون میریزد، در حالی که چهرهی زردی از سر بدون پوشش و موهای آشفته دارد.
هوش مصنوعی: مشتری که نماد سیارهای در آسمان است، عمامه و پوشش خود را از روی سرش برداشته و زهره، سیاره دیگر، بر روی موهای او نشسته است.
هوش مصنوعی: بهرام از خشم خود، شمشیرش را شکست و قلم تیر را به زمین انداخت به خاطر حیرت و سردرگمیاش.
هوش مصنوعی: چهره زیبای ماه پشت پرده خاک پنهان شده و کیوان (زحل) نیز به سمت چاه رفته است.
هوش مصنوعی: تیغی درخشان از سمت خاوران پیدا شد و خون آن از لب تیغ به دریا و بر روی زمین جاری است.
هوش مصنوعی: یکه تاز آسمان، که در آن رنگ آبی غالب است، به طرز دیوانگی و بیهوا بر بلندای کوهها حرکت کرد.
هوش مصنوعی: سلاحی که از نور او به وجود آمده، به دست مبارز و حریفان میتابد و از هر سو به سمت آنها میرود.
هوش مصنوعی: از بلندای آسمان صدایی آمد، صدایی که بسیار آشنا و دلنشین است.
هوش مصنوعی: ای قوم، سوار شوید و به میدان بیایید، چرا که سپاه پادشاه کم تعداد است و نیاز به یاری دارد.
هوش مصنوعی: ای گروه وفادار، سوار شوید و برخیزید! در میدان رزم پیش بروید و تلاش کنید.
هوش مصنوعی: با تلاشی مضاعف و اراده قوی، چهرهی شکوهمند خود را به سمت بلندای موفقیت هدایت کرد.
هوش مصنوعی: ایمان و کفر به هم پیوند خوردهاند و دین و بیدینی در هم گره خوردهاند.
هوش مصنوعی: نور و تاریکی با هم ترکیب شدند و ملکه شر در این میان ظاهر شد.
هوش مصنوعی: ای زمین کربلا، تو شهادت ده به حقیقت و برتری میان کفر و ایمان را روشن کن.
هوش مصنوعی: ای دین، بیرون بیا از پوشش خود و با کفر، در میدان نبرد مواجه شو.
هوش مصنوعی: به گروه نورانیها حمله کنید و آتشینها را به وضوح و آشکارا نمایان کنید.
هوش مصنوعی: ای فرشتههای زیبا و خوشچهره، لطفاً پرده را کنار بزنید و این موجودات شیطانی را نمایان کنید.
هوش مصنوعی: سریع باشید ای سربازان، به سوی نبرد بروید، اکنون وقت آن است که شیران با شغالها درگیر شوند.
هوش مصنوعی: ای مردان دلیر، دست از نبرد بردارید و روباهها را بیرون بیاورید تا بتوانید یک روباه واقعی پیدا کنید.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که روباهها برای خود ادعای شجاعت و قدرت میکنند، اما حالا شخصیت واقعی آنها و ناتوانیشان برای همه آشکار شده است.
هوش مصنوعی: وقتی خورشید از دریا با رنگ سیاه طلوع کرد، شیران از لانههای خود بیرون آمدند.
هوش مصنوعی: تیغها در دست عاشقان، پر از ناز و شکستگی است و در مسیر عشق، جان در آستین آماده است.
هوش مصنوعی: پرندگان گلستان نامحدود بالهای خود را گشودهاند و به سوی آشیانهشان پرواز میکنند.
هوش مصنوعی: گوشها به حرفهای فرمانده و چشمان به زمین دوخته شدهاند تا ببینند رهبر چه دستوری در مورد دنیا و دین میدهد.
هوش مصنوعی: ناگهان شاه از چادر خود بیرون آمد و نورش به زیبایی و درخشش خورشید و ماه بود.
هوش مصنوعی: دوستان گفتند که زمان جانفشانی و فداکاری فرا رسیده است و اکنون وقت خوشحالی و سربلندی ماست.
هوش مصنوعی: سرنوشت و قضا در زندگی همچون تیرهایی است که ناخواسته رها میشوند. این تیرها به قلب انسانها اصابت میکنند و هر کسی باید آمادگی قبول و روبرو شدن با این شرایط را داشته باشد، زیرا زندگی پر از چالشها و آزمونهاست.
هوش مصنوعی: شمشیرها از دستان قدرتمند بیرون میآید، خوشا به حال کسی که دلش را پیش مینهد و سرش را در مقابل آن بلند میکند.
هوش مصنوعی: عید قربان است و در این روز، میدان رضا برپا شده است. هر کسی که دلش با ماست، بیدرنگ به نماز بیاید.
هوش مصنوعی: زمانی که وفاداران از خبر شاه باخبر شدند، به خاطر شادی کلاههای خود را به هوا پرتاب کردند.
هوش مصنوعی: همه به زودی به همدیگر پیوستند و مانند دریا در حال تلاطم شدند، همانطور که رعد و برق در آسمان به صدا درمیآید.
هوش مصنوعی: همهی خود را به دوش گرفتند و هم سر و هم سینهی خود را ساخته و آماده کردند.
هوش مصنوعی: همه به پاهایی که ماه در هر غروب بر آن بوسه زد، kiss میزنند.
هوش مصنوعی: عشق و ارادت ما به تو چنان است که جان و فرزند و خانوادهام را نیز برایت فدای میکنم.
هوش مصنوعی: ما آمادهایم تا به هر چیزی که بگویی گوش دهیم و تمام حواسمان را در مسیر حرفهایت متمرکز کردهایم.
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که فرمان تو برای ما چنان ارزشمند است که جان خود را برای آن فدای میکنیم و یک اشاره از تو ما را به حرکت و اقدام وامیدارد.
هوش مصنوعی: آن فرمانروایان در هنگام صحبت با شاه، به نقطهای حساس و مهم از جنگ میرسند و صدای طبل نبرد را میشنوند.
هوش مصنوعی: بانگی بلند و درخواست نبرد از سوی کسی به گوش میرسد و این صدا در دل شیران و جوانمردان جان میافکند.
هوش مصنوعی: آیا کسی میتواند مجوزی به من بدهد تا به سوی جنگ بروم و با کسانی که کافر و گمراه هستند، مبارزه کنم؟
هوش مصنوعی: ای پادشاه شهرستان دین، به ما اجازه بده تا آنچه در آستین داریم، به بیرون بیاوریم.
هوش مصنوعی: ما باید پوست را از سر انسانها کنار بزنیم و همه را در خاک و خاکستر دفن کنیم.
هوش مصنوعی: بدنهایشان را در چاه قرار میدهیم و روحهایشان را در عمق عذاب میاندازیم.
هوش مصنوعی: باید این دنیا را از وجود ناپاک آنها پاک کنیم، به طوری که نه نامی از آنها باقی بماند و نه نشانی.
هوش مصنوعی: بیایید زمین را با خونشان رنگارنگ کنیم و این دنیا را به حسادت به بهار و فروردین تبدیل کنیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.