همچنانکه باقی آن داستان
که من و تو داشتیم اندر میان
داستان آن خلیل با وفا
وان فدا کردن پسر را در منا
داشتیم این قصه را اندر میان
شد سحر آمد خروس اندر فغان
قصه ی ما در میان بود ناتمام
که مؤذن رفت بر بالای بام
داستان اندر میان و رفت شب
روز روزه آمد و ما تشنه لب
تشنه ی آب دم شمشیر او
سینه ام در آرزوی تیر او
بر زبان آن قصه ی بن آزرم
آذر اندر سر ز شوق خنجرم
هر دو گوش من بر آواز خلیل
جان نثاران را همی گشته دلیل
جان نثاران را همی گوید صلا
سوی قربانگاه و میدان بلا
من همی گفتم به حسرت ای دریغ
ای دریغ از عید قربانگاه و تیغ
من درین حسرت که در گوشم سروش
گفت ای افسانه گو یکدم خموش
ای دریغاها چه باشد ای رفیق
گر تو مردی این ره و اینک طریق
هر زمانی عید قربان شما
هر زمینی بنگری باشد منا
ای صفایی مرد میدانی اگر
عید قربانست هر روز ای پسر
هر سر خاری که بینی خنجر است
هر سر کویی منا و مشعر است
نفخه ی عشق آید از هر سرزمین
دیده بگشا ساحت بردع ببین
عید قربان در منی ای ارجمند
گوسفند و گاو و اشتر می کشند
در زمین گنجه روز اربعین
خون پاکان را به خاک آغشته بین
حبذا از ساحت بردع زمین
مجمع عذب و اجاج کفر و دین
گنجه یا رب یا زمین کربلاست
ای رفیقان گنجه یا کوی مناست
کربلاگر نیست چون آید به لاف
روبهان با شیرمردان در مصاف
گنجه یا رب یا منی یا مشعر است
آب زمزم یا که رود ترتر است
این منی یا ساحت بردع زمین
عید قربان یا که روز اربعین
تیغها بنگر در آنجا آخته
روبهان بر شیرمردان تاخته
گنجها در گنجه می بینم نهان
حبذا آن گنجهای شایگان
شیشه ی دل سوی شوشی می کشد
شهد جان از خاک شوشی می چشد
بوی عشق آمد ز بردع بر مشام
هان و هان ای کاروان بردار گام
ناقه را محمل ببند ای ساربان
آیدم از خاک بردع بوی جان
حبذا شط کر و رود ارس
خیز ای رابض بکش تنگ فرس
ساز راه ارمنیه ساز کن
همرهان راه را آواز کن
عید قربان آمد ای یاران راه
گنجه و شوشی بود قربانگاه
گر سری دارید پا در ره نهید
بلکه از غمهای دوران وارهید
من کنون رفتم سوی بردع زمین
هستم آنجا تا به روز اربعین
گر بمانم داستان گیرم ز سر
ورنه بسپارم به خنجر من چه خر
گر بمانم زنده ما و عشق دوست
ورنه جان ما فدای راه دوست
من کنون رفتم خدا یار شما
عشق خوبان روز و شب کار شما
روز رفت و باز آمد وقت شام
این قضیه همچو قصه ناتمام
باز شب شد نوبت افسانه شد
وین زبانم در دهان چون لانه شد
شمع را روشن کن ای همدم که من
خویش را امشب بخواهم سوختن
بال و پر امشب بر آذر می زنم
آتش اندر خشک و در تر می زنم
گه ز آب چشم توفان می کنم
چشم دامن رشک عمان می کنم
گه ز سوز سینه و از تف آه
آتش اندازم به ماهی تا به ماه
گه کنم از اشک چشمان دلخراب
گه کنم از سوز سینه جان کباب
آتشی در سینه ام افروخته
شرحه شرحه پیکرم را سوخته
امشب ای یاران گشایم سینه را
فاش سازم آتش دیرینه را
تا از این آتش نسوزی ای رفیق
تن در آب دیده ی خود کن غریق
گرد آیید ای همه شوریدگان
سیل خون جاری کنید از دیدگان
منزل اندر خاک و خاکستر کنید
هرکجا خاکی همه بر سر کنید
مویه آغازید و مو افشان کنید
از گریبان چاک تا دامان کنید
دستها گاهی ز غم بر سر زنید
بر زمین گاهی ز سر افسر زنید
آتش اندر هفت خرمن افکنید
شورشی در مرد و در زن افکنید
گریه آغازید از غم های های
ناله بردارید از دل وای وای
امشب ای همدم ز غم شوریده ام
دوش بس خواب پریشان دیده ام
دانم امشب آتشی خواهم فروخت
هم تورا هم خویش را خواهم بسوخت
من سمندر طبعم و آتش طلب
باشد اندر آتشم عیش و طرب
داستانی آرم امشب در میان
کاتش اندازم به مغز استخوان
گفته ام بس داستان عاشقان
گویمت امشب ولی یک داستان
کان همه از دل فراموشت شود
هم ز دل تاب و ز سر هوشت شود
تا منی گردد فراموشت ز غم
بلکه ابراهیم و اسماعیل هم
همچو ایشان عاشقان راستین
بهر جانتان جانشان در آستین
لیک ایشان را نه قربان نه فدا
عید عاشورا مناشان کربلا
تا ببینی عشق بالادست را
شورش این بختی سرمست را
تا ببینی نشئه ی صهبای عشق
تا ببینی همت والای عشق
تا ببینی شوکت بازوی عشق
تا ببینی قوت نیروی عشق
بود روزی آن رسول سرفراز
در درون حجره خلوتگاه راز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن، شعری است که به داستان قربانی کردن اسماعیل توسط ابراهیم (ع) و مفهوم عید قربانی پرداخته است. شاعر به بیان احساسات خود در مورد این داستان و همچنین تشنگیهای روحی و آرزوی شهادت میپردازد. او به زیبایی هر روز را عید قربانی میداند و معتقد است که هر زمان و مکانی میتواند نشاندهنده این عید باشد. با اشاره به کربلا و عشق به شهادت، شاعر از روحانی بودن این تجربیات سخن میگوید و به درونیترین احساسات خود اشاره میکند. در نهایت، او به اهمیت عشق و فداکاری در زندگی عاشقان اشاره میکند و حسرت آن را در دل میپروراند.
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر این است که هنوز هم داستانی که میان من و تو وجود دارد ادامه دارد و همچنان در حال تداوم است.
هوش مصنوعی: داستان حضرت ابراهیم (خلیل) و فدای پسرش در روزهای حج و در مکانی به نام منی، نشاندهنده وفاداری و اطاعت او از فرمان الهی است. این واقعه نمادی از ایثار و تقوی در ایمان به خداوند میباشد.
هوش مصنوعی: ما این داستان را در میان گفت و گو داشتیم که ناگهان صبح فرا رسید و خروس شروع به آواز خواندن کرد.
هوش مصنوعی: داستان ما ناتمام مانده و در حین روایت است که مؤذن بر بالای بام میرود.
هوش مصنوعی: در دل داستان مشغول بودیم و شب به صبح رسید. الآن روز است و ما هنوز تشنهایم.
هوش مصنوعی: دل من به شدت در آرزوی تیر اوست، مانند تشنهای که به آب نیاز دارد و در خطر شمشیر او به سر میبرد.
هوش مصنوعی: در دل من داستانی از شرم و عشق وجود دارد که مانند خنجر بر سرم سنگینی میکند.
هوش مصنوعی: هر دو گوش من با دقت به صدای خلیل گوش میدهد و جان نثاران را به سوی خود میکشد.
هوش مصنوعی: جان نثاران را صدا میزند به سوی قربانگاه و میدان رنج و سختی.
هوش مصنوعی: من با حسرت میگویم، افسوس و دریغ که عید قربان و قربانی کردن با شمشیر چه فرصتی است.
هوش مصنوعی: من به دنبال این هستم که در گوشم صدای الهام بپیچد و به من بگوید که یک لحظه خاموش باش و از افسانهها سخن نگو.
هوش مصنوعی: ای افسوس، چه خواهد شد، ای دوست! اگر تو در این راهی که در پیش داری، توانایی و شجاعت لازم را داشته باشی، باید پیش بروی و به دنبال مسیر درست بروی.
هوش مصنوعی: هر زمان و در هر مکانی که باشید، میتوانید حس عید قربان را تجربه کنید و آن مکان برای شما مانند منا خواهد بود.
هوش مصنوعی: ای مرد میدان، اگر هر روز برای تو عید قربانی باشد، پس باید به زندگی و عمل خود اهمیت بدهی و تلاش کنی.
هوش مصنوعی: هر جا که نشانهای از سختی و درد را ببینی، در واقع یک فرصتی برای رشد و پیشرفت است. هر مکانی که به نظر میرسد دشوار است، میتواند به عنوان مکانی مقدس و پربرکت شناخته شود.
هوش مصنوعی: از هر گوشه دنیا نسیم عشق میوزد، چشمانت را بگشا و در فضای این بیداری و عشق نظر کن.
هوش مصنوعی: در روز عید قربان، در محل منی، مردم به ذبح گوسفند و گاو و شتر میپردازند.
هوش مصنوعی: در روز چهلم، خون پاکان بر روی زمین ریخته شده و با خاک آمیخته شده است.
هوش مصنوعی: چه خوب است که در دشت زمین، جایی که شیرینی و تلخی در کنار هم وجود دارد، کفر و دین در هم آمیخته باشند.
هوش مصنوعی: ای دوستان، گنج و ثروت یا زمین کربلاست. اینجا ممکن است خانه من و جایگاه من باشد.
هوش مصنوعی: اگر کربلا نباشد، چگونه در جنگ میتوانند روباهها با شیرمردان مبارزه کنند؟
هوش مصنوعی: ای پروردگار، آیا من در گنجه هستم یا در مشعر؟ آیا این آب زمزم است یا رود ترتر؟
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به جاهای مختلف و مناسبتهای مختلف اشاره دارد. گوینده از اینکه میخواهد مکان یا زمان خاصی را معرفی کند، صحبت میکند. در اینجا به دو موقعیت معین اشاره شده است: عید قربان و روز اربعین. به عبارت دیگر، گوینده در تلاش است بگوید که آیا در این مکان یا زمان خاص خود را حس میکند.
هوش مصنوعی: به تیغهای آمادهای که در آنجا قرار دارند نگاه کن، که روباهها به شیرمردان حمله کردهاند.
هوش مصنوعی: من گنجهای ارزشمندی را در گنجینهای پنهان میبینم و از آنچه این گنجهای شایسته هستند، بسیار خوشحالم.
هوش مصنوعی: دل من به سمت شوشی مایل است و از زمین شوشی طعم شیرین زندگی را میچشد.
هوش مصنوعی: عطر عشق از دور میوزد، ای کاروان! با احتیاط گام بردارید و به این بوی دلانگیز توجه کنید.
هوش مصنوعی: ای راننده، بار ناقه را آماده کن، زیرا من از سرزمین خاکی برمیگردم و بوی زندگی به مشامم میرسد.
هوش مصنوعی: بسیار خوب است که به کنارههای رود کر و ارس بروی، ای شخصی که در زمینه سریع و چابک هستی، اسب را محکم نگهدار.
هوش مصنوعی: ساز را برای سفر به ارمنستان آماده کن و همراهان را برای ادامه راه تشویق کن تا آواز بخوانند.
هوش مصنوعی: روز عید قربان فرا رسید، ای دوستان، که راهی به سوی گنجه و شوش است و اینجا محل قربانی کردن است.
هوش مصنوعی: اگر سر و سری دارید، قدم در راه بگذارید تا از غمها و سختیهای زندگی رهایی یابید.
هوش مصنوعی: من اکنون به سمت سرزمینی میروم که در آن هستم و تا روز اربعین در آنجا خواهم بود.
هوش مصنوعی: اگر بمانم، داستانی را آغاز میکنم و اگر نه، خنجر را به دست دیگری میسپارم و برای من فرقی نمیکند.
هوش مصنوعی: اگر زنده بمانم، این به خاطر عشق به معشوق است، و اگر هم نمانم، جانم را در راه او فدای میکنم.
هوش مصنوعی: من اکنون به دنبال شما رفتهام، ای عشق زیبایان، که روز و شب مشغول کار شما هستم.
هوش مصنوعی: روز سپری شد و دوباره شب فرارسید، و این ماجرا مانند داستانی ناتمام باقی مانده است.
هوش مصنوعی: شب دوباره فرا رسیده و زمان روایت افسانههاست و این زبان من در دهانم مانند لانهای شده است.
هوش مصنوعی: شمع را روشن کن، ای همراه، چون امشب میخواهم خودم را بسوزانم.
هوش مصنوعی: امشب با شور و نوا، در آتش افروزی میکنم، چه درختان خشک و چه تر، همه را به آتش میکشم.
هوش مصنوعی: گاهی با اشکهای تو طوفانی به راه میاندازم و گاهی دامنم را به زیبایی عمان میآرایم.
هوش مصنوعی: گاهی از شدت درد و سوز دل، آتشی را به راه میاندازم که به ماه برسد.
هوش مصنوعی: زمانی از اشک های چشمانم که دل را خراب کرده، میریزم و زمانی دیگر از سوزش سینهام که جانم را میسوزاند.
هوش مصنوعی: در دل من آتش زبانه کشیده و بدنم را به شدت سوزانده است.
هوش مصنوعی: امشب عزیزان، دلم را باز میکنم و آتش درونیام را آشکار میسازم.
هوش مصنوعی: برای اینکه از این آتش سوزان نجات پیدا کنی، ای دوست، خویش را در آب اشکهای خود غرق کن.
هوش مصنوعی: ای همه شوریده دلان دور هم جمع شوید و اشکتان را مثل سیلابی از چشمانتان جاری کنید.
هوش مصنوعی: هر جا که نشانهای از خاک و خاکستر باشد، آنجا را محل سکونت خود قرار دهید و آن را محترم بشمارید.
هوش مصنوعی: شروع به ناله و زاری کردند و موهای خود را پراکنده ساختند، از گریبان خود را چاک زدند تا به دامنشان برسد.
هوش مصنوعی: گاهی از شدت اندوه، انسان دستش را بر سر میزند و گاهی نیز به نشانه قدرت و افتخار، سر را بالا میکند.
هوش مصنوعی: آتش را به هفت خرمن بزنید و در دل مردان و زنان ناامیدی و شورش بیفکنید.
هوش مصنوعی: گریه آغاز میشود و از ناراحتیها، نالهای از دل برمیخیزد. وای بر حال دل!
هوش مصنوعی: امشب، ای همراه من، به خاطر غمهایی که دارم، بسیار بیخواب و بیقرار بودهام. خوابهای آشفته و ناآرامی دیدهام.
هوش مصنوعی: امشب میدانم که آتش دلی را روشن میکنم و هم تو و هم خودم را نابود خواهم کرد.
هوش مصنوعی: من مانند سمندری هستم که به آتش علاقه دارد، و در دل آتش نه تنها سوختن نمیکنم بلکه لذت و شادی هم میبرم.
هوش مصنوعی: امشب تصمیم دارم داستانی را در دل آتش بگذارم، طوری که به عمق وجودم نفوذ کند.
هوش مصنوعی: امشب میخواهم فقط یک داستان عاشقانه برایت بگویم، گرچه قصههای عاشقان زیاد است.
هوش مصنوعی: اگر همه چیز از دل تو فراموش شود، دلشوره و آگاهیات نیز از بین خواهد رفت.
هوش مصنوعی: تا وقتی که از اندوه فراموشت کنم، حتی ابراهیم و اسماعیل هم فراموش خواهند شد.
هوش مصنوعی: عاشقان واقعی مانند آنها هستند که جان خود را برای شما آماده دارند و همیشه در کنار شما قرار میدهند.
هوش مصنوعی: اما آنها نه قربانی هستند و نه فدای عید عاشورا، بلکه مناشان کربلا هستند.
هوش مصنوعی: برای اینکه شاهد عشق باشی، باید به تلاطم و هیجان این سرنوشت شاداب نگاه کنی.
هوش مصنوعی: برای اینکه طعم شیرین عشق را بچشی و درک کنی، باید همت بلند و ارادهی قوی عشق را هم مشاهده کنی.
هوش مصنوعی: تا زمانی که قدرت و شکوه عشق را ببینی، میتوانی نیروی واقعی آن را درک کنی.
هوش مصنوعی: روزی پیامبر بزرگوار در جایگاهی دور از چشم مردم مشغول راز و نیاز بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.