تاب روی تو آفتاب نداشت
بوی زلف تو مشک ناب نداشت
خازن خلد هشت خلد بگشت
در خور جام تو شراب نداشت
ذرهای پیش لعل سیرابت
چشمهٔ آفتاب آب نداشت
لعلت از آفتاب کرد سؤال
کانچه او داشت آفتاب نداشت
گفت تا سرگشاد چشمهٔ تو
آب حیوان چون گلاب نداشت
همچو من آب خضر و کوثر هم
زیر سی لؤلؤ خوشاب نداشت
چشمه بیآب کی به کار آید
زین سخن آفتاب تاب نداشت
همه دعوی او زوال آمد
زرد از آن شد که یک جواب نداشت
دور از روی همچو خورشیدت
چشم من نیم ذره خواب نداشت
کیست کز چشم مست خونریزت
باده ناخورده دل خراب نداشت
کیست کز دست فرق مشکینت
دست بر فرق چون رباب نداشت
کیست کز عشق لالهٔ رخ تو
رخ چو لاله به خون خضاب نداشت
گرچه صیدم مرا مکش به عذاب
کس چو من صید را عذاب نداشت
من چنان لاغرم که پهلوی من
جز دل از لاغری کباب نداشت
کس به خونریزی چنان لاغر
تا که فربه نشد شتاب نداشت
تا که صید تو شد دل عطار
سینه خالی ز اضطراب نداشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
لایق او نمود و تاب نداشت
طاقت جرعه ای شراب نداشت
ماه پیش رخ تو تاب نداشت
تاب روی تو آفتاب نداشت
عقل با عشق تو ثبات نکرد
شمع آتش بدید وتاب نداشت
عاشق روی همچو خورشیدت
[...]
بی سبب زلفش اضطراب نداشت
تاب بیداد پیچ و تاب نداشت
هیچ گه سنبلی چنین شب و روز
دامنی پر ز آفتاب نداشت
دل به دریوزه پیش چشم آمد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.