سیدمحمد جهانشاهی در ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۸ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۱۱ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷:
بار دگر شور آفرید این پیر درد آشام ما
احمد نیکو در ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۸ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۰۰ دربارهٔ خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هرچه باداباد [۱۰۰-۷۴] » رباعی ۱۰۰:
از روز وجودم شفقی بیش نماند
وز گلشن جانم ورقی بیش نماند
از دفتر عمرم سبقی باقی نیست
دریاب که از من رمقی بیش نماند
رباعی از فخرالدین عراقی
M Kh در ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۸ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۳۲ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳:
داخل این شعر مفاهیم فلسفۀ اسلامی را به خوبی موزون کرده اما ای کاش ایشان و امثالهم اندکی پیش از تکلم، تعقل نیز میکردند.
رضا از کرمان در ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۸ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۳۱ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۵:
آقا منصور عزیز درود بر شما
ممنون از روشنگری که فرمودید ولی نکته ای که در مورد بعد مسافت محل زندگی حضرت ابراهیم فرمودید شاید با تحقیقات جدید دن گیبسن قابل توجیه باشد
دن گیبسن محقق کانادایی وپژوهشکر تاریخ اسلام ، ضمن تحقیقات چندین ساله وکاوش در جهت سنجی قبله های مساجد اولیه اسلامی به این باور رسیده که ظهور اسلام در عربستان نبوده بلکه در شهر پترا در اردن هاشمی است فارغ از انتقاد به این نظریه از سوی پاره ای از اندیشمندان، یک مستند تلویزیونی ساخته شده با نام شهر مقدس که به تبیین این نظریه پرداخته که دیدن آن جالب وخالی از لطف نیست وحتی دلایل ایشان قابل دفاع ومنطبق با تاریخ اولیه ظهور اسلام است حتی خط سیر امام حسین ع در واقعه کربلا از مکه بسوی ایران نیز میتواند خود شاهدی بر این مدعا باشد .
شاد باشی
ابراهیم احمدی در ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۸ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۱۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۱:
غزل حافظ در این اشعار به سطحیترین معناهای زندگی و فراق معشوق اشاره ندارد، بلکه از دیدگاه عرفانی، این اشعار درباره راهیابی انسان به حقیقت و شناختِ خداوند است. حافظ با استفاده از زبان استعاری، مفاهیم عمیقتری را مطرح میکند که نیازمند توجه و تامل است. بیایید به معانی باطنی این شعر نگاهی دقیقتر بیندازیم:
"درآ که در دلِ خسته توان درآید باز" این مصرع در حقیقت اشاره به روح انسان دارد که از دنیا و غمهای آن خسته شده و نیاز به حضوری الهی یا معشوق حقیقی دارد تا از این خستگی رهایی یابد. "دل خسته" نماد روحی است که در فاصله از خداوند دچار پژمردگی و ناتوانی شده است. معشوق (خداوند) قادر است این دل را دوباره زنده کند و نیرو ببخشد.
"بیا که در تنِ مُرده رَوان درآید باز" این بخش از شعر اشاره به مرگِ روح و تن انسان دارد. در عرفان، "تنِ مرده" میتواند نماد زندگی مادی و دوری از معنویت باشد. انسان بدون ارتباط با حقیقت الهی مانند جسدی بیروح است. تنها معشوق میتواند روان (روح) را به تن بازگرداند و زندگی معنوی را در فرد ایجاد کند.
"بیا که فُرقَتِ تو چشمِ من چُنان در بست / که فتحِ بابِ وصالت مگر گشاید باز" این دو بیت به شدت بر دوری و فراق تأکید دارد. "فُرقَتِ تو" همان فراق و جدایی از معشوق است که چشم انسان را بسته و او را از حقیقت غافل کرده است. "فتح بابِ وصال" به معنای گشوده شدن درب وصل به حقیقت و خداوند است. بنابراین، این بخش از شعر به نیاز انسان برای رسیدن به حقیقت و باز شدن چشم باطنی اشاره دارد.
"غمی که چون سپهِ زنگ، مُلکِ دل بگرفت / ز خیلِ شادیِ رومِ رُخَت زُدایَد باز" در این مصرع، حافظ به غم و اندوه ناشی از جدایی و فراق اشاره میکند که مانند یک "سپۀ زنگ" دل را تسخیر کرده است. این غم، به اندازهای سنگین است که حتی شادابی و لذت را از دیدن جمال معشوق میزداید. از دیدگاه عرفانی، این غم نماد دلبستگیهای دنیوی و غفلت از خداوند است که انسان را از توجه به حقیقت باز میدارد.
"به پیشِ آینهٔ دل هر آن چه میدارم / بجز خیالِ جمالت نمینماید باز" آینه دل در اینجا نماد روح انسان است که در حالت طبیعی، تنها میتواند بازتاب حقیقت الهی را در خود ببیند. وقتی انسان از معشوق خود غافل میشود، هیچ چیزی جز خیال و وهم در دل او باقی نمیماند. این خیالِ جمال معشوق همان تمایلات دنیوی و مفاهیم ناپایدار است که به حقیقت راه نمیدهند. حافظ به دنبال آن است که با درک حقیقت، فقط جمال الهی را در دل مشاهده کند.
"بدان مَثَل که شب آبستن است روز از تو / ستاره میشِمُرَم تا که شب چه زاید باز" در این بیت، شب نماد غفلت، جهل، و دوری از خداوند است. روز نماد روشنایی و حقیقت است که تنها از معشوق (خداوند) برخواهد خواست. حافظ در انتظار "روز" است، همانطور که ستارهای در شب میسوزد و در انتظار روشنی روز میماند. این نمادین است برای راهی که انسان باید طی کند تا از غفلت و جهل به حقیقت نائل آید.
"بیا که بلبلِ مطبوعِ خاطرِ حافظ / به بویِ گُلبُنِ وصلِ تو میسُراید باز" در اینجا حافظ خود را بلبل عاشق میداند که در انتظار وصال معشوق است. بلبل نماد عاشق و گُلبن وصل نماد حقیقت و پرتو خداوند است. حافظ در اینجا از معشوق خود خواسته تا با بوی گل وصال، دل او را از یادِ خود و از غمهای مادی رهایی بخشد و او را به سوی خداوند هدایت کند.
در مجموع، این غزل حافظ به سفر روحانی انسان اشاره دارد؛ سفری که از فراق و غم آغاز میشود، اما در نهایت با بازگشت به حقیقت و وصال الهی به پایان میرسد. غمها و فراقها به عنوان معبرهایی برای رسیدن به وصال و حقیقت در نظر گرفته میشوند، و حافظ در جستجوی معشوق حقیقی است که روحش را از ظلمت به روشنایی هدایت کند.
رضا از کرمان در ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۸ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۰۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۶:
درود برشما
لا تقل = چیزی مگو
لا تخف = خوف نداشته باش ، مترس
شاد باشید
منصور در ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۸ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۵۰ در پاسخ به سپهر نواب زاده دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۵:
اطلاق عنوان قربان به اسحاق از سوی مولانا نه از روی حفظ قالب و ظاهر شعر، بلکه به این دلیل است که برخی مفسران و علما(از جمله حضرت مولانا) اسحاق را ذبیح میدانند . در خود آیه مربوط به ذبح فرزند از سوی ابراهیم در قرآن(آیه 107 سوره صافات) نیز ، نامی از اسماعیل برده نشده:( فَدَیْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ).با توجه به بعد فاصله محل زندگی ابراهیم در کنعان تا مکه(حدود هزار وپانصد کیلومتر) هم منطقا" اسماعیل نمی توانسته ذبیح باشد
بهزاد دماوندی در ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۸ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۱۴ در پاسخ به رضا از کرمان دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۰۵ - حکایت آن مخنث و پرسیدن لوطی ازو در حالت لواطه کی این خنجر از بهر چیست گفت از برای آنک هر کی با من بد اندیشد اشکمش بشکافم لوطی بر سر او آمد شد میکرد و میگفت الحمدلله کی من بد نمیاندیشم با تو «بیت من بیت نیست اقلیمست هزل من هزل نیست تعلیمست» ان الله لایستحیی ان یضرب مثلا ما بعوضة فما فوقها ای فما فوقها فی تغییر النفوس بالانکار ان ما ذا اراد الله بهذا مثلا و آنگه جواب میفرماید کی این خواستم یضل به کثیرا و یهدی به کثیرا کی هر فتنهای همچون میزانست بسیاران ازو سرخرو شوند و بسیاران بیمراد شوند و لو تاملت فیه قلیلا وجدت من نتایجه الشریفة کثیرا:
کاش هوش مصنوعی رو وارد گنجور نمی کردند !
رضا از کرمان در ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۸ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۴۸ در پاسخ به مجید دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۶:
درود بر شما
آقا مجید عزیز مطالبی را که ارایه نمودید از سایت مورد اشاره بدلایل ذیل فاقد سندیت است کجا معادل لعل یار وجام میشود 385 که این موضوع را مطرح کرده که حافظ شیعه بوده ، به من نوعی ، که مذهب ایشان اصلا مربوط نیست وفرقی هم نمیکند ولی فقط کافیست از امکانات همین سایت استفاده کرده وکلمه را مارک دار ومعادل ابجد آن را سنجید در ثانی گل ربطی به شقایق ندارد ابن عباد کجا؟ دوره قاجار کجا ؟ شعروسوالی هم که فرمودید ازسوی ابن عباد مطرح نشده بلکه از سوی ناصرالدین شاه بوده که از وصال پرسیده بلبل که به گل رسیده چرا ناله وافغان داره ؟ و در جواب ایشان ،وصال شاید بدلیل آشنایی با خلقیات ایشان که به امام حسین (ع) ارادت دارند موضوع را به این سوی چرخونده ویا برداشت خودشه الله اعلم وبا شعری با مطلع ذیل پاسخ داده :
خسروا در حالتی کین بنده را غم یار داشت
یادم آمد از سوالی آنجناب اظهار داشت
در خطوط شعر حافظ گرچه پرسیدی زمن
بلبلی برگ گلی خوشرنگ در منقار داشت
الی آخر که در اینجا وصال از نظر خودش شعر را ربط میده به واقعه کربلا ونبرد حسین ابن علی ع که این خود زمینه ساز این شعر ناصرالدین شاه میشه آنجا که گفته :
عشقبازی کار هر شیاد نیست
این شکار دام هر صیاد نیست
عاشقی را قابلیت لازم است
طالب حق را حقیقت لازم است
که در آخرشعر به این مطلب اشاره شده
خوش بود در جمع یاران بلبلی
خاصه در منقار او برگ گلی
خود تو بلبل ، گل علی اصغرت
زودتر بشتاب سوی داورت
که میتوانید خودتان جستجو بفرمایید وبخوانید عزیزم ،هوایی چیزی ننویسید وبه هر مطلب در فضای مجازی لطفا شک کنید. .
شاد باشید
بردیا در ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۸ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۳۴ دربارهٔ نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۰:
تا شوی هم انس آگاهی طلاق خواب ده درست هست
بردیا در ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۸ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۱۲ دربارهٔ نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۸:
زیبا
مِهتی در ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۸ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۱۰ در پاسخ به محمد تاجیک دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۱:
اشتباه انسان از اونجایی شروع شد که نتونست مرز بین اینکه ادم میتونه استاد باشه و ادم میتونه اشتباه کنه رو تشخیص بده...
بردیا در ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۸ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۰۰ دربارهٔ نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۱:
خواب خوش در پیش دارد دیده بیدار عشق
قشنگ بود شاید بهترین شعر نظیریست
مجتبی رضایی بزرگمهر در ۳ ماه قبل، سهشنبه ۷ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۳۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۵۲:
مجتبی رضایی بزرگمهر:
مصرع نهم، بهل مرا، یعنی اجازه بده، بگذار مرا.
مصرع دهم «یک دو سخن به نایبی بردهم از زبان تو»
بردهم، خوانده میشود. بَر دَهم، یعنی اجازه بده که من حداقل یک یا دو سخن از این اسرار تو
به دیگران هم بگویم.
از اینجا میتوان برداشت کرد که تمام لایه های شخصیتی و سطوح تفکر شمس در آثار مولانا پیدا نیست، فقط آنچه که اجازه یافته است را بیان کرده.
بهر خدا بیا بگو ور نه بهل مرا که تا
یک دو سخن به نایبی بردهم از زبان تو
اطرافیان مولانا بسیار مذمت شمس را میکردند زیرا پیر و مراد خود را میدیدند که منبر و مسجد را رها کرده و نشسته پای دف و نی یک صوفی ژولیده. مولانا هم اجازه نیافته تا آنچه که شمس بیان میکند را به دیگران نیز بیان کند زیرا به قول شمس در اولین ملاقات که فرمود «ظرف تو چقدر است شیخ»، ممکن است مردم ظرف پذیرای این حقیقت را نداشته باشند. لذا مولانا او را قسم میدهد که یا تو خود اسرار خود بگو یا اجازه بده من بگویم، من اینگونه تعبیر میکنم، آنجا که شمس فرمود آن خطاط سه گونه خط نوشتی، یکی او خواندی لا غیر، یکی هم او خواندی هم غیر او، یکی نه او خواندی نه غیر او، آن خط سوم منم، مولانا اجازه میخواهد که آن خط سوم که همانا شمس است را برای دیگران بخواند یعنی اینکه معرفی کند.
کاوه کیانی هفت لنگ در ۳ ماه قبل، سهشنبه ۷ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۳۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲۰۷ - جواب طعنهزننده در مثنوی از قصور فهم خود:
خدای متعال رو هزاران بار سپاس و قدردانی میکنم بخاطر عنایت به ما و شناخت مولانای حکیم جهت درک بهتر حق . بارالها مرا آن ده که آن به و مگذار ما را به که و مه ...
علی در ۳ ماه قبل، سهشنبه ۷ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۰۰ در پاسخ به مير نور الدين علوي دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۴:
شگفتا!
به این دسته از اشعار یا ابیات چه چیزی میگویند؟
علی در ۳ ماه قبل، سهشنبه ۷ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۵۴ در پاسخ به Sahar Rahimi دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۵:
کدومشو میخوای؟ 😂
علی در ۳ ماه قبل، سهشنبه ۷ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۴۶ در پاسخ به حمید سجادی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳:
احسنت، باب جدیدی در رابطه با این بیت گشودید
محمد ملکی در ۳ ماه قبل، سهشنبه ۷ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۳۰ دربارهٔ عطار » فتوت نامه:
با عرض سلام.
به عقیده بنده این شعر، از شیخ عطار نیست. برای این، چند دلیل دارم:
۱. در تصحیح استاد شفیعی کدکنی عزیز بر آثار عطار، که عظمت آن بر هیچ ادب دوست و ادب پژوهی پنهان نیست، این سروده نیامده است.
۲. در نسخه های معتبر خطی از آثار شیخ فریدالدین، تا آنجایی که حقیر اطلاع دارم، این شعر نیست.
۳. علاوه بر نبودن این اثر در نسخه استاد کدکنی، در بسیاری از نسخ معتبر آثار عطار، این سروده پیدا نشده.
۴. آن طور که معلوم شد خیلی از آثار منتسب به عطار، مانند بیسر نامه و هیلاج نامه و اشتر نامه و جوهرالذات و..... مال او نیست، بلکه از آن شخصی دیگر است، شاید این اثر نیز از آن "عطار" دیگری است که به اشتباه، در بعض نسخ به نام شیخ فریدالدین آورده اند.
اگر شما عزیزان، نظری مخالف یا غیر از نظر بنده دارید، خواهش می کنم بفرمایید.
پاینده باشید.
محمد تدینی در ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۸ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۴۳ دربارهٔ ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۶۰ - همسایهٔ مزاحم: