Reza Akbari در ۳ ماه قبل، سهشنبه ۷ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۴۶ در پاسخ به رضا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲:
خیلی عالی بود مثل یک فنجان قهوه با تکه ای ش در هوای سرد زمستان
احمد خرمآبادیزاد در ۳ ماه قبل، سهشنبه ۷ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۴۲ دربارهٔ نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۱۲ - افسانهٔ ماریه قبطیه:
در باره «طبریک (ta-bar-yek)»
در بیت شماره 114 آمده که نویسنده/از روشی به نام تصحیف استفاده کرده است. در تصحیف (یا چپ و چول گویی)، تلفظ واژه یا مجموعهای از واژهها را برای شوخی، طنز و یا حتی رمز تغییر میدهیم. نظامی در این مجموعۀ شعری، با زیرکی شگفت انگیزی واژه ساختگی و رمزگونۀ «طَبَریِک» (یا «تَبَریِک») را به کار گرفته، که معنی «ده برابر» را برساند. در واقع، این واژۀ ساختگی چیزی نیست جز «دَه-بَر-یک»!
افسانه چراغی در ۳ ماه قبل، سهشنبه ۷ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۲۳ دربارهٔ صامت بروجردی » کتاب النصایح و التنبیه » شمارهٔ ۱۰ - ترکیب بند:
بیت ترجیع بسیار مشهور است از شاعری دیرآشنا!
بابک چندم در ۳ ماه قبل، سهشنبه ۷ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۴۸ در پاسخ به .فصیحی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۷:
قیاسی که اگر شکمباره ها یک جو عقل داشتند بابتش کمی تامل میکردند...🙄
ندیدی که رستم در بیشه زار یک گراز را درسته به سیخ کشید و کباب کرد و آنرا با یک من شراب خورد؟ خوب قیاس اینجوریه دیگه...😉
Reza Akbari در ۳ ماه قبل، سهشنبه ۷ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۵۱ در پاسخ به فاطمه زارعی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰:
خیلی هم درست تفسیر شده و عالی بود
سفید در ۳ ماه قبل، سهشنبه ۷ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۵۴ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱۳۱:
در عشق تو بی جسم همی باید زیست...
نیما در ۳ ماه قبل، سهشنبه ۷ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۵۹ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷ - موعظه و نصیحت:
همون "عارفان جمع بکردند" درسته. جمع کردن به معنی خاطرجمع شدن هست. یعنی عارفان خاطرجمع شدند. هرچند "عارفان جمع بکردند" رو میشه "جمع عارفان این کار را کردند" نیز معنی کرد که باز هم خللی در اصل مفهوم پیش نمیاره.
محمد سلماسی زاده در ۳ ماه قبل، سهشنبه ۷ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۰۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲۰:
در بیت :
حدیث آب و گِل جمله شُجون است
چه یک رنگی کنم؟ چون در شُجونم
شجون مصرع اول به معنای اندوهگین و شجون در مصرع دوم به معنای فنون است.اگر این برداشت من درست باشد آنگاه معنی بیت چنین خواهد بود :
کشاکش های صورت های مختلف وجودی ، جان آدمی را در گرداب تکثر اندازد و اندوهگین کند و این سبب باشد که ما یک رنگی وجود را درک نکنیم . فنونی که عقل جزئی برای توجیه و استدلال و طبقه بندی کائنات بکار می برد خود مهم ترین دلیل گرفتار شدن در بند رنگهای مختلف و نرسیدن به بی رنگی باشد.
هاجر دروگر در ۳ ماه قبل، سهشنبه ۷ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۳۷ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۴:
این شعر زیبا و پندآموز که با تمثیل **عقاب و تیر** سروده شده است، در واقع از اشعار **ناصرخسرو قبادیانی** نیست، بلکه به **مثنوی معنوی مولوی** نسبت داده میشود. با این حال، در بررسی دقیقتر، این شعر در آثار مولوی نیز به این شکل یافت نشده و احتمالاً از سرودههای شاعران دیگر با الهام از مفاهیم عرفانی و اخلاقی مشترک در ادبیات فارسی است.
مصراع پایانی شعر (**«ز که نالیم؟ که از ماست که بر ماست»**) بهصراحت از **ناصرخسرو** وام گرفته شده و اشاره به همان مفهوم معروف **بازتاب اعمال انسان** دارد. این بیت ناصرخسرو در اصل چنین است:
**ز ماست که بر ماست هر آنچه هست**
> **ز بهرِ کردارِ ما پیدا شدست**
نیما در ۳ ماه قبل، دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۲۲ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۴۹:
با توجه به رباعیهای قبل و بعد جناب ابوالخیر و جناب سعدی، این رباعی به اشعار جناب سعدی بسیار نزدیکتر است.
Reza Akbari در ۳ ماه قبل، دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۳۵ در پاسخ به آرش کریمی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:
سلام
سلام منم دنبال اقا رضا هستم
علیرضا بدیع در ۳ ماه قبل، دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۴۴ دربارهٔ محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۱۲۱ - مزیّن به منقبت حضرت ولایت پناه:
مصراع دوم: بگذشت عمر عزیز درست است.
Reza Akbari در ۳ ماه قبل، دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۱۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷:
مطالب اقا رضا خیلی عالیه دمش گرم
رضا از کرمان در ۳ ماه قبل، دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۰۷ در پاسخ به روحالله پریشان دربارهٔ صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۶۴ - حکایت:
آقا روح الله درود بر شما
من را از اشتباه در آوردید ممنونم
سایه در ۳ ماه قبل، دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۰۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۹:
من ندانستم....
مِهتی در ۳ ماه قبل، دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۵۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۴:
چیزی که خیام میخواد بگه خیلی جالبه؛ شاید بشه توی همین حاشیه ها دید، نه از سر محتواشون بلکه از سر تفاوتشون. اینکه هر کسی یه دیدی داره و شاید نشه گفت صحیحه یا غلطه به قطع؛ حقیقت بین من و توست.
فک میکنم خیام در بیت اول یه چیز رو میگه
میگه کسانی که بیشتر میفهمیدند و تفکر و تعقل میکرند، همچو شمعی در بین اصحاب میسوختن تا شاید این محفل کمال رو روشن نگه دارند.
اما اخرش هم به جایی نرسیدند؛ افسانه ای گفتند و بشر همان قدر نااگاه و نادان ماند و هست
به قول جناب سایه، در راه بودن حقیقت ماست...
حمیدرضا در ۳ ماه قبل، دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۵۶ در پاسخ به بزرگمهر دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳۰:
درود بر شما؛
لطف بفرمایید و بفرمایید مولوی در کدام کتاب عجز خود را با بیت من گنگ خواب دیده و... بیان کرده؟!
در کدام شعر؟!
کدام غزل؟!
کدام مثنوی؟!
مِهتی در ۳ ماه قبل، دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۵۱ در پاسخ به محسن دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۴:
والا اونا فسانه نگفتن
داستان گفتن...
مِهتی در ۳ ماه قبل، دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۲۹ در پاسخ به میم دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۵:
احتمالا خیام ندانم گرا بوده
یعنی نه قطعا خدا هست و نیست
میشینه، فکر میکنه و بالا پایین میکنه
اخرم بی جواب میگه: وز امدن و رفتن ما سودی کو؟
nabavar در ۳ ماه قبل، سهشنبه ۷ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۶: