بسعد اختر میمون مظفر گشت بر اعدا
قلج تمغاج خان مسعود رکن الدین والدنیا
قلج تمغاج خان مسعود رکن الدین والدنیا
بسعد اختر میمون مظفر گشت بر اعدا
مکرر کردم این یک بیت و هر بیتی مکرر به
بمدح خسرو منصور کرار صف هیجا
صف هیجا نخواهد دید گر ممکن بود دیدن
بجز غمر او خورشید می نهادی شاه را همتا
زتیغش یاغی و طاغی دل آوارند و سرگردان
ازینجا تا بقسطنطین و جابلقا و جابلسا
شه غوغا بر غوغا شکن کز سهم تیر او
بنات النعش بر گردون و پروین بشکند غوغا
چو باز عدل و انصافش کند صید ستمکاران
بخندد کبک بر شاهین بگرید قمری از عنقا
ز افریدون و از افراسیاب آن پردلی ماند
که آمد از فریدون فرشه افراسیاب آسا
گذشت از آب جیحون با نکوخواهان و بدخواهان
بتیغ آبگون جیحون دیگر راند بر صحرا
جهانگیر و جهاندار است چون دارا و اسکندر
جهانرا گیرد و دارد چنو اسکندر و دارا
نه دارا داشت این یاراو نه اسکندر این زهره
که شاه خسروان دارد زهی زهره خهی یارا
بحرق و غرق نزدیکند بدخواهان شاهنشه
ز تاب سینه با دوزخ ز آب دیده با دریا
صراط و سهم دوزخ را چرا پنهان کند دهری
چو بر دریا نمودار صراط از تیره شد پیدا
ایا دریای موج انگیز دیبا رنگ تیغ تو
که هست آنکو هر از دریا و رنگ از گنبد خضرا
نگین آرایش آنرا سزد در خاتم شاهی
خود آن زیر نگین تست اگر خضر است یا حمرا
زهی سودای بیهوده که بود اعدات را بر سر
که ناگشته سبک گردن ز سر بیرون نشد سودا
بجباران عهد خویش بنمودی ز فضل حق
چو بر فرعون و بر فرعونیان موسی ید بیضا
شود عالم چنان معمور از انصاف تو کاسان
توان از بلخ با می شد ببام مسجد اقصی
ستانی تخت سلطان را ز نااهلان باهلیت
که جان پاک سلطان خواند بر تو مرحبا اهلا
جهانداری مسلم شد بتو کسبی و میراثی
هم از شمشیر و از بازو هم از اجداد و از آبا
زحد بندگی هر کو تجاوز کرد و عاصی شد
زشمشیر تو یک پیکر دو پیکر گشت چون جوزا
نه سلطانی بمه مانی چو مه داری بسی منزل
بهر منزل که بخرامی تو آن منزل شود زیبا
نگویم شبه و کفوت نیست کاین کفر است اگر گویم
که شبه و کفر اگر داری شه اشباهی و اکفا
جهان کل ملک تست ای شاه خوبان کان افریدون
چو افریدون بفرزندان بر از کل می کنی اجزا
هما آسای بر ما بخت تو چون سایه گستر شد
رعیت سایه پروردان بدند از پیر و از برنا
بدانایان و نادانان رسید از گنج تو ثروت
ثنا و مدح تو شد ورد هر نادان و هر دانا
امام اهل حکمت انوری را دیده روشن شد
بدیدار تو وز گرد رهت پرنور چشم ما
سخنور سوزنی با رشته و سوزن همی آید
بخدمت تا بسلک آرد ز خاطر لؤلؤ لالا
دعا گفتی ثنا خواندی بصد موقف زدی زانو
کزین خدمت اجازت یافتی از مجلس اعلا
بقای مجلس اعلا خداوند جهان بادا
جهانداری بر او باقی جهانرا تا بود ابقا
دل شاه جهان جفت طرب بادا و فرد از غم
ز هر روزی که با فرد است تا آنروز بی فردا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که در مدح یک شاه بزرگ به نام منصور کرار نوشته شده است. شاعر با توصیف ویژگیهای برجسته او، از جمله عدالت و قدرتش، او را به افریدون و اسکندر تشبیه میکند. وی همچنین به اهمیت انصاف و برقراری عدالت در جامعه اشاره دارد و نشان میدهد که با ظهور این پادشاه، دیگر ستمکاران نمیتوانند به راحتی عمل کنند. شاعر از صفات نیکو و دلاوریهای شاه سخن میگوید و میخواهد که دوران سلطنت او به همراه رفاه و آسایش برای رعیت باشد. در نهایت، شاعر برای پادشاه دعا میکند و آرزو میکند که روح حکومت او همیشه باقی بماند و دلش شاد و دور از غم باشد.
هوش مصنوعی: برکت و خوشحالی با یک ستاره خوب به سراغش آمد و دشمنان را شکست داد.
هوش مصنوعی: خان مسعود رکنالدین، که به قلعتمغاج معروف است، به کمک اختر خوششانس، بر دشمنان پیروز شد و موفقیتهای زیادی به دست آورد.
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر این است که من بارها و بارها این یک بیت را تکرار کردهام و هر بار این شعر در ستایش خسرو منصور کرار به نشانهی عالیترین مقام و جایگاه او اجرا شده است.
هوش مصنوعی: اگر ممکن بود فقط او را دید، کسی دیگر را نمیتوانستی دید؛ حتی خورشید را هم که روشناییاش بیمانند است، نمیتوانستی برابر با شاه بیابی.
هوش مصنوعی: تیغ او باعث شورش و نافرمانی دلها میشود و مردم از اینجا تا قسطنطنیه و جابلقا و جابلسا در آزار و سرگردانی به سر میبرند.
هوش مصنوعی: به دنبال شور و وجد ناشی از قدرت و نفوذ او، تیری که از سوی او پرتاب میشود، باعث از هم پاشیدگی و اختلال در آسمان و ستارهها میگردد.
هوش مصنوعی: زمانی که عدالت و انصاف شکارچیان ظالم را به دام میاندازند، کبک به شاهین میخندد و قمری بر سر عنقا (پرنده افسانهای) اشک میریزد.
هوش مصنوعی: از افریدون و افراسیاب، دلیر و دلاور کسی باقی مانده است که مانند افراسیاب، از فریدون سر برآورده و به جستجوی Glory آمده است.
هوش مصنوعی: از کنار آب جیحون گذشتند، هم خوبان و هم بدخواهان. سپس، با تندی، دیگر بار جیحون را در بیابان راندند.
هوش مصنوعی: جهان به مانند دو شخصیت بزرگ، دارا و اسکندر، دارای قدرت و تسلط است. این دو نفر میتوانند این دنیا را در اختیار داشته باشند و بر آن تسلط یابند، همانطور که اسکندر و دارا در تاریخ چنین کردند.
هوش مصنوعی: این دوست نه از ثروت برخوردار است و نه از قدرت و شکوه اسکندر، اما زیبایی او همراه زیباییاش، مانند زهره، درخشان و بینظیر است. او به راستی زیباست و این زیبایی او را در بین دیگران متمایز میکند.
هوش مصنوعی: بدخواهان شاهنشاه به سبب سوز دل و آتش سینه، به حریق و غرق نزدیک شدهاند. آنها مانند آتش جهنم در آتشاند و چشمانشان چون دریا پر از اشک است.
هوش مصنوعی: چرا یک فرد بیاعتقاد باید مسیر و سهم جهنم را پنهان کند، در حالی که مانند پل بر فراز دریا، مسیر از تاریکی مشخص و نمایان است؟
هوش مصنوعی: آیا دریا که با امواجش مانند پارچهای زیبا و رنگین است، رنگ تیغ تو را دارد؟ کجاست آنجا که از دریای بزرگ و رنگین گنبد آسمان سرشار است؟
هوش مصنوعی: نگین زیبا و درخشان باید در انگشتری که مخصوص شاهی است، نشسته باشد و زیر آن نگین، وجود تو باید به چشم بیاید؛ حالا هر چه که هستی، چه خضرِ پاک و نیکو، یا قرمزِ دلربا.
هوش مصنوعی: این بیت به مفهوم تلاشهای بیهوده و ناکامیهایی اشاره دارد که انسانها در پی دستیابی به آرزوها و اهداف خود دارند. افرادی که درگیر این آرزوها میشوند، نمیتوانند از بار سنگین آنها رهایی یابند و در نهایت این آرزوها، بر دوششان سنگینی میکند و اجازه نمیدهد که به راحتی از آنها عبور کنند. از این رو، به تلاشی اشاره دارد که منجر به سرانجامی نمیشود و انسان را درگیر مسائل بیهوده میکند.
هوش مصنوعی: تو به زور به وعدهات عمل کردی و به لطف خدا، مانند موسی که معجزهاش را بر فرعون و پیروانش نشان داد، قدرت نمایاندی.
هوش مصنوعی: جهان چنان پر از عدالت میشود که حتی کسانی که از بلخ به دورترین نقاط میروند میتوانند بهراحتی به سقف مسجد الاقصی دست یابند.
هوش مصنوعی: تخت سلطانی را از افرادی نااهل بگیر که شایستگی آن را ندارند، زیرا جان پاک سلطانی باید به تو احترام بگذارد و خوشآمد بگوید.
هوش مصنوعی: به تو ثابت شده است که در زمینه اداره جهان، به دست آوردن و به ارث بردن چیزهایی از شمشیر و قدرت بدنی و همچنین از نیاکان و اجداد، برای تو امکانپذیر است.
هوش مصنوعی: هر کس که از حدود بندگی فراتر رود و نافرمان شود، با شمشیر تو به دو نیم تقسیم میشود، مانند دو نیمه از یک میوه که به دو پیکر تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: اگر شما به زیبایی ماه پرزرق و برق خود بپردازید، دیگر نیازی به موقعیت اجتماعی و مقام سلطانی ندارید. هر جایی که شما بروید، آن مکان به زیبایی و جذابیت شما زینت مییابد.
هوش مصنوعی: نمیگویم که شبه و کفری وجود ندارد، زیرا اگر بگویم این کار کفر است. اما اگر بگویی که شبه و کفر وجود دارد، باید در نظر بگیری که مقام تو چیست و به کجا تعلق داری.
هوش مصنوعی: این دنیا به طور کامل در اختیار توست ای پادشاه زیباییها، چون افریدون، که بر فرزندانش سلطنت میکرد، تو نیز میتوانی به صورت کامل اجزا و بخشهای مختلف را تحت کنترل خود درآوری.
هوش مصنوعی: اگر شانس تو مانند سایه بر سر ما افتاد، رعایت ما نیز به مانند سایهٔ تربیتکنندگان، با وفا و پشتیبان خواهد بود، چه پیر باشند و چه جوان.
هوش مصنوعی: از گنجینه تو، ثروت و سرمایهای به نام ستایش و تمجید به دانایان و نادانان رسیده است و این ستایش، زبانزد هر کس شده است.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر میگوید که امام اهل خرد و دانایی، انوری، وقتی که به ملاقات تو میآید و تو را میبیند، چشمانش روشن میشود. همچنین نور راه تو باعث روشنایی و روشنی چشمهای ما نیز میشود. به طور کلی، دیدار تو برای او و برای ما موجب روشنی و بصیرت است.
هوش مصنوعی: سخنساز با دقت و ظرافت به خدمت آمده است تا با سوزن و رشته، جواهرات گرانبها را از حافظه به تصویر بکشد و به گوشهای ببرد.
هوش مصنوعی: تو دعا کردی و سپاس گفتی، و در موقعیتهای مختلف زانو زدی، و به خاطر این خدمت نسبت به آن، اجازه ورود به مجلس عالی را پیدا کردی.
هوش مصنوعی: پایداری و ادامه وجود مجلس بزرگ خداوند، که خالق و سرپرست جهانیان است، آرزو میشود، تا زمانیکه او بر جهان سلطنت میکند و جهان نیز در ادامه بقای او باقی بماند.
هوش مصنوعی: دل شاه جهان شاد باد و در هر روز غمی نداشته باشد. تا زمانی که با فردا مواجه میشود، از غمهای گذشته رهایی یابد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر آمد پیلگون ابری ز روی نیلگون دریا
چو رای عاشقان گردان چو طبع بیدلان شیدا
چو گردان گشته سیلابی میان آب آسوده
چو گردان گردباد تندگردی تیره اندروا
ببارید و ز هم بگسست و گردان گشت بر گردون
[...]
خداوندی که در وحدت قدیم است از همه اشیا
نه اندر وحدتش کثرت، نه مُحدَث زین همه تنها
چه گوئی از چه او عالم پدید آورد از لولو
که نه مادت بد و صورت، نه بالا بود و نه پهنا
همی گوئی که بر معلول خود علت بود سابق
[...]
چه جرمست اینکه هر ساعت ز روی نیلگون دریا
زمین را سایبان بندد بپیش گنبد خضرا ؟
چو در بالا بود باشد بچشمش آب در پستی
چو در پستی بود باشد بکامش دود بر بالا
گهی از دامن دریا شود بر گوشۀ گردون
[...]
بهر چیزی بود خرسند هرکش قدر بی بالا
بهفت اقلیم نپسندد کسی کش همتی والا
ز خاک و باد و آب آتش شرف دارد فزون زیرا
که چون باشد سوی پستی بود میلش سوی بالا
ندارد هیچ مخلوقی بعالم قدرت خالق
[...]
سپاه ابر نیسانی ز دریا رفت بر صحرا
نثار لؤلؤ لالا به صحرا برد از دریا
چون گردی کش برانگیزد سم شبدیز شاهنشه
ز روی مرکز غبرا به روی گنبد خضرا
گهی ماننده دودی مسطح بر هوا شکلش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.