برمک در ۳ ماه قبل، شنبه ۱۱ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۳۶ دربارهٔ اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۹ - تاسف از درگذشت سیف الدین سنقر همدانی معروف به خمار تکین:
خمارتکین پژنامی پارسی است بچم تازان سوار
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۳ ماه قبل، شنبه ۱۱ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۳۶ در پاسخ به سپیدار دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۶:
عاشقان مسلح؟
یعنی چون در مصرع دوم «تیغ» آمده؛ باید عاشقان هم مسلح باشند؟
عاشقان حتی سپر را میاندازند و خود را سپر و سیبلِ تیر معشوق میکنند چه رسد که سلاح برگیرند
به خشم رفته ما را که می برد پیغام
بیا که ما سپر انداختیم اگر جنگ است
شرط وفاست آن که چو شمشیر برکشد
یار عزیز جان عزیزش سپر بود
تو را خدا به سعدی بزرگ درس ندهید. حداقل یک دور چند غزل سعدی را بخوانید و سپس به سعدی بگویید چنین کن
محمدرضا خوشدل در ۳ ماه قبل، جمعه ۱۰ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۵۶ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۴:
سلام یکی از غزل های زیبای وحشی بافقی و اوج هنرش در بیان حالش و واقعیت عاشقی و جنگی که بین عقل و دل درمی گیرد. توصیف یه حیوان غافل از کمند گردن دراز کرده چه نذاره میکند؟!، خشمش نسبت به دل بی ملاحظه زیباست.
Reza Akbari در ۳ ماه قبل، جمعه ۱۰ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۴۶ در پاسخ به رضا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷:
تشکر بابت زحمت تفسیر
حنانه عسکری در ۳ ماه قبل، جمعه ۱۰ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۵۵ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۳ - حکایت سلطان تَکِش و حفظ اسرار:
سلام ، من در سایت دیگری که دیدم نوشته بود: که این راز نباید به کس باز گفت
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۳ ماه قبل، جمعه ۱۰ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۳۴ در پاسخ به محمود یوسفی دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۶:
در نگاه اول به نظر می رسد «ضرورت» درستتر است اما وقتی به مصرع اول دقیق شوید مشخص است که «مروت» درستتر و با معناتر است.
مروت و جوانمردی است که توانگرانی که در کنار خانۀ درویش هستند همیشه در باره او بیندیشند و به فکر او باشند.
ابتدا سعدی این نکتۀ اخلاقی را گوشزد میکند سپس به سراغ پیام عاشقانهاش میرود
ای کسی که از نظر زیبایی توانگر هستی اصلا از حال درویشان که ابراز نیاز نمیکنند و در ظاهر توانگر مینمایند بی خبر هستی؛ چه خسته باشند چه مجروح و زخمی
برگ بی برگی در ۳ ماه قبل، جمعه ۱۰ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۳۲ در پاسخ به شاهرخ آسمانی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۸:
تشکر، و درود بر شما، امید که جرعه نوشِ شراب حافظ باشیم
حسین بدیعی در ۳ ماه قبل، جمعه ۱۰ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۵۰ در پاسخ به saeed دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۳:
براهام همان ابراهیم است. توجه داشتهباشیم که براهام یهودی است. برای توضیحِ بیشتر رجوع کنید به لغتنامهی دهخدا در سایتِ اینترنتیی vajeyab.com.
حسن دله جواب در ۳ ماه قبل، جمعه ۱۰ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۵۲ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » ترکیبات » شرح پریشانی:
درود به مفهوم احترام به واقعیت پرستی و دوستان بزرگوار. نکاتی قابل عرض.مهمترین نکته: دوستی گفته بود 15سال پیش در کتاب درسی دبیرستان این شعر رو خونده . نکات دیگه دوستی به کتاب شاهد بازی اشاره میکنه دوستی کلا میزنه زیرش نه منظور از معشوق مذکر خداست.خدایی که ازیه قبیله قوم لوط نگذشته..دوستی گیج شده و ناراحت که کی ب کیه. خانمی میگه روزگاری زنان رو از مایملک میدونستد!.چون میشدند مرد هم مایملک اربابش بوده. ناراحتی من از اینه این شعرها تا ما به دبیرستان برسیم حذف شدند.تا بچه های نسل های بعدی به دبیرستان برسن همه چی حذف میشه. کل عمرم یکبار سوال پرسیدم تنها کتک بدون تلافی کردن عمرم از یه برگ سال رو کلاس چهارم ابتدایی از معلم به خاطر سخت بودن سوالم خوردم . هر وقت میگن ندونستن عیبه میگم پرسیدن خیلی عیب تره. دوستی اشاره کرده بود که استاد کاکاوند گفته معشوق مذکر بوده بله.اما معشوق فرد دارای پرهیز اخلاقی نایاب در آن زمان و گرفتار بلای پرواز اندیشه ی حقیقت جو که عمری پر از غم و درد را برایش رقم زد.به قول خودش با همان اولین پرواز اندیشه باقی عمرش دست به سر و پای در گل و بی دست و پا ماند. خوشبختانه همین نفهمیدن معانی باعث باقی ماندن آثارش شده. عده زیادی از غریزه و احساس به مخالفت عرفان های زمان شون پرداختند مثل خیام . تک بیت دل نیست چو کبوتر... کتابی معنی داره و نقشه راه همراه با رنج زندگیه.. اولین باریه که دوتا شعر ازش میخونم .پوست هندونه زیاد به ما تعارف شده ولی ما فقط میدونستیم این خوراک آدمیزاد نیست .با تحمل صبرحداقلی مسیر لازم برای نشستن بر بامی از بامهای بلند پارسی نصیب شد که نشینیم . به فرموده استاد کاکاوند معشوق مذکره .بله. ولی علاقه استاد به شاگرده و تنها دلخوری زیر بار نرفتن شاگرد در انتخاب سبک زندگیه استاد هست. جناب شاعر.بی شک جزو نوابغ علوم رایج زمان صفویه یعنی فقه و اصول و کلام و دروس حوزوی بوده. ولی عارف هم بوده. در ابتدای راه زندگی و جوانی و نخبگی به بعضی حوادث مضحک جهان طعنه زده. همین که افتاده به کار زندگی و نون درآوردن. فهمیده نخیر دنیا برای کسی تبعیض قائل نیست. گذشته از اون هرکه بامش بیشتر.مشکلاتش.بیشنر. اونجا چرایی کارهای مردم دنیا رو درک میکنه. بهم میریزه.تا جواب سوالاتش رو پیدا کنه. نمیتونه ازدواج کنه. نه تنها از سفره پر نعمت شاهزادگان گورکانی هند بهره نبرد.حتی به دربار صفوی هم نرفت. زندگی فقیرانه ای داشته از راه معلمی. اما زندگی همیشه زیبایی های هم داره. بین شاگردان شاگردی پیدا میکنه. با استعداد و هوش و ظرفیت تربیت پذیری بالا. تا جایی که میتونه آمزش میده و مشخصه که این آموزش مدت زمان طولانی تری زمان میبره و شاگرد برای نشان دادن قابلیتهای خودش بعد از تعریف هایی که استادش ازش کرده تواناییهای خود رو نشون میده. مرحله آخر بین استاد و شاگرد مرحله انتخاب بین رفیق راه شدن یا جداییه .برای بافقی سخت بوده که نور چشمانش که مثل فرزندشه چون نمیخواد مثل استاد زندگی رو با رنج زیاد بگذرونه کوتاه اومده و میخواد به طبقه روحانیون و تعلیم دهنده گان علوم حوزوی بپیونده. رنجش از اینجاست که نگران شاگرده که طی طریق این راه پر از دام سخته. ولی به حق انتخاب شاگردش احترام میگذاره و بعد از دادن هشدارهایی برای اولین و آخرین بار اظهار میکنه که به وفاداری تو به عقایدت مطمئنم. گله های شعر دو قسمته .قسمتی مربوط به شاگرد که بعد در آوردن پر پرواز زودتر از توقع بافقی به قول کبوتر بازها باخت رفته. قسمت عمده مربوط به گله های عرفانی هستی شناسانه است شاید مثل بابا طاهر که میگه اگر روزی رسد دستم به گردون....۵۲سالگی میمیره.مقبره کوچکی و سنگ قبری داشته به خوش خدمتی بعضی از ایل بختیاری ۱۳۱۲ خراب میشه و سنگ قبر هم غارت و فروخته میشه.زمان آسفالت کردن قبرش جزو کوچه میشه تا خواهرزاده فرخی یزدی برای پیگیری خونه دایی اقدام میکنه .نشانی قبر رو میده و قبر توی کوچهای در راه امامزاده فاضله. سرافراز شدیم واقعا گنجینه در ویرانه دارد جای. مشگل بی میلی انسان به ویرانه نشینی هست. میخواستم تاریخ رو بکوبم تو صورت اونهایی که به خیالشون میتونن جلوی چشمای تیز بین ما شتر تو مناره پنهان کنند. در مورد اینکه افراد فکر میکنن و بعضی میخوان نشون بدن این شاعر که آرامشی به عمق اقیانوس داشته همیشه افسرده بوده و چهره افسرده مفرط ارائه میدن.اینطور نیست. دورهای به حیرانی یا شک خورده تا جواب پیدا کنه افسردگی سراغش اومده. شهرهایی گفته. ضمنا پدر در پدر عشرت طلب و بقول هدایت لجاره باشی یکدفعه تمام عادات ناپسند پنهانی و آشکار اجداد رو ترک کنی حتما پدرت در میاد. و ضعیف میشی کمتر میتونی کار کنی و پول در بیاری و فقیر میمونی. البته وجود افرادی در هر جامعه و قشری که تنها ظاهر و ادای آدم دارند برای شاعر حساس غمی مزمن بوده.تنها یک انسان عاقل بعد از اطمینان از بی نتیجه بودن یک دلبستگی وقتی ببره بریده. وقتی بدونه اینکار تا امروز مجاز بوده و از فردا وقت تلف کردنه میبره. وقتی از بی وفایی کسی یا کسانی یقین حاصل کنه دل میبره و بدون اینکه حتی ذره ای ناراحت بشه برنمیگرده. در مورد عشق! عرب به درستی عشق رو گیاهی انگلی و خشک کننده درخت میزبان میدونه. باز عرب از زاوبه دید کما گرایانه میگه وقتی عقل انسان به کمال برسه میشه عشق. عشق ها مختلف هستند. امروزه غربیها به سکس میگن عشق. شرقی ها به ههمسر و خانواده. بعضی ها میگن من عاشق قرمه سبزیم. هرکس اندازه شعورش. تنهایی و و کمال گرایی وحشی بافقی رو کشت. خارج از درک منه چرا کمی کوتاه نتونست بیاد.
احمد اسدی در ۳ ماه قبل، جمعه ۱۰ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۳۷ در پاسخ به بهنام دارابی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۵:
گرامی بهنام، با سلام و احترام
همان واژه "حمله" که نوشته شده صحیح است. توجه بفرمایید که در غزلیات حافظ واژه "ترک" در دو معنای زیبارو و جنگجو به کار رفته است.
اطلاق واژه ترک به جنگجو به سابقه تاریخی ترکستان بازمیگردد که با آنچه ما امروز به عنوان ترک و آذری میشناسیم متفاوت است.
دهخدا در فرهنگ لغت خود در مورد ترکستان اینطور مینویسد:
"ترکستان . [ ت ُ ک ِ ] (اِخ ) سرزمین ترکان . جایگاه قوم ترک . این نام اصولا به سرزمینی اطلاق میشده که مسکن اصلی قوم ترک در آنجا بوده و تقریباً ایالت سین کیانک یا ترکستان چین کنونی است ولی بر اثر مهاجرت مستمر این قوم بطرف شرق و غرب رفته رفته قسمت اعظم آسیای مرکزی نام ترکستان بخود گرفت چنانکه دامنه های جبال تیانشان و دره های علیای جیحون و سیحون یعنی حوضه ٔ دریاچه های بالخاش و قره گول و ایسی گول و دره وانهار ایلی و چوو قزلسو که در عهد باستان توران می گفتند بتدریج ترکستان نامیده شده است.
تاتار. (اِخ ) نام طایفه ای است بزرگ از ترکستان و اصل آن از اولاد تاتارخان بوده اندو تاتارخان برادر مغول خان و اولاد این دو، بنی اعمام یکدیگر و بمرور، بسیار شده اند و تاتار را تار تاری و تتار و تتر نیز گفته اند. (انجمن آرا) (آنندراج )."
با مروری بر شاهنامه نیز میبینیم که بخش عمده ای از نبردهای ایرانیان اساطیری با ترکان آسیای میانه بوده است.
لذا در ادبیات فارسی ترک معنای جنگاور نیز میدهد. حافظ در ابیات دیگری نیز از این مضمون استفاده کرده است:
فَغان! کاین لولیانِ شوخِ شیرینکارِ شهرآشوب
چنان بردند صبر از دل که تُرکان خوانِ یَغما را
بیا که تُرکِ فلک خوانِ روزه غارت کرد
هلالِ عید به دورِ قدح اشارت کرد
یا ابن یمین میگوید:
شاه ترک از باختر با تیغ زرین حمله کرد
رای هند از رأی او رایت سوی خاور کشید
لذا در بیت
به تنگچشمیِ آن تُرکِ لشکری نازم
که حمله بر منِ درویشِ یک قبا آورد
حافظ میگوید که معشوق با وجود آنکه جنگاور لشگر است، آنقدر در شکار دلها آزمند است که بر دل زار حافظ نیز حمله کرده است. صفت "یک قبا" همان صفت "یک لا قبا" است که امروز هم به کار میبریم و بیانگر تهیدستی است. حافظ میگوید چیزی با خود نداشته که ارزش غارت کردن داشته باشد، با این وجود آن جنگاور به او حمله کرده است که کنایه از غارت شدن دل حافظ میدهد. واژگان "ترک و لشگر و حمله" با یکدیگر سازگارند. واژه تنگ چشم نیز اضافه بر معنای آزمندی برای تصرف هر چه بیشتر دلها، ایهامی بر چشم زیبای کشیده دارد.
علی در ۳ ماه قبل، جمعه ۱۰ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۳۳ در پاسخ به حسین دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۷۴:
از لحاظ وزنی مشکل دارد
عبدالرضا ناظمی در ۳ ماه قبل، جمعه ۱۰ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۵۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷:
درود در جایی دیدم بیت چهارم را اینگونه نوشته بود ....یعنی طمع مدار وصال مدام را بعد در جایی دیگر در پادکست کتاب باز دکتر کاکاوند قسمت ششم شنیدم گریزی به این بیت زدند جالب بود خواستم دوستان هم در جریان باشند پیوند به وبگاه بیرونی
علی در ۳ ماه قبل، جمعه ۱۰ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۱۵ دربارهٔ عنصرالمعالی » قابوسنامه » باب چهلم: در شرایط وزیری پادشاه:
توفیر بزرگتر از سود باشد. صحیح است
برمک در ۳ ماه قبل، جمعه ۱۰ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۵:۴۳ در پاسخ به حسین سلمانی دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲۸:
بار کی میکشم است کی همان که است به گویش کهن
برمک در ۳ ماه قبل، جمعه ۱۰ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۵:۴۰ در پاسخ به رحیم سینایی دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲۸:
وزن و اهنگ بسیار خوش است «زاشتر کوتهی مجو ای شه هوشیار من» گمانم شما گرفتار امختگی زمان شده اید از انجا که امخته این زمانید میپندارید که مولوی هم باید بزبان امروز و امخته شما سخن گوید
بنگرید که اشتر است و نه شتر
کوتهی مجو با هم است و میانش شتر نگنجد
احمدرضا نظری چروده در ۳ ماه قبل، جمعه ۱۰ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۴:۴۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شاپور ذوالاکتاف » بخش ۱۳:
که مهمان به چرم خر اندر که دوخت
که بازار کین کهن برفروخت
هوش مصنوعی: مهمان به دقت و با دلالت بر تاریخ و فراموشیها در زندگی ما، در حالی که زنجیرهای گذشته را میسازد و یادآور رنجها و غمهای کهن است، انباشت احساسات و تجربیات را به یاد میآورد.
من پیش ازاین هم گفتم ونوشتم که هوش مصنوعی درکی درست ازواژگان ومعنای ابیات شاهنامه ندارد وحتی یک بیت از۶۰هزار بیت یا۵۰ هزاربیت شاهنامه را درست معنی نکرده است.
اما معنای درست این بیت.
چون برانوش به شاپورنامه نوشت که ازکین دست بردارد وآشتی جوید وفرستاده نامه راپیش شاپورآورد وپادشاه جواب سخن برانوش تازه قیصر شده را می دهد.
میگوید چه کسی میهمان را درچرم خردوخت وزندانی کرد.همان کاری که قیصربا شاپورکرده بود وبازارکینه کهن را رونق داد.یعنی قیصرکه باید ازشاپور که میهمان او بود پذیرایی می کردنه اینکه اورا به چرم خربدوزد وکینه خود را ایرانیان بستاند.
احمدرضا نظری چروده در ۳ ماه قبل، جمعه ۱۰ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۴:۳۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شاپور ذوالاکتاف » بخش ۱۳:
تو گرد بخردی خیز پیش من آی
خود و فیلسوفان پاکیزه رای
متاسفانه غلطهای تایپی وغیرتایپی بسیاری درنسخه شاهنامه مسکو هست. تصحیح مصراع اول
توگر بخردی، خیز، پیش من آی
خود و فیلسوفان پاکیزه رای
شایان سپ در ۳ ماه قبل، جمعه ۱۰ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۳:۳۷ در پاسخ به سارا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۲:
من تصحیحی زدم بر شعر و تایید شد دوست عزیز
درست دَرد هست و معنی رو هم اصلاح کردم میتونین مطالعه بفرمایید
در واقع در شعر ساقی و جام / دَرد و تن، با هم متقارن میشن
اگر دُرد باشه معنی شعر خراب میشود چون دَرد را به تن می دهند نه دُرد
میگه اگر ساقی( استعاره از معشوق ) تماما دَرد به ما میدهد، کیست که همانطور که جام دهنشو برای شراب یا دُرد باز میکند، تنش را برای آن دَرد باز(پیشکش) نکند.
استعاره از پذیرا بودن عاشق به هر دَرد و غمی که معشوق میفرستد
بی نوا در ۳ ماه قبل، جمعه ۱۰ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۵۹ دربارهٔ ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶٩۶:
به نظر می رسد در بیت اول «مقصد ز» درست تر از «مقصود» باشد.
در بیت سوم نیز «او» صحیح نمی باشد . چون این ضمیر به بناها و ساختمانها و درختان و ... برمی گردد بنابراین صحیح « آن » می باشد. « دانی چراست ؟ تا بمراد دل اندر آن »
یونس در ۳ ماه قبل، شنبه ۱۱ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۰۱ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲: