امیرحسین صدری در ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۰۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۳:
جزء معدود غزلهای حافظ هست که نتونستم باهاش ارتباط بگیرم
برمک در ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۲۱ دربارهٔ مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۹ - مدح سیف الدوله محمود و تهنیت فتح اگره:
گرد او بیشه و کوه گشن و سبز چنانک
گذر باد و ره مار درو ناخوش و تنگ
پشته ها کرد ز بس کشته در و پنجه جای
جوی خون کرد به هر پشته روان صد فرسنگ
برمک در ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۱۴ دربارهٔ ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۶ - رزمنامه:
کشوری جای مه آبادی و شاهان مدی
مهترانی چو کیامرز و چو آذرهوشنگ
آنکه جمشیدش برکرد زکیوان دیهیم
وانکه کاوسش بنهاد به گردون اورنگ
تیردادش زد بر دیدهٔ یونانی تیر
اردشیرش زد بر تارک رومانی سنگ
محمد حسین طالبیان شهرضا در ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۳۱ دربارهٔ جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲:
ساز و آوازی با صدای عبدالوهاب شهیدی و تار جلیل شهناز در دستگاه چهارگاه
روز به آخر رسید و یار نیامد
هیچکس از پیش آن نگار نیامد
این همه بر من ز روزگار بد آمدگلهای رنگارنگ 558
رضا از کرمان در ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۴۱ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۹۴ - آمدن جعفر رضی الله عنه به گرفتن قلعه به تنهایی و مشورت کردن ملک آن قلعه در دفع او و گفتن آن وزیر ملک را کی زنهار تسلیم کن و از جهل تهور مکن کی این مرد میدست و از حق جمعیت عظیم دارد در جان خویش الی آخره:
درود
مقصود از ناب دندان نیش است
همایون در ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۳۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۴:
چه زیبا درودی چه نازک سرودی
به خرسند مستی رسیدی که نوشت
تا به حال همه سرمستی و شادکامی بود اینجا مرحلهای بالاتر پیش می آید و آن آفرین گفتن به این می و این مستی است گویی مستی دیگری پیدا شده که مست به خودش نوش باد میگوید و به این مستی و این شرابی که پیدا کردهاست آفرین میگوید، یافتن شمس و آوردن او به گلستان بودن شرابی دیگر است و مستی دیگر که تاکنون نبوداست
مهدی هاشمی در ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۱۴ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۰:
فکر میکنم منظور شاعر اینه وقتی آدم تازه داره به ثمر میشینه مرگ میاد سراغش
کوروش در ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۴:۳۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۹۴ - آمدن جعفر رضی الله عنه به گرفتن قلعه به تنهایی و مشورت کردن ملک آن قلعه در دفع او و گفتن آن وزیر ملک را کی زنهار تسلیم کن و از جهل تهور مکن کی این مرد میدست و از حق جمعیت عظیم دارد در جان خویش الی آخره:
وان دگر سوراخ کردی پهلوش
از جماعت گم شدی بیرون شوش
یعنی چه ؟
کوروش در ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۴:۳۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۹۴ - آمدن جعفر رضی الله عنه به گرفتن قلعه به تنهایی و مشورت کردن ملک آن قلعه در دفع او و گفتن آن وزیر ملک را کی زنهار تسلیم کن و از جهل تهور مکن کی این مرد میدست و از حق جمعیت عظیم دارد در جان خویش الی آخره:
آن یکی چشمش بکندی از ضراب
وان دگر گوشش دریدی هم به ناب
منظور از ناب چیست ؟
کوروش در ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۴:۳۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۹۴ - آمدن جعفر رضی الله عنه به گرفتن قلعه به تنهایی و مشورت کردن ملک آن قلعه در دفع او و گفتن آن وزیر ملک را کی زنهار تسلیم کن و از جهل تهور مکن کی این مرد میدست و از حق جمعیت عظیم دارد در جان خویش الی آخره:
نیست جمعیت ز بسیاری جسم
جسم را بر باد قایم دان چو اسم
یعنی چه ؟
کوروش در ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۴:۳۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۹۴ - آمدن جعفر رضی الله عنه به گرفتن قلعه به تنهایی و مشورت کردن ملک آن قلعه در دفع او و گفتن آن وزیر ملک را کی زنهار تسلیم کن و از جهل تهور مکن کی این مرد میدست و از حق جمعیت عظیم دارد در جان خویش الی آخره:
هست جمعیت به صورتها فشار
جمع معنی خواه هین از کردگار
فشار یعنی چه ؟
سیدمحمد جهانشاهی در ۲ ماه قبل، شنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۳۳ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۲:
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۲
خطَت خورشید را ، در دامن آورد
ز مُشکِ ناب ، خرمن خرمن آورد
چنان خطّت برآوردست ، دستی
که با خورشید و مَه ، در گردن آورد
کُلَهدارِ فلک ، از عشقِ خطّت
چو گل کرده قبا ، پیراهن آورد
خطِ مُشکینت ، جوشی در دل انداخت
لبِ شیرینت ، جوشی در من آورد
فلک را ، عشقِ تو در گردش انداخت
جهان را ، شوقِ تو در شیون آورد
ندانم تا فلک در هیچ دُوری
به خوبیِّ تو ، یک سیمینتن آورد
فلک ، چون هر شبی زلفِ تو میدید
که چندین حلقهٔ مردافکن آورد
ز چشمِ بد ، بترسید از کواکب
سرِ زلفِ تو را ، چوبکزن آورد
از آن سر رشته گم کردم ، که رویت
دهانی ، همچو چشمِ سوزن آورد
از آن سرگشته دل ماندم ، که لعلت
گُهَر سیدانه ، در یک ارزن آورد
ز بهرِ ذرّهای وصلِ تو ، هر روز
اگر خورشید وجهی روشن آورد
چون آن ذرّه نیافت ، از خجلتِ آن
فرو شد زرد و سر در دامن آورد
دلِ عطّار در وصلت ، ضمیری
به اسرارِ سخن ، آبستن آورد
صدرا رحمتی در ۲ ماه قبل، شنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۱۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۵:
بیا به صلح من امروز در کنار من امشب
که دیده خواب نکردهست از انتظار تو دوشم
تکرار واژههای «امروز» و «امشب» در کنار هم، تأکیدی بر فوریت و تمنای شاعر دارد: او نمیخواهد این آشتی به تأخیر بیفتد.
شاعر با لحنی عاشقانه و ملایم، از معشوق میخواهد که کدورت و رنجش را کنار بگذارد و امشب به دیدارش بیاید.
میگوید: دیشب از بیقراری و چشمبهراهی تو نخوابیدم، پس امشب بیا تا دلِ بیتابم آرام گیرد و صلح و صفا بازگردد.
صدرا رحمتی در ۲ ماه قبل، شنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۰۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴:
چو با حبیب نِشینی و باده پِیمایی
به یاد دار مُحِبّانِ بادپیما را
چو با حبیب نشینی: وقتی با یار محبوب خود مینشینی،
و باده پیمایی: و شراب (نماد عشق یا سرور) مینوشی،
به یاد دار محبان بادپیما را: به یاد دوستدارانِ در راهمانده یا آوارگانِ عاشق باش که در سفرند (بادپیما = کسانی که در مسیر باد، در سفرند).
این بیت اشاره به وفاداری و همدلی عارفانه دارد. شاعر میگوید:
اگر تو در حال وصال و شادی با محبوب خودی، فراموش مکن آنان را که هنوز در فراق و دوریاند؛ آنان که در طوفان عشق سرگردانند و هنوز به وصال نرسیدهاند.
به بیان دیگر، در نعمت و آرامش، یاد رنجدیدگان و عاشقانِ در راهمانده را زنده نگه دار.
سام در ۲ ماه قبل، شنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۲۷ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱:
سبحان من تقدس بالعز و الجلال سبحان من تقدس بالعز و الجلال شاعر : خواجوی کرمانی سبحان من تفرد بالجود و الجمال سبحان من تقدس بالعز و الجلال وان قادری که قدرت او هست بر کمال آن مالکی که ملکت او هست بر دوام دیان بی نظیر و خداوند لا یزال سلطان بی وزیر و جهاندار لم یزل دانای بی تفکر و دارای بی ملال گویای بی تلفظ و بینای بی بصر ورد زبان کبک دری رب ذوالجلال سبیح بلبل سحری حی لا ینام وز قاف تا بقاف برین حرف گشته دال حرفیست کاف و نون ز طوامیر صنع او وز باد قهر او متزلزل...
محسن عبدی در ۲ ماه قبل، شنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۰۹ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۳۶ - اندرز و سوگند دادن مهینبانو شیرین را:
این بیت وصف غروب آفتاب است.
طاوس فلک استعاره از روز و سیه زاغ استعاره از شب است.
محسن عبدی در ۲ ماه قبل، شنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۰۷ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۳۶ - اندرز و سوگند دادن مهینبانو شیرین را:
در اینجا به نظر میگه که خسرو خودش شکار چشم شیرین شد.
محسن عبدی در ۲ ماه قبل، شنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۵۹ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۳۶ - اندرز و سوگند دادن مهینبانو شیرین را:
این چند بیت در وصف چوگان بازی ایشان و مهارت آن ها در چوگان بازی است.
محسن عبدی در ۲ ماه قبل، شنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۵۵ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۳۶ - اندرز و سوگند دادن مهینبانو شیرین را:
غُرض به معنی صورت به کار رفته به نظر
بهزاد رستمی در ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۱۶ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۴ - هفتاد سالگی: