گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

گوهر خود را هویدا کن کمال این است و بس

خویش را در خویش پیدا کن کمال این است و بس

سنگ دل را سرمه کن در آسیای رنج و درد

دیده را زین سرمه بینا کن کمال این است و بس

هم نشینی با خدا خواهی اگر در عرش رب

در درون اهل دل جا کن کمال این است و بس

هر دو عالم را بنامت یک معما کرده اند

ای پسر حل معما کن کمال این است و بس

دل چو سنگ خاره شد ای پور عمران با عصا

چشمه ها زین سنگ خارا کن کمال این است و بس

پند من بشنو بجز با نفس شوم بد سرشت

با همه عالم مدارا کن کمال این است و بس

ای معلم زاده از آدم اگر داری نژاد

چون پدر تعلیم اسما کن کمال این است و بس

چند میگوئی سخن از درد و رنج دیگران

خویش را اول مداوا کن کمال این است و بس

سوی قاف نیستی پرواز کن بی پر و بال

بی محابا صید عنقا کن کمال این است و بس

چون بدست خویشتن بستی تو پای خویشتن

هم بدست خویشتن واکن کمال این است و بس

کوری چشم عدو را روی در روی حبیب

خاک ره بر فرق اعدا کن کمال این است و بس