مهدی انصاری در ۲ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۱۶ در پاسخ به بنده خدا دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۴۱:
پرده همی گفت که من سر تسلیم به درگاه خداوندگار دارمی نه چون تو که گردن برافراشته یی در آسمان،
از اینرو هر کس بناحق گردن کشد و خودنمایی کند عاقبت به خاک مذلت و خواری خواهد نشست.
علی احمدی در ۲ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۶:۱۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸:
به جانِ خواجه و حقِ قدیم و عهدِ درست
که مونسِ دمِ صبحم، دعایِ دولتِ توست
این غزل از دسته غزلهاییست که حافظ رویکردی عاشقانه نسبت به موضوعات پیرامون خود دارد .پادشاه از او رنجشی داشته و او را از خود دور کرده و حافظ گلایه اش را اینطور مطرح می کند.
او را به جانش و حق دوستی و پیمانی که همیشه با هم داشتند قسم می دهد و احتمالا این موضوع با شاه شجاع مطابقت بیشتری دارد .چون از کودکی او را می شناخته و از طرفی به دعای دولت او اشاره دارد یعنی من همیشه موقع سحر دعا می کنم این نعمت که در زمان پادشاهی تو اتفاق افتاد پابرجا بماند
سِرِشک من که ز طوفان نوح دست بَرَد
ز لوح سینه نیارَست نقشِ مهرِ تو شُست
شدت فراوانی اشک هایم از طوفان نوح هم بیشتر است .دست بردن مثل بردن در یک دست مسابقه است .حال با اینکه اشکهایم زیاد است ولی نقش مهر و محبت تو را از دلم پاک نمی کند .یعنی با اینکه از تو دور شدم ولی هم دعایت می کنم و هم تو را دوست دارم
بکن معاملهای، وین دل شکسته بخر
که با شکستگی ارزد به صد هزار درست
درست است که این دل شکسته ولی بیا همین دل را بخر که این دل شکسته از صد هزار دل سالم و درست بیشتر می ارزد
زبان مور به آصف دراز گشت و رواست
که خواجه خاتَمِ جم، یاوه کرد و باز نَجُست
و گلایه اش را مطرح می کند و طعنه می زند .اگرچه مور باید بابت از دست دادن انگشتر خاتم جم به خود سلیمان نبی گلایه می کرد ولی با وزیر او آصف سخن گفت و این کار به جا است چرا که خواجه یعنی پادشاه چیزی را گم کرده و به دنبال یافتن آن نبوده است پس مور باید دست به دامن وزیر شود . من هم موافقم که حافظ خود را همان انگشتر خاتم جم می داند که پادشاه او را گم کرده است و به دنبالش نیست.
دلا طَمَع مَبُر از لطفِ بینهایتِ دوست
چو لافِ عشق زدی، سر بباز، چابک و چُست
مصرع دوم مشخص است و یکی از الزامات راه عاشقی را یادآور شده است .آماده مرگ بودن و سر دادن آن هم با چابکی الزام است .حال وقتی آماده از دست دادن سر هستی نباید بترسی بلکه باید امیدوار به لطف بی نهایت یار باشی پس از لطف او طمع را نبُر.بلکه طمع داشته باش که تو را مورد لطف قرار دهد.
اما اگر مبَر بخوانیم یعنی با فتح ب یعنی طمع به لطف بی نهایت یار نداشته باش .یار ممکن است لطف داشته باشد ولی همیشه معلوم نیست لطف بی نهایت او شامل تو شود او تصمیم خود را می گیرد .در هر حال هردو معنا درست به نظر می رسد.ولی از آنجا که حافظ از طمع مدار برای پرهیز از طمع داشتن استفاده کرده است لذا تعبیر اول درست تر است یعنی با ضم ب (مبُر).
به صدق کوش، که خورشید زایَد از نَفَسَت
که از دروغ سیهروی گشت صبحِ نخست
به خودش توصیه می کند که صداقت پیشه کند چرا که سرانجام دروغ سیه رویی است.به نوعی خود را قربانی دروغ برخی حاسدان می داند ولی بر این باور است که نباید با دروغ تلافی کند . در راه عاشقی باید صادق باشد تا از نفسش خورشید طلوع کند وگرنه مثل صبح کاذب دوباره دچار سیاهی شب و سیه رویی خواهد شد
شدم ز دست تو شیدای کوه و دشت و هنوز
نمیکنی به ترحم، نِطاق سلسله سست
نطاق را کمربند و میان بند گفته اند و سلسله نیز بند یا زنجیر است .این سلسله نماد پیوند محکم بین حافظ و پادشاه است که علیرغم دوری و آوارگی در کوه و دشت هنوز محکم است و این حافظ را می آزارد و به پادشاه می گوید چرا از روی ترحم این زنجیر را شل نمی کنی .این محکمی زنجیر که کمکی به من نمی کند بلکه مایه دردسر است
مرنج حافظ و از دلبران حِفاظ مجوی
گناه باغ چه باشد چو این گیاه نَرُست
در آخر هم به خود می گوید انتظار اینکه دلبر یا معشوق از تو محافظت کند نداشته باش چون در این باغ گیاهی که بخواهد محافظت کند تا به حال نروییده است .بخصوص اگر دلبر پادشاه باشد که ممکن است به جای لطف غضب کند .
یک نکته اینکه در راه عاشقی و عرفان الهی نیز نباید توقع لطف و محافظت همیشگی از خداوند داشت .او موظف به محافظت از عاشق نیست و قوانین خودش را انجام می دهد و ممکن است گاهی عاشق را با چالش مواجه کند مهم این است که عاشق صادقانه به راهش ادامه دهد و آماده جانبازی باشد.
احمد اسدی در ۲ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۳:۲۴ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:
نیست از کردار ما بیحاصلان را بهرهای
چون قلم از ما همین گفتار میماند به جا
واژه "کردار" در این بیت باید با سکون بر حرف "ر" خوانده شود. همانطور که صائب در بیت هفتم همین غزل هم عنوان کرد، در این بیت نیز میگوید که کار و کرداری از او به جای نمانده و آنچه که دارد گفتار است که ( در قالب شعر) از او به جا می ماند.
احمد اسدی در ۲ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۵۶ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:
اگر نه مدِّ بسمالله بودی تاجِ عنوانها
نگشتی تا قیامت نوْ خطِ شیرازه دیوانها
مد: علامتی که بر بالای حروف نویسند که نشان دهنده کشش حرف است، مثل علامت بالای "آ" که گویی تاجی برای الف است.
عنوان: سرنامه . نشان و دیباچه ٔ نامه
شیرازه: تهبندی کتاب و دفتر؛ حاشیۀ باریکی که صحّاف با ابریشم رنگین پس از تهدوزی کتاب در بالا و پایین آن میدوزد.
صائب در این بیت میگوید اگه عبارت "بسم الله الرحمن الرحیم" بالای دیباچه کتاب ها نبود، هیچوقت خط شیرازه کتابها نو نمیشد. نو شدن خط شیرازه دو معنا میتواند داشته باشد. اول خطی که در اثر باز کردن کتاب بر شیرازه کتاب می افتد و تفاوت کتاب خوانده شده با کتاب باز نشده است. دوم اشاره به معنای نو شدن خطوط ابریشمی که در صحافی کتابها برای اتصال برگه های کتاب هایی که صفحات آن از هم گسسته استفاده میشود. در واقع نو نشدن خط شیرازه اشاره به خوانده نشدن کتاب دارد.
لذا صائب میگوید که اگر عبارت بسم الله شروع کننده کتاب نباشد، کسی سراغ خواندن آن نمی رود.
شروع شدن کتاب با بسم الله تلمیحی است بر ساری و جاری بودن مفاهیم معنوی در سراسر کتاب. به عبارتی صائب کتابِ تهی از معنویت را بی مخاطب می داند.
نکته قابل توجه آن است که با توجه به قافیه ه و الف ("ها")، این غزل از نظر ترتیب الفبا نباید شروع کننده غزلیات باشد اما چون غزل با بسم الله شروع شده است، در تالیف غزلیات، مصححین این غزل را در شروع دیوان اشعار صائب قرار داده اند.
کوروش در ۲ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۰۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۲۲ - تفسیر قوله علیهالسلام موتوا قبل ان تموتوا بمیر ای دوست پیش از مرگ اگر می زندگی خواهی کی ادریس از چنین مردن بهشتی گشت پیش از ما:
عقل گردی عقل را دانی کمال
عشق گردی عشق را دانی ذبال
معنای مصرع دوم چیه ؟
کوروش در ۲ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۵۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۲۲ - تفسیر قوله علیهالسلام موتوا قبل ان تموتوا بمیر ای دوست پیش از مرگ اگر می زندگی خواهی کی ادریس از چنین مردن بهشتی گشت پیش از ما:
غرق این کشتی نیابی ای امیر
تا بننهی اندرو من الاخیر
من آخر اصل دان کو طارقست
کشتی وسواس و غی را غارقست
یعنی چه ؟
کوروش در ۲ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۳۸ در پاسخ به سجاد جولا زاده دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۹ - در آمدن ضریر در خانهٔ مصطفی علیهالسلام و گریختن عایشه رضی الله عنها از پیش ضریر و گفتن رسول علیهالسلام کی چه میگریزی او ترا نمیبیند و جواب دادن عایشه رضی الله عنها رسول را صلی الله علیه و سلم:
سطح دغدغه رو
بهرام چگینی در ۲ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۵۹ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۳:
فوقالعاده است .
متاسفانه اگه این شعر رو مولانا یا حافظ گفته بود الان حاشیه ها پر بود از تحسین و تحلیل و روش درست خوانی و..... ، خیلی ها هم توی بخش خوانش این شعر رو خونده بودن .
متاسفانه اصلا به خاقانی اون طور که باید توجه نمیشه .
( منظور این نیست که حافظ و مولانا بدن . منظور اینه که باید به خاقانی هم توجه بشه )
حمیدرضا بیستونی در ۲ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۰۷ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۹:
با درود
در تذکره عرفات العاشقین، اوحدی بلیانی در شرح حال عرفی و گزیده اشعارش، دو بیت از این غزل آورده که بیت اول همان بیت مطلع غزل است اما بیت بعدی در این غزل نیست:
چون داغ تو برم به حجیم اهل معصیت
گویند دور شو که ز تاب تو سوختیم
حال ندانم در نسخه ای دست اندر کاران محترم گنجور استفاده کرده اند آیا این بیت بوده یا اینکه اوحدی بلیانی سهوا این بیت را به نام عرفی آورده است. البته در تذکره عرفات اشتباهات ناخواسته مولف متعدد است؛ اما از جایی که بیت مذکور هم بیتی است که میتواند درخور و سروده شاعر بزرگی همچون عرفی شیرازی باشد، میتوان احتمال داد که این بیت از این غزل در نسخه استفاده شده جا افتاده است.
رضا از کرمان در ۲ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۱۱ در پاسخ به هادی مردی دربارهٔ سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۱۰ - حکایت کرم مردان صاحبدل:
درود
در پناه حضرت حق در کمال صحت شاد و سرافراز باشی
رضا از کرمان در ۲ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۰۹ در پاسخ به کوروش دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۶۱۵:
درود
عزیزم یعنی میزان خلوص
به طلایی که در آن غش وناخالصی مثل مس باشه میگن ناسره و متضاد آن، سره به معنی ناب بودن طلا است
شاد باشی
بهزاد رستمی در ۲ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۱۶ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۲:
جوفروش است آن نگار سنگدل
با من او گندم نمایی میکند
سعدی
سیاوش در ۲ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۱۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۷:
که گفت نظر بر رخ خوبان خطا باشد
خطا بود که نبینند روی زیبا را
AliKhamechian در ۲ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۴۳ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸:
کوشش فرهاد آخر کرد شیرین سنگ را!
عالیه دمشگرم
احمد اسدی در ۲ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۴۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰:
همه دانند که من سبزهٔ خط دارم دوست
نه چو دیگر حَیَوان سبزهٔ صحرایی را
رنگ سبز در ترکیبِ "خط سبز" برای توصیف یکی از زیبایی چهره در ادبیات ایران مورد استفاده قرار می گرفته است. خط سبزِ دورِ صورت در ادبیات فارسی معمولاً به نشانهای از جوانی، زیبایی و طراوت اشاره دارد. این تعبیر ریشه در سنتهای ادبی و فرهنگی ایران دارد، جایی که خط سبز نمادی از رویش اولین موی چهره (سبزهرویی) در دوران جوانی است. این اصطلاح غالباً در اشعار عاشقانه و توصیفهای زیباییشناسانه برای بیان لطافت و جذابیت اوایل جوانی به کار میرود.
لذا " خط سبز" که در واقع همان "خط عارض" است، در اشعار کلاسیک، اشاره به موهای نورسته بر دور چهره دارد که میتواند به آغاز بلوغ جسمی و عاطفی اشاره داشته باشد. گاهی نیز این تعبیر با سبزهرویی معشوق یا جلوههای طبیعی و طراوت چهره مرتبط میشود.
حافظ هم بسیار به خط و خال در چهره معشوق اشاره کرده و ترکیباتی نظیر "خط مشکین" یا " خط سبز" را در ابیاتی دقیقا با همین مفهوم به کار برده است:
هر که را با خطِ سبزت سرِ سودا باشد
پای از این دایره بیرون نَنِهَد تا باشد
با توجه به سبز بودن رنگِ زنگار، گاهی نیز به جای "خط سبز" از "خط زنگار" استفاده می شده است. مثلا در بیت زیر از حافظ که بیشتر به یک نقاشی رنگارنگ شبیه است، رنگهای سبز (زنگار)، زرد و قرمز (خونابه) را بر چهره یار و روی خودش منقش میکند.
گر چُنین چهره گشاید خطِ زنگاری دوست
من رخِ زرد به خونابه مُنَقَّش دارم
از زیبایی های بیت سعدی اما این است که " سبزه خط" را در تقابل با "سبزه صحرا" قرار میدهد و اولی را به طور تلمیحی مطلوبِ عاشق میداند و دومی را مطلوب حَیَوان.
همه دانند که من سبزهٔ خط دارم دوست
نه چو دیگر حَیَوان سبزهٔ صحرایی را
احمد خرمآبادیزاد در ۲ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۵۹ دربارهٔ جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲۰:
مصرع نخست بیت چهارم را با این مصرع از حافظ بسنجیم: «خوشش باد آن نسیم صبحگاهی»
sara Falahi در ۲ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۵۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۰۵ - روان شدن شهزادگان در ممالک پدر بعد از وداع کردن ایشان شاه را و اعادت کردن شاه وقت وداع وصیت را الی آخره:
ممنونم آقای دکتر صحافیان
بسیار عالی بود🥹♥️
کیخسرو در ۲ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۵:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۷:
بیت نخست همچنین اشاره دارد به زمان: ماه نو همچو داسی ست که هر سی روز محصول آن ماه را که عمر انسانهاست میدرود (زریاب خویی)
کیخسرو در ۲ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۵:۲۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۹:
خلاف آمد... : در حالت عادی که زلف پریشان نیست و جمع است دلهای گرفتار دام زلفِ گرهدار نیز جمعند و پریشان نیستند و چون زلف پریشان شود دلها نیز پراکنده و پریشان میشوند (زریاب خویی)
پدرام در ۲ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۲۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۴ - از خداوند ولیّ التوفیق در خواستن توفیق رعایت ادب در همه حالها و بیان کردن وخامت ضررهای بیادبی: