گنجور

 
شهریار

از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران

رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران

ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی

تو بمان و دگران وای به حال دگران

رفته چون مه به محاقم که نشانم ندهند

هرچه آفاق بجویند کران تا به کران

می‌روم تا که به صاحب‌نظری بازرسم

محرم ما نبود دیده کوته‌نظران

دل چون آینه اهل صفا می‌شکنند

که ز خود بی‌خبرند این ز خدا بی‌خبران

دل من دار که در زلف شکن در شکنت

یادگاریست ز سر حلقه شوریده‌سران

گل این باغ به جز حسرت و داغم نفزود

لاله‌رویا تو ببخشای به خونین‌جگران

ره بیدادگران بخت من آموخت ترا

ورنه دانم تو کجا و ره بیدادگران

سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن

کاین بود عاقبت کار جهان گذران

شهریارا غم آوارگی و دربه‌دری

شورها در دلم انگیخته چون نوسفران

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۱۰۳ - تو بمان و دگران به خوانش نوح منوری
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۱۰۳ - تو بمان و دگران به خوانش فاطمه نیکو ایجادی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
عسجدی

ژاژ داری تو و هستند بسی ژاژ خوران

وین عجب نیست که تازند سوی ژاژ خران

منوچهری

پادشاهی که به رومش در صاحب خبران

پیش او صف سماطین زده زرین کمران

رای کرده‌ست که شمشیر زند چون پدران

که شود سهل به شمشیر گران شغل گران

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از منوچهری
سنایی

ویحک ای پردهٔ پرده‌در در ما نگران

بیش از این پردهٔ ما پیش هر ابله مدران

یا مدر یا چو دریدی چو لئیمان بمدوز

یا مخوان یا چو بخواندی چو بخیلان بمران

جای نوری تو و ما از تو چو تاریک دلان

[...]

انوری

من توانم که نگویم بد کس در همه عمر

نتوانم که نگویند مرا بد دگران

گر جهان جمله به بد گفتن من برخیزند

من و این کنج و به عبرت به جهان در نگران

در بد و نیک جهان دل نتوان بست ازآنک

[...]

سراج قمری

جام زرین فلک سیم پرا کند به صبح

جام زرکش به صبوحی زکف سیمبران

می خور از کاسه به حدی که اگر خاک شوی

مست گردند ز بوی گل تو کوزه‌گران

شعلهٔ آتش می را چو مغان سجده گزار

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه