گنجور

 
طغرل احراری

چند روزی در جهان ای عمر مهمانی بس است

از حصول مدعا آه پشیمانی بس است

آرزوی جاه داری گر ز نقش اعتبار

یاد تعمیر خیالت خانه ویرانی بس است

گشتی از درس کمال امروز غافل مر تو را

همچو یبروج‌الصنم یک نام انسانی بس است

چند گویی کز تعلق‌های امکان بگذرم

بگذری گر از جهان یک دامن افشانی بس است

گیر در راه طلب از نقش پای او سبق

مر تو را آیینه‌سان یک چشم حیرانی بس است

تا کجا خواهی کز آشفتن به جمعیت رسم

از تصورهای زلفش یک پریشانی بس است

گر همی‌خواهی که اسپ خویش از فرزین کنی

در بساط نرد غم یک دانه گردانی بس است

دوش از سیب زنخدانش گرفتی بهره‌ای

از لب لعلش تو را امروز خوبانی بس است

تا به کی گویی که خوانم دفتر عشاق را؟!

از کتاب محنتش یک سطر اگر خوانی بس است!

کعبه بیت اللّٰه فکر مرا طغرل کنون

از شکار صید معنی‌ها یکی بانی بس است!

 
 
 
صائب تبریزی

مزد دست و تیغ قاتل چشم قربانی بس است

عذرخواه نقش از نقاش حیرانی بس است

غوطه زن در بحر و فارغ شو ز گیر و دار موج

چون حباب شوخ چشم این کاسه گردانی بس است

اینقدر تمهید بهر دفع ما در کار نیست

[...]

بیدل دهلوی

سر خط درس‌کمالت منتخب دانی بس است

ازکتاب ‌ما و من سطر عدم‌خوانی‌ بس است

چند باید چیدن ای غافل بساط اعتبار

از متاع‌کار و بارت آنچه نتوانی بس است

تا درین محفل چراغ عافیت روشن کنی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه