علی ک در ۲ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۱ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۱۸:۰۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۷:
بر نقد سخن جانا هین سکه مزن دیگر
کان کس که طلب دارد او کان ذهب بیند
Mahmood Shams در ۲ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۱ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۱۷:۵۶ در پاسخ به متین دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶:
درود ، بنده ام با شما موافقم و در ادامه همین شعر همانطور که دوستان اشاره کردند در بیت از ثری تا به ثریا به عبودیت او / همه در ذکر و مناجات و قیامند و قعود / نظر شاعر عیان است ، حضرت سعدی به قول استاد اسماعیل آذر شریعت مدار ترین شاعر ماست ، و بارها از عبادت خداوند و بندگی و ستایش و شکرگزاری خالق هستی و مدح پیامبران سروده به زیبایی و مهارت ، ضمن اینکه دوست گرامی که به شعری از بوستان اشاره کردند طریقت به جز خدمت خلق نیست ..... آمده که در سخنان و احادیث بزرگان دین بیان شده ، کلمه عبادت بارها در آثار سعدی به کار گرفته شده که چند نمونه می آورم در غزل معروف به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست می فرماید پادشاهی و گدایی بر ما یکسان است / که بر این در همه را پشت عبادت خم از اوست / یا در اولین غزل همچون اول بوستان و گلستان که بنام و عشق خداوند شروع می کند می فرماید: خداوندا بدان تشریف عزت / که دادی انبیا و اولیا را / بدان مردان میدان عبادت / که بشکستند شیطان و هوا را / یا در خود بوستان که می فرماید: عبادت به اخلاص نیت نکوست / وگر نه چه آید ز بی مغز پوست ؟ اینها فقط دو سه مورد بود همچون افرادی که از حافظ برنمی تابند بیانی از قرآن و اسلام و مسلمانی را و فقط شراب و عیش و عشرت را می پذیرند نه کلامی که مخالف عقیده و باورشان باشد!! شگفتا به قول قدیمی ها کافر همه را به کیش خود پندارد !!
سپیتامن آرین در ۲ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۱ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۱۷:۲۸ در پاسخ به niyaz دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۸۶:
مولانا چندبیت ترکی بیشتر نداره به همون اندازه هم شعر یونانی داره،آیااین دلیل بر یونانی بودن مولاناست؟
Ali agha در ۲ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۱ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۱۴:۰۰ در پاسخ به morteza دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۴۷ - رفتن امیر خشمآلود برای گوشمال زاهد:
گرز آهنین.
بابک بامداد مهر در ۲ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۱ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۱۱:۰۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۰۹:
همایون جان تحلیل ونگاهی جالب داشتید.قابل تفکراست.
صابر قنبری در ۲ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۱ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۱۰:۴۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۹:
این غزل چه ربطی به سوره انشقاق داره؟! اصلا معنی کلمه ''انشقاق'' یعنی جدا شدن و پراکندگی در حالی که این غزل تماما با مضمون وحدت است. تمام سوره انشقاق هشدار و انذار است ولی این غزل زیبا بطور کل بشارت است و امید.
سفید در ۲ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۱ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۱۰:۱۰ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۰۳:
بیطاقتیست قسمت منعم ز جمع مال
از گنج پیچ و تاب بود رزقْ مار را...
زیبا روز در ۲ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۳۱ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۲۳:۵۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۷۷:
زیبا روز در ۲ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۳۱ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۲۳:۴۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۷۷:
یاسان در ۲ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۳۱ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۱۹:۴۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۳:
بیتی دو بماند اما بردند مرا جانا
جایی که جهان آن جا بس مختصرم آمد
در حاشیهها دیدم که دوستمان با نام «محمد» برداشت اشتباهی از این بیت کردهاند.
حال آنکه سخن این بیت روشنتر از این است. مولانا میگوید:
هنوز چند بیت برای سرودن باقی مانده [و سخن تمام نشده] اما ای جان من! در این لحظه مرا به جایی بردند[حالی دست داد] که آنجا جهان را کوچکتر از این میبینم که شعر را ادامه دهم.
گویی در لحظات آخر حالتی به مولانا دست داده که انگیزهاش را برای ادامه سخن از دست داده.
اما بگذارید کل این اتفاقی که برای مولانا افتاده را برای درک بیشتر آن تصویرسازی کنیم:
مولانا را حالی خوش دست داده و آغاز به غزل کرده. او هنوز ما را برای شنیدن [و شاید خود را هم برای گفتن] آماده نمیبیند. پس مثل همیشه شبیه آغاز دم گرفتن صوفیان در حلقه سماع، غزلش را با ضرباهنگی سنگین و تکراری شروع کرده:
شمس و قمرم آمد
سمع و بصرم آمد
وان سیمبرم آمد
وان کان زرم آمد...
این ذکر و تکرار و تمرکز در بیتهای میانی غزل به بار مینشیند.
آن کس که همیجستم دی من به چراغ او را [فلاش بک: «دی شیخ با چراغ همی گشت...»]
امروز چو تنگ گل بر ره گذرم آمد
غزل از نیمه میگذرد. سرها گرم و پلکها سنگین شدهاند. حالا مولانا بیتهای ساده و ریتمیک را به معنای بیشتر میآمیزد:
از حد چو بشد دردم در عشق سفر کردم...
سپس از چشمهی سخنش مستی میافزاید. اکنون شوری در حلقه سماع افتاده و:
وقتست که می نوشم تا برق زند هوشم...
میگویند در اوج مستی و نشئه[برق زدن هوش] ممکن است احساس پرواز به شخص دست دهد:
وقتست که برپرم چون بال و پرم آمد...
حال اگر این مست، مولانا و آن «برق»، از جام مولانا باشد چه:
وقتست که درتابم چون صبح در این عالم
وقتست که برغرم چون شیر نرم آمد...
کار از پرواز گذشته او دیگر خود را در جایگاه خورشید میبیند. شعر/سماع هنوز تمام نشده اما...
از پرواز کردن و از خورشید شدن بالاتر چه؟ چه میشود اگر کسی را حالی فراتر از این دست دهد؟ اکنون مولانا چنین شده اما «چنین حال» و «چنان چیزی» چیست؟ چگونه توصیفش میتوان کرد و اصلا در این مرتبه چه انگیزهای برای شعر سرودن و خلاقیت هنری میماند؟ انسان را در این مرتبه چه سخنی برای گفتن و اصلاً چه چیزی برای خواستن و چه گونهای برای بودن است؟
مولانا که قصد نداشته به این زودی غزل را به مقطعش برساند و چند حرفی بیشتر برای گفتن در نظر داشته بود، در مواجهه با چنین حالی که قابل توصیف نیست و حتی انگیزهای برای سرودن و برگفتنش نمانده یکباره غزل را به پایان میبرد و عذرش را از ما و همه مخاطبانش در قرنهای آینده [که با لفظ «جانا»! خطاب قرار داده] میخواهد:
بیتی دو بماند اما بردند مرا جانا
جایی که جهان آن جا بس مختصرم آمد
محمد یوسفی در ۲ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۳۱ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۱۳:۳۴ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۱۸ - حکایت:
با سلام و احترام
آیا تنها به صرف بردن نامی از روم نتیجه گیری شد که منظور مولاناست؟
بابک بامداد مهر در ۲ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۳۱ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۱۱:۴۷ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۱:
سپاس از اصلاح ویادآوری دوستان فرهیخته
m nesh در ۲ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۳۱ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۱۰:۰۷ دربارهٔ فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰ - در زندان قصر:
آلبوم چاووش 2 - شهرام ناظری - قطعه آزادی
بابک بامداد مهر در ۲ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۳۱ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۰۸:۰۷ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۴۱:
دربیت اول "ز ره هوس به تو کی رسم،نفسی زخود نرهیده من" باید باشد به دو دلیل یکی اینکه من ازطریق دنباله روی ازهوس به تو چگونه برسم درحالیکه ازخود "رها نشده باشم=نرهیده. کسی ازخود ونفس رم نمی کند بلکه رها میشود .
دوم قافیه ی نرمیده در یک بیت دیگر تکرارشده و آنجا منطبق بامعناست"ز در وفانرمیده من"
ازآنجاکه هیچ تکرارقافیه ی دیگری نداریم حدس حقیراین است اشتباه در املا وضبط وشباهت نرهیده ونرمیده منجربه این شکل شده.عزل زیبا ودارای اوجهای دلپذیریست
سیّد محس سعیدزاده در ۲ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۳۱ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۰۶:۵۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰:
خیال حوصله بحر میپزم هیهات
چه ها است درسر این قطره محال اندیش
درذهنش خیال به اندازه ای میپزد که اگر دریاها جوهر شود وآنرابنویسند،کم آورند. ذهن انسان خیال پردازی تا حد خیال محال را دارا است.میگویند خیال محال که محال نیست وبه «شریک الباری »مثال میزنند.محال اندیشی کار ذهن انسان است. این خیالات ممکن ومحال که درذهن آدمی جولان دارد، به اندازه ای وسیع است که میتوان محتوایش را با قطره قطره آب دریاها مقایسه کرد؛قطره های آب این دریا که خارج ازشمارش است. اگربتوانی قطره قطره ی آب دریارا بشماری،خواهی توانست، خیالهای ذهن را بشماری !!
از قول علی بن ابی طالب گفته اند:«اتزعم انک جرم صغیر--وفیک انطوی العالم الاکبر»فکر کردی که یک ذره بیش نیستی؛وحال آنکه تمام هستی در ذهنت جای گرفته است.انسان قطره ای از دریای هستی ها است ودرعین حال همه هستی دذهنش جای میگیرد.
ایلیا الباقی در ۲ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۳۱ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۰۱:۵۷ دربارهٔ عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و پنجم » بخش ۶ - الحكایة و التمثیل:
در مصرع آخر: "با سگ و با دیو باشی هم سرای" صحیح نبوده و صحیح "با دد و با دیو باشی هم سرای" میباشد.
علیرضا ساعتچی در ۲ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۳۱ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۰۱:۵۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۶:
دوستان فرهیخته امیدوارم جهت مطرح کردن تفسیر غیر معمول زیر مرا عفوکنید کمانکه این فقط یک نظر است ولی گاهی ممکن است متفاوت دیدن هرچند غلط هوشمندی را به راه درست در آینده رهنمون شود:
حافظ در این شعر نوع عشقی بیمارگونه را توصیف میکند نه اینکه تایید کند و فقط صرفا وصف حال رابطه ای است که به جهت تکرار بسیار اتفاق میفتد :
جایی که در یک شاه بیت به نظر بنده میفرماید:
«نسبت دوست به هر بی سرو پا نتوان کرد»
در حالیکه چهره جذابی دارد:
«عارضش را به مثل ماه فلک نتوان گفت»
جایی دیگر در غزلی دیگر فرموده :
«به خط و خال گدایان مده خزینه دل
به شاهوشی ده که محترم دارد »
در مطلع غزل از بی تعهد بودن یار گفته است:
«تکیه برعهد و تو باد صبا نتوان کرد»
این حال عاشقی است که معشوق بی تعهد دارد. عاشقی که حتی حاضر است جانش را بدهد ولی معشوق اندک تعهدی هم ندارد
حافظ مسئولیت را متوجه عاشق هم مینماید ومیگوید نظرت را پاک کن
«نظر پاک تواند رخ جانان دیدن»
یعنی شما که اینطور دلبسته این معشوق بی سرو پا شدی بدلیل اینست که
«در آینه نظر جز به صفا نتوان کرد»
چشمها را باید شست جور دیگر باید دید.
وبیت :
غیرتم کشت که محبوب جهانی ..
نشان می دهد که چقدر چنین عاشقی حال کشنده و بدی پیدا میکند وقتی این معشوق خودشیفته خودش را برای عالم و آدم بهترین نشان داده ولی تعهدی به عاشق وابسته ندارد
بیت «آهسته دعا نتوانکرد» یعنی معشوق اصلا اهل معنویت نیست وحتی آهسته هم دعا را تحمل نمیکند
سروش احمدی در ۲ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۲۳:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:
در بیت سوم حافظ سوال میکند که رندی چه نسبتی با صلاح و تقوا دارد و در بیت دوم رندانه پاسخش را میدهد. سماع در معنی رقص سماع با نغمه رباب تناسب دارد. معنی دیگر سماع با وعظ تناسب دارد.
سروش احمدی در ۲ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۲۳:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:
در بیت دوم مشکین به دو طریق خوانده میشود. هم به کسره میم به معنی سیاهرنگ و هم به ضمه میم به معنی مشک بوی . که در معنی دوم با بوی نافه تناسب دارد
سپیتامن آرین در ۲ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۱ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۲۱:۰۶ در پاسخ به ادب دوست دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۸۶: