در رهی میشد سنایی بیقرار
دید کناسی شده مشغول کار
سوی دیگر چون نظر افکند باز
یک مؤذن دید در بانگ نماز
گفت نیست این کار خالی از خلل
هر دو را میبینم اندر یک عمل
زآنکه هست این بیخبر چون آندگر
از برای یکدو من نان کارگر
چون برای نان است کار این دو خام
هر دو را یک کار میبینم مدام
بلکه این کناس در کار است راست
وآن مؤذن غرهٔ روی و ریاست
پس درین معنی بلاشک ای عزیز
از مؤذن به بود کناس نیز
تا تو با نفسی و شیطانی ندیم
پیشه خواهی داشت کناسی مقیم
گر درخت دیو از دل برکنی
جانت را زین بند مشکل برکنی
ور درخت دیو میداری بهجای
با سگ و با دیو باشی همسرای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.