گنجور

حاشیه‌گذاری‌های بابک بامداد مهر

بابک بامداد مهر

پزشک متخصص پوست ومو


بابک بامداد مهر در ‫۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۰۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱:

درضمن در ادبیات کلاسیک وقدیم رنگ آبی نبوده و  سبز وآبی یک طیف رنگ حساب می شده و طیفهای دیگراین رنگ نیلی و لاجورد وفیروزه و کبود و...بوده وکلمه "آبی" متاخر است.

مزرع سبز فلک یا گنبد خضرا  ازهمین روست

بابک بامداد مهر در ‫۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۰۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱:

مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است

زان رو سپرده اند به مستی زمام ما

من بااین شکل معنی موافق هستم که  به چشم شاهد دلبند ما مستی خوش است (شاهد دلبند ما نگاه مثبت و خوشی به مستی دارد وآن را تایید می کند درعین حال که به چشم مست شاهد هم اشاره می کند) به همین روست که اختیار ما به مستی و (فراموشی خود) سپرده شده و ماحالت مستی راترجیح می دهیم

بابک بامداد مهر در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۷ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۰۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳۹:

شعر اصل هستی رابه چالش می کشد و می گوید من این ایوان نه تو را نمی دانم...و ازنشناختن نقاش جادو و ندانستن ومقام حیرت دروجود انسان صحبت می کند آنوقت دوست عزیزی که مسلما در ابتدای راه شناخت وسلوک است به دنبال اثبات ترک بودن شخص مولوی است. و ما انسانها چقدر دوست داریم آنجاکه به دنیا آمده ایم راخاص بدانیم تا خودرا بزرگ بدانیم .امروزه درفضای مجازی نیز افغانستانی به ایرانی و فارس به ترک و گاهی عرب به عجم و مغول به ...فخر می فروشد درحالیکه این بزرگان اولین آموزه شان نفی من وانانیت نژادی بوده و قدم بعدی پذیرش هیچ بودن است که همه چیزشدن است.به قول اخوان ثالث"دراین بی فخربودنها گناهی نیست"

بابک بامداد مهر در ‫۳ ماه قبل، پنجشنبه ۵ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۵۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۴:

هربار خوانش غزلهای حافظ این ویژگی راداردکه تصاویر وتعابیرجدید رو می کند. درحال گوش دادن به اجرای بی نظیر شجریان وشاپورنیاکان دربزم خصوصی بودم و که مصرع شگفت"که غوغا می کند درسر خیال خواب دوشینم" مرا گرفت.چه خوابی دیده بوده که درسرش انعکاس خیال وتصویرآن غوغا می کرده و به ساقی می گوید برخیز که بلبل "صبح به خیر"گفته ومن بیدارشده ام وبا شراب باید غوغا را فرونشانم.غوغای اضطراب هستی.

"حدیث آرزومندی"  از ترکیبات حافظانه است که خود غزلها را بااین نام می خواند و می داند یک آگاهی ازلی ثبت شده است که نمی تواند غلط باشد و تلقین ودرگوش خواندنش ازحافظ است واین بیت را دراجرای شجریان باهمراهی نیاکان دراوجی آسمانی حتما بشنوید 

بابک بامداد مهر در ‫۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۰۲ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۳۷:

جهان گو به سامان هستی بنازد

کمالم همین بس که من نیستم من

به تمام دنیا بگو به شکل دادن هستی ببالد اما کمال من همین مقداراست که وجود من همین "من" نیست.به عبارت بهتر اگرتمام جهان به هستی دلخوش باشدکمال من در این است که به "نیستی" خود آگاهم و من را هیچ می دانم.

بابک بامداد مهر در ‫۴ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۲۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰:

غبار خط بپوشانید خورشید رخش یارب

بقای جاودانش ده که حسن جاودان دارد.

حافظ همیشه غبار را در برابر خورشید می آورد و غلبه و جاودانی را از آن خورشید می داند"که به خورشید رسیدیم و غبار آخرشد" اینجاهم می گوید باوجود اینکه غبار موها چهره ی خورشید را پوشانید از خدا می طلبد اورا زندگی جاودان دهد که زیبایی همیشگی دارد.صرفا تصویرسازی ودعاگویی و تعظیم زیبایی است.البته به جای بقا ،حیات جاودانش ده هم آمده است

بابک بامداد مهر در ‫۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۰۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۶:

به طور قطع حافظ نمی گوید دلا ز رنج حسودان مرنج و...

دلا ز طعن حسودان مرنج و واثق باش   که بد به خاطر امیدوار ما نرسد

درود بر یاد ونام خانلری خوش فکر

بابک بامداد مهر در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۲۲ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۰۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۶:

یکی ست ترکی وتازی دراین معامله حافظ

حدیث عشق بیان کن بدان زبان که تو دانی

بدان زبان که تو دانی=فارسی

بابک بامداد مهر در ‫۶ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۳۷ دربارهٔ ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۷ - مرثیه:

یک دوست زیر بازوی او گیرد از وفا....

درهمین بیت روانی طبع وتصویرسازی ایرج را بایدستود که در سهل وممتنع سرودن قابل مقایسه باسعدی است.الحق در هرزمینه وارد شده حق مطلب را ادا کرده است

بابک بامداد مهر در ‫۱۱ ماه قبل، شنبه ۵ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۴۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸۹:

طبق لغتنامه دهخدا "جه" معمولا به معنی جهنده است مثل "برق جه" اما درمواردی معنی روسپی هم می دهد یعنی کسی که یک جای ثابت ندارد و ازاین جا به آن جا می رود و"هرجایی" است

بابک بامداد مهر در ‫۱۱ ماه قبل، شنبه ۵ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۳۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸۹:

با اینکه غزل پر تصویر و معناست اما بعضی ابیات و عبارات درحال بیخودی سروده شده و به ظاهر سست واژه هستند.

ای ریشخند رخنه جه یعنی منم سالار ده

تاکی جهی گردن بنه ورنه کشندت چون کمان

باتوجه به ابیات قبلی نکوهش کننده مخاطبی است که شکاک است و ادعای ریش سفیدی وسالاری ده رادارد و از رخنه ها می جهد ومسخره ی جهش های مکرراست و به اوتوصیه می کند اینقدر جهش وپراکندگی نداشته باش وتسلیم شو وگردن بگذار چراکه درغیراینصورت از شکاف کمان پرتاب خواهی شد وبه (ناکجا) می روی

بابک بامداد مهر در ‫۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۳۹ در پاسخ به Sepide دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۴:

سلام بدیهی است وزن دچار اشکال می شود

بابک بامداد مهر در ‫۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۸ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۴۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۷۸:

سایه ی شادیست غم 

غم در پی شادی دود

اشاره هوشمندانه ای است به ماهیت شادی وغم و ملال ولذت.که وابستگی به این حالتهای روحی که از اتفاقات بیرونی نشات می گیرند چرخه تکراری وبی پایانی دارد.درصورتی که اگر از این دوحالت فراتربرویم و ازدرون آرامش وصفا داشته باشیم و حالتهای عارضی شادی ودر سایه آن غم متعاقب آن را حقیقی ندانیم به زندگی اصیل رسیده ایم

بابک بامداد مهر در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۲ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۲۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۵۰:

معنی اینطور یک مست مثل تو ویک مست من ...

بابک بامداد مهر در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۲ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۲۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۵۰:

مستی تو و مستم من

البته از مولوی بعید نیست گفته باشد:مستی تو و مستی من.

بابک بامداد مهر در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۰۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۵:

این نکته که کارهای دیگر به جز پرداختن به می ومعشوق  بیهودگی وبطالت بوده و تنها کار واقعی همین پرداختن به فراغت می ومعشوق است  شاه بیت این غزل است.

 

من یاد این مطلب راسل افتادم که واقعیت واصالت انسان وحقیقت در اوقات فراغت آشکارمی شود.چون وقتی کار می کنی بیشترقوه ی تفکر درخدمت کاراست و ازحقیقت زندگی وشاید بیهودگی آن (وبه زعم برخی معنای زندگی)  غافل هستی؛پس ازامروز بچسب به کار.کار چیست ؟لذت اززندگی.

به هرزه بی می ومعشوق عمر می گذرد

بطالتم بس!  از امروز  "کار" خواهم کرد

بابک بامداد مهر در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۱۳ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۴۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۲:

مسلما رعایت موسیقی وقافیه وایجاد هم وزنی درقراردادن "دست" مقابل "مست" دلیل اول شکل گیری بیت اول است ومولوی دربند دقت انتقال معنی برای همه افرادنبوده است.اما مشخص است آن کسی که با سخن ومعنای وجود اورا مست و ازخودبیخود می کند درادامه ازجان ودل مولوی "دست بیرون می کند"یعنی رابطه اش را با جان ودل قطع می کند ویکسره حضور وهستی خدایی می شود.

فضای غزل تحت تاثیر "آن کسی"یا انک هست واو کسی نیست جز مصاحب خداگونه ای همانند شمس تبریزی.

آن که جانها به سحرنعره زنانند از او :البته خود منشا هستی وخداست و شمس نیز چون انسانی خدایی است در قسمتهای دیگرغزل مخاطب مولوی است.

بابک بامداد مهر در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۲۰ دربارهٔ هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » ترجیع بند - که یکی هست و هیچ نیست جز او:

یار جو بالغدو و الاصال

یار گو باالعشی والابکار

باالغدو و الاصال  یعنی از دم دمای صبح تا شامگاه

بالعشی والابکار هم یعنی صلات عشا و صبح.

 

اصطلاح سخت وسنگین وپرتکلفی آورده اما درقران هم آمده.به نظرم لزومی نداشت مگراینکه ابراز سواد عربی کرده باشد.از قدرت و زیبایی ترجیع بند وبلندی معنا نمی کاهد

بابک بامداد مهر در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۱۴:۳۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳:

مانده آسوده بخسبد چو به منزل برود

یعنی کسی که ازقافله جامانده  وقتی به منزل می رسد و(قدرآن را می داند) راحت درمنزل کاروانسرا می خوابد. به همان شکل کسی قدر وصال معشوق را می داندکه مدتها از دوری آزرده خاطر بوده است.قیمت وصل نداندمگر آزرده ی هجر

بابک بامداد مهر در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۲۰ فروردین ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷:

در بزم دور یک دو قدح درکش و برو

یعنی طمع مدار وصال مدام را....

 

۱
۲
۳
۵