گنجور

حاشیه‌ها

مجتبا زنگنه در ‫۲ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۱، ساعت ۱۱:۵۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » کیومرث » بخش ۱ - پادشاهی کیومرث سی سال بود:

چو آمد به برج حَمَل آفتاب ...

خداوند واژگان کهن تواند به جای حَمَل بسیاری واژه پارسی به کار آورد.

شاید این(بیت) از ایشان نیست 

محسن جهان در ‫۲ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۱، ساعت ۱۱:۳۲ دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳:

تفسیر رباعی فوق:

دانشمند نامی عهد صفوی در این رباعی خطاب به انسان می‌گوید: عقل ( منظور عقل کل ربوبی است) از نادانی و جهالت ما به سبب خود شیفتگی ها و منیت ها، خجالت زده و شرمنده شده است. و نیز به همین دلیل خلق را از خود ناراضی و پریشان کرده‌ایم.

در حالیکه انواع بت های نفسانی و فناپذیر را پرستش می‌کنیم ولی بصورت صوری سر بر سجده گذاشته و تظاهر به دینداری می‌کنیم. و این موجب خنده کافران و ملحدان نسبت به مسلمانی ظاهری ما شده است. 

مازیار در ‫۲ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۱، ساعت ۰۹:۳۹ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۴ - صفت رسیدن خزان و در گذشتن لیلی:

بنظر شما بیت ۹۵ ایراد وزنی نداره؟

بهتر نبود اینجوری باشه: 

هر گنج که «در» درون غاریست / بر دامن او نشسته ماریست

 

 

 

دکتر صحافیان در ‫۲ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۱، ساعت ۰۹:۳۴ در پاسخ به ناشناس دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۵:

درود بر شما....بسیار عالی...تفسیر بهشت به بهترین زبان

امیرحسین آریا در ‫۲ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۱، ساعت ۰۸:۴۰ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:

از قلم و دیدگاهِ این استادِ سخن انسان به حیرت می ماند :

ابتدا ی غزل نصیحت میکند

میانه ی غزل به خواننده امید می دهد و اورا به حرکت و جهد می خواند و راهِ درستِ جهد را به خواننده نشان میدهد

در انتها با نهیب زدن به خود ( که سعدی اگر این حرف ها و مواعظ را خودت انجام ندهی هرچه خوردی و دیدی و گفتی و خواستی ، ازهمه مهم تر در آینده میخواهی ، حرامت باشد )

در واقع به خواننده آموزش میدهد که اگر روزی خواستی تو هم دیگران را نصیحت کنی ابتدا " اعمال " خودت را اصلاح کن

به زبانی دیگر از مخاطب خواستارِ تفکر نیکو و خیر خواهانه برای دیگران و اعمالِ حساب شده و اصلاح در جهتِ تعالی و رشد فردی است که نهایتا به رشد و تعالی جامعه ختم می شود

 

اما حیرتم زمانی دوصد چندان می شود که بیت نخست را دوباره میخوانم ...

به یادِ این شعر از استاد می افتم

«سعدی! چو جورش می‌بری نزدیک او دیگر مرو»

ای بی‌بصر! من می‌روم او می‌کشد قلاب را

امیرحسین آریا در ‫۲ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۱، ساعت ۰۸:۲۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۷:

جالب است که بدانید اگر این غزلِ به خصوص نبود

شاید اصلا چنین دیوانِ منسجمی از سعدی ، امروز برای ما به جا نمی ماند

این بیت برخواند که «نظر خدای بینان ز سر هوا نباشد»

امیرحسین آریا در ‫۲ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۱، ساعت ۰۷:۵۶ در پاسخ به بابک سروستانی دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۷:

بابک عزیز

سعدی از لفظِ نظر کردن در غزلیاتش بیشتر به معنای درک و تعمل کردن استفاده می کند ( گاها بهره ی عارفانه بردن و به فکر فرو رفتن ، اما سعدی انسانی عمل گرا بوده چرا که هم در زندگی نامه هم اشعار این استاد می شود این را به وضوح دید ) ، و این استاد سخن ، افرادی را عارف و صاحب دل می داند که مثل خود او ، از کنار یک سری مسایل به راحتی عبور نکنند و درس بگیرند و از همه مهم تر دست به تغییر بزنند و تغییر کردن بدونِ درد و رنج نبوده و نخواهد بود ( حتی در بیتِ آخرِ همین غزل استاد اشاره میکند که شاید دیگران هم همین حرف ها را به تو بزنند اما تفاوت آنها با من این است که آنها " معاملت " ، که از ریشه ی " عَمَلَ " مشتق شده است ، ندارند )

 

حالا در بیت دوم این غزل ، استاد میفرماید

عارفان ( افرادی که دارای تعمل هستند ) همیشه در حالِ مشاهده ( آموختن و درس گرفتن ) هستند

و عامیان( که منظور مردم و عوام نیست و مقصود جدا کردنِ افرادِ مختلف از نظرِ طبقه ی اجتماعی نبوده

بلکه منظور هرفردیست که در اتفاقات پیرامونش " نظر " نمی کند ) ( در واقع استاد ، متضادی برای عارف آورده است )

یک نظر به هر چیزی می اندازند و بعد هم خود را از تعمل بیشتر معاف می کنند ( دَوَم به معنی پایداری کردن در عملی سخت استفاده می شود ) ( دوام داشتن )

مبارکه عابدپور در ‫۲ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۱ آبان ۱۴۰۱، ساعت ۱۰:۵۰ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هشتم در شکر بر عافیت » بخش ۵ - گفتار اندر گزاردن شکر نعمت‌ها:

ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند

تا تو نانی به کف آریّ و به غفلت نخوری

 

 

مبارکه عابدپور در ‫۲ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۱ آبان ۱۴۰۱، ساعت ۱۰:۲۷ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هشتم در شکر بر عافیت » بخش ۴ - حکایت اندر معنی شکر منعم:

در تصحیح فروغی بیتی با این مضمون

یکی گوش کودک بمالید سخت

که ای بوالعجب رای برگشته بخت

به جای بیت :

شنیدم که پیری پسر را به خشم

ملامت همی کرد کای شوخ چشم

درج شده

F T در ‫۲ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۱ آبان ۱۴۰۱، ساعت ۰۷:۲۸ در پاسخ به بهزاد رنجبران دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۹:

با درود و احترام:

از آنجا که مقایسه بین مگس و سیمرغ است، و هر دو توان پرواز دارند، واژه "عرصه" درست به نظر می‌رسد، بدین معنا که:

اوج و سقف پروازی که سیمرغ بدان می‌تواند دست یابد، و پرندگان معمولی حتی شاهین و عقاب هم بدان نمی‌رسند، جایی نیست که مگس بتواند رسید.

اگر واژه حضرت را بپذیریم، باید دید آنگاه مگس با چه موجودی باید رقابت کند برای رسیدن به محضر سیمرغ، و اصلا چرا مگس قصد رسیدن به حضور سیمرغ را داشته‌باشد؟؟؟!!!

شاد و سربلند باشید 

F T در ‫۲ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۱ آبان ۱۴۰۱، ساعت ۰۷:۱۶ در پاسخ به مهدی"بابایی" دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۹:

با درود و احترام:

واژه "از" درست و معنای این بیت آن است که

از پادشاهان اگر پایه و مقام درخواست می‌کنی، باید به تناسب خدمت و کمکی باشد که به پیشرفت کارها کرده و یا خواهی کرد.

اگر سعی و تلاشی نکرده‌ای (خدمتی در خور پایه و مقام گرفتن نکرده‌ای)، چگونه انتظار پاداش و عطا از سوی پادشاه داری؟

 

شاد و سربلند باشید

 

سینا حلمی در ‫۲ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۱، ساعت ۲۳:۲۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۹:

دوستان زیادی در مورد بیت «شمع را باید از این خانه به در بردن و کشتن / تا به همسایه نگوید که تو در خانۀ مایی» صحبت کرده‌اند و بعضا تفاسیر مبسوطی هم نوشته‌اند. من ابتدا توضیحی در مورد نگارش بیت و بعد در مورد معنی توضیح مختصری می‌دهم.

به نظر من با احتمال قریب به یقین می‌شه اطمینان داشت که صورت مصراع دوم به همین شکل «تا به همسایه نگوید که تو در خانۀ مایی» صحیح است. چون اولا فصیح‌تر و روان‌تر است. ثانیا اگر مصراع رو به شکل «تا که همسایه نداند که تو در خانۀ مایی» فرض بگیریم، در اون صورت در ترکیبِ «تا که ...» در حقیقت «که» حشو است و نیازی به حضورش در مصراع نیست و این از زبان روان سعدی به دور است. ثالثا به کار بردن فعل «دانستن» در معنای «فهمیدن» چندان دلپذیر نیست چون معنای متفاوتی دارند. در واقع ما از «تا که همسایه نداند ...» می‌خواهیم این معنی رو بگیریم که «تا همسایه نفهمد» یا «تا همسایه پی نبرد» یا «تا همسایه متوجه نشود» که تو در خانۀ ما هستی. یعنی تمام این افعال دلالت بر این دارند که تا این لحظه هنوز چیزی «دانسته نشده» و ابراز امیدواری کردن برای این که از این لحظه به بعد هم این اتفاق نیفته. اما اگر همسایه «بداند که تو در خانۀ مایی» دیگه خاموش کردن شمع ضرورتی نداره چون حضور مهمان قبلا دانسته شده. 

ببینید فرق بین این جملات رو:

من می‌دانم که شما مهمان دارید.

من فهمیدم که شما مهمان دارید.

جملۀ دوم یعنی «من نمی‌دانستم اما الان فهمیدم که مهمان دارید». اما جملۀ اول یعنی من مطمئنم که مهمان دارید. یعنی قبلا می‌دونستم و چیزی نیست که الان فهمیده باشم. پس در واقع دانستن به درک شدن چیزی از قبل مربوط است و فهمیدن به درک شدن چیزی در زمان حال ربط داره. 

باز مثال دیگه‌ای می‌زنم تا دوستان کامل متوجه بشن.

1- خدا کنه که همسایه ندونه که ما مهمان داریم.

2- خدا کنه که همسایه نفهمه که ما مهمون داریم.

جلمۀ شمارۀ یک یعنی این که امیدوارم که همسایه تا الان متوجه نشده باشه.

جملۀ شمارۀ دو یعنی همسایه فعلا نمی‌دونه و امیدوارم که از این به بعد هم متوجه نشه.

پس به کار بردن فعل «دانستن» در معنای «فهمیدن» اشتباه است و معنای این دو با هم کاملا متفاوت است . بعید است که سعدی چنین اشتباهی کرده باشه.

نکتۀ دیگه هم اینه که «تا به همسایه نگوید که تو در خانۀ مایی» یعنی شمع حضور تو رو به همسایه خبر ندهد. یعنی فرض گرفتن انجام کاری از سوی یک جسم بی‌جان که در ادبیات به «تشخیص» معروفه و جزو صنایع و آرایه‌های ادبی شمرده می‌شه. تشخیص در لغت به معنای تشخص دادن یا شخصیت بخشیدن به یک جسم بی‌جان. یعنی صورت مصراع به شکل «تا به همسایه نگوید ...» دارای صنعت ادبی نیز هست، در حالی که به شکل «تا که همسایه نداند ...» دارای حشو، استفاده از فعل اشتباه و خالی از صنعت ادبی است.

اما راجع به معنی، باید عرض کنم معنای بیت به شدت ساده و به دور از تکلف و معانی غامضی است که بعضی از دوستان به اون‌ها اشاره کرده‌اند. ربط دادن شمع به غم (!)، حسادت شمع به فروغ روی معشوق، بر نتابیدن رقیبان و حریفان و ... معانی دیگه‌ای که انصافا کمی دود از کلۀ آدم بلند می‌کنه!

معنی بیت به سادگی تمام اینه: باید لامپ رو خاموش کنیم تا همسایه تو رو نبینه.

همین! تمام.

 

hossein jamshidi در ‫۲ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۱، ساعت ۲۱:۲۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸:

با دلارامی مرا خاطر خوش است کز دلم یکباره برد آرام را پارادوکسی که تو این بیت به کار رفته واقعا زیباست مثل بقیه دولت فقر خدایا به من ارزانی دار (فقری که دولت است!) ای درد تو ام درمان در بستر ناکامی ( دردی که درمان است!) ااگر چه مستی عشقم خراب کرد ولی اساس هستی من زین خراب آباد است (خرابی ای که آبادی هست!) و غیره

مبتدی۷۶ در ‫۲ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۱، ساعت ۱۸:۴۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۵:

درود و صد درود بر علی ساقی

...

هر کجا هست خدایا بسلامت دارش... 

فاطمه زندی در ‫۲ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۱، ساعت ۱۶:۲۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹:

وزن : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلات 

 

عشرت خوش است و بر طَرَف جوی خوشتر است می بر سماع بلبل خوشگوی خوشتر است

معنی بیت اول 

۱ _خوشدلی و شادکامی خوب است و در کنار جوی لذّت بخش تر می شود . باده خواری با شنیدن نغمه سرایی بلبل خوش نوا دلپذیرتر است . [ عشرت = عیش و خوشی و شادمانی / طرف = کنار / سماع = شنیدن ، نغمه و آواز / خوشگوی = خوش خوان و خوش آواز ]

عیش است بر کنار سمن زار ، خواب صبح ؟ 

نی ، در کنار یار سمن بوی خوشتر است

 معنی بیت دوم 

۲ _ خواب صبح در کنار بوته های سمن موجب شادی است ؟ نه ، خفتن در کنار محبوبی که بوی سمن از وی به مشام می رسد ، بسی دلنشین تر از آن است . [ سمن = یاسمن ، نام گلی است سپید و خوشبو / سمن زار = باغ یاسمن / سمن بوی = معطّر و خوشبو ]

خواب از خمار بادۀ نوشین بامداد 

 بر بستر شقایق خودرُوی خوشتر است

معنی بیت سوم 

۳ _ خفتن در اثر خمار و مستی بادۀ دلنشین صبحگاهی در روی بستری آکنده از شقایق خودروی خوشتر است و یا به سخن دیگر ، خواب در بستر یار زیباروی از خمار و مستی بادۀ خوش صبحگاهی لذّت بخش تر است . [ خمار = ملالت و سردردی که ساعتی پس از خوردن شراب و زایل شدن نشئۀ آن عارض می شود / نوشین = گوارا و دلپذیر / شقایق = لالۀ وحشی ، گیاهی است یک ساله با ارتفاع ۳۰ تا ۶۰ سانتی متر که در مزارع و دشت ها می روید . گلش منفرد ، بزرگ ، زیبا به رنگ قرمز و شامل دو کاسبرگ است و به آن لالۀ کوهی و گل کاسه بشکنک نیز گفته می شود . در ادبیات فارسی رمز ناپایداری و زودگذری است (گل و گیاه در ادبیات منظوم فارسی) ]

روی از جمال دوست به صحرا مکن ، که روی 

 در روی همنشین وفاجوی خوشتر است

معنی بیت چهارم 

۴ _ تا جمال دوست هست به صحرا و زیبایی های آن روی میاور . برای آن که چهره در چهرۀ مصاحب وفاجوی دوختن و از وی به چیزی نپرداختن دلنشین تر است . [ روی از کسی یا چیزی به کسی یا چیزی دیگر کردن = کنایه از اعراض و دوری از کسی یا چیزی کردن ]

آواز چنگ و مطرب خوشگوی گو مباش 

 ما را حدیث همدم خوش خوی خوشتر است

معنی بیت پنجم 

۵ _ نوای چنگ و صدای خوانندۀ خوش آواز اگر نباشد مهم نیست . زیرا برای ما سخن یار موافق و خوش خُلق از نوای موسیقی دلنشین تر است . [ چنگ = از سازهای زهی قدیم که سری خمیده داشت و با انگشتان نواخته می شده است . ( واژنامۀ موسیقی ایران زمین ) / مطرب = به طرب آرنده ، رامشگر و نوازنده / خوشگوی = خوش خوان و خوش آواز / حدیث = سخن و کلام ]

گر شاهد است سبزه در اطراف گلسِتان 

 بر عارضین شاهد گل روی خوشتر است

معنی بیت ششم 

۶ _ اگر چه سبزه و چمن در اطراف گلستان بر زیبایی آن می افزاید . امّا سبزۀ خط و موی تازه رُسته بر چهرۀ معشوق خوشتر نشسته است . [ شاهد (مصراع اوّل) = خوب و زیبا / شاهد (مصراع دوم) = معشوق زیبا / عارضین = دو طرف گونه و صورت ]

آب را از نسیم باد ، زره روی گشته گیر 

مفتول زلف یار زره موی خوشتر است

معنی بیت هفتم 

۷ _ تصوّر کن که روی آب در اثر وزش نسیم چونان زره در هم بافته شده باشد . امّا بی تردید زلف در هم بافتۀ یار که مثل زره است از آن زیباتر است . [ مفتول = پیچیده و تابدار / زره موی = آن کسی که موی حلقه حلقه و مجعد دارد ]

گو چشمۀ آب کوثر و ، بُستان بهشت باش 

 ما را مقام بر سر این کوی خوشتر است

معنی بیت هشتم 

۸ _ حتّی اگر چشمۀ آب مثل چشمۀ بهشتی کوثر و بوستان مثل بهشت باشد ، ما اقامت خویش را در کوی یار بر بهره مندی از کوثر و بهشت ترجیح می دهیم . [ چشمۀ کوثر = نام حوض یا چشمه یا نهری است در بهشت که اهل تفسیر را در باب آن گفتگوهاست . بر اساس روایات سرچشمۀ آن سدرة المنتهی است و پایه هایش در زیر عرش قرار دارد . سنگ ریزه های آن مروارید و پهنای آن میان مغرب و مشرق است . بر طبق روایات شیعه ، ساقی آن علی بن ابی طالب (ع) است که دوستان را از آن سیراب کند و دشمنان را تشنه به جهنم فرستد . به عدد ستارگان آسمان قدح هایی بر کنار آن نهاده اند از مروارید سرخ که هر کس از آن قدح ها بخورد ، تشنه نشود و هر کس از آن وضو سازد هرگز ژولیده موی و خاک آلود نگردد . پیامبر اسلام (ص) گفته است : کوثر نهری است که به حوض من می ریزد و حوض من بین صنعا و اردن است که درازی آن را سواری تندرو در یک ماه بپیماید . از شیر سفیدتر است و از عسل شیرین تر و از کف نرم تر . قدح های آن از نقره است . هر کس شربتی از آن بخورد ، هیچگاه تشنه نشود . ]

سعدی ، جفا نبرده چه دانی تو قدر یار ؟ 

 تحصیل کام دل به تکاپوی خوشتر است

 معنی بیت نهم 

۹ _ ای سعدی ، اگر در راه طلب دوست تحمّل جفا نکنی ، قدر دوست را نخواهی فهمید . آری ، به دست آوردن آرزوی دل با تلاش و کوشش خوشتر و لذّت بخش تر است . [ تحصیل = حاصل کردن ، به دست آوردن / کام دل =مراد و آرزوی دل / تکاپو = تلاش و جستجو ]

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید ..

فاطمه زندی در ‫۲ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۱، ساعت ۱۶:۱۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸:

وزن : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلات 

 

چشمت خوش است و بر اثر خواب خوشتر است طعم دهانت از شکر ناب خوشتر است

معنی بیت اول 

۱ _چشمانت زیباست و هنگاهی که خواب آلوده باشد زیباتر است . طعم و مزۀ دهانت از شکر خالص هم نیکوتر و لذّت بخش تر است . [ خوش = زیبا / ناب = پاک و خالص ]

زنهار از آن تبسّم شیرین که می کنی 

کز خندۀ شکوفۀ سیراب خوشتر است

معنی بیت دوم 

۲ _پناه بر خدا از آن لبخند شکرین ، چرا که لبخند تو از شکفته شدن شکوفۀ آبدار و تازه هم زیباتر است . [ زنهار = شبه جمله به معنی امان و پناه / شکوفۀ سیراب = شکوفۀ پر آب و تازه و با طراوت ]

شمعی به پیش روی تو گفتم که برکنم 

 حاجت به شمع نیست ، که مهتاب خوشتر است

معنی بیت سوم 

۳ _ به خود گفتم شمعی برافروزم و چهره ات را در پرتو آن بنگرم ، امّا دریافتم که نیازی به افروختن شمع نیست . زیرا چهرۀ مهتابی تو زیباتر از روشنایی شمع است . [ برکردن = روشن کردن و افروختن ]

دوش آرزوی خواب خوشم بود یک زمان 

 امشب نظر به روی تو از خواب خوشتر است

معنی بیت چهارم 

۴ _ دیشب آرزو می کردم که لحظه ای به خواب خوش فرو روم ، امّا امشب نگریستن به روی تو را از خواب خوشتر می دارم . [ دوش = دیشب / نظر = نگاه ]

در خوابگاه عاشق سر بر کنار دوست 

 کیمُختِ خارپشت ز سنجاب خوشتر است

معنی بیت پنجم

۵ _بستری از چرم سخت و خاردار در خوابگاه عاشقی که محبوب در کنار اوست ، از بستر نرم برای او لذّت بخش تر است . [ کیمخت خارپُشت = پوست خشن و سفت ، پوست در هم کشیده و چین و چروک خورده / خارپُشت = جوجه تیغی / سنجاب = جانوری است بزرگتر از موش و کوچکتر از گربه ، مویش در نهایت نرمی و تازگی و از پوست آنها پوستین گران بها سازند (لغت نامه)]

ز آن سوی بحر آتش اگر خوانی ام به لطف 

 رفتن به روی آتشم از آب خوشتر است

معنی بیت ششم 

۶ _اگر از آن سوی دریای آتش مرا از سر لطف صدا بزنی ، به شوق می آیم ، زیرا بر روی آتش رفتن برایم از در آب بودن لذّت بخش تر است .

ز آب روان و سبزه و صحرا و لاله زار 

 با من مگو که چشم در احباب خوشتر است

معنی بیت هفتم 

۷ _از زیبایی های آب جاری و سبزه زاران و دشت و لاله زار با من سخن مگوی که نگریستن به دوستان و معشوقگان برای من از زیبایی های طبیعت لذّت بخش تر است . [احباب = جمع حبیب ، دوستان و یاران ]

زهرم مده به دست رقیبان تندخوی 

 از دست خود بده که ز جُلّاب خوشتر است

معنی بیت هشتم 

۸ _ای محبوب من ، به من از دست نگهبانان تندخوی زهر مده . زهر را با دستان خود به من بنوشان که در آن صورت از شربت گلاب هم خوشگوارتر است . [ رقیبان = جمع رقیب ، نگهبان و مراقب ، کسی که مواظبِ معشوق است و عاشق را از او دور می کند ، معمولاََ دایۀ دختر این نقش را بر عهده داشت و گاهی هم عاشق و معشوق از غفلتِ رقیب استفاده کرده و با اشاراتِ چشم و ابرو ، قول و قرار می گذاشتند و سخنان خود را به یکدیگر می گفتند / جُلّاب = معرّب گلاب ، شربتی که از قند و گلاب سازند و ایرانیان آن را به معنی مطلق شربت به کار می برند . ]

سعدی دگر به گوشۀ وحدت نمی رود 

 خلوت خوش است و صحبت اصحاب خوشتر است

معنی بیت نهم 

۹ _ سعدی دیگر به گوشۀ تنهایی پناه نمی برد . زیرا هر چند تنهایی خوش است ، ولی همنشینی با دوستان خوشتر است . [ خلوت = عزلت و گوشه نشینی / صحبت = مصاحبت و همنشینی / اصحاب = جمع صاحب ، دوستان و یاران ]

هر باب از این کتاب نگارین که برکنی 

 همچون بهشت گویی از آن باب خوشتر است

معنی بیت دهم 

۱۰ _ هر فصلی از این کتاب پر نقش و نگار و زیبا را که از برکنی و به خاطر بسپاری ، یا ورق بزنی ، گویی یکی از درهای بهشت است که می گشایی و خواهی دید که هر دری از در دیگر یا هر فصلی از فصل دیگر بهتر است . [ باب (مصراع اوّل) = فصل و قسمت / باب (مصراع دوم) = در / نگارین = زیبا و خوش / برکردن = حفظ کردن و به خاطر سپردن / کتاب نگارین = کنایه از کتاب غزلیان زیبای سعدی ]

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید ..

فاطمه زندی در ‫۲ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۱، ساعت ۱۵:۵۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷:

فریاد من از فراق یار است 

 وَافغان من از غم نگار است

فریادی که از من برمی آید ، به دلیل جدایی از یار است و افغان و نالۀ من از دست غم معشوق زیباروی است . [ نگار = معشوق ، یار زیباروی ، از آن جهت که معشوق خود را آرایش می کند و زینت می دهد ، به او نگار گفته اند . ]

بی روی چو ماه آن نگارین 

رخسارۀ من به خون نگار است

معنی بیت دوم 

۲ _در جدایی از روی چون ماه آن زیبارو ، چهرۀ من با خون دیدگان منقّش گشته است . [ نگارین = زیبا و آراسته / به خون نگار بودن = به خون منقّش و رنگین بودن ، به خون آراسته بودن ]

خون جگرم ز فُرقت تو 

 از دیده روانه در کنار است

معنی بیت سوم 

۳ _در جدایی از تو خون جگرم از چشمان بیرون زده و در کنارم جاری گشته است . [ فُرقت = دوری و هجران ]

درد دل من ز حد گذشته ست 

 جانم ز فراق بی قرار است

معنی بیت چهارم 

۴ _درد و اندوه دل بی تابم از اندازه بیرون شد و جانم از درد جدایی قرار ندارد .

کس را ز غم من آگهی نیست 

آوَخ که جهان نه پایدار است

معنی بیت پنجم 

۵ _کسی از غم و اندوه من آگاهی ندارد . دردا که دنیا پایدار نیست و مردم در این جهان ناپایدار نمی توانند به اندوه دل من وقوف یابند . [ آوَخ = دریغا ، افسوس ]

از دست زمانه در عذابم 

 ز آن جان و دلم همی فگار است

معنی بیت ششم

۶ _از دست این روزگار زودگذر و ستم پیشه عذاب می کشم و بدین سبب جان و دلم آزرده و رنجور است . [ فگار = مخفف افگار به معنی پریشان و آزرده ، خسته و مجروح ]

سعدی ، چه کنی شکایت از دوست ؟ 

چون شادی و غم نه برقرار است

معنی بیت هفتم 

۷ _ ای سعدی ، از آنجا که غم و شادی زودگذر و ناپایدار است ، برای چه از دوست شِکوه می کنی ؟

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید ..

بیژن آزاد در ‫۲ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۱، ساعت ۱۲:۱۴ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۲ - نمودن شاپور صورت خسرو را بار سوم:

در بیت 35

غزل های فراقی را گاه گمان می کنم غزل های عراقی است.حافظ هم غزل های فراقی بکار برده.نمی دانم!

سینا بامدادان در ‫۲ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۱، ساعت ۱۱:۱۳ دربارهٔ سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۳:

با سلام و درود خدمت همه عزیزان. عالی عالی و بسیار عالی . هر بار که این ابیات رو زمزمه می کنم نکات تازه و جدیدی یاد می گیرم و چراغ امیدی در دل من روشن میشه. به نظرم این شعر به تنهایی خود یک شاهنامه و یا قرآن عجمه. جدای از بیان نظر در مورد واژه ها و لغات - که در جای خود پسندیده و اصل و اساس شعرشناسی است  - باید از به کارگیری مهندسی شده واژه ها و عبارات ومفاهیم در کنار هم لذت برد و از آن در زندگی چه برای ظلم ستیزی و چه برای ظلم نکردن استفاده کنیم. آینه در آینه است مصرع ها و ابیات این شعر فخیم و بزرگ و هر کدام معنی و تفسیر دیگری است. یک موضوع دیگر درباره واژه (( عو عو )) که بسیار به جا و جالب بیان شد به نسبت این واژه میخواستم بگم که ایرانی ها وغ وغ و عو عو سگان را با پارس کردن بیان می کنند که اشتباهه واحشه. در اصل پاس کردن هستش ( بدون ر) که بر میگرده به نگهبانی  سگ ها در هنگام شب (( سه پاس )). [ این قطعه هم از من تقدیم به همه شما فرهنگ دوستان به تبعیت از شعر فخیم سیف فرغانی = گرگ ها شاید در اثر یک اشتباه در طبیعت گوشت شیران را به دندان مزمزه کنند اما هرگز نتوانند غرش آن ها را به دهان ببلعند. از روزه خیانت تا نعره شجاعت فاصله هاست].شاد و پیروز باشید.

رویا در ‫۲ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۱، ساعت ۰۸:۳۰ دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » دم را دریابیم [۱۴۳-۱۰۸] » رباعی ۱۳۸:

این رباعی را کامکارها هم به زیبایی هرچه تمامتر اجرا کرده اند.

۱
۱۰۱۴
۱۰۱۵
۱۰۱۶
۱۰۱۷
۱۰۱۸
۵۴۵۹