گنجور

 
عطار نیشابوری

بخش ۱ - بسم اللّه الرحمن الرحیم: تعالی اللّه از این دیدار پرنور

بخش ۲ - سؤال کردن شخصی از منصور در سرّ آدم(ع) و جواب دادن او: کسی پرسید ازمنصور این راز

بخش ۳ - هم در صفات دل گوید و خطاب بنده حق را عزّو جل: دلا تا چند دُرهای معانی

بخش ۴ - در صفت جان و دل دیدن محبوب گوید: بسوز ای دل اگر تو سوختستی

بخش ۵ - در صفات پرده در افتادن فرماید: در آن ساعت که این پرده برافتد

بخش ۶ - در صفات عناصر فرماید: در این عنصر عیانست و نظر کن

بخش ۷ - قصّه منصور و عیان او بهر نوع فرماید: چنان گم دید خود در دید اول

بخش ۸ - در صفات دل و دیدن اعیان و راز گفتن فرماید: چنان مستغرقی کاینجان و جانان

بخش ۹ - بود این آن زمان از خویش پنهان: نه اصل خون ز حیوان و نباتست

بخش ۱۰ - در عین ذات وصفات وقدرت و قوّت اسرار الهی فرماید: تعالی اللّه از دیدار ذاتم

بخش ۱۱ - در عیان دیدن جانان فرماید: منم در بود تو بودم تو بنگر

بخش ۱۲ - در آگاهی دادن دل در عین منزل و او از آن عاشق بودن فرماید: الا تا چند در منزل شتابی

بخش ۱۳ - در نشانی دادن جوهر حقیقت فرماید: حقیقت جوهری اندر تو پیداست

بخش ۱۴ - در صفت دنیا فرماید: دلا چون آخر کارست در خاک

بخش ۱۵ - در صفات آیینۀ دل و کشف اسرار حقیقت در نمود صور فرماید: از این آیینه بتوانی تو دیدن

بخش ۱۶ - در شرح دادن خورشید وحدت در حجاب صورت فرماید: عجائب هم خودِ خورشید تابانست

بخش ۱۷ - در صفات جزو و کل بهر نوع بر اسرار حقیقت فرماید: وجودت در صفات نور گردانست

بخش ۱۸ - در حکایت مجنون و اسرار او فرماید: یکی پرسید از مجنون یکی روز

بخش ۱۹ - در عین ذات و حقیقت صفات و کاف و نون فرماید: ز اصل کاف و نون گشتی تو پیدا

بخش ۲۰ - هم در عیان و بیچونی ذات و تحقیق صفات گوید: تو بیچون آمدی این راز بشنو

بخش ۲۱ - تمامی اشیا از یک نور واحدند: از آن نور است بیشک تابش ماه

بخش ۲۲ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه): وصال شاه میجویند جمله

بخش ۲۳ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه): کسانی کین بهشت جاودانی

بخش ۲۴ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه): از آن حضرت زمستان را نظر کن

بخش ۲۵ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه): دلا خورشید جان میبین دمادم

بخش ۲۶ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه): در این پرگار گردانم عجائب

بخش ۲۷ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه): اگر سجده کنی مانند عطّار

بخش ۲۸ - در سؤال نمودن از ابلیس که چرا سجده بآدم نکردی: یکی پرسید از ابلیس ناگاه

بخش ۲۹ - جواب دادن ابلیس آن شخص سؤال کننده را: جوابش داد آن دم پیر رهبر

بخش ۳۰ - سؤال نمودن ازمنصور که ابلیس در عین تلبیس است و جواب دادن منصور آن شخص را: یکی پرسید از منصور کابلیس

بخش ۳۱ - پرسش از بایزید بسطامی که حق را کجا توان دید: یکی از بایزید این باز پرسید

بخش ۳۲ - پرسش از بایزید بسطامی که حق را کجا توان دید (ادامه): خدا کن بود او در بود خود باز

بخش ۳۳ - پرسش از بایزید بسطامی که حق را کجا توان دید (ادامه): زهی اسرار کاینجاگاه پنهانست

بخش ۳۴ - درخبردادن صاحب اسرار فرماید: یکی گفتست از پیران اسرار

بخش ۳۵ - درخبر دادن سلطان العارفین بایزید فرماید: چنین گفتست اینجا بایزید او

بخش ۳۶ - در اصل ذات فرماید: کنون عطّار گفتی جوهر ذات

بخش ۳۷ - در سؤال کردن صاحب اسرار فرماید: یکی پرسید از آن صاحب اسرار

بخش ۳۸ - در اسرار خطاب با جان و وصل دیدار فرماید: الّا ای جان کنون دیدار دیدی

بخش ۳۹ - حکایت ابلیس و اسرار وی در حضرت مصطفی علیه السّلام: یکی روزی بر احمد شد ابلیس

بخش ۴۰ - سؤال کردن صاحب راز از شیخ عطّار قدّس سرّه: سؤالی کرد از من صاحب راز

بخش ۴۱ - سؤال کردن مرید از پیر در حقایق فرماید: یکی کرد است از پیر حقیقت

بخش ۴۲ - در صفات جام عشق فرماید: بده جامی از آن جام سرانجام

بخش ۴۳ - در صفت حال خود و شرح کتاب فرماید: نمودی واصل کون و مکانی

بخش ۴۴ - در صفات جان و دل گوید: تعالی اللّه که بیمثل و صفاتند

بخش ۴۵ - در سؤال کردن در صفات مرگ و حیات یافتن آنجا فرماید: یکی پرسید از آن دانای اسرار

بخش ۴۶ - حکایت در وقت پیر گوید: شبی در صحبت پیری بدم شاد

بخش ۴۷ - سؤال کردن در علم تفسیر فرماید رحمةاللّه: ز دانائی یکی پرسید کای پیر