زهی اسرار کاینجاگاه پنهانست
که از شوقش حقیقت چرخ گردانست
زهی اسرار کاینجا روی بنمود
در عطّار اینجاگاه بگشود
زهی عطّار کاینجا کس ندیدست
که مر عطّار را کلی بدیدست
حقیقت سرّ اسرار خدائی
درون ماست اینجا روشنائی
حقیقت سرّ او اینجا مرا روی
نمودارست اندر گفت و در گوی
چنان در سرّ اسرار عیانم
که هر دم جوهری دیگر فشانم
حقیقت سرّ او ما راست تحقیق
که گوئی مر مراد اوست توفیق
بسی گفتند از این اسرار هرگز
کسی اینجا نگفت و عقل عاجز
شدست و سرّ این اسرار بیچون
فروماندست عقل اینجای در خون
فروماندست عقل ره نبرده
حقیقت ره بسوی شه نبرده
فروماندست عقل اندر جدائی
ندارد با حقیقت آشنائی
فروماندست عقل مانده حیران
در این اسرارهای جان جانان
فروماندست عقل و ناپدیدست
حقیقت عشق در گفت وشنیدست
فروماندست عقل عشق گفتار
مر این دُرها همی ریزد در اسرار
حقیقت عشق بشنفت این همه راز
که عشق اینجایگه دیدست کل باز
حقیقت عقل بشنفت و خبر یافت
یقین دیدار آخر در نظر یافت
ز عشقی واصلی پیداست امروز
ولیکن در درون شیداست امروز
ز عشقش وصل پنهان و عیان شد
از آن حیران و سرگردان از آن شد
ز عشقش گرچه بنمودست اسرار
ولیکن در عیان در عین پندار
بماندست آنچنان اینجایگه عقل
نمیآید برون از دین نقل
نمیآید برون از پردهٔ راز
که دریابد چو عشق اعیان کل باز
نمیآید برون تا راز بیند
حقیقت همچو عشق او باز بیند
نمیآید برون از عین پندار
که تا بیند در اینجاگه رخ یار
نمیآید برون از عین هستی
که بگذارد در اینجا بت پرستی
نمیآید برون از دیدن خود
فروماندست اندر نیک و در بد
نمیآید برون از پرده اکنون
حقیقت خویشتن گم کرده اکنون
نمیآید برون ازوصل دلدار
نیابد او بکلّی وصل دلدار
اگرچه وصل دارد زندگی او
نبیند اندر اینجا بیشکی او
اگرچه وصل دارد در خدائی
نمیبیند تمامت روشنائی
اگرچه وصل دارد از رخ یار
فرومانداست او در پاسخ یار
اگرچه وصل دارد از حقیقت
فروماندست در عین شریعت
اگرچه وصل دارد در یقین او
ندیدست از عیان عین الیقین او
حقیقت آنگهی او وصل یابد
اگر پرده بکل بیرون شتابد
درون اندرون گرداند از دید
گلی گردد عیان در سرّ توحید
یکی گردد چو عشق اندر نمودار
به یکباره برون آید ز پندار
یکی گردد ز عشق از راز جانان
شود ازدیدن خود عقل پنهان
زند خود را ابر عشق حقیقی
کند با او حقیقت هم رفیقی
یکی گردد ابا عشق نظر باز
شود تا باز بیند از نظر باز
ولیکن عقل در اعیانِ دیدست
حقیقت درهمه گفت و شنیدست
ندارد زهره اندر پرده مانده است
از آن اینجای بی گم کرده مانده است
ندارد زهره اندر آخر کار
که برگردد حجاب از پرده یکبار
ندارد زهره تا دیدار گردد
ز دید عشق کلّی یار گردد
ندارد زهره در سودای جانان
که تاگردد عیان یکتای جانان
ندارد زهره تا اسرار بیند
برون آید زخویش و یار بیند
ندارد زهره تا جانان شود کل
ز دید خویشتن اعیان شود کل
حقیقت عقل اینجا بازمانده است
اگرچه صاحب اندر راز ماندست
حقیقت عقل در نابود بود است
که اسرارجهان از وی گشود است
حقیقت وصل کل حاصل شود باز
که او را جملگی حاصل بود باز
حقیقت عقل وصل آنگه بیاید
که کل در سوی ذات خودشتابد
نگردد باز تا دیدار بیند
نمود خویشتن را یار بیند
نگردد باز از آن سررشتهٔ راز
وصال خویشتن اینجایگه باز
نگرددباز اینجا تا زاعیان
بیابد او نشان در قربتِ جان
وصال یار آندم باز یابد
که اندر ذات خود را راز یابد
وصال عقل در یکیست پیدا
چو اندر ذات کل گردد هویدا
وصال عقل در یکیست موجود
چو اندر ذات یابد عین معبود
وصال عقل در ذاتست بیشک
که اندر ذات بیند بیشکی یک
وصال عقل عقل در ذاتست اینجا
ولی در عین ذرّاتست اینجا
از این ذرّات بیرون شو تو ای دوست
حقیقت مغز بنگر هم تو ای دوست
از این ذرّات بیرون شو تو ازعقل
بگو تا چند مانی اندر این نقل
از این ذرّات بیرون یقین تو
وصال خویشتن را بازبین تو
از این ذرّات بیرون شو تو در راز
حقیقت باز بین ز انجام وآغاز
از این ذرّات بیرون شو تو از دید
یکی بنگر ز جانان جمله توحید
از این ذرّات بیرون آی و ره کن
ز پردههان تو قصدبارگه کن
از این ذرّات بیرون آی و ره کن
ز دید روی خود در شه نگه کن
از این ذرّات بیرون آی و بشتاب
یقینِ بارگاه شاه دریاب
از این ذرّات بیرون آی آگاه
نظر کن درحقیقت مر رخ شاه
چرا در عین ذرّاتی گرفتار
حقیقت بشنو این معنی ز عطّار
همه در تست عقل و تو سوی جان
حقیقت در دل اسرار پنهان
همه در تست و تو در دل بمانده
چنین فارغ در آب و گل بمانده
همه در تست و تو در گفتگوئی
حقیقت یار در تست و نجوئی
حقیقت یار با تست اندر این دید
توئی اندر عیان سرّتوحید
حقیقت یار با تست اندر این راه
توئی اندر عیان سرّ اللّه
حقیقت یار با تست و ندانی
چنین غافل زگفت او بمانی
همه گفتار تو گفتار یار است
عیان دیدار تودیدار یار است
همه گفتار تو از یار بود است
که او درتو در این گفت و شنودست
همه گفتار تو زو هست پیدا
چرا تو ماندهٔ در شور و غوغا
همه گفتار تو زو هست موجود
چرا تو می نه بینی عین مقصود
همه گفتار تو سرّ اله است
حقیقت در تو مر دیدار شاه است
همه گفتار تو اندر نهانست
ولیکن مر مرا راز نهانست
همه گفتار تو اینجاست در یاب
که محبوبت عیان پیداست دریاب
اگرچه گفتهٔ بسیار ازخود
که نیکی حقیقت گفتهٔ بد
گهی در عین پنداری بمانده
گهی در سرّ اسراری بمانده
گهی در عشق کلّی محو گردی
نمود خویشتن را در نوردی
گهی در خویشتن در تک و تازی
ز تست اینجایگه هم ترکتازی
گهی مستی گهی هشیار مانده
گهی درخانقه آوار مانده
گهی در لذّت حسنی گرفتار
گهی اندر خراباتی تو در کار
گهی در علم و تحصیل داری
گهی در عین خود تبدیل داری
گهی چون جبرئیلی مانده در راز
گهی در عشقی و گه سوز در ساز
گهی اندر گمان گاهی یقینی
حقیقت گرچه عقل پیش بینی
بهردم هر صفت داری دراینجا
اگرچه معرفت داری در اینجا
اگرچه معرفت داری جهانی
حقیقت مینداری کل عیانی
نداری هیچ اگر بیرون کَوْنی
که هر دم ماندهٔ در لَوْن و لَوْنی
بسی گفتی تو از هر معرفت باز
بسی گشتی تو اندر هر صفت باز
نه آن بُد از چه بُد کین راز گفتی
ولیکن هر حقیقت باز گفتی
یقین دان عقل چندین گفتهٔ تو
که دُرّ راز اینجا سُفتهٔ تو
اگرچه راه سالک را حجابی
از آن کاینجا تودر بند حسابی
کتاب صورتی بر ساختستی
همه ای عقل تو پرداختستی
کتاب صورتی اینجایگه تو
بسی تقریر کردی نزد شه تو
دوانی هر صفت در هوی رازی
برآنی هر صفت چون شاهبازی
بهرجائی روی بهر طلب تو
حقیقت آمدی عین ادب تو
ادب از تست و عزت از تو پیداست
حقیقت نیز قربت از تو پیداست
نمود او پئی از اصل موجود
تو پیدا آمدی اوّل ز معبود
از اوّل آمدی پیدا یقین تو
از آن درکایناتی پیش بین تو
حقیقت حق تعالی میشناسی
بقدر خویش اینجا ناسپاسی
یقین دانندهٔ بسیار چیزی
از آن در عقل تو شیئی عزیزی
عزیزت کرد اینجا بهر دیدار
تو آوردی یقین معنی بدیدار
عزیزت کرد از بهر جان تو
ولیکن میشوی هر دم نهان تو
عزیزت کرد او را تا بدانی
کنون درجوهر کل راز دانی
کنون ای عقل مر عطّار دیدی
تو او را صاحب اسرار دیدی
حقیقت او بتو اینجا یقین یافت
که جان تو در اینجا پیش بین یافت
ز تو بنمود اسرار یقین باز
ز عشق اعیان شدش عین الیقین باز
اگرچه تو خلاف عقل بودی
کنون چون سرّ کل از وی شنودی
خلاف از پیش خودبردار اینجا
نظر در سوی خود بگمار اینجا
بنور او ابا او آشنا گرد
ابا او شو درین دیدار کل فرد
بنور او حقیقت خویشتن یاب
عیان خویشتن درجان و تن یاب
بنور عشق عقلا رهنمون شد
حقیقت همچو او در کاف و نون شو
برون شو تا درون خود بدانی
که هستی در عیان سرّ نهانی
یکی شو عقل از پندار بگریز
بنور عشق مر خود را برآمیز
یکی شو عقل اندر لامکان تو
رها کن این زمان عین ماکن تو
یکی شو عقل در دیدار بیچون
یکی بین و مگو اینجا چه و چون
یکی بین و یکی دان اندر اینجا
که تا در جان جان گردی تو یکتا
یکی بین عقل در صاحب کمالی
فراقت رفت اکنون در وصالی
یکی بین عقل محو آمد فراقت
کنون از عشق کل بین اشتیاقت
یکی بین عشق اندر عقل جانان
که هستی تو کنون در عشق جانان
یکی بین عقل اندر عشق دریاب
نمود خویشتن نور جهان یاب
یکی بین عقل اندر نور هر چیز
که تا یکی شوی درعشق او نیز
یکی بین نور در عشق هدایت
ترا اینجاست اکنون این سعادت
چو در یکی عیان عشق دیدی
تو خود میبین حقیقت صدق دیدی
ز عشق اینجا بمعشوقی سرافراز
همه تقلید از گردن بینداز
ز عشق اینجا بمعشوقی نمودار
که اکنون آمدی از خواب بیدار
ز عشق اینجا بمعشوقی حقیقت
یکی اندر یکی در دید دیدت
یکی بودی یکی گشتی در آخر
همه از یک شدت دیدار ظاهر
یکی بودی دوئی برداشتی تو
کنون اینجا توئی برداشتی تو
یکی بودی دوئی رفت و یکی آی
حقیقت ذات بیچون بیشکی آی
دوئی برداشتی در عشق یاری
چه غم داری کنون با غمگساری
دوئی برداشتی از یک حقیقت
کنون مکشوف شد بیشک حقیقت
دوئی برداشتی بر آستان تو
حقیقت یافتهای جان جان تو
دوئی برداشتی در کلّ اعیان
ز عشقی این زمان دیدار جانان
دوئی برداشتی ای بود جمله
حقیقت یافتی معبود جمله
دوئی برداشتی و در وصالی
کنون اعیان نور ذوالجلالی
دوئی برداشتی در اصل جانان
حقیقت یافتی کل وصل جانان
دوئی برداشتی از اصل توحید
ترا آمد مراد خویش تادید
دوئی برداشتی تا کل شدستی
که از اصلت حقیقت کل بدستی
دوئی برداشتی از ذات مستی
بذات اکنون تو مر ذرّات هستی
معیّن شد کنون ای عقل اینجا
که در عطّار امروزی تو یکتا
معیّن شد کنون عقل از نمودار
که واصل گردد اینجاگاه عطّار
کنون چون واصل هردو جهانی
حقیقت صاحب عشق و معانی
توئی اکنون حقیقت بیگمان تو
چو من بی نام گرد و بی نشان تو
چو من بی نام شو در آخر کار
که افتادستمان پرده بیکبار
برافتادست پرده از رخ دوست
برون شد عقل اکنون جمله از پوست
برون شد عقل تا محبوب آمد
حقیقت طالب و مطلوب آمد
بلای عشق کل شد ازمیانه
نمود اکنون وصال جاودانه
کنون ای عقل اینجا راز داریم
یقین ما هر دو در دیدار یاریم
کنون ای عقل راز چند صورت
یقین بادست بشنو این ضرورت
ضرورت صورت اینجا پایدار است
در او اسرار صنع کردگار است
ز تو پیدا شدست و تو ندیدی
کنون در وصل در اعیان رسیدی
بتو اینجا مشرّف بود از اوّل
شد اندر آخر کار او معطّل
بتو اینجا مشرّف بود ارکان
حقیقت همچو تو گشتند کل جان
بتو اینجا مشرّف یار دیدند
دگر از تو یقین هر چار دیدند
ز نوشان وصل دلدار است هرچار
برون رفتند از آن عین پندار
ز نوشان وصل پیدا گشت امروز
ز تو گشتند دیگر بار فیروز
ز نوشان خلعت نو دادهٔ تو
کنون زیشان بکل آزادهٔ تو
ز نوشان واصلی دادی یقین باز
دگر گشتند در عزّت سرافراز
ز نوشان این زمان دیگر وصالست
دگر اینجایگه نور جلالست
ز نوشان در تجلّی قربت یار
حقیقت این زمان دیدست دیدار
ز نوشان در تجلّی درگرفتست
حقیقت بیشکی پندار رفتست
ز نوشان در تجلّی بود پیداست
دگرباره یقین مقصود پیداست
ز نوشان در تجلّی ذات آمد
عیان عطّار در ذرّات آمد
ز نوشان میکنی واصل دمادم
ابا ذرّات خوداینجا تو هر دم
سرایت میکنی در کلّ اسرار
که تاگردند اعیانت خبردار
خبر دارند از دیداربودت
همی یابند کلّی مر نمودت
خبر دارند این اسرارت ای دوست
چه جان ودل چه مغز و نیز هم پوست
خبر دارند از تو در عیانت
چه دل چه صورت و چه مغز جانت
خبر دارند کاینجا واصلی تو
حقیقت در عیان نی غافل تو
خبر دارند جمله از نمودت
یکی گشته همه در بود بودت
خبر دارند از بود فنایت
که خواهد بود آخر کل لقایت
خبر دارند آخر کل فنایست
یقین بعد از فنا دید بقایست
بسی گفتی ابا ایشان بهر راز
نمودی وصلشان در هر صفت باز
بسی گفتی ابا ایشان از آن سرّ
که تا شد رازشان درعشق ظاهر
اگر عقلست واصل گردی اینجا
مرادش جمله حاصل کردی اینجا
وگر جسمست ذرّات وجودست
دراعیانند اندر بود بود است
اگردل هست هم دلدار دارد
در اینجاگه خبر از یار دارد
اگر جانست خود دیدار شاهست
حقیقت عین دیدار الهست
اگر عقلت بُد اوّل محو شد باز
حقیقت چون تو بودی صاحب راز
اگر جانست از وی این یقینست
که زو دیدار کل عین الیقین است
حقیقت عشق آمد رهنمونت
یکی کرده درون را با برونت
حقیقت عشق اینجا راه بنمود
در آخر کل عیانت شاه بنمود
حقیقت عشق این پرده بر انداخت
ترا اینجا بجانان سر برافراخت
حقیقت عشق اینجاگفتگو شد
در اینجا ذات جمله زو نکو شد
حقیقت عشق واصل کرد ذرّات
که عشق اینجاست نی بی دیدن ذات
حقیقت عشق اینجا بود جانست
حقیقت راز پیدا ونهانست
حقیقت عشق جانانست اظهار
اگرچه جمله زو گشتست دیدار
حقیقت عشق با عقل آشنا شد
که تا مر عقل دیدار خدا شد
حقیقت عشق با عقلست در دید
کنون یکی عیان ذات توحید
حقیقت عشق ذرّات جهان را
یقین بنمود اینجا جان جان را
حقیقت عشق جان در اوّل کار
یقینِ اصل را کرد او پدیدار
حقیقت عشق دل را کرد آگاه
همه ذرّات را بنمود او شاه
حقیقت عشق واصل کرد جمله
که تا گشتند اینجا فرد جمله
همه فردند اینجا از یقین باز
همه گشتند اینجا رازبین باز
همه عشقست اگر خود بازیابی
ز عشق اینجا حقیقت راز یابی
همه عشقست از اعیان پدیدار
نموده روی خود اینجا بدیدار
همه عشقست کاینجا جمله بنمود
حقیقت عشق را بیندید مقصود
همه عشقست و راز جمله داند
حقیقت قصّهها مر عشق داند
همه عشقست اگر این باز دانی
که عشق آمد همه راز نهانی
همه ذرّات اندر او رسیدند
ولیکن اصل او کلّی ندیدند
ز عشق از ذرّهٔ بر عالم افتد
بیک ساعت دو عالم بر هم افتد
ز عشق از ذرّهٔ در جان درآید
ز یک ذرّه دو صد طوفان برآید
ز عشق ار ذرّهٔ در جان نمودار
شوداینجا نبینی لیس فی الدّار
ز عشق ار ذرّهٔ پیدا نماید
دو عالم در دلت یکتا نماید
ز عشقست اینهمه پیدا نموده
ولیکن عشق جانان در ربوده
یقین اسرار عشق اینجا نهانست
که اندر ذات از یکی عیانست
حقیقت ذرّهٔ عشقست اینجا
از آن افتاده اندر شور و غوغا
حقیقت ذرّهٔ در عالم افتد
از آن پیدا نمود آدم افتاد
حقیقت ذرّهٔ بود است بنگر
که آن دیدار معبود است بنگر
حقیقت ذرّهٔ ز آن آشکار است
چنین اینجا عجائب بیشمار است
نمودار است در نقش غرائب
از آن یک ذرّه چندینی عجائب
از آن یک ذرّه اندر سوی افلاک
فتادست و چنین کردست در خاک
از آن یک ذرّه در اشیا فتادست
بسرگردان فلک بی پا ستادسات
فلک گردانست در عشق از معانی
از او پیدا شده راز نهانی
حقیقت ذرّهٔ در آفتابست
از آن پیوسته اندر تک و تابست
حقیقت ذرّهٔ در ماه و هر ماه
فتد کوهی شود مانندهٔ کاه
حقیقت ذرّهٔ در ماه آید
حقیقت سالک خرگاه آید
یقین عشقست یک ذرّه ز حضرت
در اینجا گاه از دیدار قربت
چو یک ذرّه است چندین شور و غوغا
حقیقت بود آن اینجا نه پیدا
حقیقت بود آن دریافت منصور
از آن زد در اناالحق ذات مشهود
حقیقت عشق کل او راست پیدا
حقیقت جزو و کل او راست شیدا
عیان عشق کل منصور دیدم
اناالحق زد حقیقت او از آن دم
اناالحق زد که عشق کل عیان شد
یقین در عشق او کل جان جان شد
اناالحق زد از آن کل تا عیان دید
حقیقت راست گفت او جان جان دید
یقین او بود اینجا عشق کل راز
که دیده بود اندر خویشتن باز
کجا هرذرّهٔ خورشید گردد
سُها هرگز کجا ناهید گردد
حقیقت آفتابی باید اینجا
که ذرّهوار میبنماید اینجا
حقیقت آفتابی باید از نور
که بر ذرّات گردد جمله مشهور
حقیقت آفتابی بود تابان
که شد بر جملهٔ ذرّات رخشان
گمان برداشت اینجا از یقین باز
چودر جان رخ نمودش آن سرافراز
گمان برداشت اینجاگاه عطّار
یقین چون دید و گوید جان ودلدار
گمان برداشت عطّار از جهانش
چو اوشد در حقیقت جان جانش
بدو واصل شدست اندر خراسان
بشد از جان در اینجاگه هراسان
سر خود را فدای روی او کرد
ز دید اودر اینجا گفتگو کرد
ز دید او یقین بنمود اسرار
چو از وی شد حقیقت او خبردار
ز دید او یقین شد همچو خورشد
اناالحق میزند تا عین جاوید
ز دید او اناالحق میزند باز
حقیقت هردل او میکند باز
سر وجانم فدایش باد اینجا
حقیقت خاک پایش باد اینجا
مرا وصلست از دیدارمنصور
که دارم در درون اسرار منصور
مرا وصلست از دیدار آن شاه
که او کردستم اینجاگاه آگاه
همه عشقست اگر خود بازیابی
ز عشق اینجا حقیقت راز یابی
همه عشقست از اعیان بدیدار
نموده روی خوداینجا پدیدار
همه عشقست کاینجا جمله بنمود
حقیقت عشق را بین دید مقصود
همه عشقست و راز جمله داند
حقیقت قصهها مر عشق خواند
همه عشقست اگر این باز دانی
که عشق آمد همه راز نهانی
همه ذرّات اندر او رسیدند
ولیکن اصل او کلّی ندیدند
مرا وصلست از دیدار رویش
از آن افتادهام در گفتگویش
مرا وصلست از دیدار آن سّر
که اسرار دوعالم کرد ظاهر
مرا وصلست چون خورشید دارم
حقیقت دید او جاوید دارم
مرا وصلست از او در هر دو عالم
از اودم میزنم در هر دو عالم
مرا وصلست از او تا در عیانم
حقیقت گفت او راز نهانم
مرا وصلست از او در آخر کار
که پرده برگرفت از رخ بیکبار
معائینه جمال خود نموداست
ابا عطّار در گفت و شنود است
معائینه مراکرد است واصل
حقیقت بود او شد جان و هم دل
معائینه دل و جانم یکی کرد
ز دیدارخود او اینجایگه فرد
معائینه دل و جانم ز اعیان
بذات بود خود او کرد پنهان
معائینه مرا اودید دیدست
بجز خود در جهان او کس ندیدست
بجز من این دم من کس نزد باز
که او کردم حقیقت صاحب راز
بجز من این دم او کس ندارد
که دراین دم حقیقت پایدارد
نشان آنست کآخر سر ببازم
ز سرّ او در اینجا سر فرازم
نشان اینست کآخر باز بیند
حقیقت سالکان راز بیند
نشان اینست کاندر آخر کار
بریده سر شود در عشق عطّار
نشان اینست دادم تا بدانند
بیان کردم بهرجان تا بخوانند
بهرجائی که اندر جوهر ذات
حقیقت وصف کردستم من از ذات
نشان دادم ز وصل سر بریده
که خواهم گشت اینجا سر بریده
نشان دادم اگر دریابی اینجا
چنین کن تا نوا دریابی اینجا
نشان دادم من از اسرار جانان
که خواهم کُشته شد در کار جانان
چو کردم فاش اینجا کشته گردم
بخاک و خون همی آغشته گردم
چو کردم فاش مر اسرار منصور
حقیقت من بپای دار منصور
شوم کشته که اندر پای دارم
حقیقت عشق او را پایدارم
حقیقت پایدارم راز او من
گذشتم من چو او ازجان وز تن
گذشتم از تن و جان آخر کار
چو کردم سرّ جانان من پدیدار
گذشتم از تن و جان من حقیقت
نخواهم آخر کار این طبیعت
گذشتم از تن و جان راز دیدم
نمود عشق جانان باز دیدم
گذشتم از تن و جان من یقین است
که اندر کلّ اشیا بیش بین است
منم اسرار خود در خویش دیده
حقیقت کشتنم از پیش دیده
منم اسرار جانان کرده هان فاش
مرا خواهد یقین گشتن از آن فاش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به بررسی اسرار عمیق وجود انسان و حقیقت عشق میپردازد. شاعر بر این باور است که حقیقت و عشق در درون انسان نهفتهاند و انسان میتواند با درک این واقعیات، به وصال با معبود و دریافت کلیت وجود برسد. عقل انسانی در این مسیر نمیتواند به تنهایی به حقیقت عشق و خدا برسد و باید از پردههای نادانی و جدایی فراتر رود.
شاعر به تمایز بین عقل و عشق اشاره میکند و بیان میکند که عشق کلید ورود به درک واقعیات درونی و از بین بردن حجابهاست. همچنین، تاکید دارد که همه چیز در عشق تجلی مییابد و حقیقت وجودی انسان و جهان در این عشق نهفته است. به طور کلی، این متن پیامی از اتحاد و یکی شدن ذات با معبود را به تصویر میکشد و انسان را به جستجوی حقیقت درون خود دعوت میکند.
هوش مصنوعی: اینگاه پر از رازهایی است که در اینجا نهفتهاند و به خاطر عشق به آنها، دایرهالمعارف زندگی به حرکت درآمده است.
هوش مصنوعی: واح رهیافته از راز و رمزهایی که در اینجا نمایان شد، در عطّار چنین بازار و مکانی را گشوده است.
هوش مصنوعی: عطار، شخصیتی است که کسی نتوانسته است او را به طور کامل درک کند و به همین دلیل در اینجا کسی نتوانسته است به مقام و شخصیت واقعی او دست یابد.
هوش مصنوعی: حقیقت و رازهای الهی در درون ما وجود دارد و در اینجا روشنایی و آگاهی را میتوان یافت.
هوش مصنوعی: حقیقت او به من نشان داده شده است، در گفتار و در سخن.
هوش مصنوعی: به شدت در نکات پنهان و رازهای آشکار قرار دارم بهطوری که هر لحظه چیزی تازه و باارزش از خود بروز میدهم.
هوش مصنوعی: حقیقت راز او برای ما روشن و واضح است، به گونهای که میتوان گفت نیات و خواستههای او دستیابی به موفقیت است.
هوش مصنوعی: بسیاری درباره این رازها صحبت کردهاند، ولی هیچکس هرگز در اینجا چیزی نگفته است و عقل نیز ناتوان است از درک آن.
هوش مصنوعی: این بیت بیان میکند که حقیقت و رازهای عمیق و بیپناهی که وجود دارد، فراتر از فهم و درک عقل انسانی است. عقل قادر نیست به این اسرار دست یابد و در اینجای کار، در ناامیدی و پریشانی به سر میبرد.
هوش مصنوعی: عقل ناتوانی است که نتوانسته به درستی به حقیقت دست یابد و به مقامات عالی و شهود نرسیده است.
هوش مصنوعی: عقل در جدایی ناتوان است و نمیتواند با حقیقت آشنا شود.
هوش مصنوعی: عقل انسان از درک و فهم رازهای عمیق روح محبوبش ناتوان است و در این مسئله مبهوت و حیران مانده است.
هوش مصنوعی: عقل در برابر عشق حیران و عاجز است و حقیقت عشق در گفتگوها و صحبتها گم شده است.
هوش مصنوعی: عقل در برابر عشق ناتوان است و عشق میتواند دانشهای عمیق و رازها را بهطور زیبا و پربار بیان کند.
هوش مصنوعی: عشق در این مکان بسیار راز و رمز را به من آموخته و حقیقت آن را به من نشان داده است.
هوش مصنوعی: عقل حقیقت را درک کرد و از آن مطلع شد، و یقیناً به مشاهدهی نهایی رسید که در چشمش نمایان شد.
هوش مصنوعی: امروز عشق و جذبهای واضح و مشخص است، اما در دل هنوز شیدایی و شور و شوق وجود دارد.
هوش مصنوعی: عشق او باعث شد که ارتباط آشکار و نهانی بین ما برقرار شود و به همین دلیل من در حیرت و گیجی فرو رفتم.
هوش مصنوعی: عشق او گرچه رازهایی را نمایان کرده، اما در واقع، در عالم دید و برداشت، هنوز به صورت افکار و تصورات باقی مانده است.
هوش مصنوعی: در این جا، عقل نمیتواند از مرز دین عبور کند و به همین دلیل در این موقعیت، همچنان عقل محصور است و نمیتواند فراتر برود.
هوش مصنوعی: عشق به قدری عمیق و رازآلود است که نمیتوان به سادگی آن را درک کرد یا از آن پرده برداشت. فقط درک کمال عشق میتواند به روشنی حقیقت را برای انسان نمایان کند.
هوش مصنوعی: کسی تا زمانی که به بیرون نرود و اسرار را نبیند، نمیتواند حقیقت را درک کند، مانند عشقی که او را به حقیقت نزدیک میکند.
هوش مصنوعی: آنچه در ذهن ماست، نمیتواند به واقعیت بپیوندد، تا زمانی که چهره محبوب را در این مکان مشاهده کنیم.
هوش مصنوعی: هیچ چیزی از واقعیت وجود خارج نمیشود تا جایی برای پرستش بتها باقی بگذارد.
هوش مصنوعی: انسان در قضاوت در مورد خوبی و بدی، نمیتواند فراتر از خود را ببیند و در واقع، درک او تحت تأثیر خود اوست.
هوش مصنوعی: حقیقت خود را اکنون گم کردهایم و از پرده بیرون نمیآید.
هوش مصنوعی: انسان نمیتواند از عشق و ارتباط با محبوب واقعیاش فاصله بگیرد و هرگز نمیتواند کاملاً از آن وصل و ارتباط دور شود.
هوش مصنوعی: هرچند که او به دوستی و ارتباطی خاص دست یافته، اما در این دنیا زندگیاش را نمیبیند.
هوش مصنوعی: هرچند که در نزد خداوند وصل و نزدیکی وجود دارد، اما او تمام نور و روشنایی را نمیبیند.
هوش مصنوعی: هرچند که یار به زیبایی خود متصل است و از آن فاصله نمیگیرد، اما او در پاسخ به یار خود فرو مانده است.
هوش مصنوعی: هرچند که ارتباط با حقیقت در چارچوب قوانین و اصول دینی باقی مانده است، اما همچنان به عمق واقعیات دست نیافته است.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه او به وصل دست یافته، اما از دیدن حقیقت مطلق خود عاجز است.
هوش مصنوعی: وقتی پردهها کنار برود و حقیقت نمایان شود، انسان میتواند به وصالی واقعی دست یابد.
هوش مصنوعی: در دلهای انسانها، چیزی از حقیقت پنهان است که با دیدن زیباییها و پاکیها، به تدریج روشن میشود و راز یگانگی خداوند آشکار میگردد.
هوش مصنوعی: وقتی عشق در دل ظاهر شود، ناگهان حقیقت را از خیال جدا میکند.
هوش مصنوعی: عشق میتواند انسان را به گونهای یکپارچه کند که در وجود خود گم شود و از مشاهده خویش، عقل و درک او پنهان گردد.
هوش مصنوعی: زندگی خود را با عشق واقعی مانند ابری کنید، زیرا با او حقیقت شما را همراهی خواهد کرد.
هوش مصنوعی: با عشق، انسان به یک وحدت میرسد، و در این حالت، دیدش باز میشود تا حقیقت را به روشنی ببیند.
هوش مصنوعی: اما عقل در واقعیتها، حقیقت را در هر گفت و شنید مشاهده کرده است.
هوش مصنوعی: شخصی در انتظار مانده و جرأت و شهامت بیرون آمدن از پنهان را ندارد، به همین دلیل در این مکان گم شده و راه خود را نمیداند.
هوش مصنوعی: انسانی در پایان کار نمیتواند شجاعت را پیدا کند که یک بار دیگر پرده را کنار بزند و حقیقت را ببیند.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که کسی که از عشق واقعی برخوردار نیست، نمیتواند به ملاقات معشوق بپردازد و فقط در سایه عشق است که میتواند به وصال و نزدیکی واقعی دست پیدا کند.
هوش مصنوعی: کسی که در عشق معشوق واقعی استقامت ندارد، نمیتواند انتظار داشته باشد که رازهای او آشکار شود.
هوش مصنوعی: کسی که شجاعت و توانایی دیدن رازها را ندارد، نمیتواند از درون خود بیرون بیاید و دوستش را ببیند.
هوش مصنوعی: هیچکس توانایی ندارد تا به معشوق واقعی خود دست یابد، زیرا در نگاه به خود، همه چیز برایش نمایان میشود.
هوش مصنوعی: حقیقت عقل در اینجا باقی مانده است، هرچند صاحب عقل در درک رازها و اسرار ناکام مانده است.
هوش مصنوعی: عقل واقعی در از بین رفتن خود است، زیرا در این حالت است که رازهای جهان برای او نمایان میشود.
هوش مصنوعی: حقیقت اتحاد و یکپارچگی به دست میآید، زیرا او در ازل به تمام آنچه که میخواست، دست یافته بود.
هوش مصنوعی: زمانی که تمام اجزا و موجودات به سوی ذات و حقیقت خود حرکت کنند، در آن لحظه است که عقل به حقیقت و وصال واقعی دست مییابد.
هوش مصنوعی: اگر کسی نتواند دوباره به ملاقات محبوبش برگردد، هرگز نمیتواند خود را در آینه او ببیند و عشق واقعیاش را احساس کند.
هوش مصنوعی: دیگر بازگشتی نیست به آن نکتهٔ پنهان و راز وصل به خود در این مکان.
هوش مصنوعی: او هرگز به اینجا باز نمیگردد تا از کسانی که در کنارش هستند نشانی در دنیای دور خود پیدا کند.
هوش مصنوعی: دقت کن که پیوستن به دوست زمانی ممکن است که انسان به درون خود و اسرار وجودش پی ببرد.
هوش مصنوعی: دستیابی به فهم کامل و عقلانی در یک جا مشخص است، مانند زمانی که حقیقت و جوهره کل وجود، روشن و مشهود گردد.
هوش مصنوعی: درک و فهم کامل تنها در یکی وجود دارد؛ وقتی که در ذات خود به حقیقت معبود پی ببریم.
هوش مصنوعی: عقل حقیقی در ذات خود وجود دارد، زیرا که آنچه در ذات است، به وضوح مشاهده میشود.
هوش مصنوعی: وصل و ارتباط با عقل، در ذات و وجود خود واقعیت دارد، اما در عین حال در جزئیات و ذرات دنیا نیز مشهود و محسوس است.
هوش مصنوعی: ای دوست، از این ذرات و چیزهای سطحی فراتر برو و به حقیقت و عمق وجود خود نگاه کن.
هوش مصنوعی: از این ذراتی که درگیر آنها هستی، بیرون بیا و بگذار عقل و فکر تو آزاد شود. تا کی میخواهی در این تکرار و دایره محدود باقی بمانی؟
هوش مصنوعی: از این ذراتی که در اطرافت هست، به یقین میتوانی به وصال و نزدیکی به خود واقعیات پیبری.
هوش مصنوعی: از این ذرات مادی فراتر رو و رازی از حقیقت را ببین، که به درک عمیقتری از آغاز و پایان برسید.
هوش مصنوعی: از این ذرات و اجزا جدا شو و به یک نگاه به معشوق بنگر، که همه چیز در حقیقت یکتایی است.
هوش مصنوعی: از این ذرات و ظواهر دنیوی خارج شو و از پردهها عبور کن، زیرا تو باید به سوی مقام و جایگاه واقعیات حرکت کنی.
هوش مصنوعی: از این ذرات و کوچکهای دنیایی خارج شو و به دور از جلوههای ظاهری، به چهره واقعی خودت درون دل بپرداز.
هوش مصنوعی: از این ذرات و جزییات رها شو و سریعاً به سوی حقیقت و مرحلهی بالای وجود برو و درک کن که دروازهی آنجا چگونه است.
هوش مصنوعی: از این ذرات رها شو و با دقت نگاه کن، در واقع صورت شاه را ببین.
هوش مصنوعی: چرا در حالی که انسانها مانند ذرات کوچک هستند، به حقیقت گرفتار میشوند؟ این مفهوم را از عطّار بشنو.
هوش مصنوعی: همه در آزمایش عقل خود هستند و تو به عمق جان حقیقت و رازهای پنهان در دل مینگری.
هوش مصنوعی: همه در تلاش و کوشش هستند، اما تو در دل خود باقی ماندهای و بیاعتنا به مسائلی که در دنیای مادی وجود دارد.
هوش مصنوعی: همه در حال آزمون هستند و تو در حال گفت و گو. حقیقت به تو نزدیک است و در دل تو نجوا میکند.
هوش مصنوعی: حقیقت در کنار توست و در این بینش، تو خود را در آشکارا بودن یکتایی مشاهده میکنی.
هوش مصنوعی: حقیقت همواره یار توست و در این مسیر، تو در واقع نمایانگر رازهای الهی هستی.
هوش مصنوعی: دوستی حقیقت در کنار توست، اما تو از این واقعیت غافلی و به همین دلیل در این حالت باقی میمونی.
هوش مصنوعی: تمام سخنان تو نشاندهندهی وجود یارت است و دیدن تو، در واقع دیدن یارت بهحساب میآید.
هوش مصنوعی: تمام سخنان تو از جانب محبوب است، چون او در وجود تو در حال گفتوگو و ارتباط است.
هوش مصنوعی: همه سخنان تو از او نشأت میگیرد، پس چرا در این همه هیاهو و شلوغی ماندی؟
هوش مصنوعی: تمام سخنانی که تو میگویی، حاکی از وجود حقیقتی است. پس چرا خودت حقیقت اصلی را نمیبینی؟
هوش مصنوعی: همه کلام تو راز الهی است و حقیقت را در تو میتوان مشاهده کرد، چون تو جلوهای از شاه هستی.
هوش مصنوعی: همه آنچه میگویی در دل نهفته است، اما برای من یک راز پنهان وجود دارد.
هوش مصنوعی: همه سخنان تو در اینجا موجود است، پس متوجه باش که محبوبت به وضوح آشکار است.
هوش مصنوعی: اگرچه گفتههای زیادی از خود دارم که ممکن است خوب به نظر برسند، اما حقیقت این است که آنها در واقع بد هستند.
هوش مصنوعی: بعضی اوقات در حالتی به سر میبریم که فکر میکنیم همه چیز را میدانیم و درک کردهایم، اما در مواقع دیگر در عمق رازهایی قرار داریم که هیچ چیز از آنها نمیدانیم.
هوش مصنوعی: گاهی در عشق بهکلّی غرق میشوی و خود را فراموش میکنی، در حالی که همه چیز را در خود میگنجانی.
هوش مصنوعی: گاهی در حالتی هستی که خود را به جلو میکشی و تلاشی برای پیشرفت داری و گاهی هم به دور خود میچرخانی و در حال استراحت و آرامش هستی.
هوش مصنوعی: گاهی در حال شادی و بیخیالی هستم، و گاهی دیگر به حالت هوشیاری و آگاهی برمیگردم، و بعضی اوقات هم در گوشهای از خانقاه بیدار و در فکر ماندهام.
هوش مصنوعی: گاهی در لذت زیباییها غرق میشوی و گاهی در مسائل و مشکلات زندگی گرفتار میگردی.
هوش مصنوعی: گاهی در یادگیری و دانش به پیش میروی و زمانی دیگر، خودت با تغییراتی روبهرو میشوی.
هوش مصنوعی: گاهی مانند جبرئیل در حال راز و نیاز هستی، گاهی در عشق غرق میشوی و گاهی در آتش احساسات به چنگ و ساز میپردازی.
هوش مصنوعی: گاهی انسان در وضعیت تردید و گمان قرار میگیرد و گاهی به یقین و باور راستین میرسد. هرچند که عقل و فکر انسان ممکن است پیشبینیهایی از واقعیت داشته باشد، اما حقیقت همیشه چیزی فراتر از آن است که بتوان به سادگی درک کرد.
هوش مصنوعی: در هر لحظه که صفتی را داری، هرچند که درک و آگاهی هم داشته باشی، باز هم اینجا هستی.
هوش مصنوعی: هرچند که آگاهی و دانش داری، اما حقیقت را درک نمیکنی و نمیتوانی به طور کامل ببینی.
هوش مصنوعی: اگر خارج شوی و نداشته باشی چیزی، هر لحظه در رنگ و حالتهای مختلف قرار گرفتهای.
هوش مصنوعی: تو خیلی درباره شناخت و آگاهی صحبت کردی، اما بارها در مورد ویژگیها و صفات مختلف حرکت کردی و به آنها توجه کردی.
هوش مصنوعی: تو به من نگفتی چرا این راز را فاش کردی، اما در هر صورت، حقیقتی را بیان کردی.
هوش مصنوعی: بدان که عقل تو در سخنانش به درستی و عمق بسیاری دست یافته است، زیرا که رازهای ارزشمند در اینجا به خوبی بیان شدهاند.
هوش مصنوعی: اگرچه سالک در مسیر خود با موانعی روبرو است که او را از درک کامل حقیقت باز میدارد، اما این موانع در نهایت نمیتوانند او را از رسیدن به هدفش باز دارند.
هوش مصنوعی: تو در ساختن یک کتاب زیبا و مفهومی، تمامی آگاهی و دانشت را به کار گرفتهای.
هوش مصنوعی: در اینجا به بیان تجربهها و یادگیریهایی که داشتهای اشاره شده است، به گونهای که هر آنچه یاد گرفتهای و نوشتهای در نزد سلطان یا مقام بلندمرتبهای بازگو کردهای. این بیان نشاندهندهی اهمیت چاپ و نگارش دانش و تجربیات در ارتباط با دیگران است.
هوش مصنوعی: تو مانند یک شاهباز، در مهارتها و ویژگیهایت برتری داری و همیشه در جستجوی رازهای پنهان زندگی هستی.
هوش مصنوعی: هر جا که بروی، به خاطر خواستهات، حقیقتاً با ادب و نزاکت خودت را نشان میدهی.
هوش مصنوعی: رفتار و شخصیت تو نشاندهنده ادب و احترام تو است، و حقیقت نیز از نزدیکی تو آشکار میشود.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که وجود او بهگونهای است که از اصل وجود تو ناشی شده است و او نخستین از معبودی است که نمود و شکل پیدا کرده است.
هوش مصنوعی: تو از همان ابتدا به دنیای محسوس و تجربی وارد شدی و به خاطر درک و بینش خودت، به یقین و آگاهی رسیدی.
هوش مصنوعی: اگر به اندازهی درک و فهم خود حقایق الهی را بشناسی، اینجا نشانهی ناسپاسی است.
هوش مصنوعی: میتوانی مطمئن باشی که کسی که چیزهای زیادی میداند، در ذهن تو چیزی ارزشمند وجود دارد.
هوش مصنوعی: عزیز تو در اینجا برای دیدن تو آمده است و این نشاندهندهی عشق و علاقهای است که به دیدارت دارد.
هوش مصنوعی: دوستت به خاطر جان تو به تو اهمیت میدهد، اما تو هر لحظه کمتر از او دور میشوی.
هوش مصنوعی: او را دوست داشت تا بدانی که اکنون در حقیقت همهی رازها را میدانی.
هوش مصنوعی: حالا ای عقل، آیا توبهکار عطّار را دیدی؟ او را که صاحب رازها و دانشهای عمیق میدانی؟
هوش مصنوعی: حقیقت او در اینجا به طور قطع به تو نمایان شد، که جان تو در این مکان پیش از این، به وضوح دیده شده است.
هوش مصنوعی: از تو رازهای یقین به نمایش درآمد و به خاطر عشق، حقیقت به عینیت خود بازگشت.
هوش مصنوعی: هرچند که تو در گذشته به عقل و خرد خود عمل نکردی، اما اکنون که حقیقت را فراگرفتی، درک تو عمیقتر شده است.
هوش مصنوعی: در اینجا پیشنهاد میشود که از پیشداوریها و قضاوتهای نادرست پرهیز کرده و توجه خود را به درون و خودتان معطوف کنید.
هوش مصنوعی: با نوری که از او میتابد آشنا شو و در این دیدار، همه چیز را درک کن.
هوش مصنوعی: با نور او میتوانی حقیقت وجود خود را به روشنی ببینی و در درون و وجود خود آن را درک کنی.
هوش مصنوعی: به وسیله نور عشق، عقلها به راه درست هدایت میشوند. حقیقت مانند او در کاف و نون قرار دارد و باید در این مسیر حرکت کرد.
هوش مصنوعی: بیرون برو تا از درون خود آگاه شوی، که وجود تو در ظاهر، رازهای پنهانی دارد.
هوش مصنوعی: خود را از خیالات دور کن و با عشق پیوند برقرار کن. عقل خود را بیدار کن و به نور عشق روی بیاور.
هوش مصنوعی: در این بیت به شخصی توصیه میشود که از محدودیتهای دنیوی و مادی خود رها شود و به عقل و ذهن خود اجازه دهد تا در فضای نامحدود و بیکران تفکر کند. به عبارتی دیگر، به جای اینکه وارد زمان و مکان معمولی شود، باید به ابعاد بالاتر و عمیقتری از وجود خود بپردازد.
هوش مصنوعی: به دنبال آگاهی و بصیرت باش و در مشاهده حقیقت بیچون و چرا، فقط ببین و درباره جزئیات و حواشی صحبت نکن.
هوش مصنوعی: در اینجا دو نوع وجود دارد؛ یکی وجودی که مشاهده میشود و دیگری وجودی که درک میشود. تلاش کن تا با شناخت عمیق، به یک حقیقت واحد دست یابی و جان خود را با آن یکی کنی.
هوش مصنوعی: شخصی که عقل و درایت دارد و در کمال است، اکنون از دوری و جدایی رنج میبرد و به خاطر وصال و نزدیکی به معشوق دلش تنگ شده است.
هوش مصنوعی: شخصی از شدت عشق و دلبستگیاش، در حالتی مدهوش و غرق در فهم و درک خود است و اکنون به خاطر جداییاش از معشوق، همه چیز را در رابطه با عشق و اشتیاق میبیند.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به معشوق اشاره میکند و میگوید که آیا عشق او را با عقل درونیاش مقایسه میکند. او همچنین از حالتی صحبت میکند که عشق معشوق او را در درونش به وجود آورده و او را به فکر و اندیشه در مورد خود و جایگاهش در این عشق واداشته است.
هوش مصنوعی: کسی که در عشق به درک عمیق برسد، خود را پیدا کرده و به حقیقت وجودی خود که نور و روشنایی جهان است، دست مییابد.
هوش مصنوعی: این بیت به مفهوم این است که انسان با استفاده از عقل و درک خود میتواند به نور و حقیقت هر چیزی پی ببرد، و زمانی که در عشق خداوند یا یک معشوق حقیقی غرق شود، به یگانگی و وحدت دست خواهد یافت.
هوش مصنوعی: در عشق، راهنمایی همچون نور وجود دارد و اکنون زمان آن فرا رسیده که از این خوشبختی بهرهمند شوی.
هوش مصنوعی: اگر عشق را به وضوح دیدی، خودت حقیقت صداقت را نیز میتوانی مشاهده کنی.
هوش مصنوعی: به خاطر عشق، در اینجا به معشوقی که در اوج خود است، همه به او نگاه میکنند و از او پیروی میکنند.
هوش مصنوعی: عشق در این مکان، معشوقی را به تصویر کشیده که اکنون از خواب بیدار شدهای.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که در عشق، حقیقتی وجود دارد که در دیدن معشوق به وضوح نمایان میشود. این حقیقت در ارتباط عمیق و یکپارچه با معشوق خلاصه میشود.
هوش مصنوعی: یک نفر وجود داشت که در ابتدا تنها بود، اما در نهایت به خاطر شدت دیدار، به یکی تبدیل شدند.
هوش مصنوعی: تو در ابتدا یکی بودی، اما حالا دو پاره شدهای. اکنون در اینجا هستی و خودت را به گونهای دیگر نشان دادی.
هوش مصنوعی: یک زمانی تنها بودی و پس از آن به دو قسمت تقسیم شدی، حالا حقیقتی که بینهایت است را بیاب.
هوش مصنوعی: اگر در عشق خود دوگانگی و تردید داشتهای، دیگر نیازی به نگرانی نیست و میتوانی با دلگرمی و آرامش به زندگی ادامه دهی.
هوش مصنوعی: دوگانگی و تفکیک که از یک حقیقت ایجاد کردهای اکنون به وضوح مشخص شده است؛ بدون شک، آن حقیقت واقعی است.
هوش مصنوعی: دوگانگی و جدایی را کنار گذاشتی و در درگاه تو واقعیت را یافتیم که جان جان توست.
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که از محبت و عشق، عواطف و احساسات دوگانهای که در وجود آدمی وجود دارد، کنار گذاشته میشود. در این زمان، دیدار محبوب و معشوق، جان و روح انسان را سرشار از شوق و امید میسازد.
هوش مصنوعی: اگر دوگانگی را کنار بگذاری، به حقیقتی بزرگ دست خواهی یافت و به معبود واقعی خواهی رسید.
هوش مصنوعی: شما به وحدت رسیدید و اکنون در نزدیک شدن به حقیقت الهی، نور عظمت خداوند را مشاهده میکنید.
هوش مصنوعی: وقتی دوگانگی را از بین بردی و به اصل وجود جانان پی بردی، حقیقت اتحاد با او را تجربه میکنی.
هوش مصنوعی: اگر از اصل یکتایی خدا دور شویم، به حقیقت مورد نظر خود نخواهیم رسید.
هوش مصنوعی: اگر دوگانگی را کنار بگذاری، به وحدت و کمال میرسی؛ زیرا در حقیقت، ذات تو همانا تمامیت و واقعیت است.
هوش مصنوعی: اگر از ماهیت مستی فاصله گرفتهای، اکنون به خودت نگاه کن که چهقدر در اجزای وجودت تاثیر گذاشته است.
هوش مصنوعی: اکنون ای عقل، مشخص شده که تو در این زمان، همانند عطّاری بینظیر هستی.
هوش مصنوعی: اکنون عقل از نشانهها مشخص شده است که عطار در اینجا به مقصود خود خواهد رسید.
هوش مصنوعی: اکنون که به حقیقت و عشق دست یافتهای، هم به دنیای مادی و هم به دنیای معانی و مفاهیم عمیق رسیدهای.
هوش مصنوعی: تو اکنون حقیقتی واقعی و بدون تردید هستی، مثل من که بدون نام و نشان شدهام.
هوش مصنوعی: وقتی من بینام شوم و در پایان کار، پردهای به یکباره روی ما بیفتد، چه پیش خواهد آمد؟
هوش مصنوعی: چهرهٔ معشوق نمایان شده است و عقل از آن دیدار به حیرت افتاده و دیگر نمیتواند خود را کنترل کند.
هوش مصنوعی: زمانی که عقل از درون انسان بیرون میرود و به کمال محبوب میرسد، حقیقتی که مدنظر است، به دست میآید و آنچه که مطلوب است به حقیقت پیوسته و به دست میآید.
هوش مصنوعی: عشق به اوج خود رسیده و حالا دستیابی به وصالی پایدار و ابدی را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: حال ای عقل، ما اینجا رازی داریم که مطمئن هستیم هر دو در ملاقات یار هستیم.
هوش مصنوعی: اکنون ای عقل، چندین راز و حقیقت را که در دست یقین قرار دارد بشنو و درک کن این نیاز و ضرورت را.
هوش مصنوعی: لزوم وجود شکل و ظاهر در اینجا ادامه دارد و در آن رازهای خلقت پروردگار نهفته است.
هوش مصنوعی: از تو سرچشمه گرفته و تو آن را نمیبینی، اکنون در وصل، به عینیت خودش رسیدهای.
هوش مصنوعی: حضور تو از ابتدا در اینجا مشخص بود، اما در پایان کار، او بیفایده و ناکام ماند.
هوش مصنوعی: اگر تو در اینجا حضور داشتی، پایههای حقیقت نیز همانند تو به کمال میرسیدند و جانها به وجود میآمدند.
هوش مصنوعی: در اینجا به تو اشاره شده که دیگران هم معشوق را از نزدیک دیدهاند و از روی یقین به زیباییها و ویژگیهای تو پی بردهاند.
هوش مصنوعی: محبت و لذت از دیدار معشوق، باعث شده که هر چهار نفر از آن فکر و تصورات بیرون بروند.
هوش مصنوعی: امروز به خاطر وصال تو، ارتباط تازهای برقرار شد و دیگر بار موفقیتها و پیروزیها برای ما رقم خورد.
هوش مصنوعی: به تازگی از نوشیدن شراب تازه و خوش طعم تو، تمام کسانی که این نوشیدنی را تجربه کردهاند، به طور کامل آزاد و رها شدهاند.
هوش مصنوعی: از محبتهای واقعی که به ما عطا کردی، مطمئنم. آنها بار دیگر در کمال احترام و عظمت بازگشتهاند.
هوش مصنوعی: در این زمان، دیگر از مینوشی خبری نیست، بلکه اینجا جایی است پر از نور و جلال و عظمت.
هوش مصنوعی: به خاطر نشانههای زیبای عشق و نزدیکی به یار، حقیقتی را در این زمان مشاهده کردهام.
هوش مصنوعی: از نوشیدن، حقیقتی درخشان و روشن نمایان شده است و به نظر میرسد که تصورات و خیالها به فراموشی سپرده شدهاند.
هوش مصنوعی: از شگفتیهایی که نوشیدنیها به ارمغان میآورند، روشن است که هدفی دیگر بار خودش را نمایان کرده است.
هوش مصنوعی: از شراب نوشندگان، جلوهی ذات به روشنی نمایان شد و عطار در ذرات جهان ظاهر گردید.
هوش مصنوعی: تو از شراب مینوشی و هر لحظه خود را به ما نزدیک میکنی.
هوش مصنوعی: تو در تمام رازها نفوذ میکنی، تا اینکه حقایق و نشانهها آگاه شوند و به حالت درآیند.
هوش مصنوعی: آنها از ملاقات تو آگاهند و به خوبی میتوانند تمام ویژگیهای تو را دریابند.
هوش مصنوعی: دوست عزیز، این اسرار را میدانند. نه تنها جان و دل تو، بلکه حتی مغز و پوستت نیز از آن آگاهی دارند.
هوش مصنوعی: خبرها درباره تو در دستها و دلها و همچنین در عقل و جانت وجود دارد.
هوش مصنوعی: خبر دارند که در اینجا حقیقت تو به وضوح نمایان است و تو نسبت به آن غافل هستی.
هوش مصنوعی: همه از حضور و وجود تو آگاهند و همه در حقیقت یکپارچه شدهاند.
هوش مصنوعی: آنها از وجود زوال تو آگاهند و میدانند که در نهایت، به سراغ تو خواهند آمد.
هوش مصنوعی: آنها میدانند که در نهایت همه چیز زوال مییابد و پس از این زوال، حقیقتی از بقا وجود دارد که قابل مشاهده است.
هوش مصنوعی: بسیاری از سخنان را درباره آنها گفتهای و رازها را برایشان آشکار کردهای، و در هر ویژگی و صفتی به وصالشان پرداختهای.
هوش مصنوعی: زیاد گفتی که از آن راز عشق به او بگویید، اما وقتی که عشقشان نمایان شد، دیگر نیازی به گفتن نیست.
هوش مصنوعی: اگر به درک و فهم صحیحی دست یابی، در اینجا به تمامی خواستهها و آرزوهایت رسیدهای.
هوش مصنوعی: اگر وجود مانند اجزای کوچک است، پس در حقیقت آنها در حالتی هستند که بودنشان تجلی میکند و موجودیتشان را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: اگر دلی وجود داشته باشد، حتماً معشوقی هم برای آن دل هست. در این مکان، نشانههایی از محبوب دیده میشود.
هوش مصنوعی: اگر وجودی هست، دیدن پادشاه حقیقت است و به معنای واقعی، دیدار خداوند است.
هوش مصنوعی: اگر تو از ابتدا عقل و درک درستی داشتی، حالا حقیقت را میشناختی. اما چون نه تنها درک نکردی، بلکه از آن غافل ماندی، در نهایت راز و حقیقت بر تو فاش میشود.
هوش مصنوعی: اگر حقیقتی باشد، این واقعیت است که دیدن او، به یقین بهترین و واقعیترین دیدههاست.
هوش مصنوعی: عشق واقعی به تو نشان میدهد که چگونه باید درون و بیرون خود را یکی کنی.
هوش مصنوعی: در اینجا عشق واقعی خود را نشان میدهد و در نهایت، حقیقت تمام معانی و جلوههایش را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: عشق واقعی باعث شده که این پرده کنار برود و تو را به سوی معشوق هدایت کند و در اینجا سر بلندی کنی.
هوش مصنوعی: واقعیت عشق در این مکان بیان شده است و در اینجا ویژگیهای همه چیز به خوبی و نیکی تبدیل شدهاند.
هوش مصنوعی: عشق واقعی معرفت و شناختی عمیق به وجود میآورد، بهطوریکه عشق در اینجا و در حال حاضر وجود دارد، بدون نیاز به مشاهده و درک ظاهری.
هوش مصنوعی: عشق واقعی در این مکان وجود دارد؛ جان عشق حقیقتی است که هم آشکار است و هم پنهان.
هوش مصنوعی: عشق حقیقی به نوعی از جان معشوق نشأت میگیرد، هرچند که تمام جلوهها و نشانههای عشق در ملاقات و دیدار با او نمایان میشود.
هوش مصنوعی: عشق حقیقی زمانی به عقل فهمانده شد که عقل توانست خدا را درک کند.
هوش مصنوعی: عشق واقعی با عقل قابل درک است، پس اکنون حقیقت توحید را به وضوح ببین.
هوش مصنوعی: عشق به حقیقت، نشاندهندهی وجود و جلا دادن اسرار جهان است و در اینجا، روح انسان به معرفتی عمیق دست مییابد.
هوش مصنوعی: در آغاز عشق، حقیقت به وضوح مشخص شد و آن اصل و اساس عشق را نمایان کرد.
هوش مصنوعی: عشق به حقیقت، دل را از تمام رازها باخبر میکند و همه اشیاء و موجودات را به گونهای نشان میدهد که همچون فرمانروایی در مقام قدرت است.
هوش مصنوعی: عشق به همه حقیقت را نشان داد و همه را به هم پیوند داد تا به اینجا رسیدند.
هوش مصنوعی: همه در اینجا از یقین و باور خود دور شدهاند و به راز و رمز اینجا پی نبردهاند.
هوش مصنوعی: اگر به عمق عشق پی ببری و خودت را بازشناسی، در اینجا به حقیقت و راز عشق دست خواهی یافت.
هوش مصنوعی: همه چیز در جهان به خاطر عشق است و عشق خود را به شکلهای مختلف و زیبا به نمایش گذاشته است تا ما آن را در اینجا ببینیم.
هوش مصنوعی: در اینجا همه چیز عشق است و هر کسی که در این مکان است، حقیقت عشق را درک میکند و به هدف خود میرسد.
هوش مصنوعی: تمامی عالم پر از عشق است و همه موجودات از این حقیقت آگاه هستند. تنها عشق است که میداند داستانها چه معنی دارند.
هوش مصنوعی: تمامی چیزها عشق است، اگر این را بدانی که عشق، همه رازهای پنهان را به همراه دارد.
هوش مصنوعی: تمام اجزا و ذرات به او پیوستهاند، اما اصل و بنیاد او را بهطور کامل درک نکردهاند.
هوش مصنوعی: از عشق، حتی یک ذره میتواند تمام جهان را تحت تأثیر قرار دهد؛ به طوری که در یک ساعت، دو جهان با هم برخورد کنند.
هوش مصنوعی: عشق میتواند از یک نقطهی کوچک در دل انسان به درونش نفوذ کند و از آنجا سیلابی از احساسات و هیجانات به وجود آورد.
هوش مصنوعی: اگر عشق در دل انسان جلوهگر شود، هیچکس نمیتواند آن را در خانه ببیند.
هوش مصنوعی: اگر ذرهای از عشق در وجودت آشکار شود، دو جهان در دل تو به یک کائنات تبدیل خواهد شد.
هوش مصنوعی: این همه نشانهها و جلوهها از عشق است، اما در واقع عشق واقعی، آن عشق به معشوق خاص است که در دل پنهان شده است.
هوش مصنوعی: در اینجا رازهای عشق به وضوح وجود دارد، زیرا این رازها در ذات یک حقیقت واحد نهفتهاند.
هوش مصنوعی: این جا حقیقت عشق مثل ذرهای است که در میان هیاهو و شلوغی افتاده است.
هوش مصنوعی: در عالم، حقیقتی کوچک و ناچیز به ثمر میرسد و از همین ورود انسان به دنیا روشن میشود.
هوش مصنوعی: به واقعیت کوچک دقت کن، زیرا آن دیدار با معبود است.
هوش مصنوعی: حقیقت در اینجا به وضوح نمایان شده است و در این مکان شگفتیهای فراوانی وجود دارد.
هوش مصنوعی: در دل شکلها و طرحهای عجیب، از آن یک ذره، شگفتیهای فراوانی نمایان است.
هوش مصنوعی: یک ذره از آن چیزی که به آسمانها تعلق دارد، به زمین افتاده و چنین تأثیری بر خاک گذاشته است.
هوش مصنوعی: از آن یک ذرّه که در چیزها وجود دارد، ستارههای آسمان بدون پا در حال چرخش و گردش هستند.
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر عشق، در حال چرخش است و از معانی آن، رازهای ناگفتهای آشکار شده است.
هوش مصنوعی: حقیقت مانند ذرهای در برابر نور آفتاب است که همیشه در حال حرکت و زخت و تاب است. این بیان به این معناست که حقیقت حتی در کوچکترین جزئیات هم میتواند درخشندگی و انرژی خاصی داشته باشد و همواره در حال تغییر و تحول است.
هوش مصنوعی: اگر حقیقتی در میان باشد، مانند ذرهای در ماه میماند و هرگاه در آن ماه واقع شود، به بزرگی کوه میرسد و در مقابلش مانند کاه خواهد بود.
هوش مصنوعی: حقیقت مانند ذرهای است که در درون ماه دیده میشود، و سالک (کسی که در مسیر طریقت و عقل سعی و تلاش میکند) مانند جایی است که در آن خرگاه (محل استراحت) و آرامش یافته است. به بیان سادهتر، حقیقت عمیق و پنهان است و وقتی درک شود، مانند نور ماه در دل تاریکی میدرخشد، در حالی که سالک در مسیر خود به آرامش و سکونی دست مییابد.
هوش مصنوعی: عشق، چیزی است که به اندازهای کوچک از وجود خداوند در این دنیا مشاهده میشود و گاهی هم در دوری از آن محبوب، احساس میشود.
هوش مصنوعی: اگرچه اینجا فقط یک ذره وجود دارد، اما در حقیقت، شور و هیجانی بسیار زیادی در آن نهفته است که بهوضوح قابل مشاهده نیست.
هوش مصنوعی: منصور به حقیقتی دست پیدا کرد که در آن، وجود خودش را با حقیقت مطلق یکی میدید و به همین دلیل فریاد زد "من هستم حق". در این لحظه، آنچه را که مشاهده کرده بود، درک کرد و به وجود خود پی برد.
هوش مصنوعی: عشق واقعی میتواند در تمام جوانب وجود فردی که عاشق است، جلوهگر شود. در حالی که عشق جزئی از وجود است، اما در عین حال به طور کامل شخص را تحت تأثیر قرار میدهد و آن را به شدت شگفتانگیز مینماید.
هوش مصنوعی: من عشق را به وضوح در وجود منصور مشاهده کردم، وقتی که او گفت: "من حقیقت هستم"، و از آن لحظه به روشنایی حقیقت پی بردم.
هوش مصنوعی: عشق به او باعث شد که حقیقت آشکار شود و در نتیجه، تمام وجودم در عشق به او زنده و پر از شور و شوق شد.
هوش مصنوعی: حق را از آن کل شناخت و به وضوح حقیقت را مشاهده کرد و او به راستی سخن گفت، چون جان را جان آشکار دید.
هوش مصنوعی: در اینجا عشق، حقیقتی آشکار و واضح است و همه رازها را در خود دارد، چرا که آدمی آن را در وجود خود دیده و تجربه کرده است.
هوش مصنوعی: هرگز نمیشود که ذرهای از خورشید به ستارهای شبیه شود، و ناهید (وروتی) هم به چنین حالتی نخواهد رسید.
هوش مصنوعی: حقیقت باید به وضوح و روشنی در اینجا نمایان شود، مانند تابش خورشید که میدرخشد و همه چیز را روشن میکند.
هوش مصنوعی: حقیقت باید مانند آفتابی باشد که نورش به همه ذرات برسد و همه از آن آگاه شوند.
هوش مصنوعی: حقیقت مانند خورشیدی روشن و درخشان است که بر روی تمام ذرات نورافشان میتابد.
هوش مصنوعی: در اینجا گمان و یقین در هم آمیختهاند، زیرا هنگامی که آن شخص با شکوه جان نمایان شد، شکی در وجود او باقی نماند.
هوش مصنوعی: عطار در اینجا به لحظهای اشاره دارد که از طریق مشاهدهای عمیق به حقیقت و یقین دست مییابد. او میگوید که با دیدن یک واقعیت خاص، زندگی و عشق واقعی را تجربه کرده و به درک عمیقتری از وجود و ارتباط بین جان و معشوق دست یافته است.
هوش مصنوعی: عطار از نظر خود به جهان و زندگی نگاه میکند و زمانی که به عمق وجودش پی ببرد، متوجه میشود که حقیقت وجودش همان جان و روح اوست.
هوش مصنوعی: او به خراسان رسید و در این مکان از شدت ترس جانش را از دست داد.
هوش مصنوعی: او به خاطر زیبایی و جذابیت چهرهاش، همه چیز را رها کرده و در برابرش تسلیم شده است و حالا از دیدن او به گفتگو میپردازد.
هوش مصنوعی: با نگاهی به او، حقایق پنهان نمایان شد؛ وقتی او از وجود حقیقت باخبر شد.
هوش مصنوعی: از نظر او، به وضوح و بدون شک مانند خورشید درخشانی، حقیقت وجود دارد که در جاودانگی و ابدیت نمایان میشود.
هوش مصنوعی: از نگاه او، حقیقت به طور واضح نمایان میشود و هر دل درونش را دوباره آشکار میسازد.
هوش مصنوعی: جان و دل من فدای او باد، در اینجا حقیقتی وجود دارد که نشان دهندهی ارزش و جایگاه اوست.
هوش مصنوعی: من از دیدار منصور به وصالی دست یافتهام، چون در درونم رازهای او را دارم.
هوش مصنوعی: من به خاطر دیدن آن پادشاه به اینجا آورده شدم، و اوست که مرا به این حال و وضعیت واقف کرده است.
هوش مصنوعی: اگر خود را در عشق بشناسی، همه چیز عشق است و از این راه به حقیقتی عمیق دست پیدا خواهی کرد.
هوش مصنوعی: همه چیز عشق است و از ویژگیهای آن، دیدن چهره معشوق است که در اینجا به وضوح نمایان شده است.
هوش مصنوعی: تمامی آنچه در اینجا وجود دارد، در حقیقت، نشانهای از عشق است. به حقیقت عشق نگاه کن و هدف را درک کن.
هوش مصنوعی: تمامی ماجراها و داستانها در حقیقت به عشق مرتبط هستند و هر کسی به نوعی از این راز آگاه است. عشق، محور اصلی و معنای همه چیز است.
هوش مصنوعی: اگر این را بدانید که عشق چیست، متوجه خواهید شد که همه چیز در عشق نهفته است و تمام اسرار در آن نهان است.
هوش مصنوعی: در این دنیا همه چیزها و اجزا به وجود آمدهاند و به هم پیوستهاند، اما هر کس نمیتواند به حقیقت و جوهر اصلی این وجود پی ببرد و آن را درک کند.
هوش مصنوعی: من به خاطر دیدار چهرهاش متصل و وابستهام، چون در گفتوگو با او به شدت تحت تأثیر قرار گرفتهام.
هوش مصنوعی: من به خاطر دیدن آن راز، به وصالی دست یافتهام که اسرار دو جهان را برایم آشکار کرده است.
هوش مصنوعی: اتصال من به او مانند تابش خورشید است و من همیشه حقیقت دیدن او را جاودانه میدانم.
هوش مصنوعی: من در هر دو جهان به او وصلیم و از وجود او در هر دو جهان روح میزنم.
هوش مصنوعی: من به وسیله او به حقیقتی دست یافتهام که در ظاهر پیداست، او به من گفت که رازی در دل دارم.
هوش مصنوعی: در نهایت، من به او متصل شدم و زمانی که پرده از چهرهاش کنار رفت، این ارتباط کامل شد.
هوش مصنوعی: عطار در گفت و گو به تماشای زیبایی خود میپردازد.
هوش مصنوعی: او به من نگاه کرده و حقیقت را نشان داده است؛ او هم جان من است و هم دل من.
هوش مصنوعی: دیدن او باعث شد که دل و جانم با هم یکی شوند و اینجا محل تلاقی این احساسات است.
هوش مصنوعی: نگاهی به دل و جانم از وجود خودم است، ولی او این را پنهان کرده است.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که من به جز خودم در این جهان کسی را نمیبینم.
هوش مصنوعی: جز من کسی در این لحظه حضور ندارد که بتواند رازهای عمیق را درک کند. من تنها کسی هستم که به حقیقت دست یافتهام.
هوش مصنوعی: غیر از من، در این لحظه هیچکس نیست که بتواند حقیقت را ثابت نگه دارد.
هوش مصنوعی: نشانه این است که در پایان کار، از راز او آگاه خواهم شد. در اینجا، به مقام والایی دست یافتهام.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که در پایان، سالکان و جویندگان حقیقت در مییابند که درون آنچه جستجو کردهاند، حقیقت واقعی نهفته است. به عبارتی، آنهایی که در پی کشف رازها و معانی عمیقتر هستند، در نهایت به شناخت واقعی دست پیدا میکنند.
هوش مصنوعی: این بیان به این موضوع اشاره دارد که در نهایت، عشق و عواطف عمیق میتوانند به شدت انسان را تحت تأثیر قرار دهند و او را در مسیری سخت و دشوار قرار دهند. در این مسیر ممکن است فرد با مشکلات و چالشهایی مواجه شود که گویی او را از پا درمیآورد. عشق میتواند از جنبههای مختلفی انسان را آزمایش کند و به نوعی او را تا مرز تسليم شدن پیش ببرد.
هوش مصنوعی: نشان دادم تا دیگران متوجه شوند و دربارهاش صحبت کردم تا همه آن را بشنوند.
هوش مصنوعی: در هر جا که به حقیقت و عمق وجود پرداختهام، از ذات خود صحبت کردهام.
هوش مصنوعی: من با نشانهای از وصال، سر بریدهای را به نمایش گذاشتم که نشاندهنده این است که در اینجا هم به سر بریده بودنم میپردازم.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به عمق موضوع پی ببری، باید رفتار و شیوههای خاصی را دنبال کنی تا بتوانی صدای واقعی را بشنوی و درک کنی.
هوش مصنوعی: من به عشق خود اشاره کردم که نشان میدهد چقدر عمیق دلبستهام و به خاطر آن عشق ممکن است جانم را از دست بدهم.
هوش مصنوعی: وقتی که این راز را فاش کردم، میدانم که به خاک و خون بدل میشوم و در این مسیر سرنوشت من خراب خواهد شد.
هوش مصنوعی: وقتی رازهای منصور را برای دیگران آشکار کردم، حقیقت من به پای دار منصور میرسد.
هوش مصنوعی: من برای عشق او حتی اگر جانم را از دست بدهم، آمادهام و عشق او برایم پایدار و ماندگار است.
هوش مصنوعی: من به حقیقتی پایدار دست یافتهام و راز او را درک کردهام؛ من نیز مانند او از محدودیتهای جسم و جان عبور کردم.
هوش مصنوعی: من از جسم و جان خود گذشتم و در پایان راه، راز معشوقم برایم نمایان شد.
هوش مصنوعی: من از جسم و روح خود عبور کردهام و در نهایت، حقیقتی را نخواهم یافت که این طبیعت به من نشان میدهد.
هوش مصنوعی: با عبور از جسم و روح خود، رازی را دیدم که عشق معشوق را دوباره آشکار کرد.
هوش مصنوعی: من از جسم و روح خود گذشتهام و به یقین میدانم که در همه چیز، بینش و درک بیشتری وجود دارد.
هوش مصنوعی: من در درون خود رازهای بسیاری دارم و حقیقت را از قبل در خودم نابود کردهام.
هوش مصنوعی: من رازهای معشوق را در دل دارم و اکنون میخواهی که آنها را بازگو کنم؛ مطمئناً با گفتن این رازها، به حقیقتی پی خواهی برد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.