یکی کرد است از پیر حقیقت
سؤالی تا بگفت او از شریعت
سؤالی کرد وی یکی روز از پیر
که ای تو جان همه شاه و همه میر
توئی دانم که تو شاه و امیری
حقیقت در حقیقت دستگیری
تو دیشب حالتی بودت در اسرار
چنانت شکر بد اندر بر یار
که بیخود گشته بودی در احد تو
یکی اسرار راندی سخت بد تو
چنان در بیخوی بیعقل بودی
که خود میگفتی و خود میشنیدی
منت حاضر بُدم تا راز گفتی
بسر دیگر همین سر باز گفتی
چنین میگفتی آنگاهی در اسرار
ندانم تا بدی آنگه خبردار
چنین میگفتی آن دم صاحب راز
که نامد هیچکس بی تو دگر باز
تو شاهی لیک امروزی تو بنده
در اینجاگه ترا دانم پسنده
من اوّل بنده بودم در بر تو
کنونم شاه وین دم سرور تو
تو این دم بندهٔ من شاه گشته
که هستم این زمان آگاه گشته
نبودم اوّل اینجاگه خبردار
شدم این لحظه من از خواب بیدار
کنونم شد خبر کایندم تو هستی
حقیقت بندهٔ و بت پرستی
تو این دم بت پرست و بنده باشی
چو خورشیدی کنون تابنده باشی
همی گفتی شبی بیهوش آندم
در آن حیرت شدی بیهوش یکدم
مگو ای شیخ دیگر مر چنین راز
ترا دادم در اینجاگه خبر باز
منه بیرون تو پا از حدّ خویشت
وگرنه صد بلا آید به پیشت
منه بیرون تو پای از حدّ رفتار
سخن میگوی شیخا و خبردار
چگونه بنده گردد حق در اینجا
مرا برگوی این مطلق در اینجا
جوابش گفت گفت آندم پیر نوری
که دریابی اگر صاحب حضوری
که حق بنده است بنده بنده باشد
یقین او یافت کو را زنده باشد
اگر مرد رهی میدان بتحقیق
که او بنده است در یاب این تو توفیق
نه او میآورد او میبرد باز
یقین میدان در اینجاگه تو این راز
که او در تست اینجا حاصل تست
حقیقت صورت جان ودل تست
سراپای تو او دارد حقیقت
همه او دان و بنگر دید دیدت
ببین و خوش بدان ای دیو دریاب
ز من اکنون در اینجاگه خبریاب
اگر چیزی همی دانی در این سر
ترا میگویم اینجاگه بظاهر
چنان در تست اینجا غمخور تو
نظر کن اندرون خواب و خور تو
اگر تو میخوری مر آب و نانت
حقیقت او نهد اندر دهانت
کند اینجا ترا خدمت ندانی
دگر دریاب این راز نهانی
نمیدانی چو اندر خواب باشی
که در بحری مثل غرقاب باشی
تو درخواب و دلت بیدار باشد
ترا او محرم اسرار باشد
نمیدانی که اندر قربتی تو
که مر آن شاه دائم خدمت تو
چو خدمت میکند شاه و تو فارغ
کجا دانی نداری عقل بالغ
حقیقت گرچه اینجا بندهٔ یار
ترا چون بنده است از وی خبردار
حقیقت گرچه اینجا یار بنده است
دل و جانت هنوز از یار زنده است
تو شاید گر شوی امروز بنده
چنین بهتر بود اینجا پسنده
اگر تو بنده باشی شاه گردی
در آخرگه از این آگاه گردی
اگر آگاه گردی شاه بنده است
چو سجن است این جهان در سوی بنده است
چنین افتاد با او عشق بازی
کند او باتو اینجا عشقبازی
اگر آگهی از اسرار اینجا
حقیقت بنده بنگر یار اینجا
عجب مقلوب افتادست این راز
ندانم تا کرا برگویم این راز
نه اسراریست این در خورد هر کس
ابا خود گفتم این اسرار کل بس
ندارد آگهی کس زین معانی
منت گفتم کجا این سر بدانی
منت گفتم نمییابی تو این را
ولی کی یابی این عین الیقین را
که خود با شاه بینی شاه با خویش
حجابت رفته باشد کلّی از پیش
حجابت هیچ نبود در زمانه
یکی باشد حقیقت جاودانه
تو با شاه حقیقت او تو بینی
نباشد اندر اینجاگه دوبینی
دوبینی هیچ نبود جز عنایت
یکی باشد ابا تو جان جانت
چو اندر قربت آن ذات آئی
حقیقت بیشکی نی مات آئی
تو او گردی و او خود جملگی تست
تو او جوئی اگرچه او ترا جست
حقیقت طالب و مطلوب یاراست
حقیقت عاشق و معشوق یار است
حقیقت بنده و شاهست جانان
که بیشک خویش آگاهست جانان
اگر خواهد نماید شاه اینجا
که تا بنده کند آگاه اینجا
چو هر دو اوست اینجا صاحب راز
همیشه جان جان دارد یقین باز
که شاه اینجاست اندر بنده پیدا
چو خورشید فلک تابنده اینجا
حقیقت بندهٔ توت شاه جانانست
ترا اینجایگه خورشید تابانست
کجائی این زمان عطّار مانده
از این گفتار در دلدار مانده
حقیقت میکنی اسرار او فاش
مرو بیرون زخویش و با خبر باش
که میداند که این اسرار چونست
معیّن شد که عقلت در جنونست
نگفتندم بیا این راز اینجا
تو میگوئی حقیقت باز اینجا
نگفتندم بیا این پیش هر کس
در اینجا تو حقیقت گفتهٔ بس
نگفتندم بیا و گفتهٔ تو
دُرِ این راز اینجا سُفتهٔ تو
مگو عطّار و همچون انبیا باش
در این معنی حقیقت با وفا باش
اگر اینجایگه عین خدائی
مکن با جان جانت بیوفائی
چو میدانی که این ناگفتنی است
دُرِ اسرار کل ناسفتنی است
چو گفتی این زمان گستاخ داری
حقیقت لایق شمشاخ داری
اگر اسرار میگوئی دگر بار
مگو با هیچکس اینجا در اسرار
دگر باره چنین اسرار مطلق
که این سر برتر آمد از اناالحق
حکایت شد یقین کآنجا چنین است
که این رمز از عیان عین الیقینست
ولیکن خورد هر کس آن بدیدار
نباید جز که سر یا صاحب اسرار
همه مردان ره خاموش گشتند
در این اسرارها بیهوش گشتند
چو پنهان کرد این سرّ یار در خویش
مگو دیگر در اینجا بی شاز پیش
چو پنهان کردمم پنهان کن اینجا
نظر در قربت جانان کن اینجا
چو دلدارت ادب دارد حقیقت
منه مر پای بیرون از شریعت
ادب چیزیست بیرون از دل و جان
ادب مر دوستدار سرّ جانان
همه اندر اَدَب باید نمودن
در کل با اَدَب باید گشودن
بقدر هر کسی بسیار گفتتیم
نه با هر کس همه با یار گفتیم
سخن ما را همه با دید یار است
بیانم جملگی توحید یار است
همه در سرّ توحیدست اسرار
که میگوید حقیقت دید عطّار
همه در سرّ توحیدم بیانست
ولیکن هر کس این سر کی بدانست
رموزی بود اینجا باز گفتیم
یقین با دید صاحب راز گفتیم
رموزی بود میدانند مردان
بگفتم این زمان در چرخ گردان
رموزی بود از اعیان همه راز
که دادم عاشقان را زان خبر باز
مرا این دم سخن آخر رسیداست
که دریابم کنون پایان پدیداست
منم غوّاص اندر بحر اسرار
شدستم بیشکی اینجا خبردار
درون بحرم و جوهر بدیده
کنون در قربت جوهر رسیده
چو جوهر یافتم هم اصل اینست
چو بحر اصل است و جوهر وصل اینست
کنون من جوهرم در بحر جانم
که هر لحظه دُر و گوهر فشانم
حقیقت بندهٔ دیدار شاهم
همیشه صاحب اسرار شاهم
منم آن لحظه بیشک بندهٔ شاه
چو هستم من ز شاه خویش آگاه
خبردارم که این دم بندهام من
چو خورشیدم عجب تابندهام من
منم امروز بیشک بندهٔ یار
که هستم من ز شاه خود خبردار
منم امروز بیشک بندهٔ شاه
که هستم من ز شاه عشق آگاه
منم امروز بیشک بندهٔ دوست
حقیقت مغز معنی دیده در پوست
منم امروز بیشک بندهٔ خویش
حجاب خویش را برداشته خویش
منم شاه و شده بنده در اینجا
چو خورشیدی و تابنده در اینجا
منم شاه و منم بنده حقیقت
ولی عزت یقینم در شریعت
ز بهر عزّت شرعم پسنده
منم مر شاه را امروز بنده
اگر مرد رهی ای صاحب اسرار
ز سرّ بندگی اینجا خبردار
شدی اکنون خبردار از حقیقت
کنون میباش کل راز حقیقت
توئی امروز هر چیزی که بینی
حقست این جمله گر صاحب یقینی
توئی امروز اینجا ذات مانده
چرائی اندر این ذرّات مانده
توئی امروز بیشک ذات اللّه
همه از بهر آن گفتم که آگاه
شوی و باز بینی روی جانان
سوی اصل یقین در کوی جانان
کنون گر عاشق دیدار یاری
ز بهر کشتن اینجا پایداری
دمی غافل مباش از خویش زنهار
نظر میکن ز هر چیزی رخ یار
همه او بین و جز وی هیچ منگر
وصال این است هان ازوصل برخور
همه اوئی و در وی بی نشان شو
حقیقت تو ز بود خود نهان شو
همه او بین که او کلّی بدید است
تو پنداری که ذاتش ناپدیدست
منم غوّاص اندر بحر اسرار
حقیقت باز دیده روی دلدار
همه او بین اگر اسرار دانی
چو کلّی اوست کلّی یار دانی
حقیقت عاشقان کار دیده
که ایشانند اینجا یار دیده
طلب کردند اینجا دید دلدار
بآخر چون شدند اینجا خبردار
نظر کردند و در خود یار دیدند
اگرچه رنج با تیمار دیدند
همه معشوق خود دیدند آخر
سخن ازدوست بشنیدند آخر
اگر فانی شوی یک لحظه از یار
بچشم تو نماید لیس فی الدّار
وگر باقی شوی بنمایدت دوست
حقیقت مغز خود اندر شوی پوست
اگر فانی شوی در عین باقی
ترا دلدار خواهد بود ساقی
چو ساقی بیشکی دلدار آید
دل و جان صاحب اسرار آید
چو ساقی جان جانست اندر اینجا
ترا خورشید رخشانست اینجا
می از وی نوش بیجام و قرابه
دو روزی باش شادان زین خرابه
خراباتی است دنیا در خرابی
اگر ساقی در اینجاگه بیابی
خوری جامی و بس بیهوش گردی
ز پر گفتن بکل خاموش گردی
خراباتی است دنیا پر ز غوغا
در او هر لحظه صد شور است و شرها
خراباتی است دنیا تا بدانی
در او پیدا همه راز نهانی
فنا خواهی شدن در این خرابات
حقیقت باز ره کل از خرافات
چو آخر کار ما این اوفتاداست
چرا جانم در اینجاگاه شاداست
ولی شادی جان از بهر دید است
که جان پیوسته در گفت و شنید است
ز جانان گفت جان بسیار اینجا
که تادریافت اودلدار اینجا
حقیقت دید در وی بی نشان شد
حقیقت جان دراینجا جان جان شد
دم عین حقیقت شرع افتاد
همه در شرع شد تقریر و بنیاد
شریعت رهنمون شد با حقیقت
نمودم رخ حقیقت در شریعت
عیان شرع زین تحقیق پیداست
چه غم چون این زمان توفیق پیداست
شریعت کرد آگاهم ز اسرار
که من در خویش میبینم رخ یار
شریعت کرد آگاهم تمامت
که تادریافتم سرّ قیامت
شریعت کرد آگاهم ز هر چیز
حقایق هم از او دریافتم نیز
شریعت یافتم تا کل شدم من
اگرچه اصل فطرت گِل بُدم من
شریعت یافتم تا یار دیدم
رخ دلدار در خود باز دیدم
شریعت یافتم در جزو و کل ذات
وز آنجا گفتهام در عین آیات
شریعت یافتم با عین تقوی
مرا بنمود کل دیدار مولی
شریعت یافتم در دیدن جانان
یکی گشتم من از توحید جانان
شریعت برتر از کون و مکانست
در او تقوی ببین گر جان جانست
کسی کاندر شریعت راه برده است
حقیقت ره بسوی شاه برده است
کسی کاندر شریعت یافت اسرار
ز دید یار شد اینجا خبردار
خبردار آمد از کشفِ شریعت
رخ جانان بدید اندر حقیقت
حقیقت در همه موجود دیدم
نظر کردم همه معبود دیدم
حقیقت در همه پیداست اینجا
ولی جمله عجب یکتاست اینجا
نمیداند کسی سرّ شریعت
وگرنه هست شرع اینجا حقیقت
همه شرعست و تقوی عین دیدار
کسی کاین را شود از جان خریدار
همه شرعست و تقوی سالکان را
که مییابند اینجا جان جان را
همه شرعست و تقوی اندر این راه
وز این هردو ببین تو مر رخ شاه
همه شرعست تقوی شاه دیدن
در اینجا بیشکی آن ماه دیدن
همه شرعست و تقوی در یقین باز
بدانی آخر کار این همه راز
الا ای هوشمند اکنون کجائی
کیت آخر رسیده درخدائی
بسی گفتی ز سرّ وحدت یار
رسیدی این زمان در قربت یار
بسی گفتی ز سرّ ذات جانان
نمودی در عیان ذرّات جانان
بسی گفتی ز سرّ ذات بیچون
نمودی جوهر کل بیچه و چون
بسی گفتی و در آخر رسیدی
شدی مخفی و در ظاهر رسیدی
بسی گفتی ز سرّ هر غرائب
نمودی بیشکی سرّ عجائب
بسی گفتی و پایان یافتی باز
حقیقت جان جانان یافتی باز
بسی گفتی و دیدی عین مقصود
در اینجاگه بکل دیدار معبود
بسی گفتی ز سرّ جوهر ذات
ز هر بیتی حقیقت عین آیات
پدیدار است از دیدار جانان
در اینجاگه همه اسرار جانان
همه اسرارها اینجا پدید است
رخ جانان در این پیدا بدید است
همه اسرارها اینجاست پیدا
رخ جانان ز تو پیداست اینجا
نمودی راز کل عطّار آخر
رسیدت این زمان اسرار آخر
بهرگامی که اینجاگه نهادی
دری دیگر ز معنی برگشادی
بسی اسرارها اینجاست با دوست
حقیقت پوست شد با کسوت دوست
همه بودت بکل واصل نمود است
ترا اسرار جان حاصل نموداست
خبرداری کنون اعضای خویشت
بدیدی این زمان یکتای خویشت
همه واصل به تست اینجا دل و جان
حقیقت باز دیدی روی جانان
چو جانان با تو اینجاگه نظر کرد
ترا از سرّ خود اینجا خبر کرد
خبر از بود خود کردت در اینجا
حقیقت برگشادت او در اینجا
درت بگشاد و گنج کل نمودت
حقیقت کرد پیدا بود بودت
درت بگشاد جانان آخر کار
که بنمودی همه اسرار اظهار
درت بگشاد اینجا سرّ منصور
که تا دریافتی نور علی نور
درت بگشاد اینجا ذات از خویش
یقین بنمود اسرارت همه پیش
همه اسرارها داری در اینجا
شدی در جزو و کل اینجا تو یکتا
تو یکتائی ز یکتائی اللّه
ز دستی دم عیان از قل هواللّه
حقیقت قل هواللّه است در تو
عیان ما هواللّه است در تو
حقیقت قل هواللّه است موجود
ترا قل گفت اللّه روی بنمود
حقیقت قل هواللّه رخ نموداست
ترا چندین ز خود پاسخ نموداست
حقیقت چون شدی از راز آگاه
همه درخویشتن بینی رخ شاه
همه در خویشتن بین تاتوانی
که بیشک کل توئی راز نهانی
چون بیرون ازتو چیزی نیست دیگر
ز بود خویش از معبود مگذر
چو بیرون از تو چیزی نیست اینجا
یکی میبین که کل یکی است اینجا
یکی میبین ومنگر در دوئی باز
یکی بین بیشکی انجام و آغاز
همه از تست و تو ازذات هستی
درون جان و دل سرّ الستی
تو ز اسرار الستی صاحب راز
همه در گفتهٔ جان گفتهٔ باز
همه از جان برون آید یقین این
یقین دان در همه جانان همین این
حقیقت چون الستت هست پیدا
دل و جان با ازل پیوست پیدا
دل و جان با ازل اینجا قرین است
که ذات پاکت اینجاگه یقین است
یقین در جان و دل داری حقیقت
همه اسرار دیده در شریعت
یقین در جان خود دیدی رخ یار
درون جان کنون جانان پدیدار
ز دیدارش کنون بر خود در اینجا
چو بگذشتی ز ماه و خور در اینجا
مه و خور ذرّهٔ از بود بود است
ترا در جسم و دل اینجا نموداست
همه اشیا بتو پیداست امروز
دل و جان تو کل یکتاست امروز
بتو پیداست این جمله که دیدی
همه دید تو بُد چون بازدیدی
همه او دیدی و از وی نمودی
ابا او گفتی و از او شنودی
همه او دیدی اینجا چون همه اوست
در این آیینه پیدا بیشکی دوست
همه او دیدی و کلّی تو او بین
چو جمله ذات اوآمد نکو بین
همه او دیدی اینجا خویشتن تو
حقیقت عقل و عشق و جان و تن تو
از او پیداست از وی شد سخن گوی
همه ذرّات بُردی در سخن گوی
کنون چون او است در تو رخ نموده
هزاران دم بدم پاسخ نمودی
اگر مرد رهی عطّار چون اصل
که مائیم این زمان در کعبهٔ وصل
همه مقصود تست اینجا پدیدار
چو اندر خیوشتن بینی رخ یار
همه مقصود تو دیدار او بود
که در آخر ترا مر روی بنمود
همه مقصود تودیدار جانانست
کنون جان ترا خورشید تابانست
همه مقصود تو از ذات پیداست
که جان جان ترا اکنون هویداست
زهی مقصود ما گشته بحاصل
که مائیم این زمان در کعبه واصل
زهی مقصود ما از روی جانان
که پیدا گشته اندر کوی جانان
زهی مقصود ما از یار پیدا
کنون در جوهر اسرار پیدا
زهی مقصود ما در کعبه حاصل
که مائیم این زمان در کعبه واصل
زهی مقصود ما دیدار اللّه
که اینجا یافتم جانست آگاه
چو جان اسرار جانان یافت بیچون
حقیقت این زمان اینجادگرگون
نخواهد شد همه از وصل گویم
چو ما اصلیم کل از اصل گویم
منم واصل کنون چو یار درماست
ز بود ما کنون جانان هویداست
رخ جانان ز ما پیداست امروز
ز ما این شور و هم غوغا است امروز
رخ جانان ز ما پیداست تحقیق
ز ما دریاب سالک زود توفیق
رخ جانان ز ما پیداست در راز
که پرده کردهایم از روی جان باز
رخ جانان ز ما پیداست بنگر
اگر مرد رهی از ما تو مگذر
یکی جانست پیدا در همه جسم
نموده خویشتن در هر صفت اسم
یکی جانست صورت آشکاره
همه صورت بسوی جان نظاره
یکی جانست اینجا دم زده باز
نموده اندر اینجا خویشتن باز
یکی جانست همه زو گشت پیدا
از او چندین هزاران شور و غوغا
چو یک جانست چندین صورت از چیست
حقیقت هست صورت پس دگر چیست
چنین بین گر تو مرد راه اوئی
یقین بین گر بکل آگاه اوئ
چنین بین و چنین دان از شریعت
که میگویم ترا سرّ حقیقت
حقیقت این چنین است ار بدانی
که جمله دوست بینی در نهانی
حقیقت اینست اندر آخر کار
که جمله دوست یابی و خبردار
حقیقت اینست کاینجا باز گفتم
ز رازت گویم و هم راز گفتم
حقیقت اینست مردان خدابین
چنین دیدند او دان و خدابین
خدابین باش اگر ره بردهٔ تو
بدر این پرده چه در پردهٔ تو
خدا بین باش در اسرار عطّار
ز جائی دیگر است این سرّ اسرار
همه اویست و کس واقف نبوده
در این اسرار کس واصف نبوده
بسی گفتند لیکن طرز عطّار
دمادم شو ز سرّ کل خبردار
در این اسرار اگر تو مر خدائی
مکن از دوست اینجاگه جدائی
ز یکی در یکی بین ذات در خویش
حجاب خویش تو خویشی بیندیش
حجاب خویش اینجا عقل دیدی
بماندی چون سخن از نقل دیدی
حقیقت عقل را بگذار و هم نقل
عیان عشق بین و بگذر از عقل
عیان عقل بین اینجا بمانده
همی در شور و در غوغا بمانده
عیان عشق بین و عقل بگذار
که اندر عقل بینی کی رخ یار
عیان عشق بین وز عشق بیندیش
که عشقت کل نهد اینجای در پیش
همه شور جهان از عقل دیدم
کتبها جملگی از نقل دیدم
که باشد عقل تا این سرّ بداند
که عقل اینجا به جز ظاهر نداند
چو عشق اینجا نماید عین دیدار
حقیقت عقل باشد ناپدیدار
تویار عشق باش و یار خود بین
بجز عشق اندر اینجا هیچ مگزین
بجز عشق اندر اینجا جمله هیچست
که عقل اینجای نقش هیچ هیچست
اگر با عشق میری زنده گردی
چو خورشید فلک تابنده گردی
اگر با عشق میری آخر کار
بمانی زنده این را یاد میدار
دم آخر نمود عشق او یاب
سوی کون و مکان از بخت بشتاب
در آندم خوش نظر کن تا بدانی
یکی را بین اگر مرد عیانی
در آندم در یکیّ کل قدم زن
در آخر این وجودت بر عدم زن
در آخر چون یکی دیدی ز حق باز
وجود خویشتن کلّی برانداز
در آخر چون یکی بینی تمامی
حقیقت پختگی یابی زخامی
درآخر چون یکی بینی تو در ذات
همه جا محو گردان جمله ذرّات
در آخر چون یکی بینی در آخر
ترا این ذات بنماید در آخر
درآخر چون یکی بینی تمامت
نظر کن آن زمان دید قیامت
در آخر جمله چون روشن نماید
ترا آن لحظه کل یکی نماید
در آخر چونکه جانان بینی ای دوست
شود مغز این زمان این کسوت دوست
در آخر جمله جانان بین و دم زن
وجود خویش کلّی بر عدم زن
در آخر جمله جان بینی تو ای یار
نظر کن نقطه را با دید پرگار
نظر کن جمله اشیا محو مستی
تو باشی هیچ نبود عین پستی
همه ذرّات کم باشد حقیقت
یکی باشد عیان عین طبیعت
یکی باشد همه اندر یکی ذات
حقیقت وصل بینی جمله ذرّات
یکی باشد حقیقت هست یا نیست
چونیکو بنگری در اصل یکیست
یکی است این همه بیشک دوئی نیست
حقیقت هیچ اینجاگه دوئی نیست
دم آخر نظر کن در یکی باز
که یکی باز بینی بیشکی باز
دم آخر یکی بینی در اسرار
ولی سر رشتهٔ خود را نگهدار
سر هر کار از اینجا باز یابی
همه در خویشتن این راز یابی
هر آن چیزی که گفتم اوّل کار
در آخر در یکی آید بدیدار
در آخر در یکی این جمله فانی است
ترادیدن ز خود راز نهانی است
توئی گم کرده ره ای عقل دریاب
در این معنیّ دیگر وصل دریاب
اگر از وصل خواهی یافت بهره
ترا باید که باشد جمله زهره
قدم در نه اگر می وصل خواهی
همه خود بین یقین گر وصل خواهی
قدم در نه در این ره راه خود یاب
درون جان و دل مر شاه دریاب
قدم در نه در این آیینه بنگر
جمال شاه هر آیینه بنگر
قدم چون در نهادی در همه تو
یکی یابی ز خویشت دمدمه تو
همه بازار تست ای راز دیده
توئی بازار خود را باز دیده
تو در بازار خویشی یک زمان گم
مثال جوهر ودریای قلزم
تو در بازار خویشی باز مانده
چنین در عشق صاحب راز مانده
تو در بازار خویشی آخر کار
در این بازار هم گشتی پدیدار
تو در بازار خویشی خود طلب کن
چو دریابی دگر خود را عجب کن
همه سرگشتهاند اینجا چو تو یار
بمانده خوار اندر عین بازار
نمییابند اینجا دید اوّل
بماندستند اینجاگه معطّل
نمییابند اینجا راز در خود
بماندستند اندر نیک و در بد
نمییابند اینجا اصل جانان
از آن اینجا ندیدند وصل جانان
نمییابند اینجا گنج بیشک
بماندستند اندر رنج بیشک
نمییابند اینجا جوهر دوست
بماندستند اندر بند این پوست
توئی ای مانده حیران در بر دوست
ترا اینجاست جانان بنگر ای دوست
توئی ای مانده حیران در بر خویش
ترا اینجاست جانان بنگر از خویش
ترا امروز جانانست بدیدار
تو اوئی گر تو زو باشی خبردار
ترا امروز فضل است و عنایت
که جانان داری و عین سعادت
ترا امروز جاهست و مراتب
چرا باشی ز دیدخویش غائب
مرو بیرون زخود تا وصل بینی
تو اصلی شاید از خود اصل بینی
مرو بیرون ز خود در جوهر ذات
نظر کن صورتت با جمله ذرّات
تو اندر مرکب اصلی بصورت
ولیکن جان در آن عین حضورت
یقین ذاتست پیش از مرگ دریاب
حقیقت جملگی کن ترک دریاب
تو ترک هستی خود کن که اینست
ترا در نیست عین الیقین است
تو ترک هستی خود کن که بمعنی
که تا باشد همه دیدار مولی
تو ترک هستی خود کن حقیقت
که تا پیدا شود دیدار دیدت
تو ترک هستی خود کن که آنی
چگویم تا به از این سرّ بدانی
تو ترک هستی خود کن که ذاتی
اگر اندر مکان ودر صفاتی
مکان صورتت خاکست اینجا
مکان جان یقین پاکست اینجا
مکان صورتت در خاک پیداست
مکان جان حقیقت جوهر لا است
همه اندر مکان بنگر یقین تو
که کل یکی است گرداری یقین تو
همه اندر مکان بنگر یقین باز
مکان انجام دان و کون آغاز
مکان انجام دان گر کاردانی
مکان اندر مکان در بی نشانی
حقیقت کون بود بی نشان است
که اینجا اصل پیدا و مکانست
اگرچه هر دو عالم صورت ماست
ولی در اصل هم پنهان و پیداست
حقیقت اصل پنهانست از ذات
وگر پیدا نموده جمله ذرّات
حقیقت اصل پنهان گر بدانی
یکی باشی تو در سرّ نهانی
دگر گر اصل پیدا باز یابی
ز پیدا جملگی مر راز یابی
ز پیدا اصل خود دریاب ای جان
که از پیدا بدانی خویش جانان
ز پیدا اصل خود دریاب اینجا
قراری گیر و می بشتاب اینجا
ز پیدا اصل خود دریاب ای یار
اگر هر جا تو میبشتاب ای یار
تو در پیدائی و پنهان شدستی
تو هم با جان و هم جانان شدستی
تو در پیدائی امّا مانده پنهان
از آن اینجا نمییابی تو جانان
تو در پیدا توانی گشت واصل
که در پنهان شدت مقصود حاصل
تو در پیدا توانی گشت جانان
یکی شو اندر این پیدا و پنهان
از اوّل لاست آخر شاه بنگر
حقیقت بود الّا اللّه بنگر
از اوّل لاست آخر عین اللّه
ز الاّ اللّه شو عین هواللّه
تو چون این اصل داری در شریعت
حقیقت در یکی دانی حقیقت
تو این دم داری از آن سالک راز
یکی بین چون یکی اصلی ز آغاز
تو این دم هم نشان هم بی نشانی
که هم جانی و دل هم جان جانی
حقیقت وصل یاب و جمله بین دوست
در اینجا جزو و کل دان مغز هم پوست
همه از کارگاه اینجا یقین است
که اینجا اوّلین و آخرین است
همه از کارگاه آمد پدیدار
در اینجا وصل شاه آمد بدیدار
همه از کارگاه اینجا نموداست
خود اندر جمله در گفت و شنود است
در اینجا جمله موجود پیداست
درونت بین که کل معبود پیداست
یکی اندر یکی در بیشمار است
حقیقت دان که کل دیدار یارست
همه دیدار یارو یار در کلّ
همه بی او شده بیرنج و در ذل
همه دیدار یار و خویش در رنج
خود است اینجا طلسم چرخ و هم گنج
یکی گنج است مخفی در نشانه
مر او را در عیان نام و نشانه
یکی گنجست مخفی جوهرالذّات
نموده روی خود در کلّ ذرّات
یکی گنج است مخفی و دمادم
نماید دید خود در روی آدم
یکی گنجست مخفی رخ نموده
ابا خود گفته و دیگر شنوده
یکی گنج است پر گوهر در اسرار
چو خورشید است اندر جمله انوار
یکی گنجست مخفی عاشقان را
که میگویند و میجویند آن را
یکی گنج است اکنون چند گوئیم
چو با ما است اکنون چند جوئیم
چو با ما گفت کز اینجا نشانست
حقیقت جملگی دیدار آنست
همه گنج است اینجاگه گداکیست
حقیقت با وجودش بینوا کیست
همه از ذات و ذات اینجا چو گنجیست
نهاده اسم کاینجا جان سپنجست
همه از ذات پیدا و نه پیداست
که اینجا کیست کو بر جمله پیداست
همه ذاتست و ذات اینجا یقین جان
نمودی تا بدانی زانکه جانان
تو او شو کو تو است و هم توئی یار
کنون اینجا حجاب از پیش بردار
کنون اینجا حجاب از پیش برگیر
چو یارت یافتی کارت ز سر گیر
کنون اینجا حجابت نیست دریاب
که کل جانست و او یکّی است دریاب
کنون اینجا حجابی نیست جز پوست
حقیقت دان که اینجا پوست هم اوست
کنون اینجا حجابت رفت از پیش
رخ او را نظر میکن تو درخویش
کنون اینجا یکی ای تو یکی دان
همه در خویش اینجا تو یکی دان
کنون یکی ببین از اصل بیشک
که اندر تست اینجا وصل بیشک
کنون اینجا یکی بین از حقیقت
طریقت با حقیقت در شریعت
کنون اندر یکی بنگر نمودت
که یکی است هم بود وجودت
کنون چون جان جان ماست اینجا
ابا او باش اینجاگه تو یکتا
حقیقت چون همه جانانست دیدت
همه بین جمله گفتارو شنیدت
خدا در جمله موقوفست اویست
که اندر جمله اودر گفتگویست
بجز او هیچ دیگر نیست دریاب
همه جا هست خورشید جهانتاب
حقیقت بود او در جمله پیداست
چنان چون ما باو او عاشق ما است
چنان بر خویش اینجا عاشق آمد
که هم درخویش با خود صادق آمد
چنان با خویش دارد عشقبازی
که او در خویش دارد بی نیازی
جمالش در همه دیدار بنمود
حقیقت خود بخود اسرار بنمود
چنان دیدار خود در خود نمودست
که یکی در یکی بیشک فزودست
توئی جز تو کسی دیگر مبین تو
یکی دان همچنین عین الیقین تو
همه با تست و تو با اوئی اینجا
ترا گفت و ورا میگوئی اینجا
ازل را با ابد این دم تو خود دان
یکی دید هواللّه و اَحَد دان
همه ذات خداوند جهانست
سراسر اندر این صورت نهانست
همه ذات خداوند است اینجا
بتوظاهر چو پیوند است اینجا
همه ذات خداوند است بیچون
توئی جمله مرو ازخویش بیرون
زهی دیدار جانان در همه باز
فکنده در همه این دمدمه باز
زهی دیدار جانان نیست دیگر
کنون پیدا شد اینجا دید جوهر
زهی دیدار جانان در دل ما
نظر کن جمله جانان حاصل ما
زهی دیدار جانان دیده عطّار
طمع از خویشتن ببریده عطّار
زهی دیدار جانان جمله جانانست
که اندر بود خود در جمله اعیانست
زهی دیدار جانان در همه باز
نموده در عیان انجام و آغاز
زهی دیدار جانان کس ندیده
همه خود گفت وز خود شنیده
حقیقت خویشتن گفتست رازش
حقیقت خویش بشنفتست رازش
حقیقت خویش دیده روی خود دوست
نموده مغز خود در کسوت پوست
سخن چندانکه میگوئیم اینجا
ابا اویست که میجوئیم اینجا
سخن چندانکه میگوئیم او گفت
ابا خود گفت وخود اسرار بشنفت
سخن چندانکه رفت از وصل باقی
هنوز اسرار مانده هان تو ساقی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره جستجو برای حقیقت و شناخت خداوند است. شاعر در گفتگو با یک پیر حقیقت، به بررسی مفاهیم بندگی و سلطنت میپردازد و به این نتیجه میرسد که حقیقت در درون خود انسانها نهفته است. او بیان میکند که حقیقت و شریعت با هم در ارتباطاند و شریعت راهنمایی برای شناخت حقیقت است. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که همه چیز در واقعیّت به شناخت خویش برمیگردد و انسان باید در جستجوی حقیقت درونی باشد، زیرا در عمق وجود خود، خداوند و حقیقت را مییابد. این سرود به تأمل در مفهوم عشق، بندگی و خلوص نیز اشاره دارد و به انسان میآموزد که برای رسیدن به حقیقت باید از خود غفلت نکرد و بهدنبال شناخت کشور درون باشد.
هوش مصنوعی: یکی از افراد با تجربه و بزرگ در زمینه حقیقت، سؤالی پرسید و او در پاسخ به این پرسش، به موضوع شریعت اشاره کرد.
هوش مصنوعی: روزی، فردی از انسانی دانا و مطمئن پرسید که تو جان همه شاهان و بزرگزادگان هستی.
هوش مصنوعی: من میدانم که تو حقیقتاً شاه و بزرگترین مقام هستی و در واقع، به یاری دیگران میپردازی.
هوش مصنوعی: تو دیشب حالتی داشتی که در دل خود رازهایی پنهان بود و باعث شد شکر و محبت در وجودت به یار تو برگردد.
هوش مصنوعی: تو بیجهت در کوه احد سرگردان شده بودی و رازی را افشا کردی که به ضرر تو بود.
هوش مصنوعی: تو آنقدر در غفلت و نادانی غوطهور بودی که در عین حال که میگفتی، خودت هم نمیتوانستی بشنوی.
هوش مصنوعی: من در انتظار حضور تو بودم تا رازی را فاش کنی، اما در پایان همان موضوع قبلی را دوباره مطرح کردی.
هوش مصنوعی: تو چنین میگفتی که در آن هنگام، به رازهایی پی نمیبرم و تا زمانی که بدی را درک نکنم، از آن آگاه نخواهم شد.
هوش مصنوعی: آن لحظه کسی که رازهای درونی را میدانست میگفت: هیچ کس دیگر بدون تو برنمیگردد.
هوش مصنوعی: تو شخصی با مقام و بزرگی، اما امروز در این مکان من تو را در جایگاه بنده میشناسم و این را برای تو مناسب میدانم.
هوش مصنوعی: در ابتدا من بندۀ تو بودم، اما اکنون به مقام بلندی رسیدهام و در این لحظه به عنوان مایه خوشحالی و شادی تو به شمار میآیم.
هوش مصنوعی: این لحظه، من در مقام بندهای هستم که مانند یک شاه احساس بزرگی و آگاهی دارم.
هوش مصنوعی: من در ابتدا در این مکان نبودم، اما اکنون به یکباره بیدار شدم و از خواب آگاه شدم.
هوش مصنوعی: حالا فهمیدم که تو واقعاً حقیقتی و من بندهی تو و عاشق تو هستم.
هوش مصنوعی: در این لحظه ممکن است که به یک ایزد یا چیز بزرگتری ایمان داشته باشی، اما اکنون مانند خورشید درخشان و تابان هستی.
هوش مصنوعی: تو شب را میگفتی که در آن لحظه به شدت متحیر و گیج شدهای و ناشی از آن حال، بیهوش میمانی.
هوش مصنوعی: ای شیخ، نگو که دیگر چنین رازی را در اینجا به تو گفتم و خبری در این مورد نده.
هوش مصنوعی: به خودت کنترل داشته باش و از مرزهای خود خارج نشو، وگرنه مصائبی به سراغت میآید.
هوش مصنوعی: در اینجا به کسی گفته میشود که از حدود رفتار و رفتار خود خارج نشود و به توصیهها و نکات مهم توجه کند. در حقیقت، باید به صحبتهای حکیمانه و هشداردهنده احترام گذاشت و خود را کنترل کرد.
هوش مصنوعی: چگونه میتواند حق در این مکان بنده شود؟ لطفاً به من بگو که این حقیقت مطلق در اینجا چیست؟
هوش مصنوعی: پاسخ او را در آن لحظه بگو، ای پیر روشن، اگر کسی هستی که توانایی درک عمیق را داشته باشی.
هوش مصنوعی: هر کس که بنده خدا باشد و به حقیقت ایمان داشته باشد، باید یقین کند که او زنده است و در زندگیاش همچنان به راه خود ادامه میدهد.
هوش مصنوعی: اگر کسی در میدان زندگی مرد و شجاع باشد، باید بداند که او در واقع بنده و خدمتگزار است. این را درک کن که این درک به تو کمک میکند تا توفیق پیدا کنی.
هوش مصنوعی: او نه تنها چیزی را به تو میدهد، بلکه چیزهایی را نیز از تو میگیرد. یقیناً در این مکان میدانی که این موضوع یک راز است.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که او در اینجا به حقیقت وجود و ماهیت انسان پی برده و درک عمیقی از جان و دل دارد.
هوش مصنوعی: تمام وجود تو حقیقتی است که او دارد؛ پس او را بشناس و با دقت به آنچه میبینی نگاه کن.
هوش مصنوعی: به تماشا بنشین و خوشحال شو، ای دیو! از من بدان که اکنون در این مکان خبری وجود دارد که باید به آن پی ببری.
هوش مصنوعی: اگر چیزی میدانی، به تو میگویم که اینجا ظاهراً قرار دارد.
هوش مصنوعی: به دقت به وضعیت من توجه کن، در حالی که در خواب و آرامش خود هستی.
هوش مصنوعی: اگر تو از آب و نانی که میخوری لذت میبرسی، این حقیقت به درونت راه پیدا میکند و تو را nourishes میکند.
هوش مصنوعی: این جا کسی به تو کمک نمیکند، پس این راز پنهان را درک کن و برای خودت روشنش کن.
هوش مصنوعی: نمیدانی وقتی در خواب هستی ممکن است در شرایطی سخت و دشوار قرار داشته باشی.
هوش مصنوعی: یعنی ممکن است که تو در خواب باشی، اما دل تو باخبر و آگاه است و این دل میتواند رازهای تو را برملا کند.
هوش مصنوعی: نمیدانی که در نزدیکی تو چه کسی است که همیشه در خدمت توست و او همان شاه بزرگ است.
هوش مصنوعی: وقتی که شاه خدمت میکند و تو در حالت بیخیالی هستی، چطور میتوانی بفهمی که عقلی کامل نداری؟
هوش مصنوعی: حقیقت، حتی اگر به نظر برسد که در اینجا به عشق تو وابسته است، مانند یک بنده از او خبر دارد و او را درک میکند.
هوش مصنوعی: با اینکه حقیقت در اینجا در کنار من است، اما هنوز دل و جانت به خاطر محبوب و دوستت زنده و شاداب است.
هوش مصنوعی: شاید امروز اگر به بندگی من درآیی، بهتر باشد که اینجا بمانی.
هوش مصنوعی: اگر به خدمت دیگران درآیی و خود را در مسیر اطاعت و خدمتگذاری قرار دهی، در نهایت به مقام و جایگاه بالایی خواهی رسید و این حقیقت را درک خواهی کرد.
هوش مصنوعی: اگر دانا شوی و آگاه به حقیقت، مانند یک پادشاه خواهی بود، و این دنیا همچون زندانی است که به سمت بنده و مخلوق پر است.
هوش مصنوعی: چنین اتفاقی افتاد که او عاشقانه با تو بازی کند و در اینجا عشق را با تو تجربه کند.
هوش مصنوعی: اگر از رازهای این مکان باخبر شوی، حقیقتاً بندهای را خواهی دید که یارش در اینجا است.
هوش مصنوعی: این راز چنان معکوس و پیچیده شده که نمیدانم به که بگویمش.
هوش مصنوعی: این موضوع برای هر کسی قابل درک نیست؛ اما برای خودم توضیح دادهام که این رازها، همهچیز را شامل میشود.
هوش مصنوعی: هیچکس از این معانی خبر ندارد، گفتم که کجا میتوانی سر این موضوع را بفهمی.
هوش مصنوعی: گفتم که تو هرگز این را نخواهی یافت، اما چه زمان این واقعیت واقعی را درک خواهی کرد؟
هوش مصنوعی: آدمی که خود را در جایگاه سلطنت ببیند، ممکن است نتیجه بگیرد که دیگر حضور و حجاب شاه از بین رفته و او به کلی برتر شده است.
هوش مصنوعی: حجاب تو در این دنیا هیچ تاثیری ندارد و در نهایت، حقیقتی که همیشه وجود دارد، درخشان و پایدار است.
هوش مصنوعی: تو فقط حقیقت را ببین و به چیزهای غیر واقعی توجه نکن، زیرا در این مکان نمیتوان دو واقعیت را همزمان درک کرد.
هوش مصنوعی: هر چیزی که به نظر میرسد در واقع فقط به خاطر لطف و توجه یکی است، و این توجه به تو، جان تازهای به تو میبخشد.
هوش مصنوعی: وقتی به حقیقت آن موجود نزدیک میشوی، به طور قطع دیگر نمیتوانی از آن دور شوی.
هوش مصنوعی: اگر تو به جستجوی او بپردازی، در واقع خود او هستی و همه چیز در وجود توست. هرچه او را در این جستجو پیدا کنی، در واقع به خودت میرسی.
هوش مصنوعی: حقیقت، عاشق و معشوق یکدیگرند و در عین حال، همدیگر را طالب و مورد خواست قرار میدهند. این رابطه نشاندهندهی پیوند عمیق بین عشق و محبوبیت است.
هوش مصنوعی: حقیقت این است که من و محبوبم، همانطور که او نسبت به خودش آگاه است، به خوبی نسبت به یکدیگر آگاهیم.
هوش مصنوعی: اگر شاه بخواهد که در اینجا نشان دهد که بندگان را آگاه کند، این کار را انجام میدهد.
هوش مصنوعی: هر کجا که هر دو (معنا و حقیقت) حضور دارند، صاحب راز زندگی همواره آگاه است، و این آگاهی به او جان تازهای میبخشد.
هوش مصنوعی: شاه اینجا حضور دارد و بندهای در مقابل او نمایان است، مانند خورشیدی که در آسمان می درخشد.
هوش مصنوعی: حقیقت، فدای تو و محبوب حقیقی است. تو در این مکان، مانند خورشید درخشان هستی.
هوش مصنوعی: کجایی تو؟ زمانهی من پر از یادهای عطّار است و این سخنان در دل محبوبم جا ماندهاند.
هوش مصنوعی: وقتی به حقیقتی پی میبری که آن را درون خود داری، سعی نکن آن را به دیگران بگویی. بهتر است خودت را از این راز دور نگهداری و آگاه باش که چه چیزی را باید حفظ کنی.
هوش مصنوعی: کسی که از اسرار و حقایق آگاه است، میداند که عقل انسان در برخی مواقع به جنون نزدیک میشود.
هوش مصنوعی: به من نگفتهاند که این راز را در اینجا بازگو کن، اما تو در اینجا حقیقت را بیان میکنی.
هوش مصنوعی: هرگز نگفتهاند که تو حقیقت خود را در حضور هر کسی بیان کنی، زیرا در اینجا سخنهای زیادی وجود دارد که باید به آنها توجه کرد.
هوش مصنوعی: به من نگفتند که بیا و راز تو را همگان در اینجا فهمیدهاند.
هوش مصنوعی: بیهوده سخن مگو و مانند پیامبران در این زمینه راستگو و وفادار باش.
هوش مصنوعی: اگر در این مکان مانند خدا رفتار نکنی، با جان جانت خیانت نکن.
هوش مصنوعی: وقتی میدانی که این موضوع را نمیتوان به زبان آورد، مانند گنجینهای از اسرار است که قابل بیان نیست.
هوش مصنوعی: زمانی که تو این حرف را میزنی، نشاندهنده این است که جسارت و شجاعت داری و لیاقت تو باارزش است.
هوش مصنوعی: اگر رازی را با کسی در میان میگذاری، دوباره آن را با هیچکس دیگر در اینجا بازگو نکن.
هوش مصنوعی: این بار دوباره رازهایی را بازگو میکنم که این مقام عالی از حقیقت نهایی ناشی شده است.
هوش مصنوعی: اینجا روشن شده است که این موضوع به حقیقتی عینی و واضح اشاره دارد، و آنچه گفته شده، بر اساس تجربه و شناخت واقعی است.
هوش مصنوعی: هرکس که به جمال محبوب نرسد، نباید جز افراد خاص و باخبر از رازها، آن را ببیند.
هوش مصنوعی: تمام مردان در راه سکوت کردند و در برابر این رازها بیخبر و بیهوش شدند.
هوش مصنوعی: وقتی یار این راز را در دل پنهان کرد، دیگر در اینجا سخن نگو و از آن یاد نکن.
هوش مصنوعی: وقتی که راز خود را پنهان کردم، تو هم اینجا آن را پنهان کن و در عشق محبوب به من نگاه کن.
هوش مصنوعی: وقتی محبوبت آداب و احترام را رعایت میکند، حقیقت مرا از مسیر دین و شریعت خارج نکن.
هوش مصنوعی: ادب امری است که جدا از دل و روح وجود دارد و کسی که به ادب وابسته است، علاقهمند به اسرار معشوق است.
هوش مصنوعی: همه باید به آداب و رفتار مناسب توجه کنند و برای برقراری ارتباطات صحیح، باید با ادب و نزاکت برخورد کنند.
هوش مصنوعی: ما به اندازهی هر فردی با او صحبت کردیم، اما با هر کسی تنها با یار خود گفتگو کردیم.
هوش مصنوعی: سخنان ما از دیدگاه محبوب است و تمام صحبتهایمان در مورد وحدت اوست.
هوش مصنوعی: تمام حوادث و رازهایی که در عالم وجود دارد، به یگانگی و توحید بازمیگردد، و این حقیقت را عطّار به زیبایی بیان کرده است.
هوش مصنوعی: همه در حقیقت و راز یکتایی خداوند آشکار است، اما هر کسی نمیتواند این راز را درک کند و به آن پی ببرد.
هوش مصنوعی: در اینجا نکتهای را که قبلاً گفته بودیم، با اطمینان بیان کردیم و این مطلب را با فردی که به رازها آگاه است، مطرح کردیم.
هوش مصنوعی: مردان دانا و با تجربه رازهایی را میشناسند. من در این زمان، در حال حرکت در دنیای متغیر و پرنوسان هستم.
هوش مصنوعی: رازهایی وجود داشت که در دل افراد برجسته پنهان بود. من این اطلاعات را به عاشقان دادم تا از آن آگاه شوند.
هوش مصنوعی: این لحظه، moment مهمی برای من است؛ چرا که به پایان یک دوره از زندگیام نزدیک میشوم و باید از آن آگاه شوم.
هوش مصنوعی: من در عمق دریای رازها غوطهور و مشغول هستم و بیتردید در اینجا آگاهی دارم.
هوش مصنوعی: درون دریا و عمق آن را ببین؛ حالا که به دوری و جدایی رسیدهای، اصل و ماهیت را درک کن.
هوش مصنوعی: وقتی به جوهر اصلی پی بردم، فهمیدم که اصل آن این است؛ همانطور که دریا اصل است و جوهر به آن متصل است.
هوش مصنوعی: حالا من مثل جوهری در عمق وجودم هستم که در هر لحظه گنج و زیبایی از خودم بیرون میریزم.
هوش مصنوعی: حقیقت همیشه به کسی تعلق دارد که شاه را ببیند و به او نزدیک باشد، و این نزدیک بودن به او باعث میشود که به رازهای او نیز آگاه شود.
هوش مصنوعی: من در آن لحظه بهطور قطع بندهٔ آن پادشاه هستم، زیرا از پادشاهی خود آگاه و آشنا هستم.
هوش مصنوعی: میدانم که در این لحظه، من مانند خورشید درخشان هستم و نور و تابش خاصی دارم.
هوش مصنوعی: امروز بهروشنی میدانم که به دوست محبوبم وابستهام، زیرا از مقام و موقعیت خود آگاه هستم.
هوش مصنوعی: من امروز به راستی بندهٔ کسی هستم که او شاه است و من از عشق او به خوبی مطلع هستم.
هوش مصنوعی: امروز من بهطور قطع بندهٔ حقیقت دوست هستم و معنای واقعی را در ظاهر و پوست میبینم.
هوش مصنوعی: امروز به وضوح میگویم که من بندهٔ خودم هستم و پردههایی که بر خود کشیده بودم را کنار زدهام.
هوش مصنوعی: من در اینجا مانند یک شاه سلطنت میکنم و دیگران به نوعی به من خدمت میکنند، مثل خورشید که درخشان و روشنایی بخش است.
هوش مصنوعی: من هم پادشاه هستم و هم بنده حقیقت، اما افتخار و ارزش واقعی من در پیروی از اصول دینی است.
هوش مصنوعی: برای حفظ آبرو و اعتبارم، من امروز به مقام شاه بندهوار خدمت میکنم.
هوش مصنوعی: اگر تو در راه هستی و صاحب دانش و اسرار، از رازهای بندگی در اینجا آگاه شو.
هوش مصنوعی: حالا که به واقعیت پی بردی، دیگر تمام اسرار حقیقت را بشناس.
هوش مصنوعی: امروز هر چیزی که مشاهده میکنی حقیقت است، اگر به حقیقت باشد، و این امر برای کسی که به یقین رسیده باشد، به روشنی قابل درک است.
هوش مصنوعی: شما امروز در اینجا هستید و دلیل اینکه این ذرات (یا عناصر) در این مکان باقی ماندهاند چیست؟
هوش مصنوعی: تو امروز حقیقتی از ذات خداوندی هستی و من این را گفتم تا آگاه باشی.
هوش مصنوعی: بیا و دوباره نگاهی به زیبایی محبوب بینداز و به حقیقت در دنیای او نزدیک شو.
هوش مصنوعی: اکنون اگر عاشق در آغوش یار باشد، باید برای رسیدن به او و داشتن این لحظهی دلپذیر، سرسختی و پایداری نشان دهد.
هوش مصنوعی: لحظهای غافل نشو از خودت، مواظب باش و به هر چیزی که نگاه میکنی، چهره یار را در نظر داشته باش.
هوش مصنوعی: همه چیز را فقط در نظر او ببین و به جز او به هیچ چیز دیگری نگاه نکن. اینجا همان وصل و پیوستگی است، پس از این پیوستگی بهرهمند شو.
هوش مصنوعی: همه چیز در اوست و او در همه چیز، پس حقیقت خود را از وجود خود پنهان کن.
هوش مصنوعی: همه چیز به او وابسته است و او همه را در نظر دارد؛ تو ممکن است فکر کنی که وجودش ناپیداست.
هوش مصنوعی: من در عمق دریای اسرار حقیقت غوطهورم و با نگاهی به چهره محبوب، به جستجوی رازها میپردازم.
هوش مصنوعی: اگر به اسرار او پی ببری، میفهمی که او کل وجود است و درواقع، همه چیز به او وابسته است.
هوش مصنوعی: عاشقان واقعی کسانی هستند که فقط با چشم دل، یار خود را میبینند و آنچنان از عشق پر شدهاند که در این دنیا احساس وجود وی را در کنار خود میکنند.
هوش مصنوعی: در این مکان، دیدار معشوق را طلب کردند و وقتی به اینجا رسیدند، از آنچه که باید باخبر شدند.
هوش مصنوعی: با دقت و توجه به خود نگریستند و در عمق وجودشان محبوبی را مشاهده کردند، هرچند که رنج و سختی را در کنار مراقبت و محبت تجربه کردند.
هوش مصنوعی: همه به معشوق خود رسیدند و در نهایت حرف از دوست به میان آمد.
هوش مصنوعی: اگر لحظهای از یار خود دور شوی، هیچ چیز در این دنیا به چشمت نخواهد آمد.
هوش مصنوعی: اگر باقی بمانی، دوست واقعیات را به تو نشان میدهد. در واقع، حقیقت وجود تو را به قلبت میسپارد و این مقام عمیقتر از ظواهر است.
هوش مصنوعی: اگر خود را در عشق و حالتی عمیق غرق کنی، همیشه محبوب و دلبر تو در کنارت خواهد بود.
هوش مصنوعی: وقتی معشوق با لبخندی دلنواز میآید، تمام وجود انسان لبریز از عشق و رازهای نهفته میشود.
هوش مصنوعی: وقتی ساقی در اینجا حاضر است، جان و روح زندهای را به ارمغان میآورد و در این مکان، تو چون خورشیدی درخشان هستی.
هوش مصنوعی: از این معشوق بادهای بنوش و دو روزی را در این ویرانه شاد زندگی کن.
هوش مصنوعی: دنیا مانند یک خرابهای است که اگر در این مکان، یک بادهنگار پیدا کنی، همه چیز را بهبود میبخشد.
هوش مصنوعی: وقتی جرعهای مینوشی، به قدری مست میشوی که از گفتن حرفها بیخبر میمانی و دیگر چیزی نمیگویی.
هوش مصنوعی: دنیا مکانی شلوغ و پرهیاهو است، که در هر لحظه صدای شور و اشتیاق و آشفتگی در آن به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: دنیا مانند یک میخانه است که در آن میتوانی همه رازهای پنهان را پیدا کنی.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به حقیقت واقعی دست پیدا کنی، باید از دنیای سرابها و تصورات بیاساس گذر کنی و به عالم حقیقت نزدیک شوی.
هوش مصنوعی: اگر در نهایت کار ما به این سرنوشت رسید، پس چرا وجودم در این لحظه خوشحال است؟
هوش مصنوعی: شادی واقعی وابسته به دیدار است، چرا که روح همیشه در حال گفتگو و تبادل نظر با دیگران است.
هوش مصنوعی: این بیت به این مفهوم اشاره دارد که عشق و علاقه به محبوب، باعث شده است که وجود شخص بسیار در این مکان احساس شود. به نوعی، با وجود آن محبوب، دل پر از اشتیاق و yearning است و فرد انتظار دارد تا دوباره او را در اینجا ملاقات کند.
هوش مصنوعی: در اینجا بیان شده است که در درک حقیقت، نشانهای از آن مشاهده میشود و جان انسان به معنای واقعیاش در این حالت تأثیرگذار و زنده میگردد.
هوش مصنوعی: زمانی که حقیقت و واقعیت به درستی نمایان شد، همه چیز در شرع و قوانین دینی به وضوح بیان و مشخص شد.
هوش مصنوعی: شریعت (قوانین و اصول دینی) مرا به سوی حقیقت هدایت کرد و من چهره حقیقت را در شریعت مشاهده کردم.
هوش مصنوعی: واضح است که حقیقت دین در این واقعیت مشخص است. چه دلیلی برای نگرانی وجود دارد وقتی که در این زمان، توفیق و موفقیت حاصل شده است؟
هوش مصنوعی: شریعت به من آگاهی داد از رازهایی که من در وجود خود، چهره محبوب را میبینم.
هوش مصنوعی: شریعت به من آگاهی کامل داد تا اینکه راز قیامت را دریافت کردم.
هوش مصنوعی: دین و قوانین شریعت مرا به شناخت هر چیزی آگاه کرد و همچنین از او حقایق را نیز یاد گرفتم.
هوش مصنوعی: من به دست آموزهها و قوانین دینی رسیدم و از طریق آن به کمال و نزدیکی به حقیقت رسیدم، هرچند که در اصل وجودم ساختاری خاکی و مادی داشتم.
هوش مصنوعی: وقتی که یاری را ملاقات کردم، در چهره او جلوهای از محبوب واقعی را در وجود خود یافتم.
هوش مصنوعی: من در جزئیات و کلیات ذات، شریعت را یافتهام و از آنجا در عین آیات، سخن گفتهام.
هوش مصنوعی: با چشمان تقوی، راهی درست و صحیح را یافتم که همه چیز را به من نشان داد و به من حالتی نسبت به مولی و حقیقت بخشید.
هوش مصنوعی: در دیدن یار و معشوق، به حقیقت دینی پی بردم و از یگانگی و وحدت او یکپارچه شدم.
هوش مصنوعی: شریعت برتر از جهان و مکان است؛ در آن تقوی را ببین اگر جان واقعی وجود دارد.
هوش مصنوعی: کسی که در دین و شریعت راه را پیدا کرده، حقیقت و واقعیت را به سوی ذات مقدس الهی هدایت کرده است.
هوش مصنوعی: کسی که در مسیر دین و شریعت، حقایق و رازهای عمیق را از نگاه محبوبش دریافت کند، در اینجا به آگاهی و بیداری میرسد.
هوش مصنوعی: خبر به من رسید که شریعت از پرده برون آمده و حقیقت وجود محبوب را دیدم.
هوش مصنوعی: در تمامی موجودات، حقیقت را مشاهده کردم و در هر چیزی، معبود را یافتم.
هوش مصنوعی: در این جا حقیقت به وضوح قابل مشاهده است، اما همه چیز در عین شگفتی، یکتایی و یکپارچگی دارد.
هوش مصنوعی: کسی از رازهای دین آگاه نیست و اگر میدانست، میفهمید که اصول دین در واقع همان حقیقت است.
هوش مصنوعی: تمام آموزههای دین و پرهیزگاری، در حقیقت، همان تجربه و شناخت عمیق از حقیقت است. کسی که به این درک رسیده باشد، تمام وجودش را صرف رسیدن به آن میکند.
هوش مصنوعی: تمامی اصول دین و پرهیزگاری برای سالکان و رهروانی است که در این مکان، حقیقت وجودشان را مییابند.
هوش مصنوعی: در این مسیر، همه چیز بر اساس دین و تقواست. میتوانی با دیدن چهره پادشاه، زیبایی این دو را درک کنی.
هوش مصنوعی: در اینجا، تقوا و پرهیزگاری به معنای دیدن و شناختن شاه و حقیقتهای والای اوست. در واقع، اینجا اشاره به این دارد که در دنیای معنوی و روحانی، دیدن جمال و حقیقت الهی بسیار ارزشمندتر از هر چیز دیگری است.
هوش مصنوعی: همه چیزهایی که در دین و تقوا وجود دارد، به یقین برمیگردد و وقتی به یقین دست یابی، درک خواهی کرد که تمام این مسائل عمیق و پنهان در نهایت چه مفهومی دارند.
هوش مصنوعی: ای خردمند، اکنون کجایی؟ کجا هستی که در نهایت به مقام خدایی رسیدهای؟
هوش مصنوعی: بسیاری از سخنان درباره راز یگانگی گفتهای، اکنون در نزدیکی یار قرار داری.
هوش مصنوعی: تو خیلی دربارهی اسرار وجود محبوب سخن گفتی و این اسرار را در چهرهی ذرات محبوب بهوضوح نشان دادی.
هوش مصنوعی: بسیاری از رازهای حقیقت را بیان کردی و جوهر اصلی را به وضوح نشان دادی و از آن به خوبی آگاه شدی.
هوش مصنوعی: خیلی حرف زدی و در نهایت به جایی رسیدی که نه خودت را نشان دادی و نه در ظاهر کسی متوجه شد.
هوش مصنوعی: تو بسیاری از رازها را بیان کردی و از چیزهای شگفتانگیز پرده برداشتی، بدون شک تو به رازهای عجیب و غریب آگاهی داری.
هوش مصنوعی: بسیار سخن گفتی و به نتیجهای رسیدی، اما حقیقت وجود تو را دوباره پیدا کردی.
هوش مصنوعی: بسیار گفتهای و دیدهای که حقیقت مورد نظر در این مکان بهطور کامل خود را نشان میدهد و تجربهی ملاقات با معبود را به تمام معنا احساس کردهای.
هوش مصنوعی: زیاد درباره راز جوهر وجود صحبت کردی، از هر بیت، حقیقتی همانند آیات الهی بیرون میآید.
هوش مصنوعی: از دیدار معشوق در این مکان، تمام رازهای او نمایان شده است.
هوش مصنوعی: تمام رازها در این مکان آشکار شده و چهره محبوب در اینجا نمایان است.
هوش مصنوعی: تمام رازها در اینجا وجود دارد و چهره معشوقی که تو به آن اشاره میکنی، در این مکان مشخص و نمایان است.
هوش مصنوعی: تو راز بزرگ عطّار را نشان دادی و اکنون زمان آن رسیده که به اسرار نهایی دست یابی.
هوش مصنوعی: هر بار که به این مکان میرسی، دری جدید از معنا را میگشایی.
هوش مصنوعی: این جا رازهای زیادی نهفته است و در دوستی، حقیقت خود را با نماد دوستی نشان میدهد.
هوش مصنوعی: تمام وجودت به طور کامل به حقیقت پیوسته و اسرار جانت به دست آمده است.
هوش مصنوعی: اكنون توجه كن كه تمام اجزای وجودت را مشاهده كردهای و در این زمان، به یكی از وجود خود پی بردهای.
هوش مصنوعی: همه به تو وصل شدهاند، در اینجا دل و جان حقیقت را دیدند و صورت محبوب را مشاهده کردند.
هوش مصنوعی: وقتی معشوق به تو نگاهی انداخت، از رازهای درون خود برایت حرف زد.
هوش مصنوعی: در اینجا، میگوید که از وجود خودت به ما خبر دادی و در واقع حقیقتی را درباره خودت آشکار کردی.
هوش مصنوعی: دروازهای گشوده شد و گنجی بزرگ به تو نمایان شد، حقیقی که نشاندهنده وجود تو بود.
هوش مصنوعی: عشق و محبت سرانجام در قلبم را باز کرد و تمام رازها را به من نشان داد.
هوش مصنوعی: دری که در اینجا به روی تو گشوده شده، راز منصور را نمایان میکند، به گونهای که درک کنی نوری که بر نوری دیگر افزوده شده است.
هوش مصنوعی: در این مکان، دری به روی حقیقت گشوده شد و وجود خویش را به وضوح نشان داد و تمام اسرار تو را نمایان کرد.
هوش مصنوعی: تمام رازها را در این مکان داری و در اینجا به جزئی از یک کل تبدیل شدهای؛ تو در اینجا منحصر به فرد هستی.
هوش مصنوعی: تو تنها هستی و یکتایی خداوند را از خود نشان میدهی و به روشنی میگویی که او تنهاست.
هوش مصنوعی: خود را به درستی بشناس، چون حقیقت الهی در وجود تو روشن است و آنچه که هستی نیز به نوعی جلوهای از وجود خداوند است.
هوش مصنوعی: حقیقت خداوند است؛ او را بگوید و به تو نشان دهد که خداوند همیشه در کنارت است.
هوش مصنوعی: حقیقت الهی خود را به وضوح به تو نشان داده است، پس چرا این قدر از خودت جواب میجویی و در تردید هستی؟
هوش مصنوعی: وقتی به حقیقت و راز آگاه شوی، همه چیز را در خود میبینی و حضور شاه را در وجود خود حس میکنی.
هوش مصنوعی: همه در وجود خودت را ببین و به خودت اعتماد کن، زیرا واقعاً تو خود رازهای پنهان و تواناییهای فراوانی داری.
هوش مصنوعی: هرچیزی که وجود دارد در تو نهفته است، پس از ذات خود و از معبود دور نشو.
هوش مصنوعی: چون چیزی جز تو وجود ندارد، اینجا فقط یک واقعیت میبینم که همه چیز یکی است.
هوش مصنوعی: بعضی افراد به ظاهر دو چیز را متفاوت میبینند، اما اگر دقیق تر نگاه کنند، باید متوجه شوند که در واقع همه چیز به یک اصل و حقیقت واحد برمیگردد.
هوش مصنوعی: همه از تو هستند و تو ذات وجودی تمام آنان هستی؛ در عمق جان و دل، راز وجود تو نهفته است.
هوش مصنوعی: تو از رازهای پنهان آگاه هستی و به همین دلیل، میتوانی اسرار دیگران را نیز در کلام خود بیان کنی.
هوش مصنوعی: هر کسی به خوبی میداند که عشق و علاقه واقعی از دل و جان انسان ناشی میشود و در این عشق، همه انسانها به یکدیگر پیوند دارند.
هوش مصنوعی: حقیقت همانند مبدأ وجود، همیشه آشکار است و دل و جان انسان از آغاز با آن مرتبط و پیوسته است.
هوش مصنوعی: دل و جان انسان از ابتدا با هم پیوند دارند و جایی که وجود تو قرار دارد، حقیقتی روشن و مطمئن است.
هوش مصنوعی: تو در درون خود به حقیقت آگاهی و رازهای پنهان را در دین و شریعت میبینی.
هوش مصنوعی: بدان که در اعماق وجودت، زیبایی معشوق را حس کردهای و اکنون او به وضوح در جانت نمایان شده است.
هوش مصنوعی: اکنون که او را دیدم، احساس میکنم که اینجا بودنم را به یاد میآورم، مثل وقتی که از نور ماه و خورشید در اینجا عبور میکنی.
هوش مصنوعی: ماه و خورشید جزئی از وجود تو هستند، و اینجا در جسم و دل تو به نمایش درآمدهاند.
هوش مصنوعی: امروز همه چیز برای تو روشن است و دل و جان تو به یک حقیقت واحد متصل است.
هوش مصنوعی: تو میدانی که این حرفی که میزنی، همه آنچه را که دیدهام، تو نیز دیدهای چون دوباره به آن نگاه کردی.
هوش مصنوعی: شما همهی او را مشاهده کردی، اما به خاطر او از نشان دادن خود داری کردی. او چیزی به تو گفت و تو هم از او شنیدی.
هوش مصنوعی: در اینجا همه چیز به نوعی تجلی از وجود اوست و مانند آیینهای است که او را به وضوح نشان میدهد. دوست حقیقی نیز در این تجلی قابل مشاهده است.
هوش مصنوعی: اگر همه چیز را از دید او ببینی و به طور کلی او را درک کنی، به خوبی میتوانی ذات او را ببینی.
هوش مصنوعی: تو در اینجا همه چیز را میبینی؛ حقیقت تو همان عقل و عشق و وجود توست.
هوش مصنوعی: از او پیداست که از وی سخنگو همه ذرات را در کلام خود به کار گرفته است.
هوش مصنوعی: حال که او در تو ظاهر شده، در هر لحظه هزاران بار به او پاسخ دادهای.
هوش مصنوعی: اگر مردی از راه درست برود، همانند عطّار میشود که ما در این زمان در کعبهٔ وصال قرار داریم.
هوش مصنوعی: تمام هدف و مقصود تو در اینجا آشکار است، همانطور که وقتی در آینه به خود نگاه میکنی، چهره محبوبت را میبینی.
هوش مصنوعی: تمام هدف تو ملاقات او بود و در نهایت، او چهرهاش را به تو نشان داد.
هوش مصنوعی: تنها هدفی که باقیمانده، دیدار محبوب است و اکنون جان تو مانند خورشید درخشان و نورانی است.
هوش مصنوعی: تمام خواستهها و هدفهای تو به وضوح از وجودت نمایان است، زیرا اکنون روح تو به روشنی و وضوح آشکار شده است.
هوش مصنوعی: عجب که هدف ما به دست آمده و ما اکنون به کعبه رسیدهایم.
هوش مصنوعی: چقدر خوشبختیم که هدف ما از جانب معشوق به روشنی در کوی او نمایان شده است.
هوش مصنوعی: خوشا که هدف ما از دوست، اکنون در ذات اسرار نمایان شده است.
هوش مصنوعی: خوشا به حال ما که هدفمان در کعبه به دست آمده است، چرا که اکنون ما در کعبه حضور داریم و به مقام وصل رسیدهایم.
هوش مصنوعی: ای کاش که هدف ما تنها ملاقات با خداوند باشد، زیرا من در اینجا جانم را به آگاهی و شناخت دست یافتهام.
هوش مصنوعی: وقتی که جان به اسرار معشوق دست پیدا کرد، بدون تردید حقیقت این لحظه متفاوت و دگرگون میشود.
هوش مصنوعی: هرگز نمیتوانم مانند ما از وصال سخن بگویم، زیرا خودم را از اصل و ریشه میدانم و همه چیز را از آن اصل بیان میکنم.
هوش مصنوعی: من اکنون به حقیقت پیوستهام، زیرا یار در کنارم است. حالا وجود ما به وضوح نشاندهنده محبوب حقیقیام است.
هوش مصنوعی: امروز چهره معشوق از ما نمایان است و این شوری که در دل داریم و هیاهو در اطراف ما به خاطر اوست.
هوش مصنوعی: چهره محبوب ما نمایان است، پس از ما به دنبال حقیقت برو و ای رهرو، هر چه زودتر به موفقیت برسی.
هوش مصنوعی: چهره معشوق ما برای ما مشخص است، حتی در دل رازها، زیرا ما پردهها را از روی دل برداشتهایم.
هوش مصنوعی: صورت معشوق از ما هویداست، اگر راست میروی و در این مسیر قدم برمیداری، از ما دور نشو.
هوش مصنوعی: یک روح واحد در تمام اجسام وجود دارد و خود را در هر ویژگی و نامی نشان میدهد.
هوش مصنوعی: هر انسانی یک روح دارد که هویت واقعی اوست، اما ظاهر فیزیکی تنها یک نمای ظاهری است. تمام اشکال و ظاهرها باید به سمت روح و جوهر واقعی نگاه کنند.
هوش مصنوعی: در اینجا، تنها یک روح وجود دارد که دوباره خود را نمایان کرده و به زندگی بازگشته است.
هوش مصنوعی: یک روح واحد وجود دارد که از آن، هزاران شور و هیجان به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: این بیت در مورد مفهوم وجود و حقیقت سخن میگوید. به بیان سادهتر، از آنجا که انسان یک حقیقت واحد است، اما در ظواهر و شکلهای مختلفی تجلی پیدا میکند، این پرسش مطرح میشود که واقعیت اصلی چیست و اگر تنها ظاهر وجود دارد، پس حقیقت واقعی در کجاست؟ در واقع، به این موضوع اشاره دارد که ظواهر مختلف نمیتوانند نشاندهنده حقیقتی عمیقتر نباشند.
هوش مصنوعی: اگر تو انسان با ارادهای هستی، به وضوح مشاهده میکنی که اگر fully آگاه باشی، همه چیز برایت روشن خواهد بود.
هوش مصنوعی: به این صورت ببین و بدان که در مورد دین و قوانین آن، چیزهایی را برای تو بیان میکنم که حقیقت واقعی را در بر دارد.
هوش مصنوعی: اگر به حقیقت پی ببری، متوجه میشوی که همه دوستانت در خفا و با نیتهای خوب در کنارت هستند.
هوش مصنوعی: در نهایت، حقیقت این است که همه چیز به محبت و دوستی ختم میشود و در این مسیر به آگاهی و درک صحیح میرسید.
هوش مصنوعی: حقیقت این است که دوباره در اینجا درباره راز تو صحبت میکنم و همچنین رازهایی را به اشتراک میگذارم.
هوش مصنوعی: مردان راستین و با ایمان به خدا، چنین بینشی دارند که او را میشناسند و درک میکنند.
هوش مصنوعی: به خدا نگاه کن، اگر راهنمای تو در این دنیا چه چیزی است، در درون خودت چیست.
هوش مصنوعی: خداوند در دل رازهای عطّار حضور دارد، زیرا این دانش و اسرار از جایی دیگر نشات میگیرد.
هوش مصنوعی: همه چیز از اوست و هیچکس از این رازها آگاه نیست و کسی هم نتوانسته این مسائل را به خوبی توصیف کند.
هوش مصنوعی: بسیاری صحبت کردهاند، اما به روش عطّار توجه کن و پیوسته از اسرار کل آگاه باش.
هوش مصنوعی: اگر در این رازها خود را همچون خدا ببینی، از دوست دور نشو و اینجا را ترک نکن.
هوش مصنوعی: از یک چیز به چیز دیگر نگاه کن و در درون خودت، پردهای که بر روی ماهیت واقعیات قرار دارد را کنار بزن. به خودت فکر کن و دریاب که چه کسی هستی.
هوش مصنوعی: حجاب و پردهای که خود بر چهره داری، باعث میشود عقل و درک تو در اینجا متوقف شود، زیرا با شنیدن حرفهای دیگران، نمیتوانی به درستی قضاوت کنی.
هوش مصنوعی: عقل را کنار بگذار و به عشق واقعی توجه کن، به وضوح آن را ببین و از تفکرات عقلی بگذر.
هوش مصنوعی: عقل و خرد در اینجا به حالت حیرت و شگفتی باقی مانده و در آشفتگی و سر و صدا به سر میبرد.
هوش مصنوعی: عشق را به وضوح ببین و عقل را کنار بگذار، زیرا اگر با عقل به موضوع نگاه کنی، نمیتوانی چهره محبوب را مشاهده کنی.
هوش مصنوعی: به وضوح عشق را مشاهده کن و به عشق فکر کن؛ زیرا عشق تو باعث میشود که همه چیز در اینجا قرار گیرد.
هوش مصنوعی: من در تمام شور و هیجان دنیا تنها عقل و فکر را دیدم و همه چیز را از طریق گفتار و نقل دیگران شناختم.
هوش مصنوعی: عقل چه کسی میتواند فهمید که این واقعیت تنها در ظاهر قابل درک است و نه در عمق و حقیقت آن؟
هوش مصنوعی: وقتی که عشق در اینجا حضور پیدا میکند، مانند دیدن حقیقت است و در این حال، عقل و فهم انسانی ناپدید میشود.
هوش مصنوعی: عاشق باش و به یار خود توجه کن، به جز عشق در اینجا به هیچ چیز دیگر اهمیت نده.
هوش مصنوعی: غیر از عشق، در این مکان هیچ چیز ارزشمند نیست و عقل در اینجا هیچ تاثیر و نقشی ندارد.
هوش مصنوعی: اگر با عشق زندگی کنی، مانند خورشید در آسمان درخشان و پرنور خواهی بود.
هوش مصنوعی: اگر با عشق به جلو بروی، در پایان زندگی همچنان زنده خواهی ماند. این نکته را فراموش نکن.
هوش مصنوعی: در لحظهی پایانی، عشق او به من نشان داد که باید به سوی جهان و هستی بروم و از سرنوشت بهره ببرم.
هوش مصنوعی: در آن لحظه به زیبایی نگاه کن تا بفهمی آیا کسی در میان افراد برجسته و مهم وجود دارد یا نه.
هوش مصنوعی: در آن زمان، قدمهای خود را با تمام وجودت بردار و در نهایت وجود خود را به عدم بسپار.
هوش مصنوعی: وقتی دیدی که کسی از حقیقت فاصله گرفته و به خودخواهی افتاده است، تمام جنبههای وجود خود را کنار بگذار و به تفکر و درک عمیقتری بپرداز.
هوش مصنوعی: در نهایت وقتی که همه چیز را به طور کامل درک کنی، به فهمی عمیقتر دست پیدا میکنی که این فرایند به نوعی به بلوغ و رشد تو کمک میکند.
هوش مصنوعی: در پایان، وقتی که تو همه چیز را یکپارچه ببینی، تمام ذرات و موجودات در حقیقت و ذات خود در هم خواهند آمیخت.
هوش مصنوعی: در نهایت، وقتی به حقیقت عمیقتری برسید، زندگی واقعی و جوهر وجودیتان را خواهید دید.
هوش مصنوعی: وقتی به پایان کار میرسی و همه چیز را در یک جا مشاهده میکنی، آنگاه حقیقتی بزرگ و نهایی را خواهی دید.
هوش مصنوعی: زمانی که در پایان صحبت، همه چیز برایت روشن شود، آن لحظه همه چیز در یک دید کلی به هم مرتبط میشود.
هوش مصنوعی: وقتی در نهایت محبوب را میبینی، ای دوست، در این لحظه، حقیقت وجودی تو همان شکل دوستی خواهد بود.
هوش مصنوعی: در پایان سخنان محبوب، به وجود خود توجه کن و از عدم و نبودن خود فاصله بگیر.
هوش مصنوعی: در پایان هر گفتار و سخن، ای دوست، به جان خودت نگاه کن و توجه کن که چگونه یک نقطه میتواند با دقت و تمرکز پرگار را ترسیم کند.
هوش مصنوعی: به همه چیز اطراف خود نگاه کن، اگر غرق در مستی و شگفتی تو باشی، هیچ چیز وجود ندارد جز پستبودن.
هوش مصنوعی: تمام ذرات، هرچند کم و کوچک باشند، در واقعیت یکی هستند و این حقیقت به وضوح در ذات طبیعت نمایان است.
هوش مصنوعی: همه موجودات در یک حقیقت مشترک جمع شدهاند و اگر به عمق وجود نگاه کنی، میتوانی ارتباط و پیوستگی تمام ذرات را ببینی.
هوش مصنوعی: حقیقت تنها یکی است، چه وجود داشته باشد و چه نداشته باشد. اگر به درستی به آن بنگری، در اصل یکی است.
هوش مصنوعی: همه چیز در اصل یکی است و حقیقتی وجود ندارد که بخواهد ما را به دو قسمت تقسیم کند. در این جا هیچ نشانهای از دوگانگی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: در لحظههای آخر، نگاه کن به یکدیگر، زیرا تنها یکدیگر را خواهی دید و هیچ چیز دیگری نخواهد ماند.
هوش مصنوعی: در آخرین لحظه، ممکن است که به برخی رازها پی ببری، اما حواست باشد که کنترل و تسلط خودت را از دست ندهی.
هوش مصنوعی: برای شروع هر کاری، از اینجا میتوانی شروع کنی و به رازها و حقیقتهای نهفته در وجود خود پی ببری.
هوش مصنوعی: هر چیزی که در آغاز گفتم، در نهایت به یک نتیجه و دیدار خواهد رسید.
هوش مصنوعی: در نهایت، در این جمله میتوان گفت که در این دنیا همه چیز نابود میشود و درک حقیقت نهفتهای از وجود خود وجود دارد.
هوش مصنوعی: تو در گمراهی هستی، ای عقل، به این معنا توجه کن که در اینجا راه دیگری برای وصل شدن وجود دارد.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی از وصال و وصل عشق بهرهای ببری، باید همه شجاعت و جرأت را به کار گیری.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به وصال و وصل دست یابی، باید قدم در راه بگذاری و خود را از انحصار دور کنی. در واقع، اگر میخواهی به حقیقت وصال برسی، باید یقین داشته باشی که همه چیز وابسته به دیدگاه خودت است.
هوش مصنوعی: در این مسیر قدم نگذار و راه خود را پیدا کن، درون وجودت را بشناس و از حقیقت درون خود آگاه شو.
هوش مصنوعی: به جای اینکه در این آینه به خودت نگاه کنی، به زیبایی واقعی و بینظیر شاه هر آینه توجه کن.
هوش مصنوعی: وقتی پای بر روی زمین میگذاری و قدمی بر میداری، در آن لحظه همهچیز در وجودت یکپارچه میشود و حس میکنی که از تمام وجود خود بهرهمند شدهای.
هوش مصنوعی: تمام جاذبهها و زیباییهای دنیا به خاطر توست، زیرا تو در دل من نهفتهای و این دل، مانند بازاری پر از راز و شگفتیهاست.
هوش مصنوعی: تو در میان مردم مانند یک جواهری با ارزش هستی که به راحتی قابل مشاهده نیست و در اعماق دریای بزرگ پنهان شدهای.
هوش مصنوعی: تو در بازار زندگی مانند کسی هستی که از عشق و محبت حقیقی بیخبر ماندهای و هنوز در جستجوی عمق و رازهای آن هستی.
هوش مصنوعی: تو در دنیای خودت مشغول هستی و در نهایت هم در همین دنیا و در همین بازار به نوعی خودت را نشان دادی.
هوش مصنوعی: در بازار زندگی خود، آنچه را که میخواهی جستجو کن و اگر خودت را بهتر بشناسی، شگفتزده خواهی شد.
هوش مصنوعی: همه افراد در اینجا مانند تو هستند که یک نفر در این بازار به حالت درماندگی و بیاحترامی به سر میبرد.
هوش مصنوعی: اینجا کسی نمیماند که اولین دیدار را دوباره تجربه کند و همه در انتظار هستند.
هوش مصنوعی: در اینجا، رازها و اسراری وجود دارند که نمیتوان آنها را کشف کرد. انسانها در خوب و بد زندگی خود غرق شدهاند و به این اسرار توجه نمیکنند.
هوش مصنوعی: در اینجا محور عشق و وصال حقیقتی که به دنبالش هستند، یافت نمیشود و کسانی که در این مکان هستند، نمیتوانند پیوند و ارتباط عمیق با معشوق واقعی را تجربه کنند.
هوش مصنوعی: در این مکان، گنجی پیدا نمیشود و بهطور حتم، کسانی که در جستوجوی آن هستند، در رنج خواهند بود.
هوش مصنوعی: دوستان حقیقی و باارزش در اینجا پیدا نمیشوند؛ آنها در قید و بند جسم ظاهری خود گرفتارند.
هوش مصنوعی: ای کسی که در عشق معشوق سردرگمی، بدان که محبوبت اینجاست. ای دوست، نگاه کن!
هوش مصنوعی: تو ای کسی که در خودش گم شدهای، جانان در کنار توست؛ فقط باید به خودت نگاه کنی تا او را ببینی.
هوش مصنوعی: امروز تو محبوب من هستی و اگر تو از حال او مطلع باشی، او هم به دیدار تو آمده است.
هوش مصنوعی: امروز تو مورد لطف و توجه قرار داری چون کسی را داری که به او عشق میورزی و این مسأله به تو خوشبختی میبخشد.
هوش مصنوعی: امروز تو در جایگاه بلندی قرار داری، پس چرا از نظر خودت غایب باشی؟
هوش مصنوعی: از خودت خارج شو تا وصل را ببیند، شاید درک کنی که حقیقت چیست و اصل چه چیزی است.
هوش مصنوعی: به خودت نرو، به عمق وجودت نگاه کن و ببین که چ چگونه هستیات با همه ذرهها و موجودات پیوسته است.
هوش مصنوعی: تو در ظاهر مانند و سوار بر مرکب اصلی هستی، اما وجود واقعی تو در همان حضور و وجود توست.
هوش مصنوعی: به یقین، حقیقت همیشه موجود است؛ قبل از آنکه به پایان زندگی برسی، تمام واقعیتها را بشناس و از چیزهای زاید بگذر.
هوش مصنوعی: تو باید خودت را اصلاح کنی و به خودت بیندیشی، زیرا این دلیلی است بر وجود حقیقتی که یقین است.
هوش مصنوعی: به خودت بپرداز و با خودت آشتی کن، تا این که بتوانی دیدار معشوق را تجربه کنی.
هوش مصنوعی: تو باید به خودت حقیقت را بشناسی و آن را هویدا کنی تا بتوانی دیدار چهرهات را ببینی.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به کسی میگوید که تو باید خود را به گونهای تربیت کنی که بتوانی بهترین حقیقتها را بفهمی و درک کنی. این به این معناست که اگر خودت را تغییر دهی و رشد کنی، میتوانی به معرفت عمیقتری برسید.
هوش مصنوعی: تو میتوانی به طبیعت واقعی خود نزدیکی کنی، زیرا ویژگیها و صفات تو در ذات تو نهفته است و نیازی به تغییر مکان یا ظواهر نداری.
هوش مصنوعی: جایگاه چهرهات در این عالم، خاکی و گذراست، اما محل جانت در اینجا، سرشار از پاکی و یقین است.
هوش مصنوعی: جایگاه ظاهرت در زمین مشخص است، اما جایگاه روح و حقیقت وجودی تو در عالم غیرمادی و بینهایت یافت میشود.
هوش مصنوعی: به همه جا و همه موجودات بنگر و با اطمینان بدان که همه چیز در نهایت یکپارچه و واحد است. یقین داشته باش که این یگانگی در تمام وجود و در هر جا مشهود است.
هوش مصنوعی: همه چیز را در مکان مشاهده کن، قطعاً مکان به پایان میرسد و وجود از جایی شروع میشود.
هوش مصنوعی: اگر کسی بیخبری و نادانی را کنار بگذارد، در واقع میتواند در هر مکانی به انجام کارهای خوب و مهم بپردازد. در حقیقت، اهمیت واقعی مکان به توانایی و دانش فرد بستگی دارد و نه به آنچه که در ظاهر دیده میشود.
هوش مصنوعی: حقیقت وجود بدون علامت و نشانه است، زیرا در اینجا اصل و ماهیت پیدا و مشخص است.
هوش مصنوعی: هرچند که ظاهر ما در این دنیا به دو شکل مختلف است، اما در حقیقت و باطن، همواره یک حقیقت مشترک وجود دارد که نهان و آشکار است.
هوش مصنوعی: حقیقت به طور طبیعی در ذات خود پنهان است و اگر بخواهد خود را نشان دهد، تمام ذرات وجود را آشکار میکند.
هوش مصنوعی: اگر به حقیقت پی ببری و آن را بشناسی، در واقع به یک اصل پنهان دست یافتهای و در درون خود به یگانگی و همنوایی با آن حقیقت خواهی رسید.
هوش مصنوعی: اگر بتوانی حقیقت را به وضوح ببینی، میتوانی تمامی رازها را از آن حقیقت درک کنی.
هوش مصنوعی: ای جان، از آنچه در زندگی به وضوح و آشکار میبینی، هویت اصلی خود را بشناس و درک کن، زیرا از همین نشانهها میتوانی به ذات و وجود خود پی ببری.
هوش مصنوعی: از وجود واقعی خود آگاه شو و در اینجا آرامش پیدا کن و به اینجا با شتاب بیافرین.
هوش مصنوعی: ای دوست، سعی کن که به اصل و ذات خود پی ببری، حتی اگر در هر کجا باشی و هر کاری که میکنی، با دقت و آگاهی به آن توجه داشته باش.
هوش مصنوعی: تو همواره در وجود و عدم حضور داری؛ تو هم به جان تعلق داری و هم به محبوب.
هوش مصنوعی: تو در وجودی اما در حقیقت پنهان هستی، از اینجا نمیتوانی معشوق واقعی را پیدا کنی.
هوش مصنوعی: تو میتوانی در زندگی و در دنیای آشکار به هدف و مقصد خود دست یابی، اما در سرّ و باطن ارتباطات و رازها، آن مقصود واقعی به دست میآید.
هوش مصنوعی: اگر در دنیای محسوس و مادی به جستجوی محبوب حقیقی خود بپردازی، میتوانی به حقیقت آن دست پیدا کنی و با او یکی شوی، چه در دنیا و چه در پنهان.
هوش مصنوعی: از ابتدا تا انتهای شاه، حقیقت را ببین؛ جز خدا هیچ چیز حقیقت ندارد.
هوش مصنوعی: از ابتدا تا انتها، ذات خداوند یکی است. برای درک او، باید خود را از غیر او جدا کنی و فقط به او توجه کنی.
هوش مصنوعی: تو اگر این اصل را در دین داری، پس حقیقت را در یکی بدان.
هوش مصنوعی: این لحظه تو در حال درک و فهم عمیقتری هستی، چون به باطنی یکپارچه و کلی از یک آغاز پی بردهای.
هوش مصنوعی: در این لحظه، تو هم به وضوح وجود داری و هم به طور غیرملموس. تو هم روح و جانم هستی و هم در عمق وجودم، یک زندگی پر از احساس.
هوش مصنوعی: درست است که در ارتباط با دوستان و نزدیکان، باید همه چیز را در نظر بگیریم و به عمق رابطهها توجه کنیم. هیچ کدام از ما نمیتوانیم به تنهایی جزئی از این ارتباطات باشیم، بلکه باید به طور کلی به آن نگاه کنیم. ما مانند مغز و پوست هستیم که در کنار هم وجود داریم و هر کدام نقش خاصی را ایفا میکنیم.
هوش مصنوعی: همه از این مکان میدانند که اینجا آغاز و پایان همه چیز است.
هوش مصنوعی: همه از کارگاه بیرون آمدند و در اینجا شاه برای دیدار حاضر شد.
هوش مصنوعی: همه چیز از اینجا شکل گرفته و به وجود آمده است، و هر چیزی که در گفت و شنود وجود دارد نیز در همین راستا است.
هوش مصنوعی: در اینجا میگوید که توجه به خودت و درونت میتواند به تو نشان دهد که تمامی زیباییها و حقیقتها در ذات تو و در وجودت نهفته است.
هوش مصنوعی: از هر یک چیز، میتوان بیشماری را پیدا کرد. حقیقت این است که همه چیز در نهایت به دیدار معشوق یا حقیقتی واحد ارتباط دارد.
هوش مصنوعی: همه دیدارهای دوست با دوستان دیگر باعث شده که بدون او زندگی کسلکننده و پر از اذیت باشد.
هوش مصنوعی: تمام دیدارها و ملاقاتها با دوستان و عزیزان در اینجا باعث رنج و درد است، چرا که اینجا تحت تاثیر سرنوشت و تقدیر قرار دارد و هیچ خوشبختی و گنجی یافت نمیشود.
هوش مصنوعی: یک گنج پنهان وجود دارد که برای شناساندن آن در دنیا، نشانههایی لازم است.
هوش مصنوعی: یک گنج ارزشمند در درون وجود دارد که وجودش در تمامی ذرات نمایان شده است.
هوش مصنوعی: یک گنج پنهان وجود دارد که همواره خود را در چهره انسان نشان میدهد.
هوش مصنوعی: یک گنج پنهان وجود دارد که خود را نشان داده است، اما تنها خود گنج آن را میداند و دیگران فقط شنیدهاند.
هوش مصنوعی: یک گنج پربها و پرارزش در رازها وجود دارد که مانند خورشید در میان همهی نورها میدرخشد.
هوش مصنوعی: عاشقان به دنبال چیزی ارزشمند و پنهان هستند که بارها دربارهاش صحبت میشود و آن را جستجو میکنند.
هوش مصنوعی: حالا که گنجی در اختیار داریم، چه نیازی به جستجو و به دنبال آن رفتن داریم؟
هوش مصنوعی: وقتی که او به ما گفت که نشانههای اینجا تنها حقیقت را نشان میدهد، همه چیز به دیدار آن حقیقت مربوط میشود.
هوش مصنوعی: این مکان پر از ثروت و دارایی است، اما تنها کسی که درک صحیحی از آن دارد، در واقع یک گدا یا نیازمند است. وجود او نشاندهنده این است که چه کسی واقعاً در موقعیت ناتوانی قرار دارد.
هوش مصنوعی: همه چیز از وجود و ماهیت واقعی شکل میگیرد، و اینجا همچون گنجی است که نامش را در بر دارد، جایی که روح و جان آن در تنگناست.
هوش مصنوعی: همه چیز از وجود واقعی خود مشخص است و تنها کسی که در حقیقت وجود دارد، برای همه آشکار است.
هوش مصنوعی: همه چیز وجود دارد و اینجا وجود یعنی حقیقتی است که جان را نمایان میسازد تا بدانی که محبوب چه کسی است.
هوش مصنوعی: برای رسیدن به خودِ واقعیات، باید به عمق وجودت نگاه کنی. در اینجا، از موانع و حجابها فاصله بگیر و خودت را بشناس.
هوش مصنوعی: الان حجاب و پرده را کنار بزن و مانند زمانی که یارت را پیدا کردی، کارهایت را به دست بگیر.
هوش مصنوعی: اکنون در اینجا حجاب و مانع نیست، بفهم که کل وجود یکی است و آن تنها یک حقیقت است.
هوش مصنوعی: در حال حاضر هیچ مانعی وجود ندارد جز حقیقتی که مانند یک پوست است؛ به این معنا که حتی خود پوست نیز به نوعی همان حقیقت به شمار میآید.
هوش مصنوعی: اکنون پرده حجابت کنار رفته و چهره او را ببین، خود را در آینه نگاه کن.
هوش مصنوعی: هماکنون در این مکان، تو تنها نیستی. همه چیز در درون خودت وجود دارد. فقط باید بدانی که خودت یکی هستی.
هوش مصنوعی: اکنون یکی را ببین که از اصل و ریشه خود آگاه است، زیرا در اینجا به واقع، ارتباط و پیوندی وجود دارد.
هوش مصنوعی: اکنون در اینجا، کسی وجود دارد که حقیقت راه و روش را با حقیقت قانون الهی در هم میآمیزد.
هوش مصنوعی: اکنون با دقت به تصویر خودت نگاه کن، که در واقع همانی است که وجود دارد.
هوش مصنوعی: اکنون که وجود ما به وجود او وابسته است، در این مکان با او باشید که اینجا مکان یکتایی اوست.
هوش مصنوعی: حقیقت مانند محبوبی است که وقتی او را میبینی، تمام وجودت را درک میکنی و در این حال، از تمامی سخنان و گفتارها آگاه میشوی.
هوش مصنوعی: خداوند در تمام امور حضور دارد و او همان کسی است که در تمام گفتوگوها و تعاملات به چشم میخورد.
هوش مصنوعی: جز او هیچ چیز دیگری وجود ندارد، پس توجه کن که او در همه جا حضور دارد و مانند خورشیدی درخشان بر دنیا میتابد.
هوش مصنوعی: او حقیقتی است که در همه جا مشخص است، مثل عشقی که ما به او داریم و او نیز عاشق ماست.
هوش مصنوعی: عاشق به قدری در خود غرق شده که حتی در تنهاییاش نیز با خود راستگو و صادق است.
هوش مصنوعی: او چنان غرق در عشق و محبت است که حتی به خودی خود نیز نیازی احساس نمیکند.
هوش مصنوعی: زیبایی او در هر ملاقات حقیقت وجودش را به نمایش میگذارد و اسرار درونش را به راحتی فاش میکند.
هوش مصنوعی: به گونهای که او در وجود خودش تجلی یافته، به نظر میرسد که یکی در دیگری رشد کرده و بیشتر شده است.
هوش مصنوعی: تو تنها وجودی هستی که باید ببینی و تنها تو را بشناس؛ همانطور که یقین داری، تنها تویی.
هوش مصنوعی: همه در اینجا به تو اشاره میکنند و تو از او صحبت میکنی.
هوش مصنوعی: ازل و ابد را در این لحظه، خودت به عنوان یک حقیقت واحد درک کن و به یگانگی خداوند توجه داشته باش.
هوش مصنوعی: تمام وجود خداوند در سراسر جهان نهفته است و در این شکل و صورت پنهان است.
هوش مصنوعی: در اینجا همه چیز نشانهای از خداوند است، و هر چیزی که میبینیم، تنها یک ظاهر است که به هم پیوسته است.
هوش مصنوعی: همه چیز در ذات خداوند نهفته است و تو نیز بخشی از آن هستی. از خودت فاصله بگیر و توجهات را به منبع اصلی معطوف کن.
هوش مصنوعی: فریبنده است دیدار معشوق که در هر حال و زمانی به دلها نفوذ میکند و وجود را پر میکند.
هوش مصنوعی: چه خوشابه حال دیدار معشوق! حالا دیگر جای آن نیست که از او خبری نباشد، زیرا جوهر و حقیقت او در اینجا نمایان شده است.
هوش مصنوعی: آه چه دیدار زیبایی از محبوب! در دل ما به او نگریست. تمام وجود ما از اوست.
هوش مصنوعی: دیدن جانان بزرگترین نعمت است و عطّار، با آنکه خود را از هر گونه آرزو و تمنا فارغ کرده، هنوز هم به شدت به دیدار معشوق نائل آمده است.
هوش مصنوعی: دیدن محبوب، همه چیز را زیبا میسازد، زیرا هر چیزی که در وجودش میتابد، خود از عظمت و زیبایی برخوردار است.
هوش مصنوعی: ای دیدار محبوب که در هر زمان و مکانی راست در قابل مشاهده است، آغاز و پایان هر چیزی را روشن کردهای.
هوش مصنوعی: دیدار جانان بسیار زیبا و شگفتانگیز است، به طوری که هیچکس نتوانسته آن را ببیند و تمام وجودش را به خود واگذار کرده و از خودش شنیده است.
هوش مصنوعی: حقیقت وجود خود را بیان کرده و راز درونش را به دیگران آموخته است.
هوش مصنوعی: انسانی که به حقیقت درون خود پی برده، چهره محبوبش را میبیند و خود را در ظاهر و جسمی عادی مخفی کرده است.
هوش مصنوعی: هرچقدر که در مورد چیزی صحبت میکنیم، وجود آن مشکل است و به سختی میتوانیم آن را پیدا کنیم.
هوش مصنوعی: هر چقدر که ما حرف میزنیم، او هم با خود صحبت میکند و رازها را از دل خود بیان میکند.
هوش مصنوعی: هر چه که از وصل و ارتباط دلنشین گذشت، هنوز رازهایی باقی مانده است. ای ساقی، تو به این نکات توجه کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.