از آن حضرت زمستان را نظر کن
دل و جانت دگر زین سر خبر کن
نه باران آید از آن حضرتِ پاک
زمستان اندر اینجا بر سر خاک
حقیقت آب آن دریای بود است
که در اینجا حقیقت رخ نمود است
از آن حضرت بدین منزل کند را
شود در کوه و یخ در کوه پیدا
حقیقت سرّ بیچون در بهار است
که رنگارنگ صنع بیشمار است
حقیقت در بهار این سر بدانی
که موجود است در تو این معانی
نظر کن تو بدین هرچار بیچون
که بنماید در او نقش دگرگون
هزاران رنگها بیرون برآرد
گل و شمشاد بر سنگ او نگارد
هزاران رنگ گوناگون الوان
ز خاک مرده پیدا میکند جان
هزاران رنگ گوناگون بصحرا
کند از صنع خود در آب پیدا
هزاران رنگ گوناگون اَبَرکوه
برون آرد بهار و گل به انبوه
هزاران رنگ گوناگون سوی باغ
بر آرد او ز صنع خود ابر راغ
همه حمد و ثنایش بر دل و جان
همی گویند اندر پرده پنهان
ز خود اظهار میکرد اندر اینجا
منقّش سرخ و زرد آسوده آسا
بهر رنگی که بنماید عیان او
بیاید سوی خورشید جهان او
همه در آفتاب عالم افروز
شوند اندر بهاران شاد و فیروز
چو قرص خور سوی برج حمل را
روانه کرد حیّ لَمْ یَزَلْ را
بود خورشید نور افروز جمله
از آن خواهد ورا نور و نه جمله
حقیقت چونکه خورشید حقیقی
کند نورش ابا جمله رفیقی
سه ماه اندر جهان فصل بهار است
بدان این سرّ که از من یادگارست
در این سه ماه عالم شاد باشد
ز خورشید این جهان آباد باشد
در این سه ماه عالم نور گیرد
جهان از نور خود منشور گیرد
جهان از نور خورتابان نماید
درون هر شجر صد جان نماید
جهان از نور خور تابنده باشد
شجرها چون مه تابنده باشد
جهان چشم و چراغی باز بیند
که سالی اندر این سر راز بیند
چو شش مه بگذرد بر گندم و جو
فکنده باشد او بر جمله پرتو
شود پخته ز نور تاب خورشید
دگر سوی دگر دارند امیّد
رساند جمله را در آخر کار
فرو ریزد همه گلها بیکبار
حقیقت گوسپند و گاو و اشتر
ز حیوانهاگیاهان میخورند پر
همه در سوی نطفه باز گردند
ز سرّ عشق صاحب راز گردند
ز سرّ عشق هر یک در مکانی
حقیقت زندگی یابند وجانی
ز سرّ عشق در دریای بیچون
نماید هر یکی نقش دگرگون
ز سرّ عشق در دید تجلّی
شوند پیدا بسی در دار دنیی
در این معنی که من گفتم شکی نیست
که پیدائی و پنهان جز یکی نیست
همه از او شود پیدا و در آب
نماید صورت هر چیز دریاب
از او پیدا شود در نوبهاران
حقیقت میوه اندر باغ و بستان
از اوّل باغ پر نقش و نگارست
نه از یک لون اینجا بیشمار است
دگر اینجا فرو ریزد بآخر
کند مر میوههای خوب ظاهر
از آن ناپختگی چون پخته آرد
بمعیار خرد آن سخته آرد
همه لذّات انسانست دریاب
یکی اصل دگرسانست دریاب
همه اندر خورش آن را کند اکل
ز دیدت این بیان بشنو از این نقل
ز دیده میکند تقریر قرآن
و اَنْبَتْنا فها حبّاً تو برخوان
همه از قدرت کل آشکار است
بهر لونی از این کل آشکار است
همه اندر نبات اینجا یقین است
کسی داند که کلّی دوست بین است
همه از آب موجودست دریاب
که پیدا میشود این جمله در آب
همه از آب موجودست میدان
مِنَ المأ را زِ سرّ دوست برخوان
از آن چون میندانی اصلت اینجا
کجا دریابد این سرّ گوشت اینجا
بچشم این دیدنی کلّی بدانی
ببینی نیز گر کلّی بدانی
دل پاکیزه باید کین بداند
وگرنه هر کسی این را نخواند
همی خوانند قرآن جمله اینجا
همی دانند یک اسرار اینجا
همه خوانند قرآن و ندانند
از آن سرّ قرآن ناتوانند
همه خوانند قرآن در شریعت
ره او میندانند از حقیقت
همه خوانند قرآن و چه سود است
که کس آگه از او اینجا نبود است
همه خوانند قرآن در بر دوست
کسی باید که باشد رهبر دوست
همه خوانند قرآن از پی راز
نمییابند از اسرار کل باز
همه خوانند قرآن را در اسرار
ولیکن سرّ قرآن کی پدیدار
بود کین جان ترا زین سر حقیقت
درون پیدا شود از دید دیدت
حقیقت گر بقرآن بنگری تو
بسی خوانی در این سر رهبری تو
ترا اوّل بباید خواند تفسیر
نه بحث نفس الّا در بر پیر
بر پیر حقیقت خوان تو قرآن
بَرِ او یاب کلّی نصّ و برهان
بر او خوان و معنی باز دان تو
بَرِ پیر حقیقت راز خوان تو
بر او خوان تو قرآن از حقیقت
که او پیدا کند مر دید دیدت
بر او خوان تو قرآن و زو یاب
کمال جمله اشیا را از او یاب
که قرآنست اصل شیئی و لاشیی
حقیقت ذات پاک بیشک حی
همه معنی اوّل تا بآخر
یقین در سرّ قرآنست ظاهر
همه معنی اوّل و آخرِ کار
ز قرآنت شود اینجا پدیدار
همه معنی ز قرآن باز یابی
ز قرآن بیشکی این راز یابی
ز قرآن این همه شرح و بیانست
که در وی آشکارا ونهان است
کسی نایافت اینجا سرّ او باز
مگر اینجا حقیقت صاحب راز
کجا در پیش او دریافت تحقیق
وز او دریافت اینجاگاه توفیق
هر آنکو طالب قرآن شود او
بذات پاک قرآن بگْرَوَدْ او
ز قرآنش همه روشن شود پاک
حقیقت اندر اینجا جمله در خاک
ز قرآنش همه پیدا نماید
دَرِ جانش ز قرآن برگشاد
ز قرآنش نماید آنچه گفتم
حقیقت دُرّ این معنی که سُفتم
نظر میکن ز قرآن سه عنصر
ز من بشنو دگر معنیّ چون دُر
زناراللّه چندی جای بنگر
بخوان اسرار آن وزوی تو مگذر
بریحٍ صرصرٍ چون جمله باداست
ولی هر یک زیک معنی فتادست
دگر الماء کلُّ شیئ تو برخوان
همی مال التّراث از نصّ قرآن
حقیقت نقش ما از آب و خاکست
که آب و خاک از اسرار پاکست
دگر آتش ابا باد نهانی
از آنجا میدهد اینجا نشانی
دو از بالا دو از شیب و چهارند
که اینجا در حقیقت پایدارند
یقین چون باد با آتش به پیوست
حقیقت آب و خاک این نقشها بست
یقین جانست اندر کل هویدا
نداند این سخن جز مرد دانا
یقین است اینکه نقش هر چهار اوست
ز نور قدس گشته آشکار اوست
ز نور قدس اظهار است جانت
در او پیداحقیقت بر نهانت
ولیکن چون در اینها سرّ بدانی
حقیقت این بیان ظاهر بدانی
که موجود است سرّ ذات در کلّ
حقیقت اوست مر ذرّات را کلّ
برون آید بهر نوعی پدیدار
مر او را میشناسد صاحب اسرار
زهر نوعی که اینجا رخ نماید
مر او را صاحب دل جان فزاید
همه ذرّات در راهند پویان
کمال عشق را در شوق جویان
همه ذرّات جویانند اینجا
نموده نقش از هر گونه پیدا
همه طالب ز مطلوب حقیقت
نظر بگشای اندر دید دیدت
خدا در جملهٔ ذرّات دیدم
از آتش اندر اینجا ذات دیدم
یقین چون آتش و بادست در آب
حقیقت آب را هم جمله دریاب
سوم صنع است ار این می ندانی
که میبخشد حیات جاودانی
حقیقت آینه دانم جمالش
همی یابم در او عکس خیالش
یکی آیینه است آب ار بدانی
در او پیداست سرّ لامکانی
یکی آیینه است از جوهر ذات
که میبخشد حیات جمله ذرّات
یکی آیینه پنهانست و پیداست
چو جان عاشقان اینجا مصفّاست
یکی آیینهٔ پر نور دیدست
از آن پنهان کلّی زو پدیدست
حقیقت مغز آب و خاک اینست
از این مگذر که این عین الیقین است
یقین از آب اینجاگه توان یافت
کسی از آب او راز نهان یافت
نه از آبی چنان کاوّل بگفتم
دُرِ اسرار در اوّل بسُفتم
حقیقت هر چهار از آن یکی شد
که دل اینجا حقیقت در یکی بُد
دل وجان بستهٔ این هر چهارند
ولی ایشان عجب ناپایدارند
بقای صورتی اینجا زوالست
تو جان بشناس کآخر آن وصالست
وصال هر چهار از جان بدانی
بوقتی کین جهان را برفشانی
منزه کردی از ایشان بیکبار
کنی هر چار اینجا ناپدیدار
چو منصور این نمودِ اوِلین دید
حقیقت خویش در عین یقین دید
از اوّل آتشی درخویشتن زد
پس آنگه باد بیرون کرد از خود
یقین مر خاک خود برداد بر باد
بسوی آب اناالحق کرد او یاد
چو آخر سوی آب او باز گردید
بسا عنصر اینجا در نور دید
بسوی آب خاک خود در انداخت
عین در آب عکسی بود بشناخت
بسوی آب شد خاکش روانه
اناالحق زد در اینجا بی بهانه
یکی کرد از بزرگی بر سؤال این
که چون وجه است برگوی حال این
گر اوّل زد اناالحق آخر کار
بآتش خویشتن راکرد افکار
بآخر خاک خود بر باد داد او
حقیقت عشق جانان داد داد او
پس آنگه خاک خود را آب انداخت
اناالحق میزد و وین جای میتاخت
چراخاموش شد در آب جانش
بگو با من کنون سرّ نهانش
جوابش داد کای پاکیزه جوهر
نمود او چنین پاکیزه بنگر
از آن شد سوی آبش حاصل اول
بآتش کرد اینجاگه مبدّل
دگر مر خاک را زان داد بر باد
که جز جانان ندارد هیچ بنیاد
بسوی آب آخر زان درون شد
که آب او در اینجا رهنمون شد
یقین خویشتن در آب دریافت
از آن در سوی او پاکیزه بشتافت
همه آلودگی در آب پالود
که آب روی او از آب و گِل بود
حقیقت خامشی در آب باشد
کسی کز بحر در غرقاب باشد
درون بحر هر کو در فتاد است
مر او را گفتن اینجا کی دهد دست
کسی کاندربحار عشق گم شد
اگرچه اصل فطرت هم از آن بد
فنای قطره اندر عین دریاست
از آن خاموشی اینجاگاه پیداست
اگر صد چشمه وصل رود آید
سوی دریا شود قطره نماید
چنان یابش که اندر چشمه بانگست
هزاران چشمه پیشش نیم دانگست
حقیقت قطره بد منصور ازین بحر
بصورت زو نهان شد در بن قعر
نهان شد قطره و صورت نهان شد
از آن مر بحر بیخویش و فغان شد
نهان شد قطرهٔ در بحر لاهوت
گهر شد ناگهان در قعر لاهوت
از آن دریا که جانها میشود گم
من او را قطرهام در عین قلزم
جزیره دانم این دنیا از آن بحر
که افتادست اینجا بر سر قفر
همه اندر جزیره چون درآئیم
یکی نقشی از این دنیا نمائیم
دو روزی اندر این بیغوله باشیم
دمی شادان دمی بیغوله باشیم
نهنگ جانستان ناگه درآید
از این بیغوله ما آخر رباید
نمیدانم در این بیغوله ره یافت
که بیرون آیم از بیغوله دریافت
در این بیغوله جانم رفت از تن
چنان کاینجا نماند حبّه ازمن
تو ای عطّار زین بحر حقیقت
مرو بیرون تو از حدّ شریعت
ابی کشتی ندانی راه کردن
غم بیهوده اینجاگاه خوردن
دمادم در جنون تا چند گوئی
درون بحری و پیوند جوئی
بیک ره خویش در دریا درافکن
که تا بیرون جهی از ما و از من
بیک ره خویش در دریا درانداز
وجود خویتشن در غم تو مگداز
سلوکت بیحد و اندازه افتاد
که تا در قعر بحر آوازه افتاد
تو ماندستی در این بیغوله تنها
اسیر ودردمند وخوار و شیدا
تمامت ماهیان آهنگ کردند
ز بهر جان تو اندر نبردند
بخواهندت بخوردن آخر کار
طمع بگسل ز خود اینجا بیکبار
شهیدانی که اندر بحر مردند
حقیقت دان که ایشان گوی بردند
در این بحر فنا آخر مر ایشان
حقیقت یافتندش جوهر جان
ز ترکیب طبایع باز رستند
چوجوهر در بُنِ دریا نشستند
وصال جوهر ایشان را حقیقت
مسلّم گشت بی نقش طبیعت
کنون چون هر چهار اینجا یقین شد
دلت در جوهر جان پیش بین شد
دلت درجوهر جانست ساکن
ولی زین چار عنصر نیست ایمن
برانداز این چهار و راه خود گیر
که پیش از این نباشد هیچ تدبیر
دمی در سرّ وحدت راز گوئی
ابا ایشان وز ایشان بازجوئی
برانداز این چهار برگزیده
که در جان و دلی کلّی رسیده
تو از جان و دلی واقف بدین چار
فتاده در کف اینجا بناچار
بسی گفتی و بهبودی ندارد
ابا ایشان ز کل سودی ندارد
ندارد و سود با ایشان نشستن
چنین بهتر کز ایشان باز رستن
ترا چون آخر کار اینچنین است
دلت آخر چرا در بند این است
ولیکن حق شناسی در حقیقت
کز ایشان گشت پیدا دید دیدت
از ایشان وصل دنیا دست دادست
چرا آخر دلت زینسان فتادست
دو روزی شاد باش و اصل او بین
از این فَرعان حقیقت اصل میبین
وصال یار از اینسان آشکارست
ترا با قربت ایشان چکار است
وصال یار چون زیشان پدید است
ترا زیشان همه گفت و شنیدست
وصال یار ایشان نیز بنمای
دری بر رویشان هر لحظه بگشای
وصال یار شان بنمای در دید
یکی کن بودشان در سرّ توحید
وصال یارشان بنمای هر دم
همیگو رازشان اینجا دمادم
مرنجانشان که آخر در زوالند
که همچون تو یقین در قیل و قالند
تو زیشان وصل جانان یافتستی
حقیقت کلّ اعیان یافتستی
دمی در شرع میگوئی از ایشان
که تا زیشان کنی پیوند جانان
همه پیوند بود و بود جانند
در اینجا با تو ایشان همرهانند
در اینجا با تو همراهند و همراز
کرم کن نازشان از خود بینداز
جفا زیشان مبین کایشان اسیرند
اسیرانت کجای دست گیرند
جفا زیشان مبین کایشان حقیقت
ز دید خود اسیرند در طبیعت
بخود اینجا نه خود پیدا شدستند
که ایشان نیز از او شیدا شدستند
چنان اینجا گرفتار و اسیرند
اسیرانت کجا دست تو گیرند
ز خود کاخر فنائی هست از ایشان
تو نیز اینجا فنائی دست ایشان
دلا بنواز مر هر چار اینجا
تو خوش میدارشان ناچار اینجا
تو خوش میدار ایشان را دو روزی
که ایشانند هر ساعت بسوزی
نبودِ جوهری دیدند در تو
حقیقت عین توحیدند در تو
نه خوئی تو بدیشان کردهٔ باز
چو ایشان دردرون پردهٔ راز
دلا خوش باش با ایشان بهردم
که ایشانند اندر پرده همدم
حقیقت همدم جانند اینجا
از آن پیدا و پنهانند اینجا
در آتش سرکشی دیدی ز اوّل
ولی این دم شدت اینجا مبدّل
حقیقت نور او با نار پیوست
ز گبری این زمان زنّار بگسست
مسلمان شد یکی کن درنمودش
بفرما اندر اینجاگه سجودش
سجودش را بفرما از یقین تو
حقیقت مر ورا کن پیش بین تو
دگر مر باد را آزاد گردان
از این بیداد او را کن مسلمان
بفرما سجدهاش در بندگی باز
که تا آخر کند مر بندگی باز
دگر مر آب را اینجا یقینش
ده و اینجا بکن مر پیش بینش
مسلمانش کن و فرمای طاعت
بر خاک از یقینِ استطاعت
حقیقت خاک اینجا خود مسلمانست
که بیشک مر خود او اسرار جانانست
اگرچه هر چهار از اوّل کار
بسی کردند نافرمانی یار
کنون چون با تو یک دل دریقینند
بجز تو هیچ در عالم نبینند
کنون چون همدم عطّار گشتید
ز خوی نفس بدبیزار گشتید
چو کافر شد مسلمان آخر کار
مسلمان بایدش کردن بگفتار
کنون این هر چهار و یک صفاتی
یکی باشند در پاکیزه ذاتی
کنون چون این چهار ای راز دیده
ز جان اسرار جانان بازدیده
کنون این هر چهار اندر یکی یار
ز بیهوده شوند اینجای بیزار
کنون هر چهار اندر یکی دید
یکی بینند اندر عین توحید
چنان کاوّل شما را درستایش
ز دید ذات کردم آزمایش
شما را در یکی اصلی نمودم
بهر معنی شما را در فزودم
شما را در یکیتان راه دادم
در اینجاگه دلی آگاه دادم
شما را در یکی دیدار کردم
حقیقت صاحب اسرار کردم
شما را در یکی سرّ معانی
بگفتم جمله اسرار نهانی
شما را در یکی بنمودهام راز
حقیقت بیشکی انجام و آغاز
شما را در یکی بنمودهام ذات
عیان اینجایگه از سرّ آیات
شما را میکنم واصل در آخر
کنم مقصودتان حاصل در آخر
شما را میکنم واصل ز اوّل
که تا اینجا نمایندش معطّل
شما را میکنم واصل از آن دید
که تا کلّی یکی گردید توحید
شما را میکنم واصل چنان من
نمایم اندر آخر جانِ جان من
شما را میکنم واصل ز دیدار
در آخرتان کنم من ناپدیدار
شما را میکنم واصل زحضرت
که تا چون من عیان یابند قربت
شما را میکنم واصل ز اشیا
که بودِ دوست از آنست پیدا
شما را میکنم واصل ز خورشید
که از نور تجلّی هست جاوید
شما را میکنم واصل من از ماه
که او نوریست هم از حضرت شاه
شما را میکنم واصل زافلاک
که گردانست او در حضرت پاک
شما را میکنم واصل هر چار
ز میکائیل کوشد صاحب اسرار
شما را میکنم واصل ز جبریل
ز عزرائیل آنگاهی سرافیل
شما را میکنم واصل ز هر نور
که در ذاتند بیشک جمله مشهور
شما را میکنم واصل من از لوح
شما را میدهم هر لحظه صد روح
شما را میکنم واصل قلم را
ندانید و زنید از خود رقم را
شما را میکنم واصل من از عرش
حقیقت در شما دیدار هم فرش
شما را میکنم واصل ز کرسی
ز موجودیت اندر روح قدسی
شما را میکنم واصل ز جنّت
که تا افتند اندر عین قربت
شما را میکنم واصل ز اعیان
که اصل اینست اینجاگاه جانان
حقیقت هر چهار از دید دیدست
مر این اسرارها از من شنیدست
حقیقت هر چهار از بود جانست
بدان گفتم که این سرها بدانست
حقیقت هر چهار از راز بیچون
نمودست از جهان بی چه و چون
حقیقت هر چهار از بود اللّه
در اینجاگه شوید از راز آگاه
حقیقت هر چهار از دید دیدار
ز خود گردید اینجاگاه بیزار
حقیقت هر چهار از اصل بودش
که اینجا اند در گفت و شنودش
یکی بینند اینجا همچو منصور
که تاگردید سر تا پای کل نور
یکی بینید و جز یکی ندانید
وگرنه عاقبت حیران بمانید
یکی بینید در اصل حقیقت
بیابی جمله در عین شریعت
یکی بینید چه اوّل چه آخر
که کردم من شما را راز ظاهر
یکی بینید کل اسرار جانان
که آخر هستشان دیدار جانان
یکی بینید اینجا جوهر خویش
که اینجا گاه داری رهبر خویش
چو من یکتا شوید اینجا حقیقت
که تا پیدا شودتان در شریعت
در این معنی که میگویم شما را
حقیقت مینمایمتان خدا را
در این معنی که من میگویم از اصل
حقیقت مینمایمتان یقین وصل
در این معنی که میگویم ز تحقیق
شما را میدهم در عزّ و توفیق
در این معنی که میگویم در اسرار
شما را میکنم از کل خبردار
در این معنی که میگویم عیانی
شما را مینمایم جان جانی
اگر در راه حق پاکیزه گردید
در آخر بیشکی از عشق مَر دید
شما را واصلان خوانیم آخر
اگر تقوی شما را گشت ظاهر
یکی بینید در تقوایِ جانان
حقیقت بیشکی معنای جانان
کنون چون آشنا گشتید با ما
حقیقت همچو ما گردید یکتا
تو ای عطّار دمزن در خدائی
که آمد این زمانت روشنائی
یکی کردی ابا خود چار انباز
کنون هستند در دید تو دمساز
یکی کردی ابا خود بود ایشان
نمودی در یقین معبود ایشان
یکی کردی مر ایشان را ابا خود
که تا نیکو شود نزد تو هر بد
حقیقت در یکی شان راه دادی
اشارتشان بنزد شاه دادی
حقیقت در یکی شان کل نمودی
ز هر معنی دَرِ ایشان گشودی
زهر معنی بدیشان راز میگوی
همه از ذات مولی باز میگوی
ز هر معنی که میگوئی یقین است
که جان تو در ایشان پیش بین است
ز یکی گوی با ایشان تو در راز
حجاب از پیششان کلّی برانداز
ز یکی گوی با ایشان در اینجا
که یکی خواهند شد در جوهر لا
فنا خواهند شد آخر از آن دید
یکی خواهند بُد در عین توحید
حقیقت اندر اینجا آخر کار
ز تو خواهند گشتن ناپدیدار
حقیقت راهشان بنموده باشی
دَرِ ایشان همی بگشوده باشی
حقیقت از تو چون گردید واصل
بود مقصودشان در اصل حاصل
در ایشان مر مر ایشان را حقیقت
نموده باشی اینجا دید دیدت
یقین مر تیغ ایشان بهر ایشانست
یقین مر نوش آخر قهر ایشانست
فراق اینجایگه خواهند دیدن
در آخر تیغ کل خواهد چشیدن
وصال اندر فراقش باز یابند
در آن دم با تو اینجا راز یابند
حقیقت تیغ جانان راحت جانست
که آخر در حقیقت دید جانانست
دم آخر زوال جسم و جانست
چه غم چون عاقبت عین عیانست
دم آخر بدانید رخ نمایان
که آن دم رخ نماید جان جانان
حقیقت وصلتان آن دم یقینست
که آندمتان یقین عین الیقین است
وصالست اندر آندم تا بدانی
بخود اینجایگه در شک بمانی
وصالست اندر آن دم در یکی باز
یقین یابند آندم بیشکی باز
حقیقت وصلتان آندم میسّر
شود کز خود برون آئید بردر
حقیقت وصلتان آندم فنایست
در آن عین فنا بیشک بقایست
حقیقت وصلتان در ذات باشد
شما را بیشکی آیات باشد
در آندم باز بیند آن نظر پاک
نباشد این زمان هم آب و هم خاک
نه آتش نامتان باشد نه خود باد
حقیقت جان جان باشید آباد
حقیقت جان جان آندم بیابند
درون کل در آن لحظه شتابند
حقیقت جان جان یابید در دید
فنا گردید اندر قرب توحید
حقیقت جان جان گردید در کل
نباشد بعد از آنتان رنج و هم ذل
حقیقت جان جان کردند در بود
که در عین ازل تقدیر این بود
قلم بنوشته بر لوح این بیانها
حقیقت در ازل هر جان جانها
قلم بنوشت بر لوح آنچه او گفت
چنین بود و چنین کرد و چنین گفت
قلم بنوشت اینجا باز بینید
کسانی کاندر اینجا راز بینید
قلم بنوشت اینجا سرّ اسرار
که تا خود می چه آید زان پدیدار
قلم بنوشت بر ذرّات عالم
از آن بنماید او سرّ دمادم
قلم بنوشت اندر اصل فطرت
یکی در بُعد و دیگر عین قُربت
قلم بنوشت و غافل مینداند
که هم لوح و قلم این سرّ بخواند
قلم رفتست هر کس را از آن دید
یکی اندر بقا یک عین تقلید
قلم رفتست و میآید دمادم
قضا بر جان فرزندان آدم
دمادم مینماید سرّ بیچون
در این دنیا حقیقت بیچه و چون
دمادم مینماید راز ما یار
در این دنیا همی آید پدیدار
دمادم مینماید آنچه خواهد
قضای رفته را بیشک نکاهد
دمادم مینماید سرّ اسرار
نمیداند کسی کل آخر کار
قضای رفته را تدبیر مرگست
در آخر تا بدانی زانکه ترکست
قضای رفته را گردن نهادیم
ز سر از عشق ما و من نهادیم
قضای رفته را تسلیم گشتیم
از آن بی ترسو خوف و بیم گشتیم
قضای رفته را تدبیر اینست
که عطّار از حقیقت پیش بینست
قضای رفتست و اکنون چاره آنست
که تسلیمیم و جان اندر عیانست
قضا رفتست و ما تسلیم یاریم
فتاده این زمان در پای داریم
قضا رفتست و من از پیش دیدم
ز بی خویشی همان در خویش دیدم
قضا رفتست و اکنون بر سرم باز
که هستم در حقیقت صاحب راز
قضا رفتست و کشتن خواهد آن دوست
برون آور مرا زین نقش در پوست
چو تسلیم قضایم هم تو دانی
مرا بنمودهٔ راز نهانی
چو تسلیم قضای تو شدستم
در آخر هم تو گیر ای دوست دستم
بکش عطّار را تا چند گویم
توئی پیوند و من در گفتگویم
حقیقت از تو دارم زندگانی
مرا بخشیدهٔ تو رایگانی
منم منصور تو در سرّ اسرار
ز هر نوعی ز ذات تو خبردار
خبر دارم ز بود و رفتهٔ بود
مرا عشق تو اینجاگاه بنمود
مرا عشق تو گفت این راز اینجا
که ای عطّار سر درباز اینجا
مرا عشق تو گفت و من شنیدم
حقیقت آن یقین از پیش دیدم
مرا عشق تو اینجا دستگیر است
اگر نه دل در این صورت اسیراست
مرا عشق تو عقل اینجا برانداخت
حقیقت آب را بر آذر انداخت
مرا عشق تو اینجا کرد آباد
که خاکم داد اینجاگاه بر باد
مرا عشق تو این هرچار یک کرد
کز این هر چار اینجا گشتهام فرد
یکی میبینم از عشق تو هر چار
چو من ایشان شده در تو گرفتار
یکی میبینم از عشقت عیانست
که این هر چار در ذاتت نهانست
یکی میبینم و هر چار رفتست
حقیقت جسم وجان این بار رفتست
یکی میبینم از عشقت سراسر
که خواهد رفت در عشقت مرا سر
ز عشقت آنچنان واصل شدستم
که ذات تو عیان حاصل شدستم
منم این لحظه فارغ دل نشسته
میان عاشقان فارغ نشسته
همه اندر طلب من دید مطلوب
عیان دارم ترا ای جان محبوب
همه اندر طلب من عاشق تو
در این سرّ فنا من لایق تو
همه اندر طلب من کل رسیده
حجاب بی نشانت را بدیده
همه اندر طلب من دیده رازت
ز شیب افتاه اینجا از فرازت
همه اندر طلب ای جان جُمله
توئی جان و یقین جانان جمله
همه اندر طلب در عشق پویان
ترا اینجایگه در عشق جویان
تو معشوقی و جمله عاشق تو
ولی تا خود که باشد عاشق تو
تو معشوقی و کس کامی ندیده
در اینجاگه سرانجامی ندیده
تو معشوقی و جلمه در طلب دوست
توئی اینجایگه بیشک سبب دوست
تو معشوقی و جویان تو عشّاق
همه گردند کلّی گِردِ آفاق
تو معشوقی و سالک در ره تو
که تا ناگه رسد بر درگه تو
تو معشوقی و محبوب جهانی
میان جان و دل اینجا عیانی
تو معشوقی و عاشق در غم و رنج
ندیده مر ترا در اندرون گنج
تو معشوقی و عاشق بر تو سودا
ترا اینجا همی جوید بهر جا
تو معشوقی و عاشق در فنایست
همی جوید یقین دید بقایست
تو معشوقی و عاشق مانده خسته
در اینجا تن نزار و دل شکسته
تو معشوقی و عاشق خوار و مجروح
توئی در جسم ودر دل قوّت روح
تو معشوقی و عشّاقت طلبکار
شده گردان تو درعین پرگار
تو معشوقی و عاشق رهنمائی
درونِ خانهٔ و درگشائی
تو معشوقی و بنمائی ره ای دوست
کنی عشّاق را سرّ آگه ای دوست
تو معشوقی که بنمائی حقیقت
هر آنکس را که خواهی دید دیدت
تو معشوقی که کلّی را بسوزی
در آن دم کآتش عشقت فروزی
کسی کو طالب راز تو باشد
در این سر دوست و سرباز تو باشد
کسی کو طالب راز تو گشتست
دودیده همچو تیراز خویش گشتست
کسی کو طالبت آمد در این راز
نمودی مر ورا انجام و آغاز
منم اینجا ترا ای راز دیده
در این جایم ترا من باز دیده
چنان در جان من بنمودهٔ راز
که میگوئی ز عشقم خویش را باز
چو عیسی من کنون در پای دارم
چو منصورت در این سرّ پایدارم
یقین سوی فلک امّید دارد
مقام چارمین خورشید دارد
چنان در چارمین حیران بماندست
که کلّی دست از خود برفشاندست
سمای چارمش چون منزل آمد
ز خورشید رخت او واصل آمد
اگرچه بود عیسی روح پاکت
خدا مانده ز آب و دید خاکت
نهانش بودش و نی بیشکی باد
حقیقت روح خود را کرده آباد
ز بود تو چنان نابود بوده
که با تو گفته و وز تو شنوده
حقیقت کرده اینجا پایداری
در آن منزل فرماند بزاری
بیک سوزن که کردی آن حسابش
حقیقت بود آن سوزن حجابش
بیک سوزن بماند اندر ره تو
نشسته همچنان بر درگه تو
بیک سوزن مر او را داشتی باز
ندیده همچنانت سرّ آغاز
بیک سوزن مر او را خسته کردی
درش از بهر این بربسته کردی
چو یک سوزن حجابست اندر این راه
که یارد گشت از عشق تو آگاه
چو یک سوزن حجابست اندر این سِرّ
که یارد یافت دیدار توظاهر
چو یک سوزن حجاب سالکان است
حقیقت دید تو سرّ نهانست
چو یک سوزن بود اینجا حجابی
که یارد کرد اینجاگه عتابی
مگر آنکو بجان و سر نماند
بیک سوزن در این ره درنماند
بیک سوزن اگر مانی تو در راه
کجا آنجا رسی در حضرت شاه
بیک سوزن اگر مانی تو در راز
نیابی روی جانان را دگر باز
در این ره من بجان و تن نماندم
چو عیسی من بیک سوزن نماندم
در این ره سوزنی بدجان حقیقت
فنا گردم در این دریای دیدت
شکستم سوزن خود را در این بحر
فرو انداختستم اندر این قهر
شکستم سوزن خود تا بدانم
چو عیسی سوی چارم می ندانم
شکستم سوزن و رشته گسستم
حقیقت نیست گشتم تا که هستم
شکستم سوزن اندر عشقبازی
که دانستم نباشد عشق بازی
شکستم سوزن و آزاد ماندم
ز دید دید تو آباد ماندم
شکستم سوزن و فارغ شدم من
در این اسرارها بالغ شدم من
چو موسی سوی طورم هر نفس باز
روم در حضرت اینجا از قبس باز
چو موسی صاحب اسرار عشقم
از آن پیوسته در تکرار عشقم
چو موسی صاحب اسرار جانم
که دایم در دم عین العیانم
چو موسی من در اینجا راز دیدم
بطور عشق جانان باز دیدم
چو موسی دم زدم در نزد عشّاق
فکندم دمدمه در کلّ آفاق
چو موسی دم زدم از دید دلدار
شدم در دید عشقش ناپدیدار
چو موسی دم زدم اینجا یقین من
که چون موسی بدم کل پیش بین من
چو موسی دم زدم زان سرّ بیچون
خدا را دیدم اینجاگاه بیچون
چو موسی دم زدم در دید وحدت
مرا بخشید جانان عین قربت
چو موسی یافتم سرّ نهانی
همه مکشوف کردم در معانی
چو موسی یافتم اسرار عشّاق
بدیدم در عیان دیدار عشّاق
چو موسی صاحب سرّ نهانم
از آن پیوسته در عین العیانم
چو موسی صاحب اسرار طورم
از آن پیوسته چون او غرق نورم
مرا نور حقیقت پیش بین شد
دل و جانم از آن کلّی یقین شد
مرا نور حقیقت راه بنمود
درونم دید روی شاه بنمود
مرا نور حقیقت هست در جان
از آنم گفته مر اسرار پنهان
مرا نور حقیقت راهبر شد
دل و جانم از آن کل باخبر شد
مرا نور حقیقت روی بنمود
حقیقت جان ودل دیدم که او بود
مرا نور حقیقت در درونست
بسوی کائناتم رهنمونست
مرا نور حقیقت راز گفتست
همه اسرارهایم باز گفتست
مرا نور حقیقت هست در دل
از آنم در همه مشهور حاصل
مرا نور حقیقت در نهادست
در گنجینهٔ معنی گشادست
که اینجاگه شدم بیشک عیان یار
مرا نور حقیقت کرد اسرار
مرا نور حقیقت کرد واصل
که تا یکی شد اینجا جان و هم دل
مرا پیر حقیقت پیش بین کرد
که تا ظلمت برفت و ماندهام فرد
مرا نور حقیقت گفت سرباز
همه اسرار گفت و سرّ من باز
مرا نور حقیقت محو آورد
که تا ظلمت برفت و ماندهام فرد
کنون در نور عشقم وز الهی
نمیگنجد برم لهو و مناهی
کنون در نور عشقم فرد مانده
در آخر شادم و بی درد مانده
کنون در نور عشقم سالک کل
که خواهم گشت آخر هالک کل
کنون در نور عشقم سرّ بیچون
فکنده خود منم در هفت گردون
کنون در نور عشقم در یکی ذات
یکی را کردهام در نورذرّات
کنون در نور عشقم سر بُریده
که خواهم گشت در کل سر بریده
کنون در نور عشقم در فنا من
ز نورش دیدهام بیشک بقا من
کنون در نور عشقم ذات جمله
که هستم بیشکی ذرّات جمله
کنون در نور یارم دید کرده
برافکنده حجاب هفت پرده
مرا در نور اینجا کرد واصل
که شد نور حقیقت جان و هم دل
دل و جان نور شد تا راز او یافت
همی انجام را آغاز او یافت
دل و جان نور شد در انبیا کل
کزیشان دید اینجا او بقا کل
دل و جان نور شد در ذات پیوست
از آنش این زمان در ذات دل هست
دل و جان نور معنی در گرفتست
حقیقت شیب و بام و در گرفتست
دل و جان نور ذات لایزالست
از آن اندر تجلّی جلالست
دل و جان نور در تجلّی نور دارد
از آن ایندم دم منصور دارد
دل و جان نور در تجلّی واصل اوست
که میدانند کاینجا جملگی اوست
دل و جان نور در تجلّی ناپدیدند
که در نور حقیقت کل رسیدند
دل و جان نور در تجلّی یافت اعیان
دلم جان گشت و جانم گشت جانان
دل و جان نور در تجلّی وصالست
حقیقت در یکی دیدار حالست
دل و جان نور راز میجویند مَردَم
از آن نور تجلّی را دَمادَم
دل و جان راز میگویند در خویش
که دیدستند سرها مر دو از پیش
دل و جان راز میگویند از دید
که بیچونست و در یکیست توحید
دل و جان راز میگویند از یار
وصال خویش میجویند از یار
دل و جان رازها گفتند سرباز
از آن عطّار اینجا گشت سرباز
دل و جان هردو با عطّار یارند
ز دیدار حقیقی بیقرارند
دل و جان هردودیدارست تحقیق
که اندر سرّ اسرارست تحقیق
دل و جان در فنا کل بود گشتند
کسی دیدند از آن معبود گشتند
دل و جان در فنا دیدند اعیان
از آن اندر فنا گشتند جانان
دل و جان هر دو جانند و کس نیست
یکی اندر یکی و پیش و پس نیست
یکی اندر یکی دیدند اینجا
شدند اندر یکی ذرّات شیدا
حقیقت جان و دل در سّر جانان
ندانستند خود را راز پنهان
دل و جان هر یکی معشوق دیدند
چو پیر عشق در جانان رسیدند
چو جانان رخ نمود و آشنا کرد
مر ایشان را در اینجاگه فنا کرد
چو جانان رخ نمود و دید بنمود
یکی دیدار در توحید بنمود
چو جانان در یک بد جان و دل دو
یکی گشتند اینجاگاه هر دو
دوئی برداشتندش از میانه
یکی گشتند ازوی جاودانه
یکی شد بود اشیا ازعیانی
ز پرده رخ نمود اینجا نهانی
ز پرده رخ نمود و راز برداشت
نمیدانست جان او را ببرداشت
ز پرده رخ نمود اوّل عیان او
اگر در پرده شد اینجا عیان او
ز پرده رخ نمود و راز برگفت
همه با عاشق سرباز برگفت
ز پرده رخ نمود اندر نهانی
دگر تا در نهان گوید معانی
ز پرده رخ نماید او دمادم
نهد بر ریش مر بیچاره مرهم
دوای دردمندان را شفا شد
نمیدانم که در پرده چرا شد
دمادم آنچنان عطّار رخ را
نماید در عیان عشق او را
دمادم رخ نماید بیچه و چون
دگر از پرده کل آید به بیرون
نه اندردست عشّاقست آن ماه
که رخ را مینماید گاه بیگاه
کسی کاندر سلوک راه باشد
یقین از ماه خود آگاه باشد
کسی کان ماه دید اینجا یقین باز
شد اینجا در یقین او پیش بین باز
کسی کان ماه دید اندر دل و جان
یقین دریافت رهبر در دل و جان
دمی غائب مشو از پردهٔ دل
که ناگه بینی آن گم کردهٔ دل
چو بردارد ز رخ می پرده خورشید
که مر ذرّات را او نور جاوید
کند در خود کشد چون قطره دریا
کند اسرارها او را هویدا
دلا خورشید جان از دست مگذار
دمادم سوی روی او نظر دار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن درباره تأمل در فصل زمستان و بهار و ارتباط آن با حقیقت و وجود الهی است. شاعر به زیباییهای طبیعت و تأثیرات فصلی بر روی دل و جان افراد اشاره میکند. او به بیان اهمیت عشق و حقیقت وجود و ارتباط آن با عناصر طبیعت میپردازد و تأکید میکند که همه موجودات و عناصر از یک حقیقت واحد نشأت میگیرند. در این مسیر، تجلیات حقیقت الهی در زیبایی و تنوع طبیعت به نمایش گذاشته میشود. شاعر به وجود ارتباط معنوی میان انسان و خداوند اشاره میکند و به این نکته میپردازد که حقیقت و عشق در درون انسانها نهفته است. نهایتاً، دعوت به خوشنوردی در عشق الهی و پیوند با حقیقت درونی خود، هدف اصلی این گفتار است.
هوش مصنوعی: به آن بزرگوار نگاهی به زمستان بینداز و دل و جانت را از این وضعیت آگاه کن.
هوش مصنوعی: نه برف و بارانی از آن وجود مقدس در این سرزمین بر زمین نمیبارد.
هوش مصنوعی: حقیقت مانند آب است که از دریا جاری میشود و در اینجا خود را نشان داده است.
هوش مصنوعی: از اوست که میتوان در مکانی دور و سرد، مانند کوه و برف، حضور او را حس کرد و درک کرد.
هوش مصنوعی: حقیقتی عمیق و بدون هیچ گونه تردید در بهار وجود دارد، زمانی که زیبایی و تنوع طبیعت به وضوح نمایان میشود.
هوش مصنوعی: در فصل بهار، حقیقت را در خودت پیدا کن؛ زیرا این معانی در وجود تو نهفته است.
هوش مصنوعی: به آنچه که مشاهده میکنی، توجه کن، هر چهار چیز را بدون هیچ تردیدی، زیرا ممکن است در آن، تصویری متفاوت به نمایش گذاشته شود.
هوش مصنوعی: گل و شمشاد با رنگهای گوناگون خود، زیباییهای زیادی را به نمایش میگذارند و بر روی سنگها نقش و نگار میزنند.
هوش مصنوعی: از خاک مرده، هزاران رنگ و جلوههای مختلف ظاهر میشود و زندگی دوبارهای را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: در بیابان، هزاران رنگ مختلف به وجود میآید که نشان از آفرینش خالق در آب دارند.
هوش مصنوعی: بهار با خود رنگهای متنوعی از طبیعت ابرکوه را به ارمغان میآورد و گلها به وفور در آنجا میرویند.
هوش مصنوعی: او با هنر و خلاقیت خود، هزاران رنگ مختلف را به سوی باغ میآورد.
هوش مصنوعی: تمام زیباییها و ستایشها در دل و جان انسان وجود دارد و آنها در خفا و به دور از چشم دیگران بیان میشوند.
هوش مصنوعی: او در این مکان از خود سخن میگفت، در حالی که با سرخ و زرد رنگها آراسته و آرامشمند بود.
هوش مصنوعی: هر رنگ و هر حالتی که بروز کند، او به سوی خورشید وجودش خواهد آمد.
هوش مصنوعی: همه زیر نور آفتاب درخشان میشوند و در بهار شاد و خوشبخت هستند.
هوش مصنوعی: وقتی که ماه در آسمان به سمت برج حمل حرکت میکند، به صورت پیوسته و همیشگی در حال گردش است.
هوش مصنوعی: خورشید تنها منبع نور است و همه از نور او بهرهمند میشوند، اما خود او تنهاست و نور را به دیگران میدهد.
هوش مصنوعی: حقیقت مانند خورشید است که نورش همه جا را روشن میکند و به همه دوستدارانش روشنی و آگاهی میبخشد.
هوش مصنوعی: در این دنیا سه ماه بهار است و دلیل این موضوع چیزی است که از من باقی مانده است.
هوش مصنوعی: در این سه ماه، دنیا باید به خاطر نور خورشید شادی کند و سرزمینهایش آباد و شکوفا باشد.
هوش مصنوعی: در این سه ماه، دنیا روشن میشود و جهان از نور خود به صورت پراکنده و متنوع میدرخشد.
هوش مصنوعی: جهان به واسطه نور خورشید میدرخشد و درون هر درخت، صدها زندگی وجود دارد.
هوش مصنوعی: جهان به سبب نور خورشید روشن و زنده است، مانند درختانی که با نور ماه درخشان و زیبا به نظر میآیند.
هوش مصنوعی: دنیا همچون چراغی روشن است که هر سال رازهای جدیدی را به تماشا میگذارد.
هوش مصنوعی: وقتی که شش ماه از فصل برداشت گندم و جو بگذرد، آنچه که بر زمین کاشته شده، بر همه تاثیر مثبت میگذارد.
هوش مصنوعی: با تابش نور خورشید، چیزها به بلوغ و شکل میرسند و هر چیز به سمت متفاوتی از زندگی حرکت میکند و به امیدهای جدیدی میرسد.
هوش مصنوعی: در نهایت، همه چیز به پایان میرسد و در لحظهای ناگهانی، تمام زیباییها فرو میریزند.
هوش مصنوعی: حقیقت این است که گوسفند، گاو و شتر از گیاهان تغذیه میکنند و این نشاندهندهی وابستگی آنها به منبعی از خوراک گیاهی است.
هوش مصنوعی: همهی انسانها در اصل به نقطهی آغاز خود، یعنی نطفه، بازمیگردند و از راز عشق، رازدار میشوند.
هوش مصنوعی: هر یک از عاشقان در جایی از راز عشق به حقیقت زندگی دست مییابند و روحی تازه مییابند.
هوش مصنوعی: از راز عشق در دریای بیپایان، هرکس تصویر متفاوتی از خود را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: در عشق، حقایق پنهان به وضوح و روشنی نمایان میشوند و در این دنیای فانی، نشانههای زیادی از آنها قابل مشاهده است.
هوش مصنوعی: در این مورد که من بیان کردم، تردیدی وجود ندارد که ظاهر و باطن در حقیقت یکی هستند.
هوش مصنوعی: همه چیز به واسطه او آشکار میشود و در آب، تصویر هر چیزی را میتوان مشاهده کرد.
هوش مصنوعی: در بهار، حقیقت و زیبایی میوهها در باغها و بوستانها خود را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: از همان ابتدا، این باغ پر از رنگ و زیبایی است و اینجا تنوع بینهایتی وجود دارد.
هوش مصنوعی: در اینجا، دیگر میوههای خوب به تدریج زیر ریزش به پایان میرسند.
هوش مصنوعی: از آن ناکامی که به تدریج عقل و بصیرت انسان را تقویت میکند، خبر نشوید؛ چراکه در نهایت، نتیجهای که به دست میآید، از ناپختگی، با معیار عقل، میتواند به خوبی معنا شود.
هوش مصنوعی: تمامی لذتها از وجود انسان نشأت میگیرد، پس به این نکته توجه کن که یکی از آنها میتواند اصل و بنیاد دیگری باشد.
هوش مصنوعی: همه در خورشید هستند و از نور آن بهرهمند میشوند. از دیدار تو، این سخن را بشنو و از این داستان عبرت بگیر.
هوش مصنوعی: از چشم میبیند تفسیر قرآن را و در آنجا، ما دانهای را رویانیدیم، تو نیز آن را بخوان.
هوش مصنوعی: همه چیز در جهان بیانگر قدرت کلی است و هر رنگ و شکلی که میبینیم از این قدرت سرچشمه میگیرد.
هوش مصنوعی: همه در اینجا در دنیای گیاهان و طبیعت، یقین دارند که کسی وجود دارد که به طور کلی دوستدار است و این را میداند.
هوش مصنوعی: همه چیز از آب سرچشمه میگیرد، پس درک کن که این گفته در عمق آب نهفته است و میتوان آن را در آنجا پیدا کرد.
هوش مصنوعی: همه موجودات از آب به وجود آمدهاند. پس از راز دوستی، از منبع آب یاد کن.
هوش مصنوعی: وقتی نمیدانی از کجا آمدهای، چگونه میتوانی بفهمی این راز وجود تو در اینجا چیست؟
هوش مصنوعی: اگر به چشم خود این زیبایی را ببینی، از نظر شناخت کلی هم متوجه آن خواهی شد. به عبارت دیگر، اگر واقعیات را به خوبی درک کنی، میتوانی زیباییهای آنها را نیز مشاهده کنی.
هوش مصنوعی: دل باید پاک و صاف باشد تا بتواند حقیقت را درک کند وگرنه هر کسی که دلش آلوده باشد، قادر به فهم این مطالب نیست.
هوش مصنوعی: همه در اینجا قرآن را میخوانند و رازهایی را که در آن نهفته است، میدانند.
هوش مصنوعی: همه قرآن را میخوانند، اما بسیاری از آن معنای عمیق و اسرار آن را درک نمیکنند و از فهمیدن آن ناتوانند.
هوش مصنوعی: همه افراد قرآن را میخوانند، اما در راه شریعت او از حقیقت واقعی آن آگاه نیستند.
هوش مصنوعی: همه قرآن را میخوانند، اما چه فایدهای دارد وقتی که هیچکس در اینجا به معانی آن آگاه نیست؟
هوش مصنوعی: همه باید قرآن را بخوانند تا به درستی راه دوست را بشناسند؛ کسی باید وجود داشته باشد که آنها را در این مسیر هدایت کند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که همه افرادی که قرآن را میخوانند، در واقع به دنبال فهم و کشف رازهایی هستند که در آن نهفته است، اما بسیاری از آنها موفق به درک اسرار عمیقتر و حقیقتهای کلی نمیشوند. به عبارتی، تنها خواندن متن کافی نیست و فهم واقعی نیاز به تأمل و دقت بیشتری دارد.
هوش مصنوعی: همه مردم قرآن را میخوانند و از معانی آن باخبرند، اما راز و اسرار واقعی قرآن برای هیچکس آشکار نیست.
هوش مصنوعی: وجود تو، جانت را بهدلیل حقیقتی که درونت نهفته است، مینمایاند و از طریق درک و بینش تو نمایان میشود.
هوش مصنوعی: اگر به قرآن نگاه کنی، حقیقت را در آن مییابی و درسهای بسیاری از سر راهنما و هدایت را میخوانی.
هوش مصنوعی: برای درک بهتر یک موضوع، ابتدا باید به توضیحات و تفسیرهای کلی آن پرداخته شود و سپس بحثهای عمیقتر و شخصیتر در مورد آن شروع شود، اما این بحثها باید تحت نظر و guidance یک استاد یا فرد با تجربه انجام گیرد.
هوش مصنوعی: به بزرگتر خود که به حقیقت آگاه است، قرآن را بخوان و به او نشان بده که تمام دلایل و شواهد کلی در آن وجود دارد.
هوش مصنوعی: به او توجه کن و حقیقت را بشناس، تو باید از پیر wisdom بهرهمند شوی و به معانی عمیق آن پی ببری.
هوش مصنوعی: به او بگو که از حقیقت قرآن را بخواند تا او بتواند واقعیت درون خود را کشف کند.
هوش مصنوعی: بر او قرآن بخوان و از او تمام کمالات و زیباییها را بپذیر و بیاموز.
هوش مصنوعی: این بیت میگوید که قرآن مبنای اصلی چیزهاست و هیچ چیز دیگری نمیتواند به حقیقت و جوهر پاک و زنده نزدیک شود. در واقع، تنها حقیقت واقعی و زنده، ذات خداوند است.
هوش مصنوعی: تمامی معانی از ابتدا تا انتها در رمز و راز قرآن به وضوح نمایان است.
هوش مصنوعی: تمام مفاهیم آغاز و انجام کار از قرآن تو اینجا نمایان میشود.
هوش مصنوعی: تمامی معانی و مفاهیم را از قرآن میتوان دریابید، زیرا این کتاب حاوی رازها و نکات ارزشمندی است که در آن نهفته است.
هوش مصنوعی: قرآن به قدری توضیحات و معانی مختلف دارد که هر یک از آنها به وضوح دیده میشود و برخی نیز به صورت پنهان و مستتر هستند.
هوش مصنوعی: هیچکس نتوانسته است در اینجا به راز او پی ببرد، مگر اینکه به حقیقت وجود صاحب راز دست یافته باشد.
هوش مصنوعی: کجا میتوانی در حضور او حقیقت را درک کنی و از او نیروی موفقیت را در اینجا به دست آوری؟
هوش مصنوعی: هر کسی که دنبال قرآن برود، در واقع به حقیقت پاک و مقدس قرآن نزدیک میشود.
هوش مصنوعی: از قرآنش همه چیز روشن میشود و حقیقت پاک در اینجا، همهچیز در دنیای مادی است.
هوش مصنوعی: از قرآنش همه چیز در دلش نمایان میشود و درِ جانش با آیات قرآن گشوده میشود.
هوش مصنوعی: از قرآنش آنچه را گفتم به حقیقت نشان میدهد، زیرا این معنی مانند گوهری ارزشمند است که بیان کردم.
هوش مصنوعی: از قرآن سه عنصر را نگاه کن، و از من بشنو که چه معنی دیگری دارد، مانند دُرّ (مروارید).
هوش مصنوعی: چند لحظه به اطراف نگاه کن و به رازهای زندگی دقت کن و از آنچه که درون توست، غافل نشو.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که هر یک از اجزا یا پدیدهها ممکن است ظاهراً مشابه یکدیگر باشند، اما هر کدام از آنها معنای خاص و متفاوتی دارند. به عبارت دیگر، در حالی که همه آنها ممکن است به یک شکل یا نامحسوس باشند، اما عمق و خاصیتهای منحصر به فردی در هر یک نهفته است.
هوش مصنوعی: هر چیزی که در عالم وجود دارد، از آب سرچشمه میگیرد. به همین دلیل، بر تو واجب است که میراث خود را بر اساس آیات قرآن تنظیم کنی.
هوش مصنوعی: طبیعت وجود ما از آب و خاک تشکیل شده است و این دو عنصر خود از اسرار و نعمتهای پاک به شمار میروند.
هوش مصنوعی: آتش دیگری که از سوی باد پنهانی میآید، نشانهای از خود به اینجا میدهد.
هوش مصنوعی: دو نفر بالای جایی ایستادهاند، دو نفر در شیب پایینتر قرار دارند و چهار نفر دیگر در این مکان به معنای واقعی کلمه ثابت و پایدار هستند.
هوش مصنوعی: یقین مانند بادی است که به آتش میپیوندد و از ترکیب آب و خاک، این شکلها و آثار ایجاد میشود.
هوش مصنوعی: حقایق و یقین در تمام وجود پیدا است، اما تنها انسانهای آگاه و دانا میتوانند این سخن را درک کنند.
هوش مصنوعی: بدون شک، نقش و اثر هر چهار عنصر از نور مقدس او نمایان شده است.
هوش مصنوعی: نور مقدس نشاندهنده آن است که جان تو در او نمایان است. حقیقت تو را در پس پردهای از اسرار میپوشاند.
هوش مصنوعی: اما هنگامی که به عمق این موضوع پی ببری، حقیقت این گفته برایت روشن میشود.
هوش مصنوعی: حقیقت وجود در تمام ذرات عالم نهفته است و تمام اجزا از آن حقیقت برخوردارند.
هوش مصنوعی: هر نوع حقیقتی که به وجود آید، صاحب رازها آن را خواهد شناخت.
هوش مصنوعی: هر نوع زیبایی که در اینجا پدیدار شود، دلهای عاشق را سرشار از زندگی و شوق میسازد.
هوش مصنوعی: تمام موجودات و ذرات کائنات در تلاشاند و به سوی کمال میشتابند و عشق را در جستجوی شوق میطلبند.
هوش مصنوعی: همه ذرات در اینجا در جستجوی چیزی هستند و از هر نوع، نشانهای از خود به جا گذاشتهاند.
هوش مصنوعی: همه به دنبال حقیقت هستند، پس با نگاهی عمیق و درست به آنچه میبینی، پردهها را کنار بزن و واقعیت را مشاهده کن.
هوش مصنوعی: در تمام موجودات، وجود خدا را مشاهده کردم و در این مکان، حقیقت او را در آتش یافتم.
هوش مصنوعی: به یقین، مثل آتش و باد، حقیقت را در آب درک کن. پس حقیقت آب را به طور کامل بپذیر و درک کن.
هوش مصنوعی: اگر نمیدانی که این نوشیدنی چه تاثیری دارد، باید بدان که این میتوان حیات جاودانی را به تو ببخشد.
هوش مصنوعی: حقیقت را مانند آینه میدانم و زیبایی او را در آن میبینم که تصویری از خیال اوست.
هوش مصنوعی: اگر به آب دقت کنی، مثل آیینهای است که راز عدم مکان را در خود نشان میدهد.
هوش مصنوعی: یک آینه وجود دارد که از ذات خویش حیات را به تمامی ذرات میبخشد.
هوش مصنوعی: یک آیینه وجود دارد که هم پنهان است و هم پیدا، مثل روح عاشقان که در اینجا خالص و روشن است.
هوش مصنوعی: شخصی آینهای درخشان و پرنور مشاهده کرده که در آن، تمامی چیزهای پنهان به وضوح نمایان شدهاند.
هوش مصنوعی: حقیقت موجودات و جهان به جوهره و ماهیت آنها برمیگردد و اگر از ظاهر آنها عبور کنیم، به حقیقتی میرسیم که کاملاً واضح و مشخص است.
هوش مصنوعی: مطمئناً در این مکان میتوان به حقیقت و معنای عمیق رسید. کسی از عمق وجود او اسرار پنهان را کشف کرده است.
هوش مصنوعی: نه از آن آبی که در ابتدا به آن اشاره کردم، بلکه از آن جواهرات پنهان که در ابتدا به آنها پرداختم.
هوش مصنوعی: واقعیت همه چیز از یک منبع واحد نشأت میگیرد، به طوری که دل انسان در اینجا به حقیقتی واحد تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: دل و جان هر چهار گروه به هم وابستهاند، اما عجب اینکه این وابستگیها ناپایدار و بیثبات هستند.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره میشود که زیبایی ظاهری و مادی چیزهایی هستند که زودگذر و فانیاند. بنابراین، خود را بشناس و وجود حقیقیات را درک کن؛ زیرا این درک و وصال با حقیقت، ماندگار و عمیقتر از زیباییهای ظاهری است.
هوش مصنوعی: زمانی که به حقیقت و هارمونی چهار عنصر نگاه میکنی، به عمق جانت پی خواهی برد که چطور میتوانی این دنیا را تحت تأثیر قرار بدهی و آن را دگرگون سازی.
هوش مصنوعی: تو یک بار به طور کامل آنها را پاکیزه کردی، اکنون دیگر هر چهار نفر در اینجا ناپدید شدهاند.
هوش مصنوعی: مانند منصور، او در آغاز به حقیقت واقعی خود اشاره کرد و در عمیقترین حالت یقین، آن را مشاهده کرد.
هوش مصنوعی: از ابتدا شعلهای در درون خود روشن کرد و سپس آن را با دمیدن خود بیرون آورد.
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی به اهمیت و ارزش خاک و سرزمین اشاره دارد. در آن بیان شده که خاک خود را به باد میسپارد و به سوی آب حرکت میکند، که در واقع نمادی از جستجوی حقیقت و آگاهی عمیقتر است. در نهایت، این حرکت و جستجو به یادآوری یک حقیقت بزرگ و اساسی منجر میشود.
هوش مصنوعی: وقتی که او دوباره به سوی آب برگشت، تعداد زیادی از عناصر را در نور مشاهده کرد.
هوش مصنوعی: او به سمت آب خاک خود را انداخت و در آب تصویری را دید که شبیه او بود.
هوش مصنوعی: خاک به سمت آب حرکت کرد و بدون هیچ دلیلی جملۀ "من حقیقت هستم" را گفت.
هوش مصنوعی: کسی از روی بزرگواری و احترام، از دیگران میخواهد که حال و وضعیتشان را برای او بگویند و در مورد زندگی و مسائلشان صحبت کنند.
هوش مصنوعی: اگر در ابتدا گفت "من حق هستم"، در پایان کار، آتش افکار خودش را به وجود آورد.
هوش مصنوعی: او در نهایت、 خاک خودش را به باد داد و حقیقت عشق معشوق را فدای آن کرد.
هوش مصنوعی: سپس زمین خود را مرطوب کرد و صدای حق را شنید و در این مکان، غوغا و حرکتی به وجود آمد.
هوش مصنوعی: چرا جانش در آب خاموش شده؟ به من بگو که اکنون راز پنهانش چیست.
هوش مصنوعی: او جواب داد: ای کسی که دارای فطرتی پاک و خالص هستی، باید بدانی که او هم چنین پاک و بیعیب است.
هوش مصنوعی: از آن زمان که به سمت آب رفتم، به مرور زمان و با گذشت زمان، آنجا به آتش تبدیل شد.
هوش مصنوعی: این زمین و خاک دیگر ارزشی ندارد، زیرا هیچ چیز جز عشق و محبت به معشوق، پایه و بنیادی واقعی ندارد.
هوش مصنوعی: تجربهها و احساسات عمیق درونی فرد او را به سوی مقصدی هدایت میکند، به طوری که این دروننگری و شناخت، او را به حقیقت و آرامش واقعی رهنمون میشود.
هوش مصنوعی: این بیت اشاره دارد به اینکه فرد، با اطمینان به ذات خویش، در رفتار و عمل خود تغییراتی مثبت ایجاد میکند و به سمت پاکی و نیکی میشتابد. او به دور از ناپاکیها، به سوی صفات خوب و ارزشمند حرکت میکند.
هوش مصنوعی: تمام کثیفیها در آب پاک میشود، زیرا آب روی آن، از ترکیب آب و خاک است.
هوش مصنوعی: اگر کسی در دریا غرق شده باشد، نباید انتظار داشته باشد که حقیقت را پیدا کند یا زبان به سخن باز کند. در واقع، در این شرایط، سکوت و عدم توانایی در بیان حقیقت بیشتر به چشم میآید.
هوش مصنوعی: هر کسی که در دریا فرو میشود، دیگر نمیتواند به کسی بگوید که در اینجا چه کار میکند.
هوش مصنوعی: کسی که در میان عشق سرگردان شده، هرچند ذات و ماهیت واقعی او هم تحت تاثیر قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: اگر قطرهای در دریا ناپدید شود، این نشاندهنده آن است که آن قطره به کلی محو شده و در سکوت دریا به یک بافت گسترده تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: اگر صدها چشمه آب به سمت دریا بیایند، در نهایت هر کدام از آنها به صورت یک قطره در خواهند آمد.
هوش مصنوعی: به گونهای او را بیاب که در چشمهای که صدا میزند، هزاران چشمه دیگر در مقابلش کم جلوه میکنند.
هوش مصنوعی: حقیقت، به مانند یک قطرهای از دریای عمیق، در عمق این دریا بهصورت پنهان شده است.
هوش مصنوعی: قطرهای که به صورت پنهان شد، دیگر مشخص نیست و از آن دریا که خودش را گم کرده، نالهای به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: قطرهای که در دریا ناپدید شد، ناگهان در عمق لاهوت به جواهر تبدیل گردید.
هوش مصنوعی: از آن دریا که جانها در آن گم میشوند، من مانند قطرهای در برابر عظمت آن اقیانوس هستم.
هوش مصنوعی: این دنیا را مانند جزیرهای میدانم که در میان دریایی از ناامیدی و خفایی قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: وقتی همه ما به جزیره بیاییم، نقش و تصویری از این دنیا را به نمایش میگذاریم.
هوش مصنوعی: ما دو روز در این مکان غمانگیز زندگی میکنیم، گاه شاد و گاه غمگین.
هوش مصنوعی: در ناگهان، موجودی بزرگ و قدرتمند از این مکان تاریک و محصور خارج میشود و میتواند ما را از این وضعیت و شرایط بیرون ببرد.
هوش مصنوعی: نمیدانم چطور میتوانم از این جا خارج شوم، اما احساس میکنم که به نوعی درک کردهام که باید راهی برای فرار پیدا کنم.
هوش مصنوعی: در این مکان تاریک و عزلتنشین، جانم به قدری از تنم جدا شده که دیگر هیچ نشانی از من باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: ای عطّار، از عمق حقیقت بیرون نرو و از مرزهای شریعت فراتر نرو.
هوش مصنوعی: در اینجا به نظر میرسد که اشاره به بیهوده بودن تلاش برای نجات یا بهبود وضعیت در جایی است که امیدی نیست. به عبارت دیگر، شخصی در حالتی است که نمیتواند راهی برای تحمل غم و سختیها پیدا کند و در نتیجه، این تلاشها بیفایده و ناراحتکننده است.
هوش مصنوعی: پی در پی در حال جنون هستی، تا چه زمانی میخواهی بگویی که در دریا هستی و به دنبال ارتباط میگردی؟
هوش مصنوعی: خودت را در دل دریا بینداز تا از من و خودت رها شوی و به آزادی برسی.
هوش مصنوعی: در یک مسیر مشخص به سمت دریا برو و وجود خود را در آنجا رها کن، اما در غم تو غرق نشو.
هوش مصنوعی: سیر و سلوک تو به حدی عمیق و بیپایان شد که همانند صدایی در عمق دریا به گوش رسید.
هوش مصنوعی: تو در این گوشهی تاریک و بی نام و نشان ماندهای، تنها و گرفتار، پر از درد و رنج، و گرفتار عشق و شیدایی.
هوش مصنوعی: تمامی ماهیها برای نجات جان تو به حرکت درآمدهاند و در این ماجرا نمیجنگند.
هوش مصنوعی: اگر کسانی بخواهند تو را فریب دهند و منافع خود را از تو به دست آورند، باید به یکباره و قاطع از آنها فاصله بگیری و طمع را نادیده بگیری.
هوش مصنوعی: شهیدانی که در دریا جان باختند، بدانید که آنها در واقع پیروز شدهاند.
هوش مصنوعی: در این دریای نابودی، سرانجام آنها به حقیقتی دست یافتند که جوهر وجودشان را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: آدمها به طور طبیعی از همدیگر متمایز هستند، مانند جواهراتی که در عمق دریا قرار گرفته و کم کم خود را از ناخالصیها جدا کرده و شکوفا میشوند.
هوش مصنوعی: در پیوستگی با آنان، جوهر واقعیشان به شکل مسلمی نمایان شد، بدون تأثیر از شرایط و جلوههای طبیعی.
هوش مصنوعی: اکنون که هر چهار چیز در اینجا برایت واضح و روشن شد، دلت در عمق وجودش به بصیرت رسیده است.
هوش مصنوعی: دل تو در عمق وجودت آرام گرفته، اما از این چهار عنصر (آب، آتش، باد، خاک) ایمن نیستی.
هوش مصنوعی: نگاهی به اوضاع و وضعیت کن و راهی برای خود انتخاب کن، زیرا هیچ اندیشه و تدبیری برای آینده وجود ندارد.
هوش مصنوعی: یک لحظه در خلوت و راز وحدت، از آنها چیزی نگو و از آنها نیز سوال نکن.
هوش مصنوعی: به این چهار شخصیت نگاه کن که در روح و دل تأثیر عمیقی گذاشتهاند.
هوش مصنوعی: تو از حال و احوال من آگاهی داری که من در این وضعیت گرفتار شدهام و ناچار به اینجا آمدهام.
هوش مصنوعی: تو بارها صحبت کردی، اما فایدهای ندارد. دست از این کار بردار، چون هیچ سودی از آن نمیبرد.
هوش مصنوعی: نشستن و معاشرت با افرادی که فایدهای ندارند، بهتر از این است که از آنها دور شویم و تنها باشیم.
هوش مصنوعی: چرا با وجود اینکه میدانی سرانجام کار چه خواهد شد، هنوز دل خود را درگیر این مسئله کردهای؟
هوش مصنوعی: اما واقعاً سپاسگزاری از آنها ناشی از این است که جوهر وجودی تو را نشان دادهاند.
هوش مصنوعی: چرا وقتی که از دنیا و ارتباطاتش بینیاز شدهای، هنوز دلت اینگونه ناراحت و افسرده است؟
هوش مصنوعی: دو روز شاد زندگی کن و به اصل و حقیقت توجه کن، نه به ظواهر و امور فرعی که بر آنها تکیه میشود.
هوش مصنوعی: دریافتن و رسیدن به محبوب از اینجا به وضوح مشخص است، پس تو با دوری و جدایی آنها چه کار داری؟
هوش مصنوعی: محبت و ارتباط با معشوق به وضوح در دسترس است؛ تو هم از این لحظات و تجربهها آگاهی و شناخت کافی داری.
هوش مصنوعی: دوست عزیز، در ارتباط با معشوق، هر لحظه دری به روی آنها گشوده شود که به وصال و نزدیکی برسند.
هوش مصنوعی: به معنای این است که اتحاد و نزدیکی با معشوق را باید به گونهای در نظر گرفت که همگان آن را ببینند و به یک وحدت اشاره کند. این نوع ارتباط را میتوان در عمق و اسرار یکتایی در وجود انسان تجربه کرد.
هوش مصنوعی: هر لحظه به دیدار محبوبشان میشتابند و رازهای عاشقانهشان را در اینجا فاش میکنند.
هوش مصنوعی: آشفتهحالشان نکنید، زیرا به زودی به پایان میرسند و مانند شما در حال درگیر شدن با مشکلاتاند.
هوش مصنوعی: تو از وصل معشوق به حقیقت رسیدهای و به تمام صورتها و حقیقتهای وجود پی بردهای.
هوش مصنوعی: لحظهای در دین و باور خود از آنها سخن بگو که با آنها ارتباطی عمیق و روحانی برقرار کنی.
هوش مصنوعی: همه به نوعی با هم مرتبطاند و وجودشان به جان و روح وابسته است؛ در این مکان، آنها همراه و همنوا با تو هستند.
هوش مصنوعی: در این مکان، دوستانت همراه و رازدار تو هستند. با مهربانی رفتار کن و زیباییهای درونت را فراموش نکن.
هوش مصنوعی: به مردم ظالم و ستمگر نگاه نکنید، چرا که خودشان در اسارت هستند. اگر شما نیز گرفتار شوید، چه راهی برای نجات خواهید داشت؟
هوش مصنوعی: به درد و رنج آنها توجه نکنید، چرا که آنها حقیقت را نمیدانند و در قید و بند طبیعت خود گرفتار هستند.
هوش مصنوعی: اینجا کسانی هستند که خود را نمیشناسند و به نوعی تحت تأثیر او قرار گرفتهاند و دلبسته او شدهاند.
هوش مصنوعی: آنقدر اینجا مردم در بند و در زنجیرند که از بند تو خارج نمیشوند و کمکی از تو نمیگیرند.
هوش مصنوعی: به دلیل ناپایداری و زوال چیزها، تو نیز در اینجا همچون دیگران به زوال و فنا دچار خواهی شد. پس به یاد داشته باش که همگی در نهایت باید به حقیقت فنا تن در دهیم.
هوش مصنوعی: ای دل، هر چهار نفر را که اینجا هستند نوازش کن و به آنها اهمیت بده، زیرا ناچاری که همین جا هستی.
هوش مصنوعی: تو فکر میکنی که این افراد میتوانند همیشه در کنار تو باشند، اما در واقع هر لحظه ممکن است از بین بروند و تو باید از این دنیا و لحظات خود لذت ببری.
هوش مصنوعی: آنها در تو یک وجود واقعی را مشاهده کردند که نشاندهنده حقیقت و مفهوم توحید است.
هوش مصنوعی: تو به آنها مانند پرندهای میمانی که در درون پردههای راز قرار دارد، اما خودت را به آنها شبیه نکردهای.
هوش مصنوعی: ای دوست، همیشه با این افراد خوش باش، زیرا آنها در پس پرده نیز همراه تو هستند.
هوش مصنوعی: در اینجا، حقیقت به عنوان همسفر و همراه روح انسانها دیده میشود و در عین حال، هم نمایان و هم پنهان است. این به این معناست که در این مکان، واقعیات و درک عمیق از آنها همیشه در دسترس نیستند و گاهی به وضوح دیده میشوند و گاهی نیاز به جستجو و کشف دارند.
هوش مصنوعی: از همان ابتدا، در آتش طغیان او چیزی دیدی، اما اکنون شدت اوضاع اینجا تغییر کرده است.
هوش مصنوعی: نور حقیقت با آتش در پیوند است و از زمان گبرها، این زنجیر و اعتقاد قدیمی شکسته شده است.
هوش مصنوعی: یک نفر مسلمان شد و در ظاهر خود را تغییر داد. به او بگو در این مکان، با خضوع و احترام سجده کند.
هوش مصنوعی: از یقین تو خواهش میکنم که سجدهاش را بپذیری و به حقیقت او را برای تو نمایان کن.
هوش مصنوعی: بگذار باد آزاد شود و از این ظلم و ستم نجات یابد و به حقیقت راستین خود برگردد.
هوش مصنوعی: بفرما، که به سجدهاش در مسیر بندگی ادامه بده تا انتها، چون او به راستی در بندگی شکوه پا بر جاست.
هوش مصنوعی: دیگر مطمئنش کن که آب در اینجا وجود دارد و پیشبینیهایش را اینجا انجام بده.
هوش مصنوعی: او را مسلمان کن و بفرما که از روی یقین و توانایی، فرمانبرداری را بر زمین بگذارد.
هوش مصنوعی: در اینجا، حقیقت وجود و جوهر اصلی به قدری پاک و شریف است که خود را همانند یک مسلمان معرفی میکند و در این وجود، اسرار و رموز عشق و معنویت نهفته است.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه همگی از آغاز کار، نافرمانی کردند و به یار آسیب رساندند.
هوش مصنوعی: اکنون که با تو همدل و همنظر هستیم، جز تو هیچ چیز دیگری را در دنیا نمیبینیم.
هوش مصنوعی: اکنون که همراه عطّار شدهاید، از خودخواهی و نفس بد دور شدهاید.
هوش مصنوعی: اگر کسی به حقیقت اسلام ایمان نیاورد و در نهایت به کفر برسد، در نهایت باید به او به زبان و گفتار مسلمانان رفتار شود.
هوش مصنوعی: اکنون این چهار ویژگی و یک صفت باید در ذات پاک و نازک یکسان باشند.
هوش مصنوعی: اکنون که این چهار راز را از جان دیدهام، اسرار معشوق را به روشنی میبینم.
هوش مصنوعی: اکنون این چهار نفر که همگی دوستان هستند، از بیهودهگویی خسته و آزرده شدهاند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اکنون همه چهار بخش یا موجودات در یک حقیقت مشترک به وحدت رسیدهاند و همه چیز در حقیقت به یک دیدگاه و یکدلی در میآید. در واقع، همه چیز به یک منبع و اصل واحد برمیگردد.
هوش مصنوعی: من با دیدن ذات شما، شما را به درستی ستایش کردم و این موضوع را امتحان کردم.
هوش مصنوعی: من شما را در یک اصل واحد قرار دادم و به واسطه این اصل، عمق معنایی شما را افزایش دادم.
هوش مصنوعی: من به یکی از شما اجازه ورود دادم و در این مکان، دلی باهوش و با فهم به شما بخشیدم.
هوش مصنوعی: در یک دیدار با شما، به واقعیتی دست یافتم که در آن به رازهای عمیق پی بردم.
هوش مصنوعی: من به شما یک راز بزرگ از معانی عمیق را گفتم و تمام اسرار پنهانی را بازگو کردم.
هوش مصنوعی: من شما را با یک حقیقت عمیق آشنا کردهام که در آن آغاز و پایان یکی است.
هوش مصنوعی: من شما را در یک حقیقت واحد نشان دادهام، و اینجا ذات و حقیقتی آشکار از راز آیات وجود دارد.
هوش مصنوعی: من شما را به هدفی که دارید میرسانم و در نهایت به نتیجهای که میخواهید خواهم رسید.
هوش مصنوعی: من شما را از آغاز به او متصل میکنم تا اینکه اینجا شما را معطل نگذارند.
هوش مصنوعی: من شما را به حقیقت وصل میکنم، زیرا تا زمانی که به یک حقیقت کلی نرسیدید، درک واقعی توحید ممکن نیست.
هوش مصنوعی: من شما را به کمال و حقیقت میرسانم، به گونهای که در نهایت، وجود اصلی و باطنی من به شما انتقال یابد.
هوش مصنوعی: من شما را به وصال میرسانم و در آخرت از دیدارتان غایب میشوم.
هوش مصنوعی: من شما را به حضوری نزدیک و عیان میرسانم، تا زمانی که مانند من بتوانید نزدیکی و ارتباط با آن مقام را تجربه کنید.
هوش مصنوعی: من شما را به حقیقت و بستگی به چیزها متصل میکنم، چرا که وجود دوستان از آنجا مشخص میشود.
هوش مصنوعی: من شما را به نور خورشید متصل میکنم، چون نور خورشید که درخشندگیاش جاویدان است، میتواند روح شما را روشن کند.
هوش مصنوعی: من شما را به من وصل میکنم به وسیلهی ماه، چرا که او نیز نوری است که از وجود شاه نشأت گرفته است.
هوش مصنوعی: من شما را به مقام و مرتبهای میرسانم که در دنیای پاک و صفا قرار دارید و این کار بر عهدهی قدرتی است که همه چیز را در اختیار دارد.
هوش مصنوعی: من شما را به شکلی متصل و نزدیک میکنم، مانند میکائیل که صاحب رازهاست و در تلاش است.
هوش مصنوعی: من شما را به مرتبهای میرسانم که از جبرئیل و عزرائیل بالاتر میروید، و سپس به مقام سرافیل خواهی رسید.
هوش مصنوعی: من شما را به حقیقتی متصل میکنم، از هر نوری که در ذات شما نهفته است، زیرا همه شما به خوبی شناخته شدهاید.
هوش مصنوعی: من شما را به خودم وصل میکنم و از اللوح وجود شما در هر لحظه، صد روح تازه به شما میبخشم.
هوش مصنوعی: من شما را به جایی میبرم که نه با نوشتن آشنا هستید و نه میدانید چگونه میتوان از خود نشانی به جا گذاشت.
هوش مصنوعی: من شما را به حقیقتی متصل میکنم که از عرش آسمانها فراتر است و در این ارتباط، در دیدار شما به همسانی و همنشینی میرسم.
هوش مصنوعی: من شما را به مقام و مرتبهای بالا میرسانم که فراتر از موجودیت دنیوی و در جوهر روح الهی قرار بگیرید.
هوش مصنوعی: من شما را به بهشتی میبرم که در آن، نزدیکتر از همیشه به من هستید و از لطف و نزدیکیام بهرهمند میشوید.
هوش مصنوعی: من شما را به اصل و ریشهای که در اینجا وجود دارد، متصل میکنم، زیرا اینجا محل ملاقات با محبوب است.
هوش مصنوعی: حقیقت هر چهار (یعنی چهار عنصر یا ابعاد) را تنها از طریق بینش میتوان شناخت، و این رازها را من از کسی شنیدهام.
هوش مصنوعی: حقیقت تمامی امور به وجود جان وابسته است. به همین دلیل است که به این نکته اشاره کردم که این مقامات به این موضوع آگاهند.
هوش مصنوعی: حقیقت همه چیز از رازهای بینهایت و خارج از حدود زمان و مکان آشکار شده است.
هوش مصنوعی: حقیقت هر چهار یعنی چهار عنصر اصلی جهان، از وجود خداوند نشأت میگیرند. در این مکان، با آگاهی از این راز، باید به وجود او پی ببرید.
هوش مصنوعی: حقیقت هر چهار عنصر از دیدن و مشاهده، از خودشان در این مکان بیزار و دلسرد شدند.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که حقیقت هر چهار عنصر یا اصل (آتش، خاک، باد، آب) در اصل وجود دارد و آنچه که ما در اینجا میبینیم و بیان میکنیم، تنها نشانهها و نشانهگذاریهایی از آن حقیقت است.
هوش مصنوعی: کسی اینجا را میبیند که مانند منصور، تمام وجودش پر از نور است و در هر سمت که برگردد، نور را پخش میکند.
هوش مصنوعی: اگر فقط به یک چیز توجه کنید و به چیزهای دیگر اعتنا نکنید، در غیر این صورت در پایان دچار سردرگمی خواهید شد.
هوش مصنوعی: اگر کسی به حقیقت اصلی فراق گیرد، در عین حال تمام اصول شریعت را نیز درک خواهد کرد.
هوش مصنوعی: ببینید چه شروعی داشتم و چه پایانی، که من شما را از رازها آگاه کردهام.
هوش مصنوعی: ببینید که تمام رازهای معشوق این است که در نهایت، دیدار با او وجود دارد.
هوش مصنوعی: کسی اینجا ببیند که اصل و ذات خودش چیست، زیرا اینجا جایی است که میتواند راهنمایی برای خود پیدا کند.
هوش مصنوعی: زمانی که من در اینجا به یکتایی برسم و به حقیقت نزدیک شوم، شما نیز میتوانید آن حقیقت را در شریعت و قوانین مشخص بیابید.
هوش مصنوعی: من با همین سخن، شما را به حقیقت و ذات خودتان نشان میدهم، مانند اینکه نشان میدهم خدا را.
هوش مصنوعی: من در بیان این مفهوم به شما حقیقتی را نشان میدهم که به وضوح میتوانید آن را درک کنید و به وصل شدن به آن یقین داشته باشید.
هوش مصنوعی: من به این معنی که میگویم، از بررسی و تحقیق شما، قدرت و موفقیت شما را میآورم.
هوش مصنوعی: من به شما میگویم که در این موضوع به خوبی آگاه هستید و از تمام جزئیات خبر دارم.
هوش مصنوعی: من در اینجا میخواهم به شما نشان دهم که این حقیقتی که میگویم، چقدر روشن و واضح است.
هوش مصنوعی: اگر در مسیر صداقت و درستی قدم برداری و روح خود را از آلودگیها پاک کنی، در پایان سرانجام عشق واقعی را تجربه خواهی کرد.
هوش مصنوعی: اگر تقوای شما روشن شود، ما شما را به عنوان کسانی که به حقیقت وصل شدهاند، خواهیم شناخت.
هوش مصنوعی: شخصی را مشاهده کنید که در دیانت و تقوای خود واقعاً به حقیقت نزدیک شده است و این نشاندهنده عمق معنای روحانی اوست.
هوش مصنوعی: حال که شما با ما آشنا شدید، حقیقت هم مانند ما واحد و یکپارچه شده است.
هوش مصنوعی: ای عطّار، در این زمان که به روشنی و نور رسیدهای، به پروردگاری که آمد، بدمی بزن.
هوش مصنوعی: یک نفر با خودش چهار دوست را که اکنون در کنار تو هستند، معرفی میکند.
هوش مصنوعی: یک نفر از قوم کرد خود را نشان داد و در یقین به معبود بودنش اشاره کرد.
هوش مصنوعی: شما از آنها به خوبی مراقبت کردید تا با رفتار نیکو، بدیهایشان نزد شما کاهش یابد.
هوش مصنوعی: حقیقت را به یکی از آنها نشان دادی و به آنها یادآوری کردی که به درگاه شاه بروند.
هوش مصنوعی: در یکی از آنها، حقیقت بهطور کامل نمایان شد و از هر مفهومی، در ورودی آنها باز شد.
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به این دارد که کسانی که درک عمیقی از مسائل معنوی و رازهای الهی دارند، معمولاً دربارهی حقیقت و ذات خداوند صحبت نمیکنند و از افشای معانی عمیق خودداری میکنند. آنها در گفتگوهایشان به طور غیرمستقیم و با ظرافت به این موضوعات اشاره میکنند.
هوش مصنوعی: هر معنایی که بیان میکنی، این واقعیت وجود دارد که روح و جان تو در آن معناها نهفته است و آنها را در خود احساس میکنی.
هوش مصنوعی: با آنها صحبت کن و در مورد رازها با احتیاط بیشتری رفتار کن و از پیش آنها به یاد داشته باش که باید کاملاً دقت کنی.
هوش مصنوعی: از یک منبع با آنها صحبت کن، در اینجا که به زودی همه در ذات واحدی یکی خواهند شد.
هوش مصنوعی: در نهایت، همه چیز و همه کس از بین خواهند رفت، و تنها یک حقیقت باقی میماند که آن هم تجلی خود وحدت و یگانگی است.
هوش مصنوعی: در اینجا حقیقت در نهایت به دست تو نخواهد ماند و از بین خواهد رفت.
هوش مصنوعی: در واقع، تو نمایانگر حقیقتهای آنان بودی و همچنین در را به روی آنها گشودهای.
هوش مصنوعی: وقتی حقیقت به تو نزدیک شد، هدف آنها در واقعیت به دست آمد.
هوش مصنوعی: این جمله به معنای آن است که وقتی به عمق وجود یک نفر نگاه کنی و حقیقت وجود او را درک کنی، در واقع همان دیدگاه و درک تو باعث میشود که آن فرد را بهتر بشناسی و متوجه واقعیات او شوی.
هوش مصنوعی: یقیناً شمشیر آنها برای خودشان است و یقیناً نوش زندگی در پایان به خاطر قهر و خشم آنهاست.
هوش مصنوعی: در اینجا به این معناست که جدایی و فراق باعث میشود که در نهایت، شخص متوجه عواقب و تاثیرات تلخ آن بر زندگیاش شود. ممکن است در ابتدا این موضوع را احساس نکند، اما به تدریج به واقعیت تلخی که از این جدایی به وجود آمده آگاه میشود.
هوش مصنوعی: در لحظهای که در فراق او هستند، دوباره به وصال خواهند رسید و در آن زمان با تو رازی را خواهند فهمید.
هوش مصنوعی: حقیقت عشق و معشوقی که در آن راحتی روح نهفته است، در نهایت به شناخت و درک عمیق معشوق میانجامد.
هوش مصنوعی: در لحظههای پایانی زندگی، از دست رفتن بدن و روح امری طبیعی است. بنابراین، چه جای نگرانی است وقتی که سرانجام حقیقت به وضوح مشاهده میشود؟
هوش مصنوعی: در لحظه آخر، بدانید که چهرهای زیبا خود را نشان خواهد داد، زیرا در آن لحظه، جان محبوب نمایان میشود.
هوش مصنوعی: حقیقت ارتباط شما در زمانی نمایان میشود که در آن لحظه، احساس و دانش شما به یقین کامل رسیده باشد.
هوش مصنوعی: در لحظه وصال و نزدیکی، به قدری به خودت آشنا میشوی که در این مکان احساس تردید و شک خواهی کرد.
هوش مصنوعی: در آن لحظه وصال و نزدیکی، یقینا حقیقت را خواهند یافت و بازگشت به آن لحظه امکانپذیر خواهد بود.
هوش مصنوعی: حقیقت وصال شما زمانی ممکن میشود که از خودتان فراتر روید و به دروازهای دیگر قدم بگذارید.
هوش مصنوعی: در لحظه وصل شما، از خود خارج میشوید و محو آن اتحاد میشوید. اما در همین محو شدن، حقیقتی از بقا وجود دارد.
هوش مصنوعی: حقیقت ارتباط شما در ذات و وجودتان نهفته است و این باعث میشود که شما، بیهیچ تردیدی، نشانههای آن را در زندگیتان ببینید.
هوش مصنوعی: در آن لحظه، هنگامی که او ناظر میباشد، میبیند که این زمان دیگر خالص و ناب نیست، زیرا هم آب و هم خاک در آن وجود دارند.
هوش مصنوعی: نام شما نه به آتش معروف باشد و نه خودتان به مانند بادی باشید؛ حقیقت شما باید باشد که جان شما را آباد کند.
هوش مصنوعی: در آن لحظهای که حقیقت را مییابند، روح و وجود انسان در تمامیت خود به جنبش و شتاب میآید.
هوش مصنوعی: حقیقت جان، در وجودی که به دست میآید، در دید فنا به وصال و نزدیکی به یگانگی الهی میرسد.
هوش مصنوعی: حقیقت روح و جان انسان در ارتباط با کل جهان و هستی وجود دارد. پس از درک این واقعیت، دیگر هیچ رنج یا ذلتی برای آن شخص باقی نمیماند.
هوش مصنوعی: حقیقت وجود، جان و روح را به خود جذب کرد، زیرا از آغاز خلقت چنین تعینی برای آن وجود داشت.
هوش مصنوعی: قلم بر روی لوحی نوشت که این حقایق در آغاز و ازل برای هر روحی، جان و زنده بودن را به همراه دارد.
هوش مصنوعی: قلم همه چیزهایی را که او گفت و انجام داد، بر روی لوح نوشت.
هوش مصنوعی: ببینید که قلم در اینجا نوشته است و افرادی که رازها را در این مکان میبینند، هم اکنون در اینجا هستند.
هوش مصنوعی: قلم در این مکان رازهای عمیق را نوشته است تا خود شخص از آن حقیقت آگاه شود.
هوش مصنوعی: قلم بر روی ذرات جهان نوشت و از این نوشتهها به طور مداوم اسراری را آشکار میسازد.
هوش مصنوعی: قلم در اساس آفرینش، یک اصل را به تصویر میکشد: یکی در فاصله و دیگری در نزدیکی و تعلق.
هوش مصنوعی: قلم نوشت و غافل است که هم لوح و هم قلم این راز را میخوانند.
هوش مصنوعی: هر کسی که به دنبال حقیقت و جاودانگی است، باید از تقلید دست بردارد. تنها کسانی که خود را از پیروی از دیگران رها کنند، میتوانند به درک واقعی برسند.
هوش مصنوعی: قلم به نوشتههایش ادامه میدهد و سرنوشت فرزندان آدم هر لحظه در حال رقم خوردن است.
هوش مصنوعی: در هر لحظه، رازهای بیچون و چرای این دنیا خود را نمایان میکند و حقیقت براساس آنچه که هست، آشکار میشود.
هوش مصنوعی: هر لحظه راز وجود ما توسط یار آشکار میشود و در این دنیا به نوعی به ظهور میرسد.
هوش مصنوعی: هر لحظه چیزی را به نمایش میگذارد که تقدیر از قبل نوشته شده است و این حقیقت هرگز کاهش نمییابد.
هوش مصنوعی: هر لحظه، رازهای عمیقتری پدیدار میشود، اما هیچکس از همهی آنچه در نهایت اتفاق خواهد افتاد، اطلاع ندارد.
هوش مصنوعی: سرنوشت گذشته به تدبیر مرگ در پایان وابسته است تا بدانی که چه چیزهایی را باید کنار بگذاری.
هوش مصنوعی: ما سرنوشت گذشته را پذیرفتیم و به خاطر عشق، از خود و Ego خود فاصله گرفتیم.
هوش مصنوعی: ما به سرنوشت گذشته تن دادیم و از آنجایی که ترس و نگرانی نداریم، به وضعیت موجود راضی شدیم.
هوش مصنوعی: به این معناست که برای مواجهه با سرنوشت ناگزیر، بهترین راهکار این است که عطّار از واقعیتها و واقعیات زندگی آگاهی و شناخت دارد. به عبارتی، برای بهتر گذراندن لحظات و تصمیمگیری در برابر اتفاقات، باید به حقیقتها توجه کنیم و از آنها درک درستی داشته باشیم.
هوش مصنوعی: سرنوشت از پیش تعیین شده است و حالا بهترین راه این است که ما تسلیم شویم، زیرا حقیقت زندگی برای ما آشکار شده است.
هوش مصنوعی: سرنوشت رقم خورده و ما تسلیم محبوب هستیم، اکنون در این وضعیت به پای او افتادهایم.
هوش مصنوعی: سرنوشت به وقوع پیوسته و من قبل از آن، از تنهایی و بیهویتی خود در آن درون، از درون خودم آگاه بودم.
هوش مصنوعی: سرنوشت و تقدیر من مشخص شده و حالا در این لحظه درک میکنم که در واقع من کسی هستم که از اسرار آگاه هستم.
هوش مصنوعی: سرنوشت تعیین شده است و آن دوست قصد دارد مرا از این حالت اندوه و ناراحتی رهایی بخشد.
هوش مصنوعی: وقتی به تقدیر و سرنوشت خود تسلیم هستم، تو هم خوب میدانی که من رازهایی پنهان در درون دارم.
هوش مصنوعی: زمانی که به سرنوشت تو تسلیم شدم، در نهایت انتظار دارم که تو نیز دست مرا بگیری ای دوست.
هوش مصنوعی: من به خاطر تو، عطّار را میکشم و از این پس به تو میگویم که با من در این گفتگو هستی.
هوش مصنوعی: حقیقتی که دارم، زندگیام را مدیون تو هستم و این نعمت به من به صورت رایگان داده شده است.
هوش مصنوعی: من همان منصور هستم که در عمق اسرار وجود تو قرار دارم و از تمامی ویژگیها و حقیقت وجودی تو آگاه هستم.
هوش مصنوعی: من از حالتها و تجارب حقیقتی که داشتم باخبرم، اما عشق تو به من نشان داد که در اینجا چه چیزی مایهی وجود من است.
هوش مصنوعی: عشق تو به من گفت که این راز را در اینجا بگو، ای عطّار، در اینجا در دلتنگی و شگفتی سرها در برابر هم باز است.
هوش مصنوعی: عشق تو به من حرف زد و من فهمیدم. حقیقت این عشق را با یقین قبلاً دیدم.
هوش مصنوعی: عشقت در اینجا برای من نجات دهنده است، وگرنه دل من در این وضعیت گرفتار و اسیر است.
هوش مصنوعی: عشق تو باعث شده است که عقل و هوش من را در اینجا از کار بیندازد و حقیقت را به مانند آبی بر آتش بریزد.
هوش مصنوعی: عشق تو باعث شد که من اینجا به زندگی و آبادانی برسم، در حالی که پیش از این، این مکان برای من به خودی خود بیارزش و نابود شده بود.
هوش مصنوعی: عشق تو تمام وجودم را تسخیر کرده است، طوری که از این چهار بعد، به جای یک جمع معنادار، به یک فرد مستقل تبدیل شدهام.
هوش مصنوعی: میبینم که افرادی دیگر نیز مانند من به عشق تو دچار شدهاند و گرفتار شدهاند.
هوش مصنوعی: کسی را میبینم که به وضوح از عشق تو نمایان است و این عشق در وجود تو به شکل پنهانی نهفته است.
هوش مصنوعی: یک نفر را میبینم که در حال راه رفتن است و چهار نفر دیگر نیز از او دور میشوند. این نشان میدهد که حقیقت روح و جسم او در این لحظه به سوی دیگری رفته است.
هوش مصنوعی: کسی را میبینم که به خاطر عشق تو، تمام وجودش را آماده میکند تا در این عشق من را ترک کند.
هوش مصنوعی: از عشق تو به جایگاهی رسیدم که حقیقت و وجود تو برایم آشکار شد.
هوش مصنوعی: من در این لحظه آرام و بیخیال در میان عاشقانی که همگی بیتفاوت هستند، نشستهام.
هوش مصنوعی: همه در جستجوی من هستند و من به وضوح تو را که محبوبم میبینم.
هوش مصنوعی: همه افراد به دنبال من هستند و عاشق تو هستند. در این راز نیستی، من شایسته تو هستم.
هوش مصنوعی: همه در جستوجوی من هستند، اما تنها پردهای که مانع دیدن حضور واقعی من شده، به چشم آنها آمده است.
هوش مصنوعی: همه برای یافتن من، چشمانت از بلندی به پایین افتاده و اینجا به من نگاه میکنند.
هوش مصنوعی: همه در جستجو هستند و در این میان، تو خود جان و روح هستی و قطعاً حقیقت و مرکز توجه نیز تویی.
هوش مصنوعی: همه کسانی که در جستجوی عشق هستند، در این مکان به دنبال تو هستند.
هوش مصنوعی: تو محبوب هستی و همه عاشق تو هستند، اما خودت چه کسی است که عاشق تو باشد؟
هوش مصنوعی: تو محبوبی و هیچ کس در اینجا به هیچ دستاوردی نرسیده و به سرانجامی نرسیده است.
هوش مصنوعی: تو محبوبی و همه در عشق تو در جستجوی تو هستند. بدون شک، اینجا، تو علت وجود دوست هستی.
هوش مصنوعی: تو محبوبی و همه عاشقان در اطراف تو پراکندهاند.
هوش مصنوعی: تو معشوق هستی و مسافرانی که در مسیر تو حرکت میکنند، ناگهان به درگاه تو میرسند.
هوش مصنوعی: تو محبوب جهانی و در دل و جان من به وضوح حضور داری.
هوش مصنوعی: تو معشوق هستی و عاشق هرگز در درد و رنج تو را در اعماق وجودت نمیبیند.
هوش مصنوعی: تو معشوقی و کسی که عاشق توست، در اینجا نیز به دنبال تو میگردد و همه جا به دنبالت است.
هوش مصنوعی: تو معشوق هستی و عاشق در تلاش است که به فانی بودن خود پی ببرد، اما در حقیقت در جستجوی اصلیترین حقیقت هستی و دوام هستی توست.
هوش مصنوعی: تو محبوب منی و من عاشق، در اینجا خسته و شکیبایی نداشته، با قلبی آکنده از درد و ناامیدی.
هوش مصنوعی: تو محبوبی و عاشق در عشق تو خوار و مجروح است، تو در جسم و دل دارای روح و قدرتی.
هوش مصنوعی: تو معشوق هستی و عشق تو از تو خواستهای دارد، بنابراین تو در حال چرخیدن و در حرکت هستی مانند یک پرگار.
هوش مصنوعی: تو محبوبی و عاشق در دل خود به دنبال راهنمایی و درب باز کردن هستی.
هوش مصنوعی: تو به عنوان معشوق، راه و روش عشق را به ما نشان میدهی و از اسرار عشق آگاهی داری.
هوش مصنوعی: تو محبوبی که هر کسی را که بخواهی، با حقیقت وجودت آشنا میکنی و به او دیدگاه واقعی میدهی.
هوش مصنوعی: تو معشوقی هستی که در لحظهای که آتش عشق تو شعلهور شود، میتوانی همه را به آتش بکشی و بسوزانی.
هوش مصنوعی: هر که بخواهد به راز تو پی ببرد، در این دنیا به عنوان دوست و یار تو خواهد بود.
هوش مصنوعی: کسی که به دنبال درک رازهای توست، مانند کسی میشود که چشمش به زیباییهای خود او افتاده است.
هوش مصنوعی: هر کس که به دنبال تو آمد و این راز را کشف کرد، او را به آغاز و پایان این کار آشنا کن.
هوش مصنوعی: من در اینجا هستم و تو را میبینم، ای راز پنهان. در این مکان، دوباره تو را مینگَرَم.
هوش مصنوعی: رازهایی که در وجود من نهفته است، به حدی عمیق و لطیف است که حتی وقتی درباره عشق من صحبت میکنی، شاید احساس کنی که به خودت برمیگردی و بازتابی از وجود خودت را در آن میبینی.
هوش مصنوعی: در حال حاضر مانند عیسی، در درد و رنج و در معرض خطر قرار دارم؛ و مانند منصور، به حقیقتی ثابت و پایدار پیوستهام.
هوش مصنوعی: بیتردید، امید به آسمان دارد و مقامش مانند خورشید چهارمش میباشد.
هوش مصنوعی: به شدت در حالتی از سردرگمی و حیرت قرار گرفته که کاملاً از همه چیز و حتی از خود نیز فاصله گرفته است.
هوش مصنوعی: چهره زیبای او وقتی به خانهاش میرسد، مانند تابش خورشید درخشان است.
هوش مصنوعی: هرچند عیسی، که روح پاک خداوند است، از آب به دنیا آمده، اما در نهایت به خاک تو دسترسی پیدا کرده است.
هوش مصنوعی: او به طور پنهانی و بدون اینکه کسی بداند، حقیقت وجود خود را شفاف و آباد کرده است.
هوش مصنوعی: تو آنقدر در وجود خود غرق شدهای که حتی آنچه دربارهات گفته میشود و آنچه میشنوی، تأثیری بر تو ندارد.
هوش مصنوعی: حقیقت در اینجا به ما میآموزد که در آن مکان، بایستی به ثبات و استواری دست یافت.
هوش مصنوعی: وقتی که حساب و کتاب رفتار یا شخصیت یک شخص را با دقت بررسی میکنی، متوجه میشوی که برخی از چیزها فقط ظاهر دارند و حقیقت در عمق وجود آنها نهفته است. اگر به عمق ببینی، ممکن است چیزهای پنهانی را کشف کنی که در نگاه اول دیده نمیشوند.
هوش مصنوعی: یک سوزن در راه تو باقی مانده و همچنان در آستانه درگاه تو نشسته است.
هوش مصنوعی: اگر یک سوزن هم داشتید و او را ملاقات نکردهاید، با این حال همچنان راز و اسرار آغازین شما را میشناسم.
هوش مصنوعی: با یک سوزن او را خسته و ناامید کردی و در این راه از هر مانع و مشکلی که وجود داشت عبور کردی.
هوش مصنوعی: در این مسیر، مانند سوزنی که مانع حرکت است، تنها عشق تو میتواند مرا آگاه کند و راهنماییام نماید.
هوش مصنوعی: اگرچه موانع و پردههایی وجود دارد، اما همچنان میتوان به حقیقت و ملاقات با تو رسید.
هوش مصنوعی: حقیقت دید تو مانند سوزنی است که بر روی حجاب سالکان قرار دارد و در واقع، راز نهفتهای در آن وجود دارد.
هوش مصنوعی: اینجا یک مانع کوچکی است که باعث شده تا دو دوست به هم نزدیکنند و یکدیگر را سرزنش کنند.
هوش مصنوعی: تنها کسی که جان و سرش در خطر نیست، نمیتواند به سادگی در این مسیر بماند.
هوش مصنوعی: اگر با یک سوزن هم در راهی حرکت کنی، باز هم به مقام و جایگاه شاه نمیرسی.
هوش مصنوعی: اگر به یک سنجاق هم راضی باشی، هرگز نمیتوانی راز معشوق را بفهمی و دیگر نمیتوانی از جمال او بهرهمند شوی.
هوش مصنوعی: در این مسیر من تمام وجودم را فدای راه کردهام، مثل عیسی که برای دیگران فداکاری میکند، من حتی به یک سوزن هم متکی نیستم.
هوش مصنوعی: در این مسیر، خود را به اندازه یک سوزن از حقیقت فانی میبیند و در این دریای چشمهایت غرق میشود.
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر از ناامیدی و سختیهای زندگی صحبت میکند. او احساس میکند که در شرایط دشوار و دردناک قرار گرفته و به نوعی شکست خورده است. سوزن که نماد دقت و ظرافت است، به خاطر این ناامیدی و قهر به دریا انداخته شده و این عمل نشاندهندهی احساس قهر و تسلیم است. در واقع، شاعر به نوعی از دلخوری و ناکامیهای خود در زندگی سخن میگوید و به این نتیجه میرسد که دیگر نمیتواند ادامه دهد.
هوش مصنوعی: من سوزن خود را شکست تا بفهمم آیا مانند عیسی به سوی چهارم میروم یا نه، که در این مورد، نمیدانم.
هوش مصنوعی: من به جستجوی حقیقت پرداختم و در این مسیر دچار شکست شدم، اما در نهایت به درک خودم رسیدم که وجود دارم.
هوش مصنوعی: در عشق و بازیهای عاشقانه آسیب دیدم، زیرا فهمیدم که عشق واقعی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: من از بافت و نگاهی که به من داشت پیراهن خود را پاره کردم و اکنون آزاد شدهام و در آرامش و خوشبختی به سر میبرم.
هوش مصنوعی: من از تمام نگرانیها رها شدم و به درک عمیقتری از مسائل رسیدم.
هوش مصنوعی: هر زمان که نفس میزنم، همچون موسی به کوه طور میروم و در این مکان، حضوری الهی را احساس میکنم.
هوش مصنوعی: مانند موسی که رازهای عشق را میداند، من نیز همیشه در حال تکرار و یادآوری آن عشق هستم.
هوش مصنوعی: من مانند موسی، که صاحب اسرار است، همیشه در حال مشاهده حقیقت و واقعیت وجودم.
هوش مصنوعی: در اینجا، مانند موسی (پیامبر)، من نیز رازهایی را مشاهده کردم و عشق معشوق را به وضوح و با تمام وجود احساس کردم.
هوش مصنوعی: زمانی که به عشق و محبت صحبت میکنم، مانند موسی، صدایم در تمام جهان طنینانداز میشود.
هوش مصنوعی: زمانی که مانند موسی، به عشق محبوبم فکر میکنم، در دنیای احساساتم ناپدید میشوم و خودم را کاملاً در عشق او غرق میکنم.
هوش مصنوعی: من در اینجا مانند موسی با صدایی قاطع سخن میزنم، چرا که مطمئن هستم که مانند موسی در تمام نظرها و عالمها حاضر هستم و همه چیز را میبینم.
هوش مصنوعی: وقتی مثل موسی صحبت کردم، راز بینیازی خداوند را در اینجا مشاهده کردم.
هوش مصنوعی: زمانی که من مانند موسی صحبت کردم و به وحدت و یگانگی اشاره کردم، محبوب من به من جان و عشق داد که احساس نزدیکی و قربت کنم.
هوش مصنوعی: مثل موسی، من رازهای پنهانی را پیدا کردهام و همه آنها را در معنای خود روشن کردهام.
هوش مصنوعی: مثل موسی، اسرار عشق را یافتم و در دیدار عاشقان، آن را به وضوح مشاهده کردم.
هوش مصنوعی: من مانند موسی، صاحب دانش و رازهای نهانی هستم که همیشه در دنیا آگاهی و روشنایی وجود دارم.
هوش مصنوعی: من مانند موسی، که صاحب اسرار کوه طور بود، در نور الهی غرق شدهام و به همین خاطر همیشه در این حال به سر میبرم.
هوش مصنوعی: نور حقیقت برای من روشن شد و با آن، دل و جانم به طور کامل مملو از یقین گشت.
هوش مصنوعی: نور حقیقت به من نشان داد که در درونم، چهرهای از شاه رؤیت میشود.
هوش مصنوعی: در درون من حقیقتی روشن وجود دارد که رازهای نهانی را بیان میکند.
هوش مصنوعی: نور حقیقت مرا راهنمایی کرد و به روح و جانم اطلاعاتی از کل عالم رسید.
هوش مصنوعی: نور حقیقت روی من را روشن کرد و من جان و دل را دیدم که او همان حقیقت است.
هوش مصنوعی: نور حقیقت در درون من وجود دارد و این نور مرا به سمت کائنات و عالم هستی هدایت میکند.
هوش مصنوعی: مرا روشنایی حقیقت رازهایی را گفته که تمام اسرار من را افشا کرده است.
هوش مصنوعی: در دل من روشنی حقیقت وجود دارد و به همین دلیل در همه جا شناخته شدهام.
هوش مصنوعی: من دارای نور حقیقت در وجودم هستم و این نور در عمق معانی به وضوح دیده میشود.
هوش مصنوعی: در اینجا که به این حال و مقام رسیدم، بیتردید وجود یارم حقیقت را برایم آشکار ساخت و رازها را نمایان کرد.
هوش مصنوعی: نور حقیقت مرا به یک وحدت رساند، به جایی که جان و دل من در هم آمیخته شدند.
هوش مصنوعی: من را پیر حقیقت آگاه کرد که بعد از این که تاریکیها برطرف شد، تنها من باقی میمانم.
هوش مصنوعی: نور حقیقت به من گفت که سرباز همه اسرار هستم و راز من را فاش کرد.
هوش مصنوعی: نور حقیقت من را از حالت خودم خارج کرد و باعث شد که تاریکیها از بین برود و من تنها باقی ماندم.
هوش مصنوعی: اکنون در روشنایی عشق خودم هستم و نمیتوانم خودم را با کارهای بیهوده و ناپسند مشغول کنم.
هوش مصنوعی: اینک در روشنی عشق، تنها ماندهام و در پایان کارم شاد و بیدرد هستم.
هوش مصنوعی: اکنون در پرتو عشق خودم، به سوی همهچیز میروم، زیرا در نهایت به مقصد نهایی خواهم رسید.
هوش مصنوعی: اکنون در روشنایی عشق، راز بینهایت را آشکار کردهام، و خودم را در هفت آسمان یافتهام.
هوش مصنوعی: در حال حاضر، به خاطر عشق خود، در درون وجودم به یک حقیقت واحد پیوستهام و این عشق همچون نور در درونم میدرخشد.
هوش مصنوعی: الان در زیر نور عشق، سرم را به نشانهی فداکاری بُریدهام و آمادهام که در این حالت، به طور کامل زندگیام را تقدیم کنم.
هوش مصنوعی: اکنون در نور عشقش غرق شدهام و از این نور به خوبی میبینم که حقیقتاً من جاودانهام.
هوش مصنوعی: اکنون در روشنی عشق خودم، تمام وجودم را تماشا میکنم که چگونه در هر ذرهای از عالم حضور دارم.
هوش مصنوعی: اکنون در نور محبوبم، پردهها و حجابهای هفتگانه را کنار زدهام.
هوش مصنوعی: در این مکان، مرا با نور راهنمایی کرد که این نور به حقیقت جان و دل من تبدیل شد.
هوش مصنوعی: دل و جان روشن شد، وقتی که به راز او پی برد. به طوری که آنچه در انتها بود، همان آغاز او را شناسایی کرد.
هوش مصنوعی: دل و جان انسان در وجود پیامبران روشن و نورانی میشود، زیرا آنان نشاندهنده حقیقت و بقای ابدی هستند که در این دنیا قابل مشاهده است.
هوش مصنوعی: دل و جان من به نور و روشنی تبدیل شده و به حقیقت اصلی خود پیوسته است. اکنون این نور در درون دل من قرار دارد.
هوش مصنوعی: دل و جان انسان به نورِ معنویت روشن شدهاند و حقیقت زندگی به شکلهای مختلف، از جمله فراز و نشیبها و درها و بامها، در زندگی ما تجلی یافته است.
هوش مصنوعی: دل و جان انسان از نور و وجود نامحدود الهی نشأت میگیرد و همین نور در جلوهگری و شکوه خود نمایان است.
هوش مصنوعی: دل و جان درخششی از نور دارند و به همین خاطر در این لحظه، از صمیمیت و عشق بهرهمند هستند.
هوش مصنوعی: دل و جان انسان در روشنایی و ظهور خداوند قرار دارد و همه میدانند که در اینجا همه چیز به او مربوط میشود.
هوش مصنوعی: دل و جان در برابر نور و جمال حقیقت ناپدید شدند، زیرا به نور کلی و حقیقت بزرگ دست یافتند.
هوش مصنوعی: دل و جان من در درخشش نور به حقیقت پی برد، آنچنان که دل من زنده شد و جانم به حقیقت معشوق بدل گشت.
هوش مصنوعی: دل و جان در زیبایی و روشنی عشق به هم میرسند و حقیقت در یک دیدار ملموس میشود.
هوش مصنوعی: دل و جان انسانها همیشه در جستجوی راز و نور هستند و از آن نور الهی هر لحظه تجلی و روشنایی میطلبند.
هوش مصنوعی: دل و جان با هم به راز و نیاز پرداختهاند و هر کدام در دل خود سخنانی دارند. آنها در گذشته سرهای دو معشوق را دیدهاند و حالا در حال صحبت درباره آن هستند.
هوش مصنوعی: دل و جان به یکدیگر راز و نیاز میکنند و از دیدی صحبت میکنند که در آن، وجود و حقیقت واحد هستند و هیچ چیزی جز توحید و یگانگی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: دل و جان درباره عشق و راز و نیاز خود سخن میگویند و در جستجوی وصالی از طرف معشوق هستند.
هوش مصنوعی: دل و جان به همدیگر رازهایی را گفتند که باعث شد سرباز از آن عطاری به اینجا بیاید.
هوش مصنوعی: دل و جان هر دو با عشق و محبت به معشوق وابستهاند و از دیدار واقعی او همیشه نگران و بیقرار هستند.
هوش مصنوعی: دل و جان هر دو در دیدار به حقیقت پی میبرند، زیرا در درون رازهای عمیقی نهفته است که باید کاوش کرد.
هوش مصنوعی: دل و جان در فنا ناپدید شدند و همه چیز را از معبود شناختند، به گونهای که دیگر هیچ چیز را جز او نبینند.
هوش مصنوعی: دل و جان در ناپدید شدن و فانی شدن، مشاهده کردند که وجودها به همین خاطر دچار فنا و نابودی شدند و در نتیجه، جانان نیز در این حالت قرار گرفتند.
هوش مصنوعی: دل و جان هر دو به زندگی و وجود انسان تعلق دارند و هیچکدام نمیتوانند به تنهایی وجود داشته باشند. آنها به هم وابستهاند و نمیتوان یکی را بدون دیگری تصور کرد؛ بنابراین، زمان و مکان هم نمیتواند بین آنها جدایی ایجاد کند.
هوش مصنوعی: در این مکان، افرادی را مشاهده کردند که درهم تنیده و به صورت واحدی درآمدهاند و مانند ذراتی در حال درخشش و نورافشانی هستند.
هوش مصنوعی: حقیقت و درک عمیق از وجود را در ارتباط با معشوق درک نکردند و بنابراین، نتوانستند راز نهان خود را بشناسند.
هوش مصنوعی: دل و جان هر کس معشوق خود را مشاهده کردند، زمانی که عشق واقعی به محبوب رسیدند.
هوش مصنوعی: زمانی که محبوب ظاهر شد و با خود آشنا کرد، آنها را در این مکان به فنا و نابودی کشاند.
هوش مصنوعی: وقتی محبوب ظاهر شد و چهرهاش را نشان داد، یک دیدار در توحید و یگانگی به نمایش گذاشت.
هوش مصنوعی: زمانی که محبوب به یکباره جان و دل را یکی میکند، در این مکان هر دو به هم میپیوندند.
هوش مصنوعی: آنها دوگانگی را از میان برداشتند و به واسطه او به یگانگی و ابدیت رسیدند.
هوش مصنوعی: همه چیز از وجود واقعی خود، واحد و یکپارچه است، اما در اینجا، از پرده پنهان خود آشکار شده و نمایان گشته است.
هوش مصنوعی: چهرهاش از پشت پرده نمایان شد و راز را فاش کرد، او نمیدانست که این کار جانش را خواهد گرفت.
هوش مصنوعی: او در ابتدا از پرده بیرون آمد و به وضوح نمایان شد، اگرچه اکنون در پردهای دیگر، باز هم چهرهاش آشکار است.
هوش مصنوعی: او از پشت پرده بیرون آمد و راز دلش را فاش کرد، و همه اینها را با عاشق جوان به اشتراک گذاشت.
هوش مصنوعی: صورتش از پشت پرده نمایان شد و اکنون در درون خود معانی جدیدی را میگوید.
هوش مصنوعی: هر لحظه او با زیباییاش به سمت ما میآید و غم و اندوه ما را تسکین میدهد.
هوش مصنوعی: من نمیدانم که چرا درمان درد و درماندگان برای من پنهان شده است.
هوش مصنوعی: هر لحظه عطّار چهرهی محبوب را به نمایش میگذارد و عشق او را به وضوح نشان میدهد.
هوش مصنوعی: هر لحظه چهرهای تازه و زیبا نمایان میشود و وقتی که به صورت کامل از پرده خارج شود، زیباییاش نمایانتر خواهد شد.
هوش مصنوعی: این ماه زیبایی نیست که به سادگی در دست عاشقان باشد؛ بلکه او به طور گاه و بیگاه خود را نشان میدهد و به همین خاطر است که ارزش و جذابیتش دوچندان میشود.
هوش مصنوعی: هر کسی که در مسیر سلوک و خودسازی قدم بردارد، حتماً از حقیقت وجود خود و درونش آگاه خواهد بود.
هوش مصنوعی: کسی که در اینجا ماه را دید، به یقین رسید و در اطمینان او، آیندهنگری روشنتری پیدا شد.
هوش مصنوعی: کسی که ماه را در دل و جان خود ببیند، به درستی میفهمد که رهبری در درونش وجود دارد.
هوش مصنوعی: لحظهای از احساسات و عواطف خود غافل نشو، زیرا ممکن است ناگهان چیزی را که به آن دلبستگی داری، از دست بدهی.
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید پرده از چهره برمیدارد، نور جاودانهاش تمام ذرات را روشن میکند.
هوش مصنوعی: اگر انسان بتواند درون خود را عمیقاً بشناسد و با خود فاصله بگیرد، مانند قطرهای در دریا، میتواند رازهای زیادی را در خود پیدا کند و آنها را برای دیگران آشکار کند.
هوش مصنوعی: ای دل، جان خود را همچون خورشید از دست نده و هر لحظه به سوی روی او نگاه کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.