سمی آرین در ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۲ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۴۳ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۳ - گفتار اَندر آفرینشِ عالم:
این ابیات از شاهنامه به شرح آفرینش جهان و پدید آمدن عناصر اصلی طبیعت و جهان هستی میپردازد. فردوسی در این بخش با توصیف خلقت، به چهار عنصر اصلی (آتش، آب، باد و خاک) و نقش آنها در شکلگیری دنیا اشاره میکند. معنای ابیات بهطور خلاصه به شرح زیر است:
از آغاز باید که دانی درست / سر مایهٔ گوهران از نخست
معنی: ابتدا باید بهدرستی بدانی که گوهرها (عناصر) از چه چیزی سرچشمه گرفتهاند و سرآغازشان چگونه بوده است.
که یزدان ز ناچیز چیز آفرید / بدان تا توانایی آرد پدید
معنی: خداوند از هیچ، چیزهایی آفرید تا توانایی و قدرت خود را به نمایش بگذارد.
سرِ مایهٔ گوهران این چهار / بر آورده بیرنج و بیروزگار
معنی: اصل و سرآغاز گوهرها (عناصر) این چهار عنصر است که بدون رنج و گذر زمان به وجود آمدند.
یکی آتشی بر شده تابناک / میان آب و باد از بر تیره خاک
معنی: یکی از این عناصر آتش درخشان است که میان آب، باد و خاک تیره قرار گرفته است.
نخستین که آتش به جنبش دمید / ز گرمیش پس خشکی آمد پدید
معنی: وقتی آتش به حرکت درآمد، به دلیل گرمایش، خشکی پدیدار شد.
و زان پس ز آرام سردی نمود / ز سردی همان باز تری فزود
معنی: و سپس آرامش سردی پدید آمد، و از آن سردی، رطوبت و تری بیشتر شد.
چو این چار گوهر به جای آمدند / ز بهر سپنجی سرای آمدند
معنی: وقتی این چهار عنصر (آتش، باد، آب و خاک) شکل گرفتند، جهان فانی (دنیای مادی) به وجود آمد.
گهرها یک اندر دگر ساخته / ز هر گونه گردن برافراخته
معنی: این عناصر با هم ترکیب شدند و هر کدام به شکلهای مختلف پدیدار گشتند.
پدید آمد این گنبد تیز رو / شگفتی نمایندهٔ نو به نو
معنی: این آسمان در حال حرکت پدید آمد و هر لحظه شگفتیهای جدیدی نشان داد.
ابر ده و دو هفت شد کدخدای / گرفتند هر یک سزاوار جای
معنی: دوازده برج و هفت سیاره، فرمانروایان آسمان شدند و هر یک جایگاه خاص خود را گرفتند.
در بخشش و دادن آمد پدید / ببخشید دانا چنان چون سزید
معنی: در تقسیم کردن و بخشیدن، خداوند عادلانه و شایسته به هر چیزی جایگاهش را عطا کرد.
فلکها یک اندر دگر بسته شد / بجنبید چون کار پیوسته شد
معنی: فلکها (آسمانها) به هم پیوسته شدند و با هماهنگی به حرکت درآمدند.
چو دریا و چون کوه و چون دشت و راغ / زمین شد به کردار روشن چراغ
معنی: دریاها، کوهها، دشتها و مراتع شکل گرفتند و زمین مانند چراغی روشن شد.
ببالید کوه آبها بر دمید / سر رستنی سوی بالا کشید
معنی: کوهها سر به آسمان بلند کردند، آبها جاری شدند و گیاهان رو به بالا رشد کردند.
زمین را بلندی نبد جایگاه / یکی مرکزی تیره بود و سیاه
معنی: زمین در ابتدا جایگاه بلندی نداشت و تنها مرکزی تیره و تاریک بود.
ستاره بر او بر شگفتی نمود / به خاک اندرون روشنایی فزود
معنی: ستارگان بر این زمین پدیدار شدند و به خاک آن روشنایی بخشیدند.
همی بر شد آتش فرود آمد آب / همی گشت گرد زمین آفتاب
معنی: آتش بالا رفت و آب پایین آمد، و خورشید به دور زمین چرخید.
گیا رست با چند گونه درخت / به زیر اندر آمد سرانشان ز بخت
معنی: گیاهان و انواع درختان رشد کردند و سرشاخههای آنها در زیر (زمین) قرار گرفت.
ببالد ندارد جز این نیرویی / نپوید چو پیوندگان هر سویی
معنی: گیاهان رشد میکنند، اما جز این توانایی (رشد به سمت بالا) کار دیگری ندارند و مانند موجودات زنده به اطراف حرکت نمیکنند.
و زان پس چو جنبنده آمد پدید / همه رستنی زیر خویش آورید
معنی: سپس موجودات زنده (حیوانات) پدیدار شدند و همه گیاهان را در زیر خود قرار دادند (از گیاهان استفاده کردند).
خور و خواب و آرام جوید همی / و زان زندگی کام جوید همی
معنی: حیوانات به دنبال خوراک، خواب و آرامش بودند و از آنها لذت و زندگی خود را میجستند.
نه گویا زبان و نه جویا خرد / ز خاک و ز خاشاک تن پرورد
معنی: این موجودات زبانی برای گفتن نداشتند و به دنبال خرد نبودند؛ آنها از خاک و خاشاک تغذیه میکردند.
نداند بد و نیک فرجام کار / نخواهد از او بندگی کردگار
معنی: آنها نیکی و بدی کارها را نمیدانستند و به دنبال بندگی خداوند نبودند.
چو دانا توانا بد و دادگر / از ایرا نکرد ایچ پنهان هنر
معنی: اما وقتی انسان دانا و توانا و دادگر شد، خداوند هیچکدام از هنرهای خود را از او پنهان نکرد.
چنین است فرجام کار جهان / نداند کسی آشکار و نهان
معنی: چنین است سرنوشت کار جهان؛ هیچکس نمیداند که چه چیزهایی آشکار و چه چیزهایی پنهان است.
نتیجهگیری:
در این ابیات، فردوسی به شرح مراحل آفرینش جهان و عناصر اصلی (آتش، آب، باد و خاک) میپردازد. او توصیف میکند که چگونه جهان از ترکیب این عناصر به وجود آمد و سپس گیاهان، حیوانات و موجودات زنده پدیدار شدند. همچنین، به نقش دانایی و خرد در شناخت جهان و آفرینش اشاره دارد و در نهایت، به این نکته اشاره میکند که سرنوشت نهایی جهان و اسرار آن برای انسان کاملاً آشکار نیست.
سمی آرین در ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۲ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۲۳ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۲ - ستایشِ خرد:
در این بخش از شاهنامه، فردوسی درباره اهمیت و جایگاه خرد (عقل) و دانش سخن میگوید. او خرد را به عنوان بهترین نعمت الهی معرفی کرده و تأکید میکند که با استفاده از خرد، انسان میتواند در هر دو جهان (دنیا و آخرت) سعادتمند شود. در ادامه، معنای ابیات را شرح میدهم:
کنون ای خردمند وصف خرد / بدین جایگه گفتن اندر خورد
معنی: اکنون ای خردمند، وقت آن است که به وصف و توصیف خرد بپردازی، چرا که اینجا جایگاه مناسب آن است.
کنون تا چه داری بیار از خرد / که گوش نیوشنده ز او بر خورد
معنی: اکنون هر چه از خرد داری، بیاور و بگو تا گوش شنونده از آن بهرهمند شود.
خرد بهتر از هر چه ایزد بداد / ستایش خرد را به از راه داد
معنی: خرد از هر نعمتی که خداوند به انسان داده، بهتر است؛ و ستایش خرد بهتر از هر راهنمایی است.
خرد رهنمای و خرد دلگشای / خرد دست گیرد به هر دو سرای
معنی: خرد راهنمای انسان است و دل را میگشاید؛ و خرد در هر دو جهان (دنیا و آخرت) به انسان یاری میرساند.
از او شادمانی و ز اویت غمی است / و ز اویت فزونی و ز اویت کمی است
معنی: شادمانی و غم از خرد سرچشمه میگیرد؛ همانطور که فزونی و کمی هم از خرد ناشی میشود.
خرد تیره و مرد روشن روان / نباشد همی شادمان یک زمان
معنی: اگر خرد تیره و تاریک باشد و انسان روشنضمیر نباشد، حتی یک لحظه هم شاد نخواهد بود.
چه گفت آن خردمند مرد خرد / که دانا ز گفتار او بر خورد
معنی: آن مرد خردمند چه گفت که دانایان از سخنان او بهرهمند شدند؟
کسی کو خرد را ندارد ز پیش / دلش گردد از کردهٔ خویش ریش
معنی: کسی که خرد را راهنمای خود قرار ندهد، از کارهای خودش پشیمان و آزردهدل خواهد شد.
هشیوار دیوانه خواند ورا / همان خویش بیگانه داند ورا
معنی: انسان خردمند و هشیار او را دیوانه میخواند، و او نیز خود را از دیگران بیگانه میداند.
از اویی به هر دو سرای ارجمند / گسسته خرد پای دارد به بند
معنی: کسی که خردمند است، در هر دو جهان ارجمند است؛ اما اگر خردش از دست برود، در بند و اسیر خواهد بود.
خرد چشم جان است چون بنگری / تو بیچشم شادان جهان نسپری
معنی: خرد مانند چشم جان است؛ اگر بدون خرد باشی، در این جهان نمیتوانی زندگی شادی داشته باشی.
نخست آفرینش خرد را شناس / نگهبان جان است و آن سه پاس
معنی: ابتدا باید خرد را بشناسی، چرا که نگهبان جان است و سه نگهبان (چشم، گوش، زبان) را مراقبت میکند.
سه پاس تو چشم است و گوش و زبان / کز این سه رسد نیک و بد بیگمان
معنی: سه نگهبان تو چشم، گوش و زبان هستند، زیرا نیکی و بدی بهطور حتم از این سه میرسد.
خرد را و جان را که یارد ستود / و گر من ستایم که یارد شنود
معنی: چه کسی میتواند خرد و جان را به درستی ستایش کند؟ و اگر من هم آنها را ستایش کنم، چه کسی میتواند آن را بشنود؟
حکیما چو کس نیست گفتن چه سود / از این پس بگو کآفرینش چه بود
معنی: ای خردمند، وقتی هیچکس نیست که این سخنان را به درستی درک کند، گفتن این حرفها چه فایدهای دارد؟ بهتر است از این پس بگویی که آفرینش چه بوده است.
تویی کردهٔ کردگار جهان / ببینی همی آشکار و نهان
معنی: تو (انسان) آفریدهٔ دست کردگار جهان هستی؛ و میتوانی هم چیزهای آشکار و هم چیزهای پنهان را ببینی.
به گفتار دانندگان راه جوی / به گیتی بپوی و به هر کس بگوی
معنی: با گفتار و سخنان دانایان راه خود را پیدا کن؛ در دنیا سفر کن و هر کس را که میتوانی راهنمایی کن.
ز هر دانشی چون سخن بشنوی / از آموختن یک زمان نغنوی
معنی: هرگاه سخنی از دانش شنیدی، حتی یک لحظه از آموختن غافل نشو.
چو دیدار یابی به شاخ سخن / بدانی که دانش نیاید به بن
معنی: هرگاه به شاخههای سخن (دانش) دست یافتی، خواهی دانست که دانش هیچ پایانی ندارد و به عمق و انتهای آن نمیتوان رسید.
نتیجهگیری:
فردوسی در این ابیات خرد را به عنوان بزرگترین نعمت و راهنمای انسان در دنیا و آخرت معرفی میکند. او تأکید دارد که بدون خرد، انسان در این جهان نمیتواند به سعادت دست یابد. همچنین یادآور میشود که دانش بیپایان است و انسان باید همواره در جستجوی دانش و خرد باشد.
سمی آرین در ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۲ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۰۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۱ - آغاز کتاب:
این ابیات از فردوسی در ابتدای شاهنامه سروده شده و به مدح و ستایش خداوند میپردازد. در ادامه، معنی و توضیح هر بیت را ارائه میدهم:
به نام خداوند جان و خرد / کز این برتر اندیشه بر نگذرد
معنی: به نام خداوندی که جان و خرد را آفریده است، و اندیشهٔ انسان از او فراتر نمیتواند برود. یعنی خداوند از هر چیزی بالاتر و والاتر است.
خداوند نام و خداوند جای / خداوند روزی ده رهنمای
معنی: اوست مالک و خالق نامها و جایگاهها، اوست روزیدهنده و راهنما. یعنی خداوند همه چیز را در کنترل دارد و هرچه داریم، از اوست.
خداوند کیوان و گردانسپهر / فروزندهٔ ماه و ناهید و مهر
معنی: اوست خداوند کیوان (سیاره زحل) و آسمان گردان، و اوست که ماه، زهره (ناهید)، و خورشید (مهر) را میدرخشاند.
ز نام و نشان و گمان برتر است / نگارندهٔ برشده پیکر است
معنی: خداوند از نام، نشان، و تصورهای ما فراتر است؛ او خالق و سازندهٔ آفرینش است که بالاتر از تصور و درک ماست.
به بینندگان آفریننده را / نبینی مرنجان دو بیننده را
معنی: ای بینندگان، خالق را با چشم سر نمیتوان دید؛ بنابراین چشمان خود را بیهوده در پی دیدن او خسته نکن.
نیابد بدو نیز اندیشه راه / که او برتر از نام و از جایگاه
معنی: حتی اندیشه هم نمیتواند به ذات خداوند دست یابد، زیرا او از هر نام و جایگاهی بالاتر است.
سخن هر چه زین گوهران بگذرد / نیابد بدو راه جان و خرد
معنی: هر سخنی که از گوهرهایی مانند جان و خرد فراتر رود، نمیتواند به حقیقت خداوند پی ببرد.
خرد گر سخن برگزیند همی / همان را گزیند، که بیند همی
معنی: اگر خرد بخواهد چیزی را انتخاب کند، تنها آن چیزی را برمیگزیند که به طور واضح و ملموس میبیند.
ستودن نداند کس، او را چو هست / میان، بندگی را ببایدت بست
معنی: هیچکس نمیتواند به طور شایسته و کامل خداوند را ستایش کند، پس بهتر است که به بندگی او مشغول شویم.
خرد را و جان را همی سنجد اوی / در اندیشهٔ سخته کی گنجد اوی
معنی: خداوند است که جان و خرد را اندازه میگیرد، و او در اندیشهٔ محدود و سخت ما نمیگنجد.
بدین آلت رای و جان و زبان / ستود آفریننده را کی توان
معنی: با این ابزارهای عقل، جان، و زبان، نمیتوان خالق را به درستی ستایش کرد.
به هستیش باید که خستو شوی / ز گفتار بیکار یکسو شوی
معنی: باید به وجود خداوند اقرار کنی و از گفتارهای بیهوده و بیفایده دوری کنی.
پرستنده باشی و جوینده راه / به ژرفی به فرمانش کردن نگاه
معنی: بندهٔ خدا باش و راه درست را جستجو کن، و با دقت و عمق در فرمانهای او تأمل کن.
توانا بود هر که دانا بود / ز دانش دل پیر برنا بود
معنی: هرکس که دانا باشد، تواناست؛ و دل انسان پیر با دانش همچون جوانان میشود. یعنی دانش به انسان قدرت و جوانی میبخشد.
از این پرده برتر سخنگاه نیست / ز هستی مر اندیشه را راه نیست
معنی: بالاتر از این مرحله سخنی وجود ندارد؛ زیرا اندیشهٔ انسان به حقیقت و ذات هستی خداوند راهی ندارد.
کوروش در ۹ ماه قبل، سهشنبه ۱ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۳۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۹۹ - غره شدن آدمی به ذکاوت و تصویرات طبع خویشتن و طلب ناکردن علم غیب کی علم انبیاست:
آه گر داد تبر را دادمی
این زمان غم را تبرا دادمی
مصرع اول یعنی چه
Mahdi Zare در ۹ ماه قبل، سهشنبه ۱ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۳۱ در پاسخ به Mr. H Last Name دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۷ - گفتار اندر ستایش پیغمبر:
به این اشعار الحاقی مینازی؟ کتاب بوسه بر خاک پی حیدر رو بخون که دیگه از این چرتا نگی
Mahdi Zare در ۹ ماه قبل، سهشنبه ۱ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۳۰ در پاسخ به محمد تاجیک دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۷ - گفتار اندر ستایش پیغمبر:
شما یه شاهنامه پیدا کن که این اشعار داخلش نباشه
Mahdi Zare در ۹ ماه قبل، سهشنبه ۱ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۲۹ در پاسخ به شاهین مهری دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۷ - گفتار اندر ستایش پیغمبر:
شما نظرتو برای خودت نگه دار لطفا🙏 اشعار ابوبکر و عمر و عثمان فقط الحاقی اند
Mahdi Zare در ۹ ماه قبل، سهشنبه ۱ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۲۸ در پاسخ به فرهاد دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۷ - گفتار اندر ستایش پیغمبر:
اطلاع دقیقی از درست و غلط بودن این بیت ندارم ولی حتی اگه این بیت رو هم حذف کنیم نزدیک ۱۰۰ و خورده ای کلمه عربی باز هم داخل شاهنامه هستند
Mahdi Zare در ۹ ماه قبل، سهشنبه ۱ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۲۷ در پاسخ به رامین مصطفوی دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۷ - گفتار اندر ستایش پیغمبر:
از این گذشته کتاب بوسه بر خاک پی حیدر هم هست که کامل توضیح داده شیعه بودن فردوسی رو
Mahdi Zare در ۹ ماه قبل، سهشنبه ۱ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۲۶ در پاسخ به داریوش ابونصری دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۷ - گفتار اندر ستایش پیغمبر:
لطفا یکم درباره رفتار با شیعیان در زمان سلطان محمود تحقیق کنید که انها را مجوس و گبر میخواندند و میگفتند اینها اصلا مسلمان نیستند! حتی فردوسی را هم به همین دلیل شیعه بودن داخل قبرستان مسلمانان دفن نکردند و بعدها تحریف های زیادی در شاهنامه وارد کردند! خود سلطان محمود به شخصه بسیاری شیعه کشته بود
افسانه چراغی در ۹ ماه قبل، سهشنبه ۱ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۴۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹۲:
شعر آسمانی مولانا با صدای ملکوتی جناب حسامالدین سراج بسیار شنیدنی و دلنشین است. درود بر جانهای بزرگ و رهیده.
م.آذر در ۹ ماه قبل، سهشنبه ۱ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۰۶ در پاسخ به م.قلمزن دربارهٔ رهی معیری » منظومهها » گنجینهٔ دل:
دوست عزیز جهان بینی شما برای خودتان محترم است اما جسارتا با عینک خودتان برای دیگران درست و غلط را تجویز نکنید ، لزومی ندارد که همه انسان ها از دریچه نگاه مذهبی شما به همه چیز بنگرند ، این بیت در همین حالت زیباتر ، رساتر ، پر معناتر و کاملتر است.
ابو حسیب البلوشی در ۹ ماه قبل، سهشنبه ۱ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۵۵ دربارهٔ سعدی » بوستان » در نیایش خداوند » بخش ۲ - فی نعت سید المرسلین علیه الصلوة و السلام:
منظور پیامبر هستند.حسن یوسف دم عیسی ید بیضا داری....آنچه خوبان همه دارند تو یکجا داری
حسین بیدرام در ۹ ماه قبل، سهشنبه ۱ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۱۶ در پاسخ به فاطمه زندی دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷:
سرکار خانم زندی، با سپاس از زحمات شما در روایت شرح غزلها، بنظرم برای تسهیل در بهرهگیری از حاشیه ارزشمند، لازم است در شروع شرح هر بیت، ابتدا خودِ بیت را ذکر نمایید تا نیاز مکرر به مراجعه به غزل وجود نداشته باشد در غیر اینصورت کار مطالعه شرح با دشواری بسیار خواهد بود. موفق باشید انشالله.
میثم ایزدی در ۹ ماه قبل، سهشنبه ۱ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۲۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۹۶:
این شعر رو همایون شجریان توی کنسرت لایو با سهراب پورناظری اجرا کرده بی نظیییییییییییر..... چقدر هم توی یوتیوب بهش واکنش نشون دادن
حسین بیدرام در ۹ ماه قبل، سهشنبه ۱ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۴۱ در پاسخ به فاطمه زندی دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲:
سپاس خانم زندی گرامی.
علی صابر نیک واقف در ۹ ماه قبل، سهشنبه ۱ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۳۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۷۸:
سلام خدمت دوستان عزیز
بیت هشتم از نظر حقیر شاه بیت این شعر عرفانی و ربانی است .
انجا که شاعر، آدمی را به تنبه و آگاهی و شناخت خویش رهنما میشود تا ذیل توجه به درون، او را به شان حقیقی حدیث ناب نبوی صلی الله علیه و اله و سلم( من عرف نفسه فقد عرفه ربه) هدایتش کند. و بعنوان شاید پرسش و استفهام انکاری بگوید آیا از درونت خبر داری که چه طرفه نهادی است که همین خور و آشامیدنت روزو شبت به همراهی کیمیاگری که در بطن تو آن خالق عادل زیبای هستی به ودعیه نهاده است ،آن غذا را به جان تبدیل کرده و مایه حیات روان و روح تو میشود.
لکن حال که درونت اینگونه است لذا سزوار است تو نیز بیرون و رفتار و اخلاقت را نیز برمدار همان اصلاح درون ، کیمیا و معجونی سازی تا آن دو در مدار حق بتوانند تو را اولا کیمیا کرده ،در ثانی خود نیز پرورش دهنده کیمیا و گوهرانی بشوی ،چون ذات مقدس رسول اخلاق ومهربانی ها که توانست از طهارت جان و روح خود رشد دهد و بپروراند جواهرانی قبیل سلمان و ابوذرها...
امیر بهرامدوست در ۹ ماه قبل، سهشنبه ۱ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۱۱ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۱:
در ابتدای بیت چهارم، واژه «میوه» باید به «مَیْو» تبدیل شود که معنای درخت انگور میدهد. میوه از وزن خارج است.
بابک بامداد مهر در ۹ ماه قبل، سهشنبه ۱ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۰۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱:
درضمن در ادبیات کلاسیک وقدیم رنگ آبی نبوده و سبز وآبی یک طیف رنگ حساب می شده و طیفهای دیگراین رنگ نیلی و لاجورد وفیروزه و کبود و...بوده وکلمه "آبی" متاخر است.
مزرع سبز فلک یا گنبد خضرا ازهمین روست
جلال ارغوانی در ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۲ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۴:۰۲ دربارهٔ عرفی » ترجیع بند: