گنجور

حاشیه‌ها

افسانه چراغی در ‫۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۹ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۵۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۸۹ - قصهٔ جوحی و آن کودک کی پیش جنازهٔ پدر خویش نوحه می‌کرد:

زین نمط دارند بر خود صد نشان ...

قلب و باطن انسان‌های سرکش و طغیانگر و گمراه، شبیه گور تنگ و تاریک و خالی از ایمان و یقین و معناست.

Alireza در ‫۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۹ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۳۳ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » ترکیبات » گلهٔ یار دل‌آزار:

بی نظیر   بوووود  :)

افسانه چراغی در ‫۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۹ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۵۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۸۸ - شکایت گفتن پیرمردی به طبیب از رنجوریها و جواب گفتن طبیب او را:

تا دل مرد خدا نآمد به درد هیچ ...

تا دل مرد خدا نآمد به درد

هیچ قرنی را خدا رسوا نکرد

این بیت در مثنوی تصحیح نیکلسون و شرح جامع دکتر زمانی به این شکل آمده است.

دکتر زمانی "قرن" را به این صورت شرح داده‌اند: قرن، مردمی را گویند که در زمانِ واحدِ نزدیک به هم زندگی کنند.

مولانا در بیت دیگری جمع قرن را آورده:

تا شنیدیم آن سیاست‌های حق

بر قرون ماضیه اندر سبق

یعنی: تا این‌که کیفرها و عقوبت‌هایی را که حق‌تعالی بر امت‌های گذشته نازل کرد، باخبر شویم.

قرون ماضیه: امت‌های گذشته، مردم پیشین

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۹ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۲۷ در پاسخ به مسکین عاشق دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۴:

در یک جامعه شدیدا مذهبی که می و میخوارگی شدیدا نکوهش می شده و با آن مبارزه می شود مگر حافظ دیوانه است که به جای الفاظ مذهبی و دینی بگوید برو می بخور؟

مگر حافظ به زبان های مختلف نمی گوید که مخفیانه شراب بخورید؟ منظورش اینه که مخفیانه نماز بخونید و روزه بگیرید؟

مثل این است که امروزه کسی بخواهد مردم را مخفیانه به نماز و روزه و حجاب و اعتکاف و این چیزها دعوت کند و بگوید بروید شراب بخورید. بروید آبجو بخورید.

امثال دولابی هم در این موارد جایگاهی ندارند نهایتش اینه که آدم خوبی بوده باشند نه بیشتر

مجید کاظم زاده در ‫۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۹ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۱۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۷۵:

زیباست 

گر تو خواهی شمس تبریزی شود مهمان تو

 

خانه خالی کن ز خود ای کدخدای بیخودی

 

 

افسانه چراغی در ‫۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۹ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۱۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۸۸ - شکایت گفتن پیرمردی به طبیب از رنجوریها و جواب گفتن طبیب او را:

ای مدمغ عقلت این دانش نداد که ...

مُدَمَّغ: احمق

افسانه چراغی در ‫۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۹ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۰۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۸۸ - شکایت گفتن پیرمردی به طبیب از رنجوریها و جواب گفتن طبیب او را:

گفت ای احمق برین بر دوختی از طبیبی تو همین آموختی

تو از طبابت همین را یاد گرفتی که دائم در جواب من بگویی از پیری است و به گفتن این جمله بسنده می‌کنی. 

محنام :) در ‫۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۹ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۰۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸:

من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود :))))

فرهود در ‫۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۹ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۴۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹:

اشتباهی که گرداننده یا گردانندگان گنجور درباره گذاشتن خلاصه و توضیحات اشعار توسط هوش مصنوعی مرتکب شده‌اند این است که تصور می‌کنند هوش مصنوعی بدون هیچ هدفی اشعار را خلاصه و توضیح می‌دهد.

گذاشتن لغات بخصوصی در متن همه خلاصه‌ها و توضیح‌ها اتفاقی نیست.

 

این ماشین‌، سر و ته قامت همه شاعران فارسی را زده و در قالب بخصوصی جای داده است همه را در محتوا به شکل خاصی یکی نموده است.

این تصمیم گرداننده یا گردانندگان مایه تاسف است.

 

 

سعید رجبی در ‫۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۹ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۵۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۲ - ارمایل و گرمایل و رهانیدن قربانیان مارهای مغزخوار روییده بر دوش ضحاک:

که ز آباد ناید به دل برش یاد

(که مثل بقیه اقوام [مثلاً مادها یا کاسی ها] نیستند که خاستگاه خود را در یک منطقه خاص به عنوان یک تمدن سامانه یافته به یاد بیاورند)

منظور فردوسی بزرگ این است که کُردها نیز مثل بسیاری از اقوام باستانیِ سرزمین پارس، نژادی دیرینه دارند ولی محدود به یک شهر یا آبادی خاص نیستند بلکه به جهت گریختن از روزبانان و گشتی های ضحاک در جای خاصی مستقر نمی شدند و به طور مداوم در حرکت و جابجا شدن بودند. تا اینکه در زمان اشکانیان توانستند استقلال خود را به دست بیاورند و پایگاه هایی نظیر تیسفون را به عنوان مرکز تاسیس کردند.

ضیا احمدی در ‫۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۹ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۵۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۱:

باسلام و تشکر از مدیران پایگاه گنجور به‌دلیل استفاده از ظرفیت‌های مختلف همچون هوش مصنوعی برای شرح ابیات؛ با این حال به‌نظر می‌رسد توضیحی لازم داشته باشد تا مخاطبان، این متون را مقدمه بدانند و صحتِ آنها را مطلق نپندارند.

نمونه، شرح بیت زیر:

هر که فدا نمی‌کند دنیی و دین و مال و سر

گو غم نیکوان مخور تا نخوری ندامتش

سعید رجبی در ‫۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۹ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۴۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۲ - ارمایل و گرمایل و رهانیدن قربانیان مارهای مغزخوار روییده بر دوش ضحاک:

کنون کُرد از آن تخمه، دادِ نژاد

(دادِ نژاد : به معنی ادعای نژاد)

فردسی بزرگ هزار سال پیش میدانست که روزی خواهد رسید که بیگانگان بخواهند قوم کُرد را از پارس جدا کنند و در این مصرع به زیبایی و زیرکی هرچه تمام توضیح می دهد که :

(اکنون قوم کُرد مدعی هستند [و باشند] که عقبه و نژادشان به ایرانیانی باز می گردد که جنبش آزادی بخش ارمایل و گرمایل ایشان را از چنگال ضحاک رهانیده بودند)

سعید رجبی در ‫۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۹ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۳۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۲ - ارمایل و گرمایل و رهانیدن قربانیان مارهای مغزخوار روییده بر دوش ضحاک:

پس آیین ضحاک وارونه خوی

(از دیگر رسم های ضحاک وارونه خوی)

 

چنان بد که چون می‌بدش آرزوی

(اینطور بود که گاهی [مثل یک دیکتاتور] از روی میل شخصی [نه با دلیل و مدرک])

 

ز مردان جنگی یکی خواستی

(یکی از بزرگان سپاه را فرا میخواند)

 

بکشتی چو با دیو برخاستی

([و] او را می کُشت با این بهانه که برعلیه بزرگی قیام کرده ای)

* دیو در اینجا به معنی غول یا اهریمن نیست بلکه به معنی شخصی معروف در دستگاه حکومت است. مثل وقتی که می گوییم : دیوان عدالت اداری ، یعنی صاحب منسبان عدالت اداری

 

کجا نامور دختری خوبروی

(کجا یک دختر خانمی که به زیبارویی مشهور شده بود)

 

به پرده درون بود بی‌گفت‌گوی

(می توانست بدون حرف و حدیث خودش را عفیف در پس پرده نگه دارد )

 

پرستنده کردیش بر پیش خویش

([او را به دربار می آورد] و تبدیلش می کرد به یکی از افراد حرمسرا )

* در شاهنامه اصطلاح «پرستنده» بارها به معنی خدمتکار، کنیز، ملازم و از این دست آورده شده است

 

نه بر رسم دین و نه بر رسم کیش

([که این کار] نه بر اساس آداب دینی بود و نه بر اساس مراسم سنتی )

 

درود

من معمولاً اهل تفسیر یا معنی کردن اشعار نیستم و همواره مخاطبان را به خوانش خود شعر و درک محتوا از واژه های اصلی دعوت می کنم اما در خصوص این چند بیت با توجه به اینکه بسیاری از برداشت ها به صورت مبهم و حتی عقده ها و فانتزی های جنسی ضحاک درک شده بود در حضور بزرگان جسارت کردم و برداشت خودم را عرض کردم. امیدوارم به آنچه که در ذهن والامقام فردوسی بزرگ بوده نزدیک باشد.

جلال انتظاری در ‫۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۹ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۰۰ دربارهٔ افسر کرمانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳:

من از روییدن خار سر دیوار دانستم

که ناکس، کس نمی گردد از این بالانشستن ها

 

من همیشه اینو شنیدم. به نظرم روانتر هست

آرش آرش در ‫۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۹ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۰۵:۱۷ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۱۳:

این ابیات برگرفته از بخشی از اندرزنامه‌ی انوشه‌روان «آذرباد مهراسپندان» است که در بند ۱۳ می‌گوید:

زن و فرزند خویشتن جدا از فرهنگ مهل که تو را تیمار و رنج گران برنرسد، تا پشیمان نشوی.

وحید نجف آبادی در ‫۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۹ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۰۳:۱۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱۰:

این ترجمه هوش مصنوعی داستانی شده

بیت دوم رو کاملا برعکس ترجمه کرده

معنای کلی بیت 

وقتی عارف سیر میکنه در عوالم بالا 

هزاران ستاره به گرد پاش نمیرسند

فاطمه زندی در ‫۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۹ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۰۳:۱۵ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۹:

درود برداشت خودم را خدمتتان می نویسم 

احدا سامع المناجات،خدای یکتایی  که شنونده مناجات و دعاهای مایی ..

صمدا کافی المهمات،صمد یعنی بی نیاز  ،ای خدایی که بی نیاز هستی تو می توانی مشکلات زندگی مان را کفایت کنی 

هیچ پوشیده از تو پنهان نیست

عالم السر و الخفیات،دانای تمام راز ها و آن چیزهایی که پنهان هستند تویی ..

زیر و بالا نمی‌توانم گفت

خالق الارض والسموات،آفریننده زمین و آسمانها تویی 

شکر و حمد تو چون توانم گفت

حافظ فی جمیع حالات،در تمام حالات و لحظات تو محافظ،و نگهدارنده مایی ..

هر دعایی که می‌کند سعدی

فاستجب یا مجیب دعوات،ف=پس،اجابت کن ای کسی که دعاها را تو می توانی بر آورده سازی ...

شاد و سر بلند باشید 🙏💐

وحید نجف آبادی در ‫۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۹ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۲۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۹:

بیت هشتم:

خُم داده=شرابش خورانیده

چون غم آلود بوده بهش شراب میدن تا از خود بی خود شود

 

وحید نجف آبادی در ‫۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۹ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۱۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۹:

ممنون از توضیح بازی، جالب بود

۱
۳۰۳
۳۰۴
۳۰۵
۳۰۶
۳۰۷
۵۵۵۳