جلال ارغوانی در ۹ ماه قبل، سهشنبه ۱ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۲۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶:
سعدیا دو جهان شدند شیدا
از کلام خوش شکر بارت
جلال ارغوانی در ۹ ماه قبل، سهشنبه ۱ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۲۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۸:
من سعدی آخر الزمانم
من تاج سر سخنورانم
Tommy در ۹ ماه قبل، سهشنبه ۱ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۰۳ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۰:
شاعر گذشته رو آف دل میدونه چون دانستگی رنج رو به همراه داره
(راحت جان است امروز )در امروز دگرگونی ایجاد میشه که ذهن از آنچه آفت بود خالی میشه .
بیت آخر همچون عراقی طعنه هم به خودش میزنه که میگه امروز دل شاعر هدف است (ای خوشا سینه وحشی که نشانست است امروز )
جلال ارغوانی در ۹ ماه قبل، سهشنبه ۱ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۴۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۷:
گردل صحرا بشودلاله زار
باغ شود گلخن وهر شوره زار
جمله ایام شود نوبهار
چون گل سعدی ندمد روزگار
جلال ارغوانی در ۹ ماه قبل، سهشنبه ۱ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۴۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۴:
هر کو نشود مرید سعدی
فرقش چه بود زنقش دیوار؟
جلال ارغوانی در ۹ ماه قبل، سهشنبه ۱ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۳۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۴:
سعدی شیرین سخن در ملک شعر
پادشاهست وخدایی می کند
جلال ارغوانی در ۹ ماه قبل، سهشنبه ۱ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۳۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۴:
گفته سعدی به جان عاشقان
هرزمان صد پاره اخگر می زند
عقل حیران گشته ازشیرینیش
طعنه بر شهد وبه شکر می زند
مبارکه عابدپور در ۹ ماه قبل، سهشنبه ۱ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۲۹ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۵:
عالم ناپرهیزگار کور مشعله دار است یهدی به وهو لایهتدی--
بی فائده هرکه عمر درباخت
چیزی نخرید و زر بینداخت
دیگران هدابت میشوندبه وسیله او،و او خود راه نمی یابد
جلال ارغوانی در ۹ ماه قبل، سهشنبه ۱ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۱۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۶:
تاهست زمان وچرخ گردان
تا روز پی شب است تابان
انگشت ملائک است درکام
از گفته سعدی اند حیران
Tommy در ۹ ماه قبل، سهشنبه ۱ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۱۷ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۳:
دورد ساغر . آن چیزی که پاسخ داده شد درست است . اما برداشت این مغر کمی فرق داره(اشاره به خودم ) . میگه تو منظور خود تو است(مرغ نمیتواند پرواز کند ،، نسبط داده شده به ایگو و منیت )که آنقدر شفاف بین نیستی که بتوانی یار رو ببینی(تو نه مرغ این شکاری ) پس باید طریقه اندشیدنت را عوض کنی (پی صید دیگری رو)، چون یار را هیچ وقت نمیبنی
بیت بعدی :(عقاب)منظور ذهنی آگاه،پاک ،تمیز ،(دیگر آمد )یعنی کرختی مغز رفته است جایش را آگاهی گرفته ،(به شکار این کبوتر )یعنی فقط ذهنی آگاه میتونه کبوتر را ببینه و آن را شکار کنه
جلال ارغوانی در ۹ ماه قبل، سهشنبه ۱ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۱۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۲:
گر بهار ولاله ونسرین مروید گو مروی
پرده بردار ای بهار ولاله ونسرین من
سعدیا توخود بهار طبیعت ادبیات جهانی
خوش به حال آنکه بهار ونسرین ولاله توبوده
حبیب شاکر در ۹ ماه قبل، دوشنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:
سلام خدمت همراهان عزیز
تضمین طنز براین غزل جناب حافظ بزرگ
*****************
خوشا بر عشق حافظ که اول آرامش دهد دلها
سپس مشکل فزاید، نی چو عشق ما خل و چل ها
که سرتاسر بود مشکل که خل گردند عاقل ها
«الا یا ایها الساقی ادر کأسا و ناولها»
«که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها»
...................
اگر حافظ در این دوران بخواهد لطف بنماید
برای دلبرش عطری بگیرد که او خوشش آید
چو پرسد قیمتش گوید بفریاد و فغان شاید
«ببوی نافه ای کآخرصبا زآن طره بگشاید»
«ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها»
.........................
به هر کو خدمتی کردم در آستین مار پروردم
چه تیپاها که از یاران و فرزندان خود خوردم
چو امنیت ندارم پیش نامرد و زن و مردم
«مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هردم»
«جرس فریاد میدارد که بر بندید محمل ها»
..................
اگر گویند که یابنده بود هرکس که می جوید
وز اینترنت اگر هر پرسشی دارد کسی پوید
مشو غره به عقل و دانشت کآفت ازو روید
«به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید»
«که سالک بی خبر نبود ز راه و رسم منزل ها»
.................
دو صد رنج و مرارت بردم و گنجی نشد نایل
به جبر زندگی هر حرف مفتی را شدم قائل
فشار زندگی کردم به هر بی بته ای حایل
«شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل»
«کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها»
................
ز کبر، از بس که خود برتر بدیدم، کرده ام باور
هزاران خبط کردم، خود برای خود شدم داور
بر آوردم ز خلقی اشک همچون گاز اشک آور
«همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر»
«نهان کی ماند آن رازی کزو سازند محفلها»
...................
چه خوش رفتی ندیدی این جهان بلبشو حافظ
برای لقمه ای سازی کمر همچون کشو حافظ
بچسب اسبت دو دستی و ز پورشه دور شوحافظ
«حضوری گر همی خواهی ازو غایب مشو حافظ»
«متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها»
،======================
سپاس از همه دوستان عزیز.
ضمن سلام و عرض ادب مجدداگر فرهیختگان عزیز در خصوص اشعار کج و معوج بنده نظر بدهید برایم بسیار باعث افتخار و مزید امتنان است سپاس از همه عزیزان
sharam forooghi در ۹ ماه قبل، دوشنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۴۸ دربارهٔ جامی » هفت اورنگ » تحفةالاحرار » بخش ۵۳ - حکایت زاغی که چند روز در قفای کبکی دوید و از رفتار خود بازمانده به وی نرسید:
این شعر در کتاب فارسی پایه یازدهم ما آورده شده.
ولی متاسفانه 10 بیتش حذف شده!
Ali Tousi در ۹ ماه قبل، دوشنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۳۷ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۲۱ - گفتار اندر پرورش زنان و ذکر صلاح و فساد ایشان:
سراویل کحلی به معنای روسری مشکی رنگ میباشد.
شفیعی ش در ۹ ماه قبل، دوشنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۵۷ دربارهٔ ملکالشعرا بهار » اشعار محلی » شمارهٔ ۵ - غزل:
درود بر همه.
از نظر شما مخاطب این شعر یا دیگر اشعار بهار معشوق الهیست یا زمینی؟
شاید این دست سوالات کلیشه ای باشد اما از طرفی مهم است.
داریوش ابونصری در ۹ ماه قبل، دوشنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۴۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۷ - گفتار اندر ستایش پیغمبر:
به باور اینجانب این سروده الحاقیست و اگر چنین قطعاتی در نسخه اصلی وجود داشت هیچگاه سلطان محمود و ایاز و شاعران دربار محمود بهانه ای برای گبر شمردن فردوسی نداشتند , گذشته از آن ما باور فردوسی را در سروده های دیگرش میبینیم که در هیچ کجا تناقض گویی نکرده است .فردوسی که میفرماید :
دل از نور ایمان گر آکنده ای
ترا خامشی به که تو بنده ای
خردمند کین داستان بشنود
به دانش گراید به دین نگرود
چنین حکیمی چگونه میتواند گفتار بالا را بزبان بیاورد, پس میبینید که الحاقی بودن سروده بالا کاملا روشن است حتی اگر با استادی تمام سروده شده باشد. کسانی که بدستور سیاست بازان و متعصبان مذهبی شعر الحاقی میسازند از این نکات در شاهنامه یا غافلند و یا آنرا مشاهده میکنند اما کاری در باره اش نمیتوانند انجام دهند ورفع اشکالات در ارائهء چنین نگرش ساختگی در اشعار الحاقی از همه جهات ممکن نیست.
مهدی کرمی در ۹ ماه قبل، دوشنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۱:
سمند دولت اگر چند سرکشیده رود
ز همرهانِ به سر تازیانه یاد آرید
"ر" در سر ساکن خوانده می شود. معنی بیت این است که شما که سوار سمند دولت اقبال هستید، از همرهانی که در شرایط سخت هستند (بر سرشان تازیانه است) یادی کنید.
اگر همرهان ساکن و "سرِ تازینه" خوانده شود معنی بیت کاملا عوض میشود. معنی این حالت این است که با تازیانه زدن به یاران، از آنها یاد کنید!
محمد خراسانی در ۹ ماه قبل، دوشنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۱۱ دربارهٔ ابوالفضل بیهقی » تاریخ بیهقی » مجلد دهم » بخش ۸ - پایان کتاب:
دریغ و افسوس که این اثر گرانقدر تاریخی و ادبی ناقص ماند.
شهرزاد ص در ۹ ماه قبل، دوشنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۲۱ در پاسخ به سیمیا دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۱۴:
بادافره به معنی مجازات
امین مروتی در ۹ ماه قبل، سهشنبه ۱ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۳:۱۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۳: