گنجور

حاشیه‌ها

احمدرضا نظری چروده در ‫۷ ماه قبل، شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۱۴ در پاسخ به مهمان دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۸۵:

با ازنظر سبکی به جای به بکار می رفته است. 

درنمازم خم ابروی تو با یاد آمد یعنی به یاد آمد.

وحید نجف آبادی در ‫۷ ماه قبل، شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۰۳:۱۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۰:

اصن داستان چیز دیگه ایه تناسخ چیه

در بیان مفهوم کلی شعر میتونم این بیت شعر رو مثال بزنم 

هرخوشی کو فوت شد از تو مباش اندوهگین

کو به نقش دیگر اید سوی تو میدان یقین

 

پوران دخت طوسی در ‫۷ ماه قبل، شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۳۶ در پاسخ به ابوالقاسم افشاری دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۰:

من الان نوشته های شما در رابطه با این شعر رو خوندم و می دونم بارها و بارها بر می گردم بهش امیدوارم هرجایی هستین نور درونتون همواره جاری باشه و موفق باشین چون پیامتون به من خیلی کمک کرد 🪴

علی جوادی در ‫۷ ماه قبل، شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۰۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۷:

درود

 

 تصحیح شود لطفا

 

 

در رکعات نماز هست خیال تو باز

 

بیست هزار آرزو بود مرا پیش از او

 

 

 

سپاس فراوان

mehmet boss در ‫۷ ماه قبل، شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۲۱ در پاسخ به Vahid Haha poor دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۵:

هَله هُش دار که در شهرْ دو سه ...

خیر مقصود این نیست، وقتی دقیق نگفته دوتا یا سه تا، یعنی در بند تعداد نباش، منظور کم بودن و حداقلی این افراد در سطح شهر هست، که میتونه نشان از استادهای عارف باشه یا جریانات و گروه های خاص چون تصوف، آنجا که گفته کلاه از سر مه بردارند هم به این خاطر است که در گذشته مردم معمولی قائل بر این بودند که فلک و اجرام در قضا و قدر و سرنوشت افراد دخیل هستند و بارزترین انها ماه است مثل قمر در عقرب که یک نشانه فلکی بوده، مولانا میگه این افراد  در حقیقت شناختی از امور حتی ماه رو دور میزنن و ماه نمیتونه بر آنها پیشامد تعیین کنه، بلکه نشان از اشراف این افراد بر فراتر از آسمان اشاره میکنه دقیقا به همین خاطر در بیت پایینی میگه فلک را به یک عربده بر چرخ آرند، یعنی نقش به اجرام میدهند درحالی که نقش از اجرام نمیپذیرند. 

 

امیدوارم مفید واقع بشود _ mehmet  boss e boss

امیرحسین در ‫۷ ماه قبل، جمعه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۵۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۱۰ - بنیاد نهادنِ کتاب:

و دیگر که گَنجَم وَفادار نیست ...

گنج همان شاهنامه است!

محمود صبورنیا در ‫۷ ماه قبل، جمعه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۲۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۶۰ - تتمهٔ نصیحت رسول علیه السلام بیمار را:

محمود صبورنیا ( نوا)

 

# هیچ نکشد نفس را جز ظل پیر

دامن آن نفس‌کش را سخت گیر

 

هیچ چیز مانند پیروی از پیر (در سایهٌ تعلیم پیر بودن) در رهایی از نفس  تو را کمک نمیکند،پس سخت  پیر نفس کش را پیروی کن و دامن او را رها مکن

هادی اسدی در ‫۷ ماه قبل، جمعه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۳۸ دربارهٔ مولانا » مجالس سبعه » المجلس الثالث » حکایت:

چقدر این داستان زیبا و تامل برانگیزه 👌🌹

 

نازنین مریم حسینی در ‫۷ ماه قبل، جمعه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۱۳ در پاسخ به محمد رمضانی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۶:

عرض سلام و تشکر از توجه شما  حرف شما متین ،حتما دقت فرمودید که نقل قول از فیلسوف قرن دکتر دینانی هست و  ایشان فرمودن "هر دور مستلزم تسلسل و برعکس" هست و آموزش داده اند که  اینرا همه نمی‌دانند  .

سام در ‫۷ ماه قبل، جمعه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹:

 
دکران واژه‌نامه دَ - کَ = مرغی است زیبا و خوش‌الحان که به واسطه آواز خوشش پرندگان دیگر را جذب خود کرده (یا در خواب می‌کند) و سپس شکار می‌کند. ادعا شده که این بیت حافظ اشاره به این پرنده دارد: حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی دام تزویر مکن چون دکران قرآن را. که البته بین دکران و دگران (دیگران) اختلاف است.  

غلامرضا امامی در ‫۷ ماه قبل، جمعه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۵۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۵:

به نظر من صفت "مه‌پیکر" برای توصیف چهره، نازیباست. درست است که این صفت به معنی زیباست، ولی تصویری که ایجاد می‌کند، به هر حال، در رابطه با کل بدن است. "روی مه‌پیکر" به مذاقم خوش نمی‌آید.

محمدرضا در ‫۷ ماه قبل، جمعه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۴۵ در پاسخ به فرهود دربارهٔ وحشی بافقی » خلد برین » بخش ۵ - حکایت:

بسیار متشکر و ممنون

امین آب آذرسا در ‫۷ ماه قبل، جمعه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۰۶:۰۶ در پاسخ به فرهود دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۶:

درود مجدد

چند دقیقه پیش جایی خواندم که این واژه در گذشته گرسنگ (با سکون هر دو حرف ر و س) بوده است.

زهیر در ‫۷ ماه قبل، جمعه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۰۵:۴۸ دربارهٔ رشحه » شمارهٔ ۲۷ - نامشخص:

به نظرم «با» در مصرع دوم، به معنیِ «به» باشه، ولی قطعی نمی‌دونم.

دکتر حافظ رهنورد در ‫۷ ماه قبل، جمعه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۲۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۱:

به نظر می‌رسد در این غزل بی‌نظیر خواجه، همه‌چیز به سوختن و برافروختن و آتش ختم می‌شود؛ حتا خرقه سوزاندن که از توصیه‌های جناب خواجه است نیز نوعی برافروختن آتش است.

برافروخته در این غزل بالاترین بسامد کلمات را دارد که در ابیات فرد (۱، ۳ و ۵) استفاده شده؛ در حقیقت هرجا که از رخسار یار سخن گفته سپس سوخته، دلسوخته و سوزاندن که از یک بن‌اند به‌کار برده شده

کفر زلف وامی‌ست که از پیچش و سیاهی زلف گرفته شده(زلف معشوق در عرفان ایرانی نماد رهزنی یکتاپرستان است؛ از آن‌که سیاه و‌ پیچاپیچ است)

در پی‌اش یعنی در زیر زلفش. وامی‌ست که از بن و‌ پی گرفته شده و چهره را به مشعل که نماد روشنگری‌ست تشبیه آورده که با برافروخته‌ی بیت اول و آتش چهره‌ی بیت سوم برابری کند.

در حقیقت تقابل کفر و دین را توامان دارد این معشوق

امیدوارم با توضیحات بالا بشود کاربردهای برافروخته را بهتر درک کنیم

 

Ali Reza در ‫۷ ماه قبل، جمعه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۴۵ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۱۲:

 دو باب گلستان را بازخوانی کردم 

غالب عبارات فارسی  گرچه غلط ترجمه شده بودند اما نزدیک هم بودند، در عوض جملات عربی ترجمه خوبی داشتند که از هیچ بهتر است...

حنانه عسکری در ‫۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۴۰ دربارهٔ رشحه » شمارهٔ ۱ - از یک قصیده:

بسیار زیبا ! امیدوارم این بانو بیشتر شناخته شود

حنانه عسکری در ‫۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۳۵ دربارهٔ افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۱ - پیش‌گفتار:

با عرض سلام

گنجور یکی از برترین رسانه ها در خصوص شعر و ادبیات اصیل فارسی است

اما این موضوع بسیار من من را آزرده خاطر میکند که به درستی اشعار شاعرانی که مشهور تر هستند اهمیت بیشتری می دهید

برای مثال این شاهکار بزرگوار باید با شاهنامه فردوسی و لغتنامه دهخدا قیاس شود

اما اکثریت مردم حتی نام ایشان را نشنیده اند

خواهشمندم که برای شاعرانی که شهرت کمتری دارند تبلیغاتی انجام بدهید تا با قهرمانان کشورمان آشنا شویم

درضمن خواهشمند به تصحیح کلمه فصل هستم

درست این کلمه فضل است

فضل و کمال

یعنی 

به دوران این شاه نیکو خصال

که دارد توجه به فضل و کمال

با سپاس

سینا شفیع زاده در ‫۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۳۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۰۵ - حکایت آن مخنث و پرسیدن لوطی ازو در حالت لواطه کی این خنجر از بهر چیست گفت از برای آنک هر کی با من بد اندیشد اشکمش بشکافم لوطی بر سر او آمد شد می‌کرد و می‌گفت الحمدلله کی من بد نمی‌اندیشم با تو «بیت من بیت نیست اقلیمست هزل من هزل نیست تعلیمست» ان الله لایستحیی ان یضرب مثلا ما بعوضة فما فوقها ای فما فوقها فی تغییر النفوس بالانکار ان ما ذا اراد الله بهذا مثلا و آنگه جواب می‌فرماید کی این خواستم یضل به کثیرا و یهدی به کثیرا کی هر فتنه‌ای هم‌چون میزانست بسیاران ازو سرخ‌رو شوند و بسیاران بی‌مراد شوند و لو تاملت فیه قلیلا وجدت من نتایجه الشریفة کثیرا:

هوش مصنوعی بر تشبیهات و استعاره‌های ادبی بر آمده از هوش و ادراک و احساس انسانی  واقف نیست و تسلط جامع نداره و مخاطبین رو به اشتباه دچار میکنه . بهتره که این شرح غلط و مصنوعی حذف بشه . با تشکر 

محمد گودینی در ‫۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۳۹ دربارهٔ رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۴۴ - مجذوب تبریزی:

گفت تو که ادعای نی بودن (نیستن و خالی بودن) داری برای چه هر سال بهار شکوفه میدهی و رشد میکنی و جوانه میزنی؟

اگی میخواهی واقعا نی باشی باید تهی، رها و فارغ شوی. فارغ از ادعا و فارغ از منیت، من تورا میسوزانم تا به واسطه‌ی آن به عرش برسی. (اشاره به سوزاندن و سوراخ کردن ساز نی). اینجوری از نفیر تو مرد و زن مینالند. اونوقته که تو تهی و نی شده‌ای.

امروزه میگن من خودم برای خودم کافی هستم، من برای رستگار شدن به چیزی بیرون از خودم نیاز ندارم، من مرکز جهان خویشتن هستم، و جواب همه‌ی سوال‌ها درون‌من است.

آیا این من با اون من فرق داره؟

شاید منظور اینه که تو در بند امیال خودت هستی، ادعا میکنی که خالی و رها هستی درحالی که در بند هستی، به امیال و هوس های خودت گوش میکنی و گرفتار اونها هستی، شاید توهم باید بسوزی، مردن را تجربه کنی، باید بمیری....

بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید

در این عشق چو مردید همه روح پذیرید

بمیرید بمیرید و زین مرگ مترسید

کز این خاک برآیید سماوات بگیرید

بمیرید بمیرید و زین نفس ببرید

که این نفس چو بندست و شما همچو اسیرید

یکی تیشه بگیرید پی حفره زندان

چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید

ممنون از نظرات اساتید عزیز

۱
۲۷۳
۲۷۴
۲۷۵
۲۷۶
۲۷۷
۵۶۷۷