گنجور

حاشیه‌گذاری‌های حبیب شاکر

حبیب شاکر

تاریخ پیوستن: ۱۳م بهمن ۱۴۰۰

آمار مشارکت‌ها:

حاشیه‌ها:

۲۴۳


حبیب شاکر در ‫۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۲۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲:

سلام.آفرین به جناب حافظ با این اعجازش در غزل

حبیب شاکر در ‫۱ ماه قبل، پنجشنبه ۷ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۰۴ در پاسخ به Arsina Ansari دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۶:

سلام.سال نو مبارک.من متوجّه منظورتان نشدم.؟؟!!

حبیب شاکر در ‫۲ ماه قبل، شنبه ۲ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۱۹ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۸:

سلام خدمت خیام دوستان عزیز

سال 1404 مبارک

حبیب شاکر در ‫۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۴۷ در پاسخ به nabavar دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۵:

سلام و عرض ادب ممنون و متشکر دوست عزیز.بسیاربسیار فیض بردم .باز هم اگر نکته ای بود استفاده میکنم.برقرار،سلامت و پیروز باشید.

حبیب شاکر در ‫۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹:

سلام. انصافا با شناختی که از ظرافت طبع و گستره دامنه لغات جناب حافظ داریم. کلمه «جنایت» خیلی به ذائقه نمی نشیند.بنظر چیز دیگری بوده که کاتبین در کتابت دچار سهو شده اند.

حبیب شاکر در ‫۶ ماه قبل، دوشنبه ۲۸ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۱۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴:

باسلام به همه همراهان عزیز.ابیاتی از اینجانب در استقبال از این غزل خواجه.اگر قابل باشم.

تو رخ نمودی و سر گشته کرده ای ما را 

نه ما،که جمله ی فرزانگان دنیا را 

به یک نگاه ربودی زعاقلان صد دل 

تفقدی بکن این بیدلان شیدا را 

درین جهان پرآشوب جای تو خالیست 

بیا بصلح رسان این جدال و دعوا را 

مگر نه ما ملک و از بهشت آمده ایم 

سپید کرده چرا روی گرگ صحرا را 

به هر کجای جهان آتش منیت و جهل 

بسوخت خرمن آلاله های رعنا را 

شرار آتش نمرود گشته عالمگیر 

بمعجزی مددی کن خلیل والا را 

دوباره لشکر فرعون و نیل در پس و پیش 

عصایی از کرمت ده جناب موسی را 

گرفته ظلمت جهل و فریب ایمان را

از آستین به درآور دست بیضا را 

در احتضار بود روح پاک انسانی 

به یاریش برسان حضرت مسیحا را 

شب فراق مگر صبح می شود برما؟ 

بیا و صبح کن این تیره شام یلدا را 

امید وصل تو فرداست،فکر امروزم 

مگیر از من مسکین امید فردا را 

خلاصه بی تو جهان ارزنی نمی ارزد 

بیا، یا بستان جان نا شکیبا را 

تشکر از عنایت همه عزیزان.امیدوارم که قابل باشه

 

حبیب شاکر در ‫۶ ماه قبل، شنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۱۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:

با سلام خدمت دوستان.تضمین طنز غزل حضرت حافظ بزرگ. 

«اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را»

«بخال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را» 

پریشب خواب دیدم من دوباره آن پریسارا 

همان شیرازی ترکی که شهره گشته دنیا را 

همان که فکر حافظ را چنان مشغول خود کرده 

که فرموده برای وی چنین اشعار زیبا را 

نمیدانم بدست آورده با نه او ز حافظ دل 

که با دست پاچگی داده سمرقند و بخارا را 

ولی در خواب دیدم او تفاوت کرده بنیادین 

نه از خالش اثر مانده نه زلف و روی رعنا را 

بجای خال هندویش که با لیزر نموده پاک 

تتو کرده به روی دست و پا چندین هیولا را 

لبانش را زده ژل حجم داده کرده قد موز 

اتوبان کرده ابروها تراشیده چلیپا را 

نه از زلف سیه ردی نه از چاه زنخدانش 

یکی گویی لگد کرده بشدت ماه سیما را 

ذلیل مرده چنان فارسی اروپایی سخن میگفت 

که گویا بوده تهرانی،مقیم گشته اروپا را 

خلاصه آن پری چهره به پیش خود گمان کرده 

که حافظ ساده است و او زده گول حافظ مارا 

نفهمیده که حافظ در زرنگی هم بسان شعر 

سرآمد هست و از کیسه نبخشیده دلآرا را 

برفت آن ترک تا سازد تملک آن مکانها را 

بگفتند زود برگرد تا نخوردی مشت و تیپارا 

اگر بخشش بدینسانست من هم حاضرم بخشم 

بخال گلرخی همدل تمام کهکشانها را 

سپاس از هم دوستان.

 

 

 

 

حبیب شاکر در ‫۶ ماه قبل، جمعه ۱۸ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:

باسلام خدمت دوستان.تضمین طنز گونه این غزل استاد غزل 

«صلاح کار کجا و من خراب کجا»

«ببین تفاوت کار از کجاست تا به کجا»

اگرچه حاصل سوزش بود کباب اما 

چلوکباب کجا ؟سینه کباب گجا ؟

نشان پاکی ولطف و  صفاست آب ،ولی 

شنا در آب کجا ؟دیده پر آب کجا ؟

به زیر سقف روند حین باد و بارش و برف

ولیک کاخ کجا؟ کلبه خراب کجا ؟

همیشه غرق شدن در نتیجه یکسان نیست 

غریق خواب کجا؟ غرق منجلاب کجا ؟

سکوت اگر شکند فرق میکند با چه 

به ناز یار کجا؟ جیغ آنجناب کجا ؟

چو آدمی به بیان اشرف خلایق گشت 

کلام ناب کجا ؟حرف بی حساب کجا ؟

مگر نه هست جهان جمله برحساب و کتاب

تو را کتاب کجا و مرا حساب کجا ؟

مگر نه قسمت ما از ازل شده معلوم 

بسان اسب دگر این همه شتاب کجا ؟

سپاس از همه عزیزان

 

 

 

 

حبیب شاکر در ‫۶ ماه قبل، یکشنبه ۶ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۴۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:

سلام.من عمده تفاسیر دوستان را خواندم ولی ضمن تشکر و قدر دانی از زحمات همه عزیزان، هیچکدام در مورد 

ز روی دوست دل دشمنان چه در یابد 

چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا 

مرا راضی نمیکند.انگار در این بیت لطیفه‌ای استکه هنوز متوجه نشده ایم.. اصلا چرا شمع آفتاب؟تشبیه است یا خیر ؟ اگر هست چی به چی تشبیه شده؟ 

ضمنا  دل دشمنان یا همان چراغ مرده.   مگر چراغ درک میکند ؟چراغ وسیله‌ای استکه ما را به درک حقیقت نزدیک میکند ولی خودش درک نمیکند.پس سر هم بندی کردن اینها در قالب تفسیر آنهم کلیشه ای مشکل را حل نمیکند.باتشکر

 

حبیب شاکر در ‫۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۷:۲۴ در پاسخ به جهن یزداد دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:

سلام آفرین برشما دوست دانشمند

حبیب شاکر در ‫۷ ماه قبل، دوشنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:

سلام خدمت همراهان عزیز 

تضمین طنز براین غزل جناب حافظ بزرگ 

*****************

خوشا بر عشق حافظ که اول آرامش دهد دلها

سپس مشکل فزاید، نی چو عشق ما خل و چل ها

که سرتاسر بود مشکل که خل گردند عاقل ها

«الا یا ایها الساقی ادر کأسا و ناولها»

«که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها»

...................

اگر حافظ در این دوران بخواهد لطف بنماید

برای دلبرش عطری بگیرد که او خوشش آید 

چو پرسد قیمتش گوید بفریاد و فغان شاید

«ببوی نافه ای کآخرصبا زآن طره بگشاید»

«ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها»

.........................

به هر کو خدمتی کردم در آستین مار پروردم 

چه تیپاها که از یاران و فرزندان خود خوردم 

چو امنیت ندارم پیش نامرد و زن و مردم 

«مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هردم»

«جرس فریاد میدارد که بر بندید محمل ها»

..................

اگر گویند که یابنده بود هرکس که می جوید 

وز اینترنت اگر هر پرسشی دارد کسی پوید 

مشو غره به عقل و دانشت کآفت ازو روید 

«به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید»

«که سالک بی خبر نبود ز راه و رسم منزل ها»

.................

دو صد رنج و مرارت بردم و گنجی نشد نایل 

به جبر زندگی هر حرف مفتی را شدم قائل 

فشار زندگی کردم به هر بی بته ای حایل

«شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل»

«کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها»

................

ز کبر، از بس که خود برتر بدیدم، کرده ام باور 

هزاران خبط کردم، خود برای خود شدم داور 

بر آوردم ز خلقی اشک همچون گاز اشک آور 

«همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر»

«نهان کی ماند آن رازی کزو سازند محفلها»

...................

چه خوش رفتی ندیدی این جهان بلبشو حافظ

برای لقمه ای سازی کمر همچون کشو حافظ 

بچسب اسبت دو دستی و ز پورشه دور شوحافظ 

«حضوری گر همی خواهی ازو غایب مشو حافظ»

«متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها»

،======================

سپاس از همه دوستان عزیز.

ضمن سلام و عرض ادب  مجدداگر فرهیختگان عزیز در خصوص اشعار کج و معوج بنده نظر بدهید برایم بسیار باعث افتخار و مزید امتنان است سپاس از همه عزیزان

 

 

 

 

 

 

 

 

 

حبیب شاکر در ‫۷ ماه قبل، شنبه ۲۸ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۰۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:

با سلام خدمت همه همراهان عزیز.

این ابیات ناقابل را تقدیم میکنم به جناب حافظ بزرگ اگر لایق باشم. 

به ملک شعر و ادب میر و سروری حافظ

به کیمیای غزل کیمیاگری حافظ

حقیقت است که شیراز کان حسن بود

به کان حسن تو خود حسن دیگری حافظ

اگر چه شعر بود همچو موم در دستت

ولی به فن غزل از همه سری حافظ

جناب سعدی و عطار و مولوی الحق

نمونه در غزلند و تو محشری حافظ

سروده های تو گلواژه های معرفتست

به مصحفی که از آن بهره میبری حافظ

به آسمان ادب شاعران همچو قمر 

تو در میانه چو خورشید انوری حافظ

زلال شعر تو سیراب کرده اهل زمین 

به قدسیان هم از آن تحفه میبری حافظ

چنان عجین شده با جان من غزلهایت

که در غیاب و مرا شمع منظری حافظ

بسان معجز باران, که پروراند گل 

زشعر ناب،تو جانها, بپروری حافظ

سپاس از همراهان عزیز

 

 

 

 

 

حبیب شاکر در ‫۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۴۵ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۸:

خداراشکرتمام شد.واقعا دنیای جذابیست دنیای خیام سرشار از عبرت و درس و زیبایی و رندی و ... است.سپاس از برنامه فاخر گنجور.ارزوی سلامت و سعادت برای همه عزیزان فعال در این عرصه را دارم.

حبیب شاکر در ‫۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۴۱ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۸:

سلام بر یاران عزیز 

در گردش ایام چو دقت کردم 

کاهد ز سلامت و فزاید دردم 

ساقی قدحی ده که فراموش کنم 

درد سر و داغ دل و آه سردم 

سپاس بیکران

حبیب شاکر در ‫۷ ماه قبل، دوشنبه ۲۳ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۲۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۷:

سلام بر دوستان عزیز 

ظاهر نبود ملاک بد یا خوبش 

من کرده ام اعتماد و خوردم چوبش 

هر خال و خط خوش ننوازی شاید 

ماری است،سنگ به سر می کوبش 

سپاس از همه همراهان

حبیب شاکر در ‫۷ ماه قبل، شنبه ۲۱ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۳۲ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۶:

سلام بر همراهان گرام 

افسوس که رسم این جهان بیداد است 

وز جور زمانه کار خوبان داد است 

زین لطف به اوباش و جفا بر خوبان 

آنچه که بجایی نرسد فریاد است 

سپاس از همه دوستان

حبیب شاکر در ‫۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۵۵ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۵:

سلام بر مهربانان 

گر نان و کباب و جام باشد در بر 

در باغ و لب جوی و کنار دلبر 

درد و غم و رنج دگران چون بینی 

عیشت بشود زایل و عمرت آخر 

سپاس از همه دوستان

حبیب شاکر در ‫۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۵۲ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۴:

سلام بر یاران عزیز 

بی میل و رضا آمده و خواهم مرد 

جز حسرت و غم چه با خودم خواهم برد؟ 

یکبار اگر ز من بپرسند نظر 

صد بار بگویم که؛ شکر خواهم خورد 

سپاس از همه عزیزان

حبیب شاکر در ‫۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۱۱ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۳:

سلام بر یا ان جان 

جانان پدر فرصت ما کوتاه است. 

عفریت اجل چو سایه ای همراه است 

تا هست مجال شادیت شادی کن 

چون آخر زندگی فغان و آه است 

سپاس از همراهان همیشگی

 

حبیب شاکر در ‫۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۱۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۲:

باسلام خدمت همراهان عزیز 

گفتم به فلک؛خیره سر بی پروا 

با اهل خرد این همه بیداد چرا ؟ 

گفتا ؛به غلط مگو که بی حکم قضا 

هرگز نشود ز شاخه ای برگ جدا 

سپاس از همه دوستان

 

۱
۲
۳
۱۳