پوشیده چون جان میروی، اندر میان جانِ من
سروِ خرامان منی، ای رونق بُستان من
چون میروی، بیمن مرو، ای جانِ جان، بیتن مرو
وز چشم من بیرون مشو، ای مشعلهٔ تابان من
هفت آسمان را بردرم، وز هفت دریا بگذرم
چون دلبرانه بنگری، در جان سرگردان من
تا آمدی اندر برم، شد کفر و ایمان چاکرم
ای دیدنِ تو دین من، وی روی تو ایمان من
بیپا و سر کردی مرا، بیخواب و خور کردی مرا
در پیش یعقوب اندر آ، ای یوسف کنعان من
از لطف تو چون جان شدم، وز خویشتن پنهان شدم
ای هست تو پنهان شده، در هستی پنهان من
گل جامهدر از دست تو، وی چشم نرگس مست تو
ای شاخهها آبِست تو، وی باغ بیپایان من
یک لحظه داغم میکشی، یک دم به باغم میکشی
پیش چراغم میکشی، تا وا شود چشمان من
ای جان پیش از جانها، وی کان پیش از کانها
ای آنِ بیش از آنها، ای آن من، ای آن من
چون منزل ما خاک نیست، گر تن بریزد باک نیست
اندیشهام افلاک نیست، ای وصل تو کیوان من
بر یاد روی ماه من، باشد فغان و آه من
بر بوی شاهنشاه من، هر لحظهای حیران من
ای جان چو ذره در هوا، تا شد ز خورشیدت جدا
بی تو چرا باشد؟ چرا؟ ای اصل چارارکان من
ای شه صلاحالدین من، رهدان من، رهبین من
ای فارغ از تمکین من، ای برتر از امکان من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی عشق و وابستگی عمیق به معشوق است. شاعر احساسات خود را نسبت به معشوقش بیان میکند و نشان میدهد که چگونه معشوقش در هر لحظه از زندگیاش حضور دارد. عشق برای او همهچیز است و معشوقش حتی در سختترین شرایط باعث آرامش او میشود.
شاعر به معنای عمیق بودن این عشق اشاره میکند و میگوید که نبود معشوقش باعث درد و رنج است. او به زیبایی معشوقش و تأثیر آن بر روح و زندگیاش اشاره میکند و نشان میدهد که وجود معشوق باعث به وجود آمدن ایمان و آرامش در اوست.
به طور کلی، این شعر یک دیوانگی عاشقانه است که نشاندهندهی عمق احساسات و تمایل به وصال با معشوق میباشد.
هوش مصنوعی: تو مانند جانم پنهان هستی و در دل من مانند سروی با ناز و لطافت میروی، ای آراستگی و زیبایی باغ زندگیام.
هوش مصنوعی: وقتی میروی، بدون من نرو، ای جان جانم، بدون بدن نرو. از جلوی چشمان من دور نشو، ای شعله درخشان من.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم به تو نزدیک شوم، میتوانم از هفت آسمان و هفت دریا عبور کنم. اما تنها با یک نگاه تو به دل آشفته و سرگردان من، همه چیز تغییر میکند.
هوش مصنوعی: زمانی که تو به نزد من آمدی، همهی باورها و اعتقاداتم تحت تأثیر قرار گرفت. ای کسی که دیدار تو برای من به مثابه دین است، صورت تو ایمان من است.
هوش مصنوعی: تو مرا بیاحساس و بیانرژی کردی، خواب و خوراکم را از من گرفتی. در پیش یعقوب، با یاد تو ای یوسف عزیزم، حال و روزم در هم ریخته است.
هوش مصنوعی: از محبت و لطف تو آنچنان زنده و شاداب شدم که از خودم و وجودم پنهان شدهام. تو آن وجودی هستی که در پس وجود من نهفتهای.
هوش مصنوعی: گل که پوشیده است جامهای زیبا از دستان تو، و چشمان تو همچون نرگسی مست و سرمست است. ای خوشههای درختان، تو حامل زندگی و باروری هستی، ای باغ من که هیچگاه به پایان نمیرسد.
هوش مصنوعی: یک لحظه من را به شدت تحت تأثیر قرار میدهی و لحظهای دیگر مرا به باغی زیبا میبری. در کنار نور چراغ، من را به خود میکشی تا چشمانم به آرامش برسند و باز شوند.
هوش مصنوعی: ای جانِ فراتر از جانها، ای وجودی که قبل از همه موجودات هستی، ای آنچه که بیش از هر چیز دیگر است، ای وجود من، ای هستی من.
هوش مصنوعی: منزل ما از خاک و زمین نیست، پس اگر بدن ما در اینجا خراب شود، نگران نیستم. تفکر من فراتر از زمین است، ای عشق تو، که در آسمان و دوردستهاست.
هوش مصنوعی: من همیشه به یاد چهرهی زیبای تو میزنم ناله و افسوس. هر لحظه زیر تأثیر عطرت، گیج و سرگردان هستم.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که ای جان، مانند ذرهای در فضا، از خورشید (که نماد عشق و وجود توست) جدا شدهای. بدون تو، چرا باید زندگی ادامه داشته باشد؟ تو اصل و اساس وجود من هستی و همهچیز من به تو بستگی دارد.
هوش مصنوعی: ای شاه صلاحالدین من، راهنمای من، بینای من ای کسی که از قید و بندهای من رها هستی، ای کسی که از تمام امکانات من برتر هستی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
دزدیده چون جان می روی اندر میان جان من
سرو خرامان منی ای رونق بستان من
چون می روی بیمن مرو ای جان جان بیتن مرو
وز چشم من بیرون مشو ای شعله تابان من
هفت آسمان را بردرم وز هفت دریا بگذرم
[...]
چشم است، یارب، آنچنان یا خود بلای جان من
جور است از آنسان دلستان یا غارت ایمان من
شوخ و مقامر پیشه ای، قتال بی اندیشه ای
خونین چو شیرین تیشه ای، صیدت دل قربان من
هر روز آیم سوی تو، دل جویم از گیسوی تو
[...]
جانم فدای جان تو ای جان و ای جانان من
کفر منست آن زلف تو هم روی تو ایمان من
آمد هوای زلف تو ایمان من خندان شده
هر بلبلی برده گلی از گلشن و بستان من
من در میان با تو خوشم تو در کنار من خوشی
[...]
مجنون منم در عهد تو لیلی تو در دوران من
حسن آیتی در شان تو عشق آیتی در شان من
عیسی دمی، چند از جفا قصد هلاک من کنی
آب حیاتی تا بکی آتش زنی در جان من
ترسم ز چشم مردمت ایگنج حسن آفت رسد
[...]
گویند جان خواهد ز من این جان و این جانان من
آن زلف و آن رخسار او، این کفر و این ایمان من
دل را سپردم با غمش، این جان من وان مقدمش
آن جعد و زلف در همش، وین کار بیسامان من
آن رسم ناگه دیدنش، طرز نگه دزدیدنش
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۲۱ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.