گنجور

حاشیه‌گذاری‌های محمد سلماسی زاده

محمد سلماسی زاده

تاریخ پیوستن: ۱۴م اسفند ۱۴۰۱

دانشیار گروه تاریخ دانشگاه تبریز

دوستدار مولانا

و

هیچ ابن هیچ

آمار مشارکت‌ها:

حاشیه‌ها:

۴۷


محمد سلماسی زاده در ‫۳ روز قبل، سه‌شنبه ۱۰ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۵۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۷۶:

صرفا تا اطلاعیه بعدی و به فراخور درک و فهم ناقص خود ، بیت زیر می تواند چنین معنا یابد :

آن عشق پر از صورت بی صورت عالم / هم دوز زما هم زه قواره ما کو؟

 

هر عشقی در عالم برآمده از آن عشق مطلق و بی صورت باشد که هرکس به اندازه وسعت وجودی خود ، ریخت و شکلی از آن را دریابد.

دوز= دوزنده

زه = تار ساز ( در اینجا می توان نخ معنا کرد )

قواره = ریخت و قیافه ، پارچه بریده شده و شکل یافته

محمد سلماسی زاده در ‫۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۸ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۰۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۷۰:

آمر به معروف کیست ؟

آن باشد که به خود پردازد و حیات جان یابد ! وگرنه آنان که قرآن را سندان کنند و دیگران را بکوبند سگانی باشند زشت دندان و زندانیانی که نقش شحنگان بازی نمایند !

ای نفس چو سگ آخر تا چند زنی دندان

وز کبر کسان رنجی و اندر تو دو صد چندان

گریانی و پرزهری با خلق چه باقهری

مانند سر بریان گشته که منم خندان

من صوفی باصوفم من آمر معروفم

چون شحنه بود آن کس کو باشد در زندان

معذوری خود دیده در خویش ترنجیده

عذر دگران خواهد از باب هنرمندان

بر دانش و حال خود تأویل کنی قرآن

وان گاه هم از قرآن در خلق زنی سندان

محمد سلماسی زاده در ‫۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۳۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲۱:

در بیت :

ای پدر نشاط نو بر رگ جان ما برو

جام فلک نمای شو وز دو جهان کرانه کن

 

توضیحی که هوش مصنوعی کرده نادرست است
مراد مولانا ( به قدر فهم بنده ) آن است که :

جان عاشق چون به بیداری و حضور برسد ، نشاطی پایدار و نو به نو در جانش رود ، هم چو خون که در رگ جاری باشد و در این حالت ، عارف آگاه در مرتبه مشاهده نشیند و از دوجهان کرانه کند ، جامی شود که دنیا و عقبی را به رهروان طریق معنا بنماید.

محمد سلماسی زاده در ‫۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۰۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲۰:

در بیت :

حدیث آب و گِل جمله شُجون است

چه یک رنگی کنم؟ چون در شُجونم

 

شجون مصرع اول به معنای اندوهگین و شجون در مصرع دوم به معنای فنون است.اگر این برداشت من درست باشد آنگاه معنی بیت چنین خواهد بود :

کشاکش های صورت های مختلف وجودی ، جان آدمی را در گرداب تکثر اندازد و اندوهگین کند و این سبب باشد که ما یک رنگی وجود را درک نکنیم . فنونی که عقل جزئی برای توجیه و استدلال و طبقه بندی کائنات بکار می برد خود مهم ترین دلیل گرفتار شدن در بند رنگهای مختلف و نرسیدن به بی رنگی باشد.

محمد سلماسی زاده در ‫۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۲ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۵۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۰۲:

در مصرع اول از بیت دهم : 

غازه لاله‌ها منم قیمت کاله‌ها منم

اشاره به آن است که هر زیبایی و گلگونی از اوست و ارزش هر کالایی در نسبتی که با "او" دارد تعیین می شود.منظور از او در اینجا همان "هو" است شاید بتوان آن را آگاهی و بیداری و هوش کائنات نامید.

غازه به معنای گلگونه ، رنگ سرخ و سرخاب است.

محمد سلماسی زاده در ‫۴ ماه قبل، شنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۷:۳۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۲:

در بیت :

تا که بدیدم قدحش سرده اوباش منم

تا که بدیدم کلهش بی‌دل و دستار شدم

سرده به معنای سرکرده و پیشوا و اوباش به معنای ناکسان و بی سروپا است.در وجه ایجابی می توان این بیت را چنین معنا کرد : تا قدح وحدت وجود را دیدم پیشوای ناکسان ( رها شدگان از خود ) و اوباشان ( بی سروپایان = رها از تشخص های پوشالی ) شدم و بدو پیوستم

 

در بیت : 

زوبع اندیشه شدم، صد فن و صد پیشه شدم

کار تو را دید دلم، عاقبت از کار شدم

 

زوبع به معنای ابلیس است به نظرم می توان چنین دریافت که اندیشه ( افکار ناخواسته و نشخوار مدام فکری ) مانند ابلیسی است که آدمی را دچار صدپارگی و صد پیشه‎گی می سازد و از وحدت با جهان هستی غافل می سازد

 

محمد سلماسی زاده در ‫۴ ماه قبل، شنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۶:۵۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۱:

در بیت : حضرت فرد صمد دل کی رود سوی عدد : گذر از دوئیت و رسیدن به وحدت وجودی است که در رویکردهای معنوی وجود دارد

در بیت : تا چند گویم بس کنم کم یاد پیش و پس کنم : بر رهایی از گذشته و آینده ( پیش و پس ) و حضور آگاهانه در لحظه حال ( بیداری ) تاکید شده است.

محمد سلماسی زاده در ‫۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۷:۰۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۸۵:

در بیت :

بس جهد می‌کردم که من آیینهٔ نیکی شوم

تو حکم می‌کردی که من خمخانهٔ سیکی شوم

 

مراد تسلیم حکم او شدن و فراتر رفتن از نقش های نیک و بد است ( یکی بودن نقش ها وقتی به قلم نقاش نگاه کنیم ) و اصالت داشتن مستی هوشیارانه بر نقشهای نیک و بد است و مراد از سیکی آنچنان که در دهخدا آمده :

سیکی .[ سی / ی َ ] (ص نسبی ، اِ) شرابی است که چندی آن را بجوشانند که چهار دانگش رفته و دو دانگش مانده باشد و در اصل سه یکی بوده ترکیب داده سیکی گفته اند. (آنندراج ) (انجمن آرا). شرابی که چندان جوشانند تا چهار دانگش رفته و دو دانگش مانده باشد در اصل سه یکی بوده ترکیب داده سیکی کرده اند و به عربی مثلث خوانند. (فرهنگ رشیدی ).

محمد سلماسی زاده در ‫۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۷:۲۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۸۲:

در ابیات :

ای ساقی روشن دلان بردار سغراق کرم

کز بهر این آورده‌ای ما را ز صحرای عدم

تا جان ز فکرت بگذرد وین پرده‌ها را بردرد

زیرا که فکرت جان خورد جان را کند هر لحظه کم

 

سغراق به معنای پیاله شراب است

خداوند به کرم خویش ما را زصحرای عدم بهر آن آورد که از می حضورش مست گردیم ، پرده‎‌ های اوهام بردریم و از فکرت ( افکار ناخواسته ) بگذریم زیرا که فکرت جان خورد ، جان را کند هرلحظه کم

 

محمد سلماسی زاده در ‫۵ ماه قبل، شنبه ۱۳ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۷:۵۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷۱:

در ابیات : 

آویختم اندیشه را کاندیشه هشیاری کند

ز اندیشه بیزاری کنم ز اندیشه‌ها پژمرده‌ام

دوران کنون دوران من گردون کنون حیران من

در لامکان سیران من فرمان ز قان آورده‌ام

 

یک مفهوم بنیادین که در عرفان قدیم و معنویت جدید مشترک است دیده می شود و آن رهایی از افکار ناخواسته و توجه به خود واقعی است که آدمی را برتر از گردون سازد.

در بیت دوم هم "قان" مخفف قان قان به معنای خاقان است.

 

مراجعه به لغت نامه دهخدا و غور در معانی واژه "اندیشه" و شواهد عالی که مولفان آورده اند بسیار رهگشاست.

محمد سلماسی زاده در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۱۲ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۱۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۵۸:

در بیت :

و آن ما و من آن تو همچو دیده و روز

چرا روی ز بر من به هر غلیظ و عتل

 

عتل به معنای : 

عتل . [ ع َ ] (ع مص ) برداشتن و سخت کشیدن چیزی را. (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و شتابنده به سوی بدی آمده است ( دهخدا )

 

ولی به نظر بنده : سختی است یعنی ما در سختی و غلظت و شدت از او روی برمی گردانیم

محمد سلماسی زاده در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۵ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۱۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۹۹:

این غزل گفتگوی ظاهر بینان با معناگرایان است.چیزهایی که چون ظاهر بینان توان درک و فهمش را ندارند دروغ پندارند خود دروغی بزرگ و گسترده است.آنکه عاشق نباشد عشق را فنا داند و گرفتاران خیال بافی هرچیز به جز ظواهر را خیالی بیش ندانند.

کسانی که چون به خدا راه نبردند آن را از اساس دروغ دانستند در حالی که رازداران حریمش ، بی واسطه اسرار او را دریافتند و با وجود سرشت خاکی اشان با اهل آسمان آشنا گشتند و با پر عشق از خاک بر افلاک رسیدند.

چون درک این معنی بر همه کس مقدر و مقدور نیست بباید گفت :

خاموش کن زگفت و گر گویدت کسی

جز حرف و صوت نیست سخن را ادا ، دروغ

 

در غزل بعد نیز می توان اشارتی یافت به همین معنا :

 

بس که همراز بلبلان نبود

آنک بیرون بود ز باغ و ز راغ

محمد سلماسی زاده در ‫۵ ماه قبل، پنجشنبه ۴ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۷:۱۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۹۰:

هندو در اینجا نماد نفس و ناآگاهی است.

( هرچند در اشعار دیگر مولوی به معنای معنوی و خموشی هم به کار رفته است )

محمد سلماسی زاده در ‫۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۷:۳۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۲۲:

به نظرم این غزل حکایت آشنائی مولانا با شمس تبریزی و بیرون آمدنش از شب تیره‎ ی غفلت و رسیدنش به روز پرنور بیداری است :

 

به کار خویش می‌رفتم به درویشی خود ناگه

مرا پیش آمد آن خواجه بدیدم پیچ دستارش

اگر چه مرغ استادم به دام خواجه افتادم

دل و دیده بدو دادم شدم مست و سبکسارش

بگفت ابروش تکبیری بزد چشمش یکی تیری

دلم از تیر تقدیری شد آن لحظه گرفتارش

مگر آن خواب دوشینه که من شوریده می‌دیدم

چنین بودست تعبیرش که دیدم روز بیدارش

شب تیره اگر دیدی همان خوابی که من دیدم

ز نور روز بگذشتی شعاع و فر انوارش

چه خواجست این چه خواجست این بنامیزد بنامیزد

هزاران خواجه می‌زیبد اسیر و بند دیدارش

 

بنامیزد = آدمیزاد نیست ، موجود برتری است که هزاران خواجه اسیری وی را زیب وجود خویش سازند.

محمد سلماسی زاده در ‫۵ ماه قبل، یکشنبه ۲۳ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۴۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰۴:

در بیت :

عشق گزین عشق و در او کوکبه می‌ران و مترس

ای دل تو آیت حق مصحف کژ خوان و مترس

 

وقتی عاشق شدی ( برخلاف حافظ که می گوید عاشقی به کسب و اختیار نیست ) مولوی می گوید عشق را باید که برگزینی و چون این انتخاب را کردی از هیچ چیز مترس ، با شکوه وطمطراق شاهانه بیرون شو و برمراد خویش بران و حتی از اینکه ممکن است مصحف را کژ بخوانی مترس که آیت حق در دل عاشق باشد

محمد سلماسی زاده در ‫۵ ماه قبل، یکشنبه ۲۳ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۱۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰۴:

در بیت :

جانوری لاجرم از فرقت جان می‌لرزی

ری بهل و واو بهل شو همگی جان و مترس

 

تشبیهات زیبا و فراوانی می توان یافت و نیز استعارات ظریف ، اگر حروف "ر" و "و" را از جانور حذف کنیم ، "جان" می ماند و عاشق چون این دو را فرو نهاد ( هل ) به جان رسد و دیگر از هیچ چیز نترسد

و هل به معنای رها کردن است که یکی از آموزه های اساسی در طرق معنوی است ، رها کردن همه چیز یعنی معنویت و چون سالک این کار کند جانی نترس یابد

این رها کردن از آموزه های اساسی مایکل سینگر در کتاب "روح و جان بدون افسار" است که سرکار خانم زند به زیبایی آن را ترجمه و روایت کرده‎اند.

محمد سلماسی زاده در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۶:۵۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۶۳:

در بیت : 

به دو پول سیاه بتوان یافت

زین چنین خربطان دو سه خروار

 

مراد از خربط : غاز  بزرگ و مرد بزرگ جثه‎ و کم عقل است.

محمد سلماسی زاده در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۶:۴۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۶۱:

در بیت :

هر سری کو ز عشق پر نبود

آن سرش را ز دم مأخر گیر

 

سری که عاشق نباشد به مرتبه پست تر و فروتر از دم حیوانات ( خر ) باشد

محمد سلماسی زاده در ‫۶ ماه قبل، شنبه ۱۵ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۶:۱۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۵۳:

در بیت :

چو خلق بر کف دستت نهند چون سیماب

ز عشق بر کف سیماب شو قرار مگیر

 

سیماب در مصرع اول به معنای چیز لرزان و بی‎قرار است ( هرچه از جهان و خلق رسد لرزان و بی‎قرار باشد )

و در مصرع دوم سیماب به معنی اکسیر الحیات یعنی عشق است و کف سیماب به معنای جوشش عشق باشد

محمد سلماسی زاده در ‫۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۷:۴۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۴۵:

در بیت :

دهل زنید و سوی مطربان شهر تنید

مراهقان ره عشق راست روز ظهور

 

مراهق = کودک نزدیک به بلوغ ، یا کسی که در آخرین فرصت کاری را انجام دهد

۱
۲
۳