پیمان قریب در ۶ ماه قبل، شنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۳۱ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۴۲:
در خصوص بیدل بزرگوار و بیدل شناسی من کتابی را به دوستان می خواهم معرفی نمایم تا درک بیدل برایتان میسر گردد هرچند
معنی بلند من فهم تند می خواهد
سیر فکرم آسان نیست کوه هم و کتل دارم
بآنهم تا اندازه درک اشعار وی آسان خواهد شد
نام کتاب احوال و آثار میرزا عبدالقادر بیدل
نویسنده دکتر عبدالغنی
vafa در ۶ ماه قبل، شنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۲۳ دربارهٔ حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۷:
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد
در دام مانده باشد صیاد رفته باشد
برزخ حزین. نه قربانی شوی و نه آزاد باشی. اسیر باشی و به اسارت نروی. صید باشی و در بند بمانی یا "در دام مانده صید و، صیاد رفته باشد".
از آه دردناکی سازم خبر دلت را
روزی که کوه صبرم، بر باد رفته باشد
روزی که صبر کوهوش حزین تمام شود، نه فقط تو را از آه دردناک درون سینهاش باخبر میکند، بلکه دلت را نیز آگاه میسازد. (صبر حزین در برابر عشق او، مانند کوه در برابر باد است. که اگر از جا کنده شود دیگر به کوه هم اعتباری نیست چه به صبر حزین...)
-زیباترین تهدید جهان:))
همچنان مثل دفعات پیشین، برداشت خودم از باقی شعر رو در چنل قرار دادم، خوشحال میشم اگر مایل بودید بخونید و نظرتون رو برام بنویسید. لینک چنل رو در ادامه مینویسم.
اینجا: پیوند به وبگاه بیرونی
امین منتخبی در ۶ ماه قبل، شنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۲۰ در پاسخ به فرزین پرهام دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۹ - در نصیحت فرزند خود محمد نظامی:
میشه بفرمائید غیر از فارسی به چه زبانی شعر گفته؟ نکنه مثل پانتورک ها فکر میکنی ترکی گفته؟ اونا خودشون هم میدونن الکی میگن. منتها چون دستشان خالی هست مجبورن چنگ بزنن به مفاخر ایران. مثل اعراب.
غلی اصغری در ۶ ماه قبل، شنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۴۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۳:
بیت یکی مونده به آخر فکر میکنم چو بر سعد باشه چون اشکال وزنی دارد
رضا از کرمان در ۶ ماه قبل، شنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۳۴ در پاسخ به مهدی دربارهٔ ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۰ - در مدح سلطان ابراهیم یا سیف الدوله محمود بن ابراهیم:
مهدی جان درود بر شما جالب بود
حمیدرضا ک در ۶ ماه قبل، شنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۲۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۵:
سلام. در مصرع"ساقیانند که انگور نمی افشارند"
تصور من اینست که بدون کنکاش هایی که ما علمی میپنداریم و بدون کلنجار رفتن با موضوعات از طریق عقل سر صرف، آنها با تابش نور معرفت به کنه مطالب پی برده اند و پرده کنار زدند کما اینکه خداوند هم علم را نوری بیان فرموده که بر دل هرکه "بخواهد" می تاباند و نیازی به درس و مشق و مدرسه که همچون فشردن انگور تعبیر شده، نیست. موافقید؟
عرب عامری.بتول در ۶ ماه قبل، شنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۱۷ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۲۱:
تایتانیک داشتیم، زمانی که تایتانیک وجود نداشت.
جوانی پاکباز پاکرو بود
که با پاکیزه رویی در کرو بود
*پاکباز: وارسته، عاشق، پاکباز نام مردانه نیز هست.
*کرو: کشتی، قایق.
جوانی عاشق و دلباخته، درون کشتی نشسته بود.
چنین خواندم که در دریای اعظم
به گردابی درافتادند با هم
*در اقیانوس کبیر ، کشتی آنها به گردابی افتاد و مشکلاتی پیش آمد.
چو ملاح آمدش تا دست گیرد
مبادا کاندر آن حالت بمیرد
*وقتی کشتیبان آمد تا به جوان کمک کند ، که غرق نشود ...
همی گفت از میان موج و تشویر
مرا بگذار و دست یار من گیر
* در میان آنهمه امواج و اضطراب، جوان گفت: دست من رو رها کن و برو به معشوقم_ یارم کمک کن.
در این گفتن جهان بر وی برآشفت
شنیدندش که جان میداد و میگفت
*با این سخن جوان، دنیا غضبناک شد و بهم ریخت، اما جوان هنگام جان دادن میگفت:
حدیث عشق از آن بطال منیوش
که در سختی کند یاری فراموش
* هیچ گاه حدیث و ادعای عاشقی را از آنها که در اوج سختی معشوق رو فراموش می کنند، نشنو و قبول نکن.
چنین کردند یاران زندگانی
ز کار افتاده بشنو تا بدانی
*چرا که عاشقان و یاران واقعی نیز در زندگانی همین کار را کرده اند.
این را از کسی که تجربه دارد بپرس
که سعدی راه و رسم عشقبازی
چنان داند که در بغداد تازی
که راه و رسم عشقبازی را سعدی طوری میداند و اشراف دارد که گویا یک شخص عرب در بغداد به زبان عربی اشراف و مسلط دارد.
دلارامی که داری دل در او بند
دگر چشم از همه عالم فرو بند
دلت رو به معشوقی بسپار که دل در گرو او دادی
و از تمام معشوقان دیگر عالم ، چشمانت رو فرو ببند و متعهد به معشوق و یار خودت باش
اگر مجنون لیلی زنده گشتی
حدیث عشق از این دفتر نبشتی
*اگر مجنون، که دلباخته لیلی بود، الان زنده میشد
او هم حدیث عشق رو اینگونه می نوشت و یادآوری میکرد.
دکتر صحافیان در ۶ ماه قبل، شنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۴:
آنگاه که خورشید شراب از مشرق پیاله طلوع کند از گونه زیبای ساقی که چون باغی دلگشاست، هزار لاله(چهره گل انداخته) بروید(زیباترین مراعات النظیر، خیالی بودن خورشید، مشرق، باغ و لاله- عنصر خیال در ادبیات به زیبایی نقاشی شده است)
۲- چون از چمن زیبایی معشوق، بوی دسته موی یار آید، نسیم، کلاله سنبل را با تمام خوشبوییاش بر سرش میشکند.
۳-آری داستان فراق و شب دردناکش با صد رساله و کتاب نیز بیان کردنی نیست.
۴-رسم این سفره گرد و واژگون فلک همین است که بیاندوه فراوان کام را شیرین نمیکند(جهانبینی ادبیات)
۵-با تلاش خود، به گنجینه کامیابی نتوان رسید و بدون موهبت غیبی به سلوک رسیدن فقط یک خیال خوش است.(تقابل حواله، موهبت معنوی ونواله بهره دنیوی)
۶- آری اگر چون نوح در اندوه طوفان و سیل، شکیبا باشی، گرفتاری تبدیل به کامروایی شود و مراد هزار ساله برآورده شود(ایهام به عمر هزارساله نوح چه عمر هزارساله هم خودش کامی است. شرح شوق، ۲۶۹۶)
۷- ای معشوق شیرین! بویی از زلف تو چون به خاک گور حافظ رسد، از آن خاک صدهزار لاله میروید( مفاخره حافظ در مقایسه مطلع و مقطع مشهود است، هزار و صدهزار-اشاره به شهید عشق بودن حافظ)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
فرهاد فارسیانی در ۶ ماه قبل، شنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۷:۴۲ دربارهٔ سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۴۱ - حکایت:
در مصرع"شنیدم که اسب سلطانی خطا کرد" حرف "که" اضافی است و باید حذف شود تا وزن شعر اصلاح گردد
فرهاد فارسیانی در ۶ ماه قبل، شنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۷:۳۵ در پاسخ به محسن خ دربارهٔ سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۴۱ - حکایت:
سلام اقا محسن
به نظرم نیاز به تغییر زیادی در این مصرع نیست. فقط کافی است "از" به "ز" تلدیل شود تا وزن شعر درست شود
شه مسکین ز اسب افتاد مدهوش
سام معاشر در ۶ ماه قبل، شنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۵:۲۲ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۳:
امیدوارم به کمک عزیزان متخصص تمام اشعار این بزرگان رو به انگلیسی ترجمه کنیم، حتما اگر کسانی کلمات و چینش بهتری رو در نظر دارن بفرمایند تا ویرایش کنم. سپاس.
Some ponder deeply along the path of faith, Others, imagine that they are in the certainties way,
I fear that one day, a voice will cry out, 'O unknowing ones, neither this path nor that.
محمدآصف جوادی در ۶ ماه قبل، شنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۳۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶:
در بیت سوم تکرار حرف "خ" موسیقی درونی به وجود آوردهاست. چنانکه حافظ در جای دیگر حرف"ج" را برای همین منظور تکرار کرده است: " جان بی جمال جانان میل جهان ندارد."
محمدآصف جوادی در ۶ ماه قبل، شنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۱۸ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۱۲ - حکایت:
ادر و ادرار از دور و دوران گرفته شدهاست. سعدی که میفرماید: "مرا در نظامیه ادرار بود" یعنی شهریه و مستمری بود که در بازه زمانی مشخص ( مثلاً ماهانه) تکرار میشده است. چنانکه حافظ به ساقی میگوید: "...ادر کأساً و ناولها" یعنی در جمع و در بزم دوستان، دور بزن و پیمانهها را پرکن. اکتفا به یکبار نکن.
غلی اصغری در ۶ ماه قبل، شنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۵۳ در پاسخ به اسحاق دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۳:
آقای اسحاق این شعری که شما آوردی ایراداتی داره مثل قافیه سخنها ز با پرواز یا قافیه وحی و نهی و حتی سبکی شعر در برخی ابیات که بعیده از فردوسی باشه
آرش محمدی در ۶ ماه قبل، جمعه ۱۸ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۲۹ در پاسخ به م.ح دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۵:
چرا کلا یه چیز دیگه میگی 😐
احمد خرمآبادیزاد در ۶ ماه قبل، جمعه ۱۸ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۰۱ دربارهٔ سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۰۹ - حکایت:
به استناد دو نسخه خطی مجلس به شماره 13924 و 36765، مصرع نخست بیت سوم چنین است: «چو از انفاس من مردم ملول است»
بنابراین، با بازنویسی بیت سوم به شکل «چو از انفاسِ من مردم ملول است/دمِ گرمت همه جایْ قبول است»، تناقض کنونی از بین میرود و معنی کل بیت میشود: «در حالی که مردم از نَفَسِ من افسردهاند، دَمِ گرم تو همه جا پذیرفتنی است». چنین معنایی با ادامه متن، یعنی پاسخ مجمر به شمع، کاملا سازگار.
*******************************
حتی آسموسن و وهمن در کار بسیار دقیق خود، «مردم» را «هر دم» دیدهاند (به دلیل شباهت فریبنده «های میمی» با خود «میم»)! دیگران نیز همگی، فریب این شباهت را خوردهاند! انگار در روزی سرد و یخبندان، همه در یک نقطه از سراشیبی تنگ پایشان بلغزد! البته خوشبختانه وجود تفاوت در آغار مصرع اول بیت سوم در نسخه آقای وفایی («چو از انفاس»)، باعث شد این مصرع با دقت و وسواس بیشتری بررسی شود.
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ۶ ماه قبل، جمعه ۱۸ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۵۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۱۶:
کنون باید آژیر بودن دلیر
که در مهرگان بچه دارد به زیر
بچه دارد یا پرورد به زیر به چه ماناست?
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ۶ ماه قبل، جمعه ۱۸ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۵۴ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۱۶:
بیامد دگر شیر غران دلیر
همی جفت او بچه پرورد زیر
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ۶ ماه قبل، جمعه ۱۸ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۴۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۱۶:
چو بینم رخِ سیبِ بیجاده رنگ
شود آسمان همچو پشتِ پلنگ
این بیت به چه ماناست?
رضا از کرمان در ۶ ماه قبل، شنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۴۷ در پاسخ به آزادبخت دربارهٔ سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۲۰: